سال نودوپنج علیرغم همه گلایههای سینماییها سال پررونقی بود. پرونده سال نودوپنج را در حالی میبندیم که در این سال مجموعاً هفتاد فیلم به نمایش درآمدند و درمجموع چیزی نزدیک به صد و پنجاه میلیارد تومان فروش داشتند. قبلاً در مقالهای پرفروشترین فیلمهای سینمای ایران در سالی که گذشت را بررسی کردیم؛ اما همیشه فیلمهایی هم هستند که در تبوتاب کمدیهای پرفروش و فیلمهای پرافتخار جشنواره، علیرغم همه شایستگیهایشان فرصت درخشش پیدا نمیکنند. بیایید نگاهی به مظلومترین فیلمهای سینمای ایران در سال نودوپنج بیندازیم.
1- ایستاده در غبار
اولین ساخته بلند سینمایی محمدحسین مهدویان، فیلمی است با روایتی مستند گونه و جذاب که علیرغم موفقیتش در کسب سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره سی و چهارم فجر و جلب نظر اکثر منتقدان، نتوانست در گیشه فروش موفقی داشته باشد. «ایستاده در غبار» به شیوهای جدید از ورای سخنان و خاطرات دوستان و نزدیکان حاج احمد متوسلیان زندگی وی و بهخصوص نقش وی در جنگ ایران و عراق را قبل از مفقود شدنش در لبنان بررسی میکند. ایستاده در غبار اصولاً فیلم بیادعایی است. نه بازیگران مطرحی در آن حضور دارند و نه حتی چهره افرادی که از خاطراتشان با احمد متوسلیان میگویند نشان داده میشود. دغدغه محمدحسین مهدویان روایت است و چنان در قصهگوییاش موفق است که نیازی به هیچ شاخ و برگ اضافی ندارد تا فیلمش را مطرح کند. همزمانی اکران «ایستاده در غبار» با فیلمهای خوش آب و رنگی چون «خشم و هیاهو» و رقیبان مطرحی چون «بادیگارد» و «اژدها وارد میشود» و همچنین تصور کلیشهای مخاطبان از سینمای دفاع مقدس، باعث شد این فیلم آنچنانکه بایدوشاید دیده نشود و درنهایت با فروش 1٬690٬283٬000 تومانی کار خود را پایان دهد.
2- من
یک فیلم اولی دیگر که در جریان اکران بهشدت مظلوم واقع شد، «من» ساخته سهیل بیرقی است. «من» دیگر فیلمی است که در سال نودوپنج با روایتی خارج از جریان مرسوم سینما ساخته شد. فیلمی مبتنی بر دیالوگهای کلامی و کاملاً کاراکتر محور و بهشدت موفق در فرم و خوشساخت. بیرقی با بازی گرفتن از بازیگرانش، پرورش شخصیتها و موقعیتها، بهجای روایت یک قصه چندخطی به سراغ یک داستان پیچیده میرود و مخاطب را به دنبال خود میکشد. شخصیت اول فیلم «من» با بازی لیلا حاتمی، کاراکتری است جسور، رازآلود، رک و مهمتر از همه، خلافتر از همه خلافکارهایی که دیدهاید. بیرقی نهتنها با خلق کاراکتر غیرمعمول آذر هنجارشکنی میکند که با نوع دکوپاژ و فیلمبرداری و روایت و قصهگوییاش هم پا را فراتر گذاشته و اثری میآفریند که مشابهش در سینمای ایران بسیار کم و یا حتی نیافتنی است؛ اما همین شیوه روایت خاص و داستانی که آغاز و پایان مشخصی ندارد ارتباط «من» را با مخاطبان عادی سینما قطع میکند و باعث میشود تماشاچی در فصل تابستان به سراغ گزینههای هیجانانگیزتری که دارد برود. «من» با فروش 2٬281٬158٬000 تومانی گرچه فروش قابل قبولی برای یک فیلم اولی عجیبوغریب دارد اما از فیلمهای ضعیفی چون «خشکسالی و دروغ»، «هفتماهگی» و «رسوایی» پایینتر قرار میگیرد.
3- سیانور
بهروز شعیبی که به خاطر نقشی که در «طلا و مس» همایون اسعدیان ایفا کرده است شناخته میشود، بعد از تجربه موفق «دهلیز» و سریال انتقادی و تحسینشده «پردهنشین» به سراغ سالهای ملتهب دهه پنجاه شمسی میرود و بانفوذ به جریان منافقین و بررسی شکلگیری سازمان مجاهدین خلق قصهای جذاب و گیرا روایت میکند. شخصیتهای واقعی و رعایت صداقت تاریخی در روایت ازجمله دلایلی است که «سیانور» را به اثری ممتاز در سینمای ایران تبدیل میکند. در «سیانور» بهجای کاراکترهای بد و سیاه، انسانهایی را میبینیم که آرمانی دارند و حاضرند برای آن کشته شوند. شخصیتهای شعیبی همه سر جای خود هستند، بهموقع وارد میشوند و بهموقع خارج میشوند. حضور کوتاه خود شعیبی در نقش مجید شریف واقف یا سکانس کشته شدن لیلا زمردیان با بازی بهنوش طباطبایی که عیناً از اتفاقات واقعی بازسازیشده است، از بهترین لحظات «سیانور» هستند. شروع فیلم با یک ترور است و مخاطب را یکراست پرتاب میکند به میان همه تنشها و کشمکشهای سالهای قبل از انقلاب و این جسارت شعیبی را نشان میدهد که نهتنها به سراغ داستانی خط قرمزی رفته است، بلکه نه خودسانسوری میکند و نه تعارفی دارد. جسارتی که بهزعم خیلیها به قیمت بایکوت شدن عمدی فیلمش در جشنواره فجر تمام شد. «سیانور» در گیشه هم نتوانست مخاطبان جوان را جذب کند و با فروش کلی 2٬522٬966٬000 تومان درنهایت به کار خود خاتمه داد.
4- وارونگی
وارونگی که این روزها هم روی اکران است، فیلمی است به کارگردانی بهنام بهزادی که سابقه ساخت فیلمهای موفقی چون «قاعده تصادف» را در کارنامه دارد. «وارونگی» علیرغم موفقیتش در درخشش جهانی، در ایران و جشنواره فجر توفیقی نداشت و این آغوش سرد را در اکران هم تجربه کرد. «وارونگی» از آلودگی هوا و نقش آدمها در جامعهای که همهچیزش وارونه است میگوید. پرداخت بهزادی چیزی است که «وارونگی» را متمایز میکند. بهزادی در آخرین تجربه فیلمسازیاش به سراغ زندگی دختری رفته که در آستانه عاشق شدن قرار دارد اما بیماری مادرش و اجبار خواهر و برادر بزرگش به پرستاری از مادر، زندگیاش و مسیر پیش روی او را تحتالشعاع قرار میدهد. «وارونگی» بهشدت فیلمی زنانه است، اما با موفقیت از تله فمینیسم و سانتی مانتالیسم عبور میکند و روایتی ساده و بی افاده را ارائه میدهد؛ اما همین سادگی در روایت و پیشبرد داستان است که در میان زرقوبرق فیلمهایی چون «سلام بمبئی» باعث میشود وارونگی بهکلی نادیده گرفته شود. تا امروز «وارونگی» با فروش 798٬407٬000 تومان هنوز نتوانسته به فروش یکمیلیاردی برسد.
5- مرگ ماهی
آخرین ساخته روحالله حجازی اثری است متفاوت از سینمای اجتماعی که از وی میشناسیم. روحالله حجازی در «مرگ ماهی» با تصاویر بازی میکند و تجربهای لذتبخش میآفریند. قابهایی زیبا اما هولانگیز از مرگ و حضور سردش در میان خانوادهای که مادرشان را ازدستدادهاند چیزی است که بعد اعظم روایت «مرگ ماهی» را تشکیل میدهد. آنچه «مرگ ماهی» را هم متمایز میکند همین تصاویر نفسگیر است که حتی بر روایت حجازی غلبه پیدا میکنند و اثری بصری میآفرینند که مستقل از فرم روایت و قصهگویی فیلمساز داستان را پیش میبرند. کاراکترهای زیاد و خرده روایتهایی که به داستان اصلی اضافه میشوند و محدودیت لوکیشنهای فیلم حجازی از نکاتی هستند که این فیلم را جالب و قابلتوجه میکنند؛ اما متأسفانه همه بازیگران معروفی که در «مرگ ماهی» حضور دارند هم نمیتوانند بر غبار سرد مرگی که بر داستان حاکم است غالب شوند و این تصاویر سرد و بیروح دافعهای است در مقابل جذب تماشاگر و مخاطب. مرگ ماهی با فروش ناامیدکننده 576٬450٬000 تومان به کار خود در سال نودوپنج پایان داد.
از دیگر فیلمهایی که در سال نودوپنج اکران شدند و به موفقیتی که شایستگیاش را داشتند نرسیدند میتوان به اولین تجربه جمال سید حاتمی یعنی «لاک قرمز» و «نفس» آخرین اثر نرگس آبیار اشاره کرد. فیلمهایی که هر دو در فصل رکود سینما اکران شدند و علیرغم روایتهای جذاب و فرم ساختاری قابلقبول چندان دیده نشدند.
Post Views:
184