پنجاه و چهارمین مقاله از سری مقالات «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» زومجی، سعی میکند به شکلی منظمتر از همیشه آثاری از بخشهای گوناگون سینما را معرفی کند. نخست، یک ساختهی کلاسیک و شناختهشده از نزدیک به هفتاد سال قبل را داریم که باور کنید گذر زمان تنها ارزش تماشا شدنش را بیشتر کرده است. سپس نوبت به یکی از کمدیهای محبوب برادران کوئن میرسد که غالب شگفتیهای اصلی کارنامهی سینمایی آنها را درون خودش جای داده است و بعد از اینها هم دربارهی دو فیلمی حرف میزنیم که به ترتیب اکشن هیجانانگیز و قصهگویی مثالزدنی و خارقالعادهای دارند. در آخر هم به مانند همیشه، با معرفی اجمالی یکی از آثار در حال اکران سینمای ایران، تازهترین معرفی فیلم زومجی به پایان خود میرسد.
It's a Wonderful Life
It's a Wonderful Life، به طرز شگفتانگیزی ارزش زندگی را در ارتباط انسان با اطرافیانش میداند
It's a Wonderful Life به کارگردانی فرانک کاپرا، یکی از محبوبترین و دوستداشتنیترین کلاسیکهای تاریخ سینما است. فیلمی که در بسیاری از لیستهای معتبر سینمایی آن را در رتبههای بالا مشاهده میکنیم و مثل خیلی از آثار دیگر، گذر زمان باعث شده است تا فرصت لمس و عظمت زیباییاش به دستمان برسد. چرا که ساختهی کاپرا در نخستین روزهای اکرانش در سال 1946، با آن که ابدا مورد بیلطفی منتقدان و تماشاگران هم قرار نگرفت، اما آنچنان درخشان و فراموشناشدنی نیز ظاهر نشد. با این حال، هر چهقدر که با گذر زمان مخاطبان بیشتری آن را تماشا کردند و منتقدان حرفهای نقدهای تازهای دربارهاش نوشتند، این اثر با بازی بازیگرانی چون جیمز استوارت، بیش از پیش جایگاه خود را در اذهان عمومی پیدا کرد. قصهی فیلم، دربارهی انسان خوشقلب و مهربانی است که پس از پشت سر گذاشتن یک زندگی محترمانه و ارزشمند، به خاطر رخداد شدیدا تلخی که حس شکست مطلق را به او میبخشد، تصمیم میگیرد به زندگی خود پایان دهد.
این وسط، فرشتهای از آسمان به زمین میآید و او را با خود به نقطهنقطهی شهر و تمامی بخشهای آن میبرد تا نشان دهد که جهان بدون او، چهقدر جای بدتر و دردناکتری به نظر میرسد. It's a Wonderful Life، ارزش زندگی را در ارتباط انسان با اطرافیانش میبیند و با تمرکز بر روی خانوادهی شخصیت اصلی، به او میفهماند که نبود وی در جهان، چه آسیب وحشتناکی به تکتک آنها میزند. طوری که فرد، ارزش زندگیاش را نه فقط در جایگاه شخصیاش که در جایگاه انسانی مرتبط با چندین و چند آدم دوستداشتنی دیگر ببیند و به همین شکل، شدت بینظیری و ارزش حیات خود را درک کند. جلوهی امیدبخش داستان It's a Wonderful Life در کنار بسیاری از موارد سادهی دیگری که روایت آن را تبدیل به یک داستانگویی سینمایی شنیدنی میکنند که پس از همهی این سالها هنوز ارزش گوش کردن را دارد، باعث شدهاند که حتی در نگاه مخاطبان عام، فیلم مورد بحث همیشه اثری لایق تماشا شدن به نظر برسد که کسی با وقت گذاشتن برای دقایقش، قطعا زمان خود را تلف نکرده است.
The Big Lebowski
سینمای برادران کوئن همیشه حامل داستانگوییها و روایتهایی است که سینما منطقا نباید روی خوشی نسبت به آنها نشان دهد. چرا که قصهگویی کوئنها نه لزوما به عناصر مرتبط با یک ژانر وفادار میماند و نه تلاشی برای دریافت لحظهای پذیرش مخاطبان عام دارد. کوئنها حداقل در چند اثر آغازینشان که The Big Lebowski یکی از مهمترینهایشان به حساب میآید، بر مبنای خلق چیزی کاملا جدید فیلم میساختند و آنقدر روی ساختارهای سینمایی به خصوص و تازهای پابرجا بودند که به قول خودشان، بالاخره با No Country for Old Men حتی آکادمی را هم وادر به پذیرش واقعی این سبک کم و بیش منحصر به فرد کردند. The Big Lebowski یا همان فیلمی که برخی از طرفداران برادران کوئن آن را بهترین اثر سینماییشان میدانند، قصهی شخصی را روایت میکند که به خاطر تشابه اسمی با یک فرد ثروتمند، با او اشتباه گرفته میشود. طوری که به خاطر این ماجرا صدمههای زیادی میبیند و حتی برخی از معدود داشتههایش را از دست میدهد. فیلم، از تصویرسازیهای ساده و در عین حال شدیدا جذاب، دیالوگهای میخکوبکننده و بازیهای معرکه و دقیقش، انرژی پایانناپذیری را بیرون میکشد که به آن لیاقت چندین و چند بار تماشا شدن را میبخشد. طوری که مخاطب در دنیای آن فارغ از دارککمدی همیشگی و قدرتمند کوئنها، جنس خاصی از رازآلود بودن را هم بیابد تا همواره برای شناخت صحیحتر آن، خواستار بیشتر از یک بار وقت صرف کردن برایش باشد. البته مثل خیلی از فیلمهای دیگر جوئل و اتان کوئن، The Big Lebowski ابدا اثر همهپسندی نیست و بسیاری از افراد، آن را در قامت محصولی پراکنده و بدون تمرکز که مدام از جایی به جای دیگر میرود میبینند و خیلیها هم در فهمیدن تصویر بزرگی که سازندگان به دنبال ترسیم کردنش بودهاند، هرگز با مشکلی مواجه نمیشوند.
Kiss Kiss Bang Bang
Kiss Kiss Bang Bang به عنوان نئو-نوآری کمتر دیدهشده به کارگردانی شین بلک، یکی از آن اکشنهای دیدنی و لایق تماشای سالهای اخیر است
Kiss Kiss Bang Bang، بدون شک سادهترین فیلم هالیوودی این لیست به حساب میآید. اثری به نویسندگی و کارگردانی شین بلک که بهترین عناصر سینمای او را در خودش جای داده است و قصهی کلیشهای خلافکار سطح پایینی را که تبدیل به یک بازیگر حرفهای میشود، روایت میکند. ساختهی بلک، سکانسهای مرتب و منسجمی ندارد و بسیاری از رخدادها در آن کاملا اتفاقی یا حتی فانتزی و به دور از واقعگرایی جلوه میکنند. با این حال، فیلم عملا داستانگویی استخوانبندیشده و دقیقی را ارائه میدهد که از شخصیتها به همهچیز میرسد. کاراکترها را خلق میکند و بر پایهی عناصر اصلی تعریفشده به عنوان پایه و اساس شخصیت آنها، دیالوگها را میسازد و به کمک گفتوگوها، شیمیهای راضیکنندهای را بین تک به تکشان به وجود میآورد. به همین سبب، حتی اصلیترین عناصر داستانی آن هم تحت تاثیر شخصیتهایش قرار دارند و کاراکترها با قدرتی اثباتشده و انکارناپذیر، بالاتر از همهچیز بر داستان حکمفرمایی میکنند. آن هم در حد و اندازهای که از جایی به بعد، دیگر بیننده به خاطر همراهی با آنها بسیاری از عناصر خاص یا حتی پیش پا افتادهی روایت را هم میپذیرد و در فضاسازیهای نئونوآر، کمدی، سرگرمکننده و بامزهی فیلم، غرق میشود. Kiss Kiss Bang Bang، به عنوان محصول کمتر دیدهشدهای که با پانزده میلیون دلار بودجه ساخته شد و فقط به کسب مبلغی در همین حدود از باکسآفیس بسنده کرد، یکی از آن اکشنهای دیدنی و برتر سالهای اخیر است که حداقل فرم روایتی خاص خودش را دارد، هرگز تماشاگر را خسته نمیکند و کارگردانی و تدوینش به قدری عالی هست که هم اکشنهای فیلم و هم کمدیهای اغراقشدهی آن، جذاب و هیجانانگیز به نظر برسند. راستی اثر مورد بحث، یکی از بهترین نقشآفرینیهای رابرت داونی جونیور را هم نشانتان میدهد و با این اوصاف، دیدنش برای طرفداران این بازیگر پردرآمد و تحسینشدهی هالیوود در سالهای اخیر، ضرورتی غیر قابل انکار دارد.
Spotlight
«اسپاتلایت» یا به عبارت بهتر یکی از بهترین فیلمهای قرن بیست و یکم که به یکی از پروندههای حقیقیِ افشاسازی واقعیتهای به خصوص توسط گروهی از روزنامهنگاران آمریکایی میپردازد، بدون شک با لیاقت جایزهی فیلم برتر سال در مراسم اسکار سال 2016 میلادی را از آن خود کرد. چون اثر مورد اشاره، در عین داشتن شخصیتهای زیاد و پختهای که ستارههای فیلم از پس اجرای بی کم و کاستشان برآمدهاند، با میزانسنهای صحیح، تدوین بهجا و حتی بهرهبرداری قابل قبول از تجربهی صوتی قابل ارائه به مخاطب، چیز دیگری هم دارد و آن جذابیتی است که به سختی در فیلمهایی با زیرژانر مشابه به چشم میخورد. اصولا آثاری دربارهی دفاتر روزنامهنگاری، یا همچون «پست» (The Post) استیون اسپیلبرگ، آثاری میشوند که حقایق را بدون هیجانات سینمایی انتقال میدهند و منتقدان هم ستایششان میکنند و بعد دیگر نمیتوان اسمشان را هم به یاد آورد، یا مانند «همهی مردان رییس جمهور» (All the President's Men)، کشش خود را با اضافه کردن مسائلی پیچیدهتر و هیجانیتر از زیرژانرهای دیگر سینما به داستان میآفرینند. ولی Spotlight، استادانه قصه را برای مخاطبش مهم میکند و به او اجازهی فکر کردن در جایگاه همهی آدمهای درگیرشده با رخداد حقیقی قرارگرفته در مرکز فیلمنامهی خود را میدهد. نحوهی روایت فیلم آنقدر دقیق و حسابشده است که به کمکش هم همهی شخصیتها به یک اندازه عمیق میشوند و بیننده درکشان میکند، هم داستان در عین ایستا نبودن و حرکت مداوم رو به جلو، با آرامآرام پاسخ دادن به سوالات، از پس خلق تعلیقهای مخصوص به خودش برمیآید.
تام مککارتی به عنوان کارگردان، حواسش به همهچیز هست و با یکی کردن شخصیتها در قامتی گروهی مهم با اعضای ارزشمند و پردازش دفتر روزنامهنگاری به عنوان یکی از کاراکترهای موثر داستان، دربارهی مسئلهی تلخی که هنوز جامعهی جهانی با آن درگیریهای پایانناپذیری دارد، ارزش فوقالعادهای که نشریههای بزرگ یدک میکشند و صد البته قهرمانان ارزشمند و ناشناسی که درون دفترچههای کوچکشان اطلاعات مختلف را یادداشت میکنند و همینقدر ساده دنیا را تغییر میدهند، فلسفهسرایی کرده است. فلسفهسرایی دلنشینی که شاید بتوان به جرئت آن را نمایشدهندهی یکی از نقاط اوج روایت داستانهای اینگونه در تاریخ سینما نیز خطاب کرد.
شعلهور
فیلم سینمایی «شعلهور» به کارگردانی حمید نعمتالله که پیشتر با فیلم ایرانی «رگ خواب» که لیلا حاتمی در گروه بازیگرانش قرار داشت، تحسین بسیاری از سینماروهای ایرانی را به دست آورد، به شخصیتی میپردازد که میخواهد زندگی سادهای داشته باشد اما تنشهای خانوادگی، درونی و محیطی، او را از داشتن چنین چیزی محروم کردهاند. «شعلهور» در جشنوارهی فیلم فجر موفق به کسب چند نامزدی مختلف شد و در انتها امین حیایی به خاطر بازی در آن، دیپلم افتخار این مراسم را به دست آورد. زهرا حاتمی، دارا حیایی، پانتهآ مهدینیا، بهمن پرورش، مژگان صابری و فرید قبادی، دیگر بازیگران «شعلهور» هستند و محمدرضا شفیعی، سعید بیات، هادی مقدمدوست، روزبه رایگا، مهرداد میرکیانی، محمدرضا شجاعی، علی عدالتدوست و امیرحسین شجاعی، از دیگر عوامل آن به حساب میآیند.