تعطیلات نوروز فرصت بسیار خوبی ست برای دیدن و یا خواندن. شبهایش، از یکساعتی به بعد خالی و ساکت میشود و جان میدهد برای دیدن یک فیلم یا سریال. این یادداشت به یک لیست کوچک و جمعوجور میماند که برای ساعات پایانی شبهای نوروز و یک سری عشق فیلم طراحیشده: سه سریال آمریکایی متفاوت، باحال و هوای متفاوت که میتواند همدم خوبی برای خلوت شبهای اول بهار باشد:
«دختران» Girls:
سریال «دختران» Girls یکی از جدیدترین تولیدات کمپانی اچ بی او HBO است که هم اکنون آخرین فصلش در حال پخش از تلویزیون خود اچ بی او HBO است و چندقسمتی بیشتر به پایانش نمانده، پس اگر حوصله یک سال صبر کردن برای فصل تازه یک سریال را ندارید، «دختران» Girls میتواند یکی از گزینههایتان برای تماشا باشد.
البته این احتمالاً بیاهمیتترین دلیلی ست که بهواسطه آن، «دختران» Girls را میتوان در این لیست قرارداد، درواقع پیشنهاد من به هر دختر و پسر جوان مجردی که ذاتاً روح عاشقپیشهای دارد و فکر میکند شکل پیچیده و شبکه تو در توی روابط عاشقانه امروز جهان مدرنی را که در آن زندگی میکنیم، برایش سخت فهم و دیریاب است و میخواهد کمی در چگونگیاش کندوکاو کند، این است که «دختران» را ببیند! اصلاً «دختران» Girls دقیقاً درباره همین است، اینکه نسبت میان آدمها و روابطشان، چه دوستانه و چه عاشقانه، چطور میتواند در هم گره بخورد و دوستیهای عجیبوغریب و از طرف دیگر دلتنگیهای غریبانه را سبب شود. سادهتر اگر بگوییم «دختران» Girls درباره یک جمع دخترانه چهارنفره است و اتفاقاتی که بینشان میگذرد و رویدادهای زندگی شخصی و عاطفی هرکدامشان. لونا دانهام Lena Dunham کارگردان و نویسنده سریال که خود نقش هانا به عنوان شخصیت اصلی و راوی داستان را هم بازی میکند، سعی کرده کلکسیون کاملی از انواع و اقسام روابط دوستانه و عاشقانه را گرد هم بیاورد و همه آنها را در میان شخصیتهای اصلی سریال پخش کند تا تجربههای زیستی آنها فراهم آمده و فصلبهفصل پختهتر، بالغتر و بزرگتر شوند.
بگذارید کمی با پنج شخصیت اصلی «دختران» آشنا شویم:
هانا- Lena Dunham as Hannah: راوی و کاراکتر اصلی سریال است. دختری که سودای نویسنده شدن و نوبل ادبی گرفتن دارد و از طرفی همانطور که درجایی از فصل اول دوستش به او میگوید: چند کیلو اضافهوزنش باعث شده دنیا را برای خود تبدیل به جهنم کند. هانا کاراکتر بسیار ویژه ایست، شبیه به تصویر معمولی که از دختران آمریکایی میبینیم، نیست. باهوش است و دغدغههای جدی دارد و مهمتر از آن شور زندگی و به دست آوردن تجربههای جدید. کمی سویه مازوخیستی هم دارد، که خب کدام نویسندهای را میشناسید که نداشته باشد؟
مارنی – Allison Williams as Marnie Marie: همخانه و دوست صمیمی هانا دومین شخصیت اصلی دختران است، صد و هشتاد درجه با هانا متفاوت، بسیار مبادیآداب و با رفتار خانمانه و بزرگمنشانه. مارنی شبیه به خواهر بزرگها میماند و البته نمونه درست و درمانی از دختران عامه آمریکایی امروزی، چیزی کموبیش شبیه به ریچل در «دوستان» با خصایصی مشابه.
جسا – Jemima Kirke as Jessa: سومین شخصیت و البته به نظر من دوستداشتنیترینشان، جسا ست. دختری تجربهگرا و البته گاها هم کلهخر که مدل لباس پوشیدن و رفتار کردنش یادآور هیپیهای دهه هفتاد است. جسا به یک کولی میماند و مدام در حال چرخیدن است. یکجانشین نیست و سودای آن دارد که همه جهان را ببیند. پر از اندوخته و تجربه و همیشه به دنبال فراترش؛ اما نباید به حضور همیشگی جسا عادت کنید، او یکجانشین نیست، مانند کولیها میگردد. گاهی یکهویی غیبش میزند اما در قسمتهای بعدتر پیدایش میشود درحالیکه تکه دیگری از پازل وجودش را پیداکرده و سرجایش قرارداده.
شوشانا – Zosia Mamet as Shoshanna: آخرین و خنگترین و کمتجربهترین دختران است. از آن دخترهای مثبت و آفتابمهتابندیده که خیلی وقتها تحملشان سخت است؛ اما بااینوجود شوشانا خیلی زود وارد بازی آدمبزرگها میشود و تازیانه تلخ و شیرین روزگار بر پیکرش مینشیند. بیشترین تغییر و بزرگ شدن، به معنی تبدیل به یک آدم متفاوت شدن، برای شوشانا اتفاق میافتد. او از همه بیشتر گوش شنوا دارد و از زندگی درس میگیرد.
کنجکاو شدید سریال را ببینید و با این موجودات دوستداشتنی وقت بگذرانید؟ این میتواند یکی از مفرحترین تفریحات عید باشد. چرا که «دختران» Girls یکی از جدیترین و بیپرواترین سریالهایی است که درباره روابط انسانی ساختهشده. همانقدر جدی و متأثرکننده است که از بامزگی و شدت خنده دلتان را به درد میآورد و همپای کاراکترها به شما هم خیلی چیزها یاد میدهد.
«بهتر است با سال تماس بگیری» Better Call Saul :
این دومین سریالی است که گیلیگان Vince Gilligan و تیم همکارانش میسازند. تجربه اول همکاری مشترک این تیم سازنده، مورد عجیب و شاهکار «برکینگ بد» Breaking Bad بود که تا مدتها دهان همه فیلم بینها و خورههای سریال را بسته بود. «برکینگ بد» Breaking Bad یکی از ویژهترین، کامل و همهفنحریف ترین آثاری ست که سینمای آمریکا در هزاره سوم و حد فاصل ٢٠٠٠-٢٠١٧ خلق کرده است؛ و حالا پس از تجربه درخشان آقای والتر وایت نوبت به سال گودمن، وکیل والتر وایت در «برکینگ بد» Breaking Bad رسیده است تا خودش به شکلی مستقل قهرمان محصول جدید آقای گیلیگان و تیم سازندهاش باشد.
معمولاً اتفاقی که در اکثر مواردی که از یک اثر سری دومش ساخته میشود، میافتد این است که بهخوبی قسمت اول مجموعه نیست و آن حس ویژه را ندارد. در دنبالههایی که داستان ادامه پیدا نمیکند و قرار است همان فرم بر داستانی دیگر سوار شود این اتفاق احتمال وقوع بیشتری دارد و خیلی نمیتوان به آن امیدوار بود چراکه در اکثر مواقع نتیجه بهدستآمده تنها تقلیدی نازل یا استفاده مجدد از فرمولهای جواب داده اثر قبلی ست که قرار است با کمی رنگکاری، سویهای نو و بدیع پیدا کنند، دریغ که مخاطب باهوش دیگر گول این رنگکاریها را نمیخورد.
اولین بارهایی که خبر ساخت مجموعه دوم گیلیگان را شنیدم، پیش از هر چیز دو فرض ناامیدکننده در ذهنم نقشبست: اول اینکه آیا ممکن است، این سریال جدید هم بهاندازه «برکینگ بد» Breaking Bad خیرهکننده باشد و گیلیگان جهان تو در تو و گیرایی برای سال گودمن تدارک ببیند، همانطور که پیشتر برای والتر وایت در نظر گرفته بود؟ و فرض دوم که حقیقتاً ناامیدکنندهتر هم مینمایاند: آیا کاراکتر نفرتانگیزی مانند سال پتانسیل این را دارد که شخصیت اصلی یک سریال دیگر باشد، اصلاً تماشاگر با پسزمینهای که از «برکینگ بد» Breaking Bad دارد، او را قبول میکند؟
و خب با تماشای فصل اول سریال، آقای گلیگان پاسخ محکمی به من و کسانی که شبیه به من فکر میکردند، داد.
گیلیگان در فصل اول «بهتر است با سال تماس بگیری» Better Call Saul نشان میدهد که چطور «بریکینگ بد» تازه گوشهای از دانش و مهارتش بوده و مرزهای خلاقیتش تا کجا میتواند گسترده باشد. فصل اول سریال جدید گیلیگان نشان داد که بازی و رجزخوانی سرگرمکننده گیلیگان با سینما تمام که نشده هیچ، تازه شروعشده است.
«بهتر است با سال تماس بگیری» ساخت ظریفتر و فیلمنامه دقیقتری دارد. ضمن اینکه نحوه ساخت و کارگردانی فیلم هم هرچند وامدار اثر قبلی است، اما شکلی به کلی متفاوت دارد. داستان و ساختار تعریف کردن آن در اینجا متفاوت است و سازنده بهواسطه آن کل ساختار را از نو و بر اساس شکل روایت ویژه در «بهتر است با سال تماس بگیری» Better Call Saul طراحی کرده است، بهمراتب روانتر و سرراستتر و حتی هیجانانگیزتر و پر کنتراست تر از «بریکینگ بد».
کاراکتر سال گودمن هم که حکم نگین طلایی سریال را دارد. کاراکتر جدید او، که از سالها پیش از تبدیلشدنش به یک وکیل موفق و پولدار شروع به نفس کشیدن میکند، به کلی با تصوراتی که از سال گودمن داشتهاید و آنچه در «بریکینگ بد» دیدهاید، متفاوت است. آن را فراموش کنید. اینجا با مردی سروکار دارید که همهچیزش را ازدستداده و یک بازنده تمامعیار است که دارد جان میکند تا خود را از منجلابی که در آن گیرکرده بیرون بکشد. «بهتر است با سال تماس بگیری» Better Call Saul همین است: تلاشهای جانانه و مردانه وکیلی که در لبه پرتگاه زندگیاش ایستاده و دارد همه سعیاش را میکند نهتنها سقوط نکند که پرواز کند.
«خانه پوشالی» House of Cards:
«خانه پوشالی» House of Cards هم از جمله آثار خطشکن و بیپروای این روزهای صنعت سریال سازی آمریکاست. محصول کمپانی نتفلیکس، با بازی محشر و بهیادماندنی کوین اسپیسی و رابین رایت که از جمله بازیهای مهم کارنامه کاری خود را در این سریال ارائه دادهاند.
«خانه پوشالی» House of Cards همانطور که از اسمش برمیآید، درباره کاخ سفید و وقایع سیاسی روز آمریکاست. سریالی سیاسی که اصلاً حول محور سیاست و بازیهای کثیف و بیرحمانهاش میگذرد و هدفش نمایشساز و کار قدرت و سرمایه در پشت پرده و در پس واقعیت موجودی است که به خورد مردم داده میشود. نام دیوید فینچر، شبیه به معدود نقاط ویژه دیگری در سینمای آمریکا که منتقد اصلی سیاستهای خصمانه دولتها و اعتراض به این شکل از سرمایهداری و پایمال کردن حقوق و آزادی بیان است، شبیه به «زودیاک»، «بازی»، «هفت» و «شبکه اجتماعی» در میان عوامل «خانه پوشالی» House of Cards هم دیده میشود و ردپایش را در جایجای سریال میتوان مشاهده کرد، از دوربین فیلمبرداری سیال و کندوکاو گر اثر بگیرید تا ایده محشر صحبت کردن فرانسیس آندروود با دوربین و اساسا آن شکل از خشونت و عقده نهانی که در آندروود و همسرش قرار دارد و شبیه به جوش چرکی است که در طول سریال قرار است بالا بیاید و منفجر شود.
به بیانی دیگر «خانه پوشالی» House of Cards درباره همان دستهای همیشه پشت پرده و قدرتمند سیاست است. باید اعتراف کرد که «خانه پوشالی» House of Cards بسیار بیشتر از آنچه که از یک درام سیاسی انتظار دارید سرگرمکننده و هیجانانگیز است. پر از موش و گربه بازی، فرار و پنهانکاری که میتواند شبهای کسلکننده و خوابآور بهاری را تبدیل به بمب انرژی کند.
Post Views:
174