سیدخلیل سجادپور؛ جوان معروف به «دم اسبی» که در پی رابطه شیطانی با یک زن، شوهر او را به لانه مجردی کشانده و به قتل رسانده بود، در حالی فراری است که زن خیانتکار، راز این جنایت هولناک را در حضور قاضی ویژه قتل عمد فاش کرد.
صبح هشتم شهریور (پنج شنبه گذشته) اهالی شهرک مهرگان مشهد، با دیدن جسد سوخته یک مرد که کنار دیوار خرابهای در مهرگان 58 رها شده بود، با پلیس تماس گرفتند. دقایقی بعد ماموران کلانتری مهرگان به فرماندهی سروان حمیدی، عازم محل کشف جسد شدند و با تایید درستی خبر، مراتب را به قاضی ویژه قتل عمد اطلاع دادند.
این گونه بود که با حضور قاضی کاظم میرزایی و کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در محل کشف جسد، تحقیقات گستردهای در این باره آغاز شد. جسد مربوط به مردی حدود 35 ساله بود که دانههای تسبیحی روی گردن وی خودنمایی میکرد.
جسد کاملا سوخته بود و قابل شناسایی نبود با وجود این قاضی با تجربه ویژه قتل عمد بلافاصله تحقیقات میدانی را آغاز کرد و در اطراف محل رها شدن جسد، به دنبال سرنخی میگشت که ناگهان روی خاکهای اطراف، آثار کشیده شدن شیئی سنگین، توجه اش را جلب کرد. قاضی میرزایی که احتمال میداد فرد یا افرادی جسد را روی زمین کشیده اند، دستور داد تا منازل مسکونی اطراف مورد بررسیهای دقیق اطلاعاتی قرار گیرد.
بدین ترتیب تلاش کارآگاهان چند دقیقه بعد به بار نشست و منزلی در آن اطراف شناسایی شد که در حیاط آن از بیرون قفل بود! در همین حال اهالی محل از مردی با موهای «دم اسبی» سخن گفتند که از حدود دو ماه قبل در آن منزل به طور مجردی زندگی میکرد و بساط استعمال مواد مخدر به راه انداخته بود! و دوستان خلافکارش را نیز به آن جا میکشاند!
این جملات اهالی، آرام آرام رمز معمای این جنایت هولناک را برای قاضی آشکارتر میکرد چرا که با توجه به اوضاع و احوال رفت و آمدها به این لانه مجردی، احتمالا باید ریشه جنایت به ارتباطات شیطانی گره بخورد! بنابراین مسیر تحقیقات به سویی کشیده شد که مشخص شود آیا زن یا زنانی نیز به این مکان رفت و آمد داشته اند یا خیر؟ این سوالی بود که فقط چند دقیقه بی پاسخ ماند!
یکی از اهالی از زنی سخن گفت که چندین بار با مرد با موهای «دم اسبی» دیده شده بود! وقتی این موضوع لو رفت دیگر مسیر تحقیقات مشخص شد و کارآگاهان اداره جنایی با سرپرستی سرهنگ مهدی سلطانیان (رئیس دایره قتل عمد پلیس آگاهی خراسان رضوی) به دنبال مردی گشتند که به «دم اسبی» معروف بود و گروه دیگری از کارآگاهان در پی یافتن زنی برآمدند که با «دم اسبی» دیده شده است!
شاخههای اطلاعاتی هر لحظه تنگتر میشدند تا این که مشخص شد «دم اسبی» در آن خانه مستاجر بوده است و منزل به فردی افغانستانی تعلق دارد. هنوز کارآگاهان در پی یافتن صاحبخانه بودند که خبری با عنوان «ماجرای جسد سوخته در حمام» و دانههای تسبیحی که بر گردن مقتول مانده بود در شهرک مهرگان پیچید.
با توجه به این که مقام قضایی در این خبر از شهروندان خواسته بود هر گونه اطلاعات درباره جسد سوخته را با پلیس در میان بگذارند، پای مرد قصابی به میان آمد که معمولا تسبیحی را به گردن میآویخت و در همان نزدیکی زندگی میکرد، اما از روز سه شنبه هفته قبل دیگر دیده نشده بود!
پیگیری این سرنخ کارآگاهان را به منزلی در شهرک مهرگان کشاند که مشخص شد مرد قصاب خانه را فروخته و در حال رفتن از آن محل بود! از سوی دیگر نیز شاخه دیگر عملیاتی کارآگاهان مرد افغانستانی (صاحبخانه) را در یک کارگاه تولید لوازم منزل پیدا کردند و به پلیس آگاهی انتقال دادند.
این مرد افغانستانی گفت: جوانی که به «دم اسبی» معروف است در همین کارگاه همکارم بود. او با پدر و مادرش اختلاف داشت و به همین دلیل هم از منزل طرد شده و جا و مکانی نداشت این گونه بود که دلم به حالش سوخت و به او پیشنهاد دادم مدتی در منزل من زندگی کند که خالی از سکنه بود و هرازگاهی دزدان به آن دستبرد میزدند!
با آن که آن منزل وضعیت مناسبی نداشت و دیوارهایش نیز نیاز به تعمیر داشت، ولی آن جوان قبول کرد و لوازمش را به خانه ام انتقال داد.
در عین حال خیلی زود سر و صدای همسایگان بلند شد و از او به شدت ناراحت بودند. با وجود این دیگر نمیتوانستم او را از خانه بیرون کنم چرا که آدم شری بود! حالا هم چند روزی است که خبری از او ندارم! البته او نیز همواره تسبیحی در گردن داشت!
در عین حال بررسیهای دقیق کارآگاهان با راهنمایی و نظارت مستقیم قاضی ویژه قتل عمد، مشخص کرد که مقتول «دم اسبی» نیست! بنابراین شاخه عملیاتی کارآگاهان با دستور «قاضی میرزایی» روی مرد قصاب متمرکز شد. کارآگاهان با انجام یک سری تحقیقات اطلاعاتی غیرمحسوس، منزل یکی از بستگان وی را در منطقه دیگری از شهر پیدا کردند که همسر مرد قصاب به همراه دو فرزندش از چند روز قبل مهمان آنها شده بود! بررسیهای غیرمحسوس مشخص کرد او همان زنی است که با دم اسبی نیز دیده شده بود.
بدین ترتیب زن مرد قصاب که حدود 32 سال دارد به شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد (شعبه ویژه قتل عمد) احضار شد تا به سوالات تخصصی قاضی «کاظم میرزایی» پاسخ دهد. این زن درباره این که همسرش کجاست، گفت: روز سه شنبه در حال جمع آوری اسباب و اثاثیه منزلمان بودیم چرا که قرار بود به زودی منزل فروخته شده را به خریدار تحویل دهیم.
در همین حال مرد جوانی زنگ منزل را به صدا درآورد و از همسرم خواست تا برای کشتن گوسفندی همراه او برود! همسرم نیز با آن مرد غریبه رفت و دیگر خبری از او ندارم! و ...
هنوز صحبتهای زن جوان به پایان نرسیده بود که قاضی پرسید پس چرا در این مدت موضوع را به پلیس گزارش ندادی؟
زن جوان ادامه داد: ما با هم اختلاف داشتیم! فکر میکردم جایی رفته و خودش باز میگردد! مقام قضایی که گویی به دنبال همین جمله «اختلاف داشتیم» میگشت، با سوالات متعدد و تخصصی درباره اختلاف خانوادگی این زن، او را طوری در تنگنای پاسخ به سوالات قرار داد که زن جوان پس از تناقض گوییهای فراوان، ناگهان اشکریزان گفت: «دُم اسبی» مرا فریب داد! او قاتل شوهرم است!
این زن در میان هق هق گریه گفت: چند ماه قبل با مرد معروف به «دُم اسبی» در یک پارک آشنا شدم! آن روزها با همسرم اختلافات شدیدی داشتم و به دنبال یک همدم میگشتم! او مجرد بود و مرا به خانه مجردی اش کشاند (محل وقوع قتل).
پس از آن هم ارتباط ما با یکدیگر ادامه یافت به طوری که برخی شبها را نیز به منزلم نمیرفتم! وقتی این ارتباط خیابانی به دلبستگیهای شیطانی کشید، تصمیم گرفتیم تا همسرم را از سر راه برداریم و پولهای فروش منزل را نیز با یکدیگر (من و دُم اسبی) خرج کنیم!
در این میان من نقشهای کشیدم و به دُم اسبی گفتم شوهرم قصاب است تو میتوانی به بهانه کشتن گوسفند او را به این خانه بکشانی! او هم نقشه مرا پذیرفت به همین دلیل من به خانه ام بازگشتم و مشغول جمع آوری اسباب و اثاثیه شدم که «دُم اسبی» زنگ منزلمان را به صدا درآورد و از همسرم خواست تا برای کشتن گوسفند همراهش برود! من هم بعد از رفتن آنها به آن منزل رفتم که در همان نزدیکی بود!
ولی «دُم اسبی» نگذاشت داخل خانه بروم. وقتی از پنجره داخل پذیرایی را نگاه کردم، پیکر همسرم را خون آلود روی فرش دیدم! ولی آن شب نتوانستیم جسد را جایی ببریم تا این که روز بعد تصمیم به سوزاندن آن گرفتیم.
«دُم اسبی» میگفت: اگر جسد را بسوزانیم، سبکتر میشود، سپس خاکسترها را بیرون میبریم. روز بعد او جسد را به داخل حمام برد و با ریختن بنزین به آتش کشید!
ولی خیلی زود دود و بوی سوختن جسد، فضای محل را فراگرفت به همین دلیل ترسیدیم و آتش را خاموش کردیم. هیچ راهی برای بردن جسد به ذهنمان نمیرسید به همین دلیل جسد سوخته نیز یک شب در حمام ماند و من برای گرفتن فرغون به در خانه همسایگان رفتم، ولی کسی فرغون نداشت. این گونه بود که به ناچار صبح روز بعد «دُم اسبی» جسد را کشان کشان به خرابهای در همان نزدیکی برد و زیردیوار انداخت.
من هم به منزل خودمان رفتم. او قصد فرار داشت و از من خواست که دیگر با او تماس نگیرم! و ... با اعترافات هولناک این زن جوان، وی با صدور قرار بازداشت موقت از سوی قاضی میرزایی، روانه زندان شد تا تحقیقات کارآگاه بهرام زاده (افسر پرونده) برای دستگیری مرد معروف به «دُم اسبی» ادامه یابد.
منبع: روزنامه خراسان