ابوشاکر مردى دهرى مسلک و منکر حق بود، روزى به محضر حضرت صادق آمد و گفت: مرا به پروردگارم هدایت کن و دلیلى استوار و واضع بر وجود خدا بیاور، حضرت فرمود جلوس کن، ابوشاکر نشست.
در آنجا طفلى بود که با تخم مرغى سرگرم بازى بود، حضرت تخم مرغ را از آن طفل گرفت و به ابوشاکر فرمود: با دقت بنگر، این تخم مرغ چون حصار استوارى است که از همه جهات پوشیده شده، جدار بیرونى آن را پوستى قوى و ضخیم تشکیل داده و زیر آن پوسته نازکى قرار دارد، در داخل آن سفیده سیال و روانى است که در میان آن زردهاى مایع مانند وجود دارد، نه سفیده با زرده مخلوط میشود، و نه زرده با سفیده آمیخته مى گردد، تخممرغ به همین کیفیت ساخته و پرداخته شده، نه چیزى در آن وارد مى شود، و نه از درون آن چیزى بیرون مى آید، هم اکنون تو نمى دانى این تخم منشأ حیوانى ماده یا نر است، هنگامى که با شرایط ویژه شکست و باز شود جوجه اى همانند طاوس به رنگ هاى گوناگون از درون آن بیرون مى آید، اى ابوشاکر آیا براى پدید آمدن این تخم مرغ با چنین خصوصیت هائى مدبرى حکیم و آفریننده اى علیم لازم مى دانى یا اعتقاد دارى که این تخم مرغ تصادفى و خود به خود پیدا شده؟!
ابوشاکر سر به زیر افکند و مدتى در اندیشه و فکر غرق شد سپس سر برداشت و گفت:
«اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و انک امام و حجة من الله على خلقه و انا تائب مما کنت فیه:»
بر وحدانیت خداى بى شریک و نبوت بنده اش محمد، و این که تو امام و حجت خدا بر بندگانى شهادت مى دهم، و از مسلک باطلى که تاکنون دچار آن بوده ام توبه مى کنم. «1» در هر صورت اعتقاد به مدبر و کارگردان، و این که نیروئى بر همه هستى حاکم است که همه امور به اراده آن نیرو در جریان است، امرى فطرى و عقلى است، و باور قطعى به این که این نیرو و کارگردان وجود ندارد مسئله اى محال است.
فطرت و عقل و آثارى که در عرصه هستى خود نمائى دارند دلیل بر وجود صانعى حکیم و مدبرى علیم، و کارگردانى خبیر است، ولى مسئله اى که در این میان قابل توجه است این است که گروهى هواپرست و اسیر شهوات بى مهار، و وابسته به مادیات و ظواهر، از اعتقاد انسان به نیروى کارگردان با انواع ترفندها و شستشوى مغزى سوءاستفاده کرده و بسیارى و بلکه اکثر مردم را در همه روزگاران در قبول مصداق حقیقى این نیرو و مدبر و کارگردان به اشتباه انداخته و گاهى براى این نیرو و کارگردان که داراى وحدت حقه حقیقیه است بت هاى زنده و بیجان و عناصر و اشجار، و ستارگان و ماه و خورشید را شریک در قدرت و ربوبیت قرار داده و شرک را که ظلم عظیم است به صورت هزاران مکتب و دین بر امت ها تحمیل نموده و از این طریق زمینه انواع فتنه ها و فسادها را در عرصه زندگى انسان آماده ساخته و از نظر رشد و تربیت ضربه هاى جبران ناپذیر به بشر وارد آورده و امنیت روان او را به خطر انداخته و سبب به وجود آمدن اختلافات سنگین و بروز جنگ هاى خانمانسوز گشته اند.
پی نوشت:
__________________________________________________
(1)- احتجاج طبرسى چاپ یک جلدى، ص 171.
مطالب فوق برگرفته شده از:
کتاب: تفسیر حکیم، ج 5
نوشته: استاد حسین انصاریان