روزنامه ایران - کامبیز حضرتی: حسامالدین سراج موسیقی و معماری را بهطور تخصصی دنبال میکند. کارشناسی ارشد معماری و دکترای پژوهش هنر دارد و در زمینه موسیقی سرپرست گروه ایرانی «بیدل»، خواننده، نوازنده سهتار وسنتور است. او تاکنون 29 آلبوم موسیقی منتشر کرده و جدیدترین آلبوماش قرار است در سالجاری منتشر شود. با او میتوان درباره موسیقی، معماری و پژوهش نظری در هنرهای مختلف به گفتوگو نشست. نسبت موسیقی و معماری در کار او با گریزی به کارنامه هنری این هنرمند چندوجهی موضوع صحبت ما قرار گرفت.
در کارنامه شما از یک طرف توجه به معماری به عنوان فیزیکالترین هنر و موسیقی که انتزاعیترین هنرهاست دیده میشود. این جمع نقیضین از کجا میآید؟
معماری کاری فیزیکال است به شرطی که شما وارد مرحله عمل و اجرا شوید. یعنی سر ساختمان حاضر شوید، خاک بخورید و پایتان در گچ و سیمان فرو برود. اما وقتی راجع به هندسه معماری، تناسبات، مقایسه معماری و موسیقی پژوهش میکنید، موضوعاتی شیرین هستند و به آن اندازه فیزیکال نیستند که آزار دهنده باشند. آدمها روحیات متفاوتی دارند. باید اعتراف کنم روحیه سازندگی و خشونتی که لازمه سازندگی معماری است در من وجود ندارد. به همین جهت سراغ موسیقی آمدهام یا شاید موسیقی آنقدر برایم جذاب بوده که اجازه نداده سراغ معماری بروم.
این دو رشته هنری و خلاقه چطور در زندگی روزمره شما به هم متصل میشوند؟
کار من در معماری بیشتر در حد پایاننامه دانشجوها، طراحی آمفی تئاترها وبعضی پروژهها است که ارتباط موسیقی و معماری در آنها مورد توجه بوده است. اخیراً دانشجویی در شمال کشور روی مؤسسه آواشناسی کار کرده بود وبه نتایج جالبى رسیدیم. موضوع از این قرار است که در معماری هر وقت میخواهید یک ساختمان بسازید شما باید حتماً به مؤسسه خاکشناسی بروید و خاک آن زمین را برده و میزان تراکم و اندازه فشاری که میتواند تحمل کند را اندازهگیری کنید. اما هیچ وقت فکر نمیکنید این ساختمان مثلاً یک بیمارستان است و نیاز به آرامش دارد و نمیشود آن را در مرکز شهر یا درجایی ساخت که از چهار طرف آن ماشین رد میشود و دائم سروصدا است. حل این مسأله نیاز به یک مؤسسه آواشناسی دارد. بدین ترتیب شما در هرجایی که بنایى میسازید استانداردی برای فضاها تعیین میشود و در ضمن میتوانید دسیبل صدای آن فضا را اندازهگیری کنید. مؤسسه آواشناسی به شما این موضوعات را میگوید مثلاً در این محل حق ساخت بیمارستان وجود ندارد. اینجا میتواند یک پاساژ باشد یا یک مدرسه.
یعنی به نوعی ارتباط سروصدای محیطی را با مکان مورد نظر میسنجد.
بله؛ ارتباط صدا و سکوت و تفکر دقیقاً معکوس است. یعنی هرچه سکوت بیشتر باشد امکان تفکر بیشتری برای شما وجود دارد. قاعدتاً ابداعات و نوآوریها در مکانهایی اتفاق میافتد که امکان سکوت در آن جا بیشتر است. برای همین مدارسی که به دنبال نخبهپروری هستند باید در جاهای خاص و با سکوت بیشتر برای آنها طراحى شود. در این پژوهش عنوان مؤسسه آواشناسی برای اولین بار به جامعه معماری پیشنهاد داده شده است که باید ببینیم در آینده چه اتفاقی میافتد.
این موضوع در شهری مثل تهران که هیاهوی بیشتری دارد ضروریتر به نظر میرسد.
یکی از مهمترین معضلات تهران آلودگی صوتی است. بعد از آلودگی هوا آلودگی صوتی در تهران زیاد است و به شما اجازه فکر کردن درمحیط آرام را کمتر مى دهد.
شما متولد اصفهان هستید. شهری که نمایشگاه هنرهای ایران است. چطور با تهران کنار میآیید؟
تهران را به جهت آدمهایی که در آن حضور دارند خیلی دوست دارم. از خبرنگار، معلم، استاد دانشگاه، نوازنده، بازیگر و... را درتهران میتوانم ببینم. آن موقع که اصفهان بودم استاد حسن کسایی و گاهی استاد جلیل شهناز را میدیدم. اما افراد زیادی را نمیتوانستیم ببینیم. چرا که اکثر کسانی که اهل تفکر بوده و تأثیرگذار هستند به تهران میآیند. اما مشکل این جا آلودگی صوتی است. باور کنید من یک هفته که به اصفهان میروم اصلاً ذهنم باز میشود. یعنی تازه شروع به فکر کردن میکنم. تهران این طور نیست. شما را بسته و افسرده میکند.
لوکیشن اصفهان در آواز شما هم اثر دارد؟
اصولاً یک قناری وقتی دور وبرش شلوغ باشد آواز نمیخواند. ولی وقتی فضای ساکتی مهیا باشد و خصوصا این که از جفتاش هم جدا افتاده باشد خیلی میخواند. معمولاً قناریبازها چنین فضایی را ایجاد میکنند تا قناری بخواند. آوازخواندن هم دقیقاً همین طور است. اصفهان به خاطر خلوتتر بودنش اجازه تأمل میدهد. در اصفهان ما گاهی مهمان بعضى بستگان میشویم که خانه هاى بزرگی دارند و من هرچقدر بخواهم میتوانم فریاد بکشم و تمرین کنم. اما این جا در خانه خودم هم نمیتوانم تمرین کنم.
آلودگی هوا تأثیر بدی هم روی حنجره شما دارد. این طور نیست؟
بله، تأثیر منفی دارد.امتحان کنید.کافی است یک هفته بروید شمال همه مشکلات ریه، سینوس و تنفس شما حل میشود.
استاد شجریان خوشنویس هستند و این در آوازشان تأثیر دارد. تأثیر معماری روی موسیقی شما ناخودآگاه است یا تأثیرات مشخصی دارد؟
باید بگویم منظور ما از معماری، معماری صرفاً عملکردى نیست. برج هاى مسکونى متراکم و برج هاى تجارى باهدف کسب درآمدهم معماری است اما منظور ما آن چیزی است که در قالب میراث فرهنگی وملى ما میگنجد. وقتی خط نستعلیق، معماری سنتی، موسیقی ایرانى را کنار هم بگذاریم به یک وحدت و تجانس میرسیم. هنرهای ایرانی هم خانواده هستند. موسیقی ایرانی هرچه سنتیتر باشد زیباتر است. زمانی که سراغ استادان قدیم میروید این منظور را با پوست و گوشت و استخوان درک میکنید. در ساز استاد لطفی از مضرابها، از سکوتها، از فواصل و شدت و تنالیته و موزیکالیته لذت میبرید. اما ساز یک موسیقیدان جوان که خیلی هم تکنیکی است لذت انگیز نیست. بماند که تکنیک این روزها یعنی تندنوازى!
آثار قدیمی حال وهوایی دارد که تا در آن نباشی و ریاضت نکشی به آن واقف نمیشوی نیازمند تلاش وانس و ممارست است.
به خاطر آموزش بد موسیقی نیست؟
شایدبخشی از آن به جهت آموزش ناقص باشد اما بخش دیگر به خاطر سبک زندگی ما است. اگر شما منزل استاد کسایی را در اصفهان دیده باشید متوجه حرفم میشوید. منزل استاد یک خانه سنتی بزرگ، سرسبز با فرم معمارى سنتى اصفهان است.
وقتی وارد آن میشوید از فرم دروپنجرهاش ترکیب باغ وبنایش ومجموع المان ها لذت میبرید. وقتی وارد میشدی و استاد را میدیدی خود خانه هم برای شما یک ملاقات بود. وقتی در آن فضا استاد کسایی ساز میزد لذت دیگری داشت. اصولاً معماری یک اثر محیطی روی آدمها میگذارد. شما الآن در عمارت مسعودیه یا ساختمان میراث فرهنگی یا مدرسه سپهسالار که میروید متوجه این تفاوت میشوید. اصلاً همه چیز فرق میکند. انگار در محیطی نفس میکشید که با فضاهاى معمول دیگر قابل قیاس نیست این چیزها است که به هنرما ارزش میدهد. این موسیقی با این معماری تجانس دارد. این معماری با خط نستعلیق تجانس دارد. شما اگر شعر حافظ را با خط نستعلیق بنویسید قطعاً بیشتر لذت میبرید تا آن را تایپ کنند. شعر حافط به خط تایپ! خدا حفظ کند استاد شجریان را یکبار میگفتند وقتی آقای امیرخانی خوشنویسی میکند، کلمه غم را طوری مینویسد که آدم غصهاش میگیرد. خوشنویسی غم با تایپ فرق میکند. تایپ کردن فقط آن معنا و نشانه را میرساند اما آن غم حس غصهدار شدن را به شما میدهد.
می توانم نتیجه بگیرم نقطه مشترک دو هنرمعماری و موسیقی هارمونی و هماهنگی است؟
بله، مسلماً.
ما معمولاً اذان مؤذنزاده اردبیلی را در گوشه روح الارواح بیاتترک شنیدهایم. این اذان ما را به یاد اماکن مذهبی میاندازد. بین بیاتترک با معنویت ارتباطی وجود دارد یا این موضوع به تداعی ذهنی ما برمیگردد؟
مسلماً چون برای شما خاطره ایجاد شده به یاد مسجد میافتید. یعنی در فضاهای مختلف بودهاید و اذان مؤذنزاده را هم پخش کردهاند و در خاطر شما نشسته است. یکبار با تصویر مسجد یکبار با تصویر بازارقدیم یا فضاهاى دیگر ایران وحضور مردم که همه وهمه براى شما خاطره مشترک ساخته است.
وقتی مجموع اینها را در ذهنتان جمع میزنید میبینید این آوا فصل مشترک پیوندآن فضاها وآن خاطرات شده است.
شما از کودکی به دنبال موسیقی رفتهاید. میل به معماری چگونه بوجود آمد؟
زمانی که ما کنکور میدادیم معمول نبود کسی به رشته موسیقی برود. حتی خانوادههای غیر مذهبی هم اجازه نمیدادند بچههایشان به این رشته بروند. میگفتند موسیقی بخوانی که بعدش چه کاره شوی؟ هنوز هم نمیدانم کسی که موسیقی میخواند بعدش میخواهد چه کاره شود؟ (میخندد) آن وقتها باید رشتهای انتخاب میکردیم که هم جوابگوی مقاصد علمی و اجتماعی باشد و هم پول دربیاورد. رشته من ریاضی بود و کنکور ریاضی دادم و در دانشگاه علم و صنعت قبول شدم. آن موقع دانشگاه ملی سابق امتحانی گذاشته بود که 180 نفر فقط میتوانستند در آن شرکت کنند و از این بین 90 نفر را انتخاب میکردند. من امتحان دادم و پذیرفته شدم.
پس معماری توفیق اجباری بود؟
من معماری را دوست داشتم اما بعدها بیشتر به آن علاقه پیدا کردم. اساتید خوبی در دانشگاه شهید بهشتی داشتیم که هم از لحاظ علمی و هم به لحاظ منش واخلاق بسیار دوست داشتنى و مورد احترام بودند به همین جهت علاقه من به معمارى بیشترو بیشتر شد.
اما امروز فعالیت شما در معماری تنها پژوهشی است؟
بله، الآن این طور شده است.
همسر و فرزند سراج الدین سراج
دلیلش چیست؟ به دلیل عنوان پایان نامه دکترى که (زیبایى شناسى تطبیقى معمارى وموسیقى) بود وتوفیق پژوهش دراین زمینه را براى من فراهم کرد.
موسیقی خیلی جذاب است. حتی اگر شاعری اهل موسیقی باشد موسیقی بیشتر جذباش میکند. یادم میآید کارهای معماری دانشکده ما مثل طراحی پلان بیمارستان واقعاً سخت بود. یعنی باید هم طراحی؛ هم اندازهها هم عملکرد هم جایگزینى فضاها و... درست درمیآمد تا کار به خوبی انجام شود. بعد که این طراحی درست از آب وگل در میآمد تازه بلند میشدم و سهتار میزدم. (میخندد)
یعنى شادى این موفقیت نتیجهاش روآوردن وتخلیه روحى در موسیقى بود.
شما از تار محمدرضا لطفی یاد کردید. این تار برای شما همان تأثیری را دارد که تار شهناز روی آواز استاد شجریان دارد؟
اگر به ترتیب بگوییم اول تار استاد شهناز، بعد استاد لطفی. اینها طوری ساز میزنند که انگار دسترسی به آن محال است. انگار بخواهید شبیه حافظ یا مولانا شعر بگویید.
شما در جایی از آواز تأثیرگذار یادکردهاید. این آواز چه مشخصات و مؤلفههایی دارد؟
خواننده در درجه اول باید شعر را بفهمد. یعنی یک شعر را بارها خوانده و مزه مزه کرده باشد و با دوستان شاعرش راجع به آن بحث کرده باشد. بعد وقتی شعر را میخواند همه آن معانی و پشتوانهها در خواندنش حضور مییابند. اگر از قبل راجع به آن شناختی نداشته باشد معلوم نیست چه چیزی از آب درمیآید حتی اگر استاد کل آواز باشد. چون او در لحظه دارد ربط کلمات را پیدا میکند و همان لحظه باید آنها را به قالب ملودى در آورد. مفاهیم شعر آنگونه که باید درنمیآید. چون سابقه ذهنی به آن ندارد. آواز تأثیرگذار چند مؤلفه دارد. مهمتریناش شناخت شعر است. دوم شناخت آواز است.شناخت ردیف دستگاهى وجزئیات آن ونهایتاً طراحى درست آواز.
طراحی در آواز یعنی چه؟
آواز اساساً نیازمند طراحی است. مثل فرش یا معماری که نیاز به طراحی دارند. یعنى دردرجه اول تناسب دستگاه یا مایه با مضمون شعر وپس ازآن طراحى ملودى تک تک ابیات متناسب با گوشه منطبق با آن. بعد اگر همراه با یک ساز است به هماهنگی میان سازو آواز برسد. اینجا یک رابطه دو طرفه میان ساز و آواز شروع مى شود.
یکی از مشکلترین کارها درنوازندگى موسیقى ایرانى، جواب آواز است. به خاطر این که خواننده میخواند و شما باید جوابی متناسب با معنای شعر و ملودی آن بدهید و باید آن را در آن واحد خلق کنید. به این سادگی نیست. به همین جهت است که شهناز، کسایی، لطفى، بدیعى، یاحقى و.... استثنایی هستند. رسیدن به این توانایی کار زیادی میبرد و باید آن قدرساز ومضراب زده باشید و شعر شنیده باشید که بعد از خواندن خواننده کمپوزیسیونی خلق کنید که شنونده از شنیدن ساز شما لذت ببرد و ضمناً از آن شعر منقطع نشود. بعضی وقتها نوازنده آنقدر طولانی جواب میدهد که شما یادتان میرود شعر اصلاً چه بود. این هم خودش مشکلی است. یعنی باید اندازه جواب در نظر گرفته شود.
پایه مشترک زیباشناسی این هنرها چیست؟ معماری و موسیقی کجا به هم میرسند؟
ما مسائل را در علم، آنالیز و تفکیک و در هنر ترکیب یا سنتز میکنیم. اگر معماری را آنالیز کنیم عبارتست از مواد و مصالح که بعد فیزیکی و کالبدی معماری را بوجود میآورد. اما به لحاظ ابعاد وبستر شکل گیرى آنچه معماری را میسازد هندسه است. هندسه یعنی نسبت طول و عرض و ارتفاع. شما یک موقع در یک قاب مستطیل طول و عرض میبینید یک موقعی در یک حجم طول و عرض و ارتفاع اما خارج از این دو نیست. مجسمهسازی و معماری سه بعدی هستند. بستر شکلگیری معماری مکان است. پس در آنالیز معماری به هندسه و بعد به مکان و نسبت میرسیم. همیشه یک نسبتی در این عالم هست. وقتی موسیقی را آنالیز کنیم به فرکانس میرسیم. ونسبت فرکانسها به یکدیگر موسیقى را مى سازند.
نسبت فرکانس بعدى به فرکانس قبلى میشود فاصله. نسبت «ر »به «دو »در یک گام یک عددی است که به شما پرده میدهد. در موسیقی بستر اصلی، فرکانس است که در زمان جاری است. یعنی موسیقی در زمان سیلان دارد و نسبت فرکانسها به هم موسیقی را تشکیل میدهد. اما بستر شکلگیری معماری مکان است و نسبت طول و عرض و ارتفاع. ما در معماری حس محیطی هم داریم اما یکبار آن نسبتها را در معماری میبینیم و یکبار در موسیقی میشنویم. تفاوتشان فقط همین است. دقیقاً اگر نسبتهایی را که در موسیقی بوجود میآورید در معماری یا عکاسی به شکل مستطیل طراحی کنید این مستطیلها چشمنوازترین مستطیلهایی هستند که مردم انتخاب میکنند. مثلاً نسبت مستطیل طلایی 3 در 4 یا 2 در 3 است که در عکاسی به کار میبرند. این طرف هم نسبتهای هارمونی دقیقاً در موسیقی مثل نسبت «فا »به «دو »و نسبت «سل» به «دو »است یعنی 3 به 2 و4 به 3.
با این تفاوت که هرچه از معماری به سمت موسیقی میرویم هنرها به سمت بیبعدی میروند.
یک نکته نیست غم عشق واین عجب / از هر زبان که مى شنوم نامکرر است.
هرچه هنرها ابعادشان کمتر شود به قول شریعتی به سمت تجرید میروند. دکتر شریعتی در کتاب «هنر برای موعود» میگوید هنرها هرچه ابعاد مادیشان کمتر شود به سمت تجرید رفته و معنویتر میشوند. معماری ومجسمه سازى دارای سه بعد است، نقاشی و عکاسی دو بعدی است. یک پرسپکتیو معماری را میتوانید در فضای دو بعدی تصویر کنید. به موسیقی که میرسید یک بعد دارد و بستر شکلگیری آن زمان است. اگر آن بعد را هم برداریم به هنر بیبعد میرسیم که عالم معنا و شعر است. یکبار در دانشگاه کلاس داشتم و گفتم خب وقتی ما بعد را از هنر برمیداریم و از عالم مادی بیرون میآییم به کجا میرسیم؟ یکی گفت به عالم هپروت!(میخندد)
پس در این مسیر شعر و کلام اهمیت بالایی دارد.
خدا یک کلمه است ولی خیلی معنا دارد. گرگ یک معنا دارد شب هم همین طور اما گرگ شب یک معنای دیگری میسازد. به همین دلیل است که در انجیل گفته شد در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود. اعجاز پیامبر(ص) هم قرآن است. یعنی کلام اعجاز بزرگی است. کلام کارهای بزرگی در این عالم میکند و میتوانید چیزهای زیادی را در جهان عوض کنید و روح معنوی به آن بدهید. با کلام میتوانید خیلی از افراد را اداره کنید. البته بعضیها بحث میکنند که هنر بیبعد موسیقی است اما تکلیف زمان چه میشود؟ موسیقی محکوم است که از زمان تبعیت کند اما این حکم در شعر نیست.
ببینید کلام زیباى حافظ موسیقی و معمارى راچگونه توصیف مى کند: طرب سراى محبت کنون شود معمور / که طاق ابروى یار منش مهندس شد
وقتی اهمیت کلام بالا برود خوانندهای که کلام را ادا میکند اهمیت بیشتری پیدا میکند.
این ناخودآگاه است. چون مردم با کلام ارتباط بیشتری برقرار میکنند. درست است که همه از موسیقی لذت میبرند اما وقتی کلام میآید بیان مستقیم موسیقی صورت مى پذیرد. امکان دارد شما کار بیکلام بنویسید که قوى و جذاب باشد اما معمولاً در دنیا اکثر مردم خوانندهها را بیشتر میشناسند. اگر نوازندهای قوی باشد که خودش بتواند صحنه را اداره کند مردم توجهشان به او جلب میشود.
شما با این نوازندههای چیرهدست کار کردید. همکاری با جلیل شهناز و فرهنگ شریف چطور پیش آمد؟
این همکاریها را برای خودم توفیق میدانم. آن موقع حضور استاد شریف و شهناز برای ما باورنکردنی بود. کار «نرگس مست» انجام شده بود وسازوآواز باید ضبط مى شد چون استاد ذوالفنون مسافرت بودند. آقای ثقفی شرکت سروش بااستاد شهناز هماهنگ کردند.توفیق بزرگى بود براى من که در خدمت استادشهناز باشم. استاد فرهنگ شریف هم توسط آقاى مجتبی صادقی که کار را ساخته بودند هماهنگ شد. او گفت دوست دارم استادشریف تکنوازی کار را بزنند وخواست ایشان، سبب توفیق و خوش شانسى من شد.
این همکاری های بزرگ وتا حدودی اتفاقی نصیب شما شده است. شما در زندگی آدم خوش شانسی هستید؟
همه چیز لطف خداست. قاعدتاً باید تلاش بیشتری میکردم وکم کارى را جرم؛اما به قول حافظ: لطف خدا بیشتر از جرم ماست / نکته سربسته چه دانى خموش
شما برخلاف جریان رایج موسیقی حرکت کردید. امروز تندخوانی و تندنوازی تکنیک به حساب میآید اما ما این سرعت و اغراق در آواز را در صدای شما نمیبینیم. دلیلش چیست؟
در کشور ما تصور از خواننده این است که خیلی اوج بخواند. مهم نیست در بم شعر را درست تحویل دهد یا نه یاتحریرهایش درست و دقیق است یانه.
مردم خوانندههای تنور را به عنوان ششدانگ مى شناسند اما واقعیت این است که هرکس درمحدوده صداى خود شش دانگ صدا دارد. تنور یا باریتون یاباس یا براى خانم ها سوپرانو، متسوسوپرانو وآلتو تفاوتى دراین مورد ندارند.
مثلاً استاد بنان باصداى باریتون استاد بزرگی بود که انتخابهای حساب شدهای داشت و خواندنش هم حساب شده بود. کارهای او به صورت امروز مولتى تراک نبوده وارکستر و خواننده یکجا روى نوار دوبانده ضبط مى شده و ایشان مى بایست کل قطعه را در یک نوبت وبدون توقف مى خوانده است که تصدیق مى کنید حضورذهن قوى واستادى در خواندن مى طلبد .استاد بنان بسیار باشخصیت است. شما میتوانید این را از روی انتخاب شعرها و تصانیفاش بفهمید.
از زمان بیماری تا امروز استاد شجریان را دیدهاید؟
متأسفانه مدت زیادی است که ایشان را ندیدهام. شفاى کامل ایشان خواست قلبى من است.
استاد شجریان در موسیقی ما خاص است. وقتی وارد حیطه آواز شده است اواخر حضور استاد تاج اصفهانی بوده. اما شجریان خط دیگری را دنبال کرده و یک نوآوری در مشی خودش ایجاد میکند. در ابتدا تصانیف ارزشمند قدیمی را بازسازی میکند. هم با گروه پایور کار میکرده هم با گروه لطفی. شعرهای آوازش خیلی محکم و قوی است و ارائه آن هم روان و راحت است. وقتی آواز شجریان را میشنوید خیلی راحت آن را گوش میدهید چون حالت سهل وممتنع دارد. آنقدر راحت است که میگویید منم میتوانم بخوانم دیگر. ولی وقتی دهان باز میکنید میبینید شدنی نیست. این یکی از ویژگیهای هنر است. استاد شهناز هم همین طور ساز میزد. یا سعدی به این طریق شعر میگفت.
آشنایی با شعر در خوانندگی و آهنگسازی چه اندازه مهم است؟
برای کار آهنگسازی باید با ادبیات و شعر آشنا باشید. شما میتوانید سولیست خوبی باشید اما چون آهنگ نمیسازید کسی هم از شما انتظار شعرشناسی ندارد. اما در آهنگسازی باید شعر را بشناسید. یعنی آکسانها، مفاهیم و مضامین شعر را بشناسید. شما آهنگسازی پرویز مشکاتیان یا لطفی را با بعضی از معاصرها مقایسه کنید میبینید زمین تا آسمان فرق دارند. پرویز مشکاتیان خودش شاعر بود. لطفی آن قدر با ابتهاج و شفیعی کدکنی محشور بود که شعر جزو وجودش شده بود. بعضی اوقات آهنگسازها چیزهایی میسازند که از نظر خودشان خیلی عالی است اما بعد میبینیم که سیلاب سبک شعر سنگین شده، یا آکسان شعر منظور را عوض میکند.
چطور انتخاب شعر میکنید؟
وقتی بخواهم شعری برای آواز انتخاب کنیم سراغ شاعران بزرگ میروم. ازمعاصرین آثار استادابتهاج، استاد شفیعى کدکنى، قیصر امینپور، حسن حسینى، حسین منزوى، سهراب سپهرى و...را خیلى دوست دارم. البته شعر خوب را دوست دارم ازهرکس که باشد جستوجوى شعر توفیق اجباری میشود برای مطالعه بیشتر.
گاهى دیوان استاد ابتهاج را ورق میزنم و میخواهم یک مثنوی خوب انتخاب کنم. بعد از آن مثنوی 7-8 بیت انتخاب میکنم. این موضوع توی ذهنم مینشیند که دفعه بعد اگر خواستم مضمونی از ابتهاج انتخاب کنم آن شعر دیگر در این دیوان هست. نشست و برخاست با شعرا به خواننده کمک مى کند درارائه بهتر آثارش.
شما بیشتر با کدام یک از شعرا مأنوسید؟
بیشتر با ساعد باقری، سهیل محمودی عبدالجبار کاکایى ودوستان دیگر ازاین دست مأنوسم.
بااستاد ابتهاج و دکتر شفیعیکدکنی چطور؟
توفیق دیدار اساتید نازنین را شاید سالى یکى - دوبار داشته باشم.
کلام آخر
امیدوارم این بحران اقتصادى تمام شود ومردم از دام مشکلات رها شوند و کشور عزیزمان ایران پرچمدار افتخار و سربلندى در جهان باشد. امیدوارم ایران ما همیشه پایدار و مردم عزیز ایران درجهان پیوسته سربلند وپیروز باشند.