خبرگزاری مهر-گروه فرهنگی:
نویسنده پرطرفدار دهه هشتاد، حالا مسیری جدید شروع کرده است.رضا امیرخانی که در ماههای اخیر با نگارش نامهای جنجالی در پاسخ به مدیر یکی از تشکلهای نشر نام خود را بر سر زبانها انداخته بود، دو روز پیش با نگارش یادداشتی دیگر به شکلی بسط داده شده به تشریح مواضع خود در برابر آنچه که نهادسازی غلط فرهنگی نامیده بود پرداخت.یادداشتی که به سرعت فضای فرهنگی این دو روزه را تحت تاثیر قرار داد.
اتفاق غیرمعمول و کمیبیسابقه است. امیرخانی در این یادداشت به نقد تند و بیپروای فلسفه وجودی و عملکرد برخی از نهادهای منتسب به جامعه فرهنگی انقلاب دست زده است و این یکی از معدود مواردی است که نویسنده ای متعلق به این پایگاه دست به نقد صریح و بدون تعارف اما درونی جریانات انقلابی زده است.
امیرخانی کلامش را از ماجرای تشکیل کتابفروشیهای نهادهای دولتی و حکومتی در خیابان انقلاب شروع میکند:" نسل من، با یک دهه فاصله، تمام سعیمان این بود که کتابمان به راستهی انقلاب و بازار واقعی کتاب برسد. مطمئن بودیم که با رقابت میتوانیم جای خودمان را پیدا کنیم. در این میان هیچ مدیر فرهنگی کمک حال ما نبود. آنها نمیتوانستند باور کنند که کتاب میتواند به شکل عادی در کتابفروشیها فروش رود و مدام به دنبال دستهای کذایی در فروش کتاب بودند تا ناتوانی خودشان را لاپوشانی کنند. ما به نظرِ آن کابینهی انقلابی اعتقاد نداشتیم و اعتقاد داشتیم انقلابی بودن دقیقا از مسیر غیردولتی بودن میگذرد.در این میان بر برخی ناشران حتی دولتی تاثیر گذاشتیم و تبدیلشان کردیم به ناشران سودده و آنها نیز وارد بازار رقابتی شدند. دورهی طلایی سوره مهر در نیمهی اول دههی هشتاد با همین نگاه شکل گرفت و اولین کتابهای واقعی سورهمهر اینگونه به بازار کتاب رسیدند؛ دورهای که با طلوع نماد «دا»، غروب غمانگیزِ دورهی طلاییاش شروع شد."
امیرخانی در ادامه به تکرار این تجربه ناموفق اینبار اما در شکل ساختاری و برای ایجاد تشکلهایی به نام انقلاب و برای نشر میپردازد و میگوید که این تشکل سازیهای بدون اطلاع از چرخه نشر و بدون بازی در زمین واقعی و مهیا برای این رویداد حاصلی برای جریان نشر ندارد و به تعبیری اصلاح جریان نشر از درون ساختار حرفهای میگذرد و نه جریان سازی برای ایجاد تشکل در آن.
امیرخانی در ادامه از جشنواره عمار هم به دلیلی مشابه انتقاد میکند و تاسیس موسسهای به نام «اوج» را در مقابل جشنواره عمار موفقتر و اصولیتر و صادقانهتر میداند.
این نقد روشی امیرخانی به اتفاقات فرهنگی دهه اخیر، اگر چه با زبان تند و تیز او در نقادی همراه بوده است؛ زبانی که در رویهای ناموجه معمولا در مواجهه با جریانات انقلابی تندتر و صریحتر هم میشود؛ اما با واکنشهایی مختلف و بعضا تندتری از خود متن مواجه شده است. برخی با کنایه، برخی با اندرز، برخی با حسرت و برخی با طنز به مقابله با این حرف پرداختهاند و در این میان تنها چیزی که فراموش شده است اصل حرفهایی است که امیرخانی زده است.
فارغ از محتوای درست یا غلط آنچه امیرخانی در یادداشت اخیرش نگاشته است، آنچه در شرایط فعلی در جامعه فرهنگی منسوب به انقلابیون به عنوان یک اولویت اساسی و حیاتی مطرح است؛ باز شدن باب نقد درون گفتمانی است. مشخص است که سابقه ناسالم بودن و سیاسی شدن نقدهای جریانات غیرانقلابی به جریان فرهنگی انقلاب در سالهای گذشته موجب واکنشهای صریح مقابلهای با این نوع نقدها شده است. این اتفاقی طبیعی است و واکنشها هم در موارد بسیاری به موقع و در بستر معقولی شکل گرفته است؛ چون این نقدها اساسا با پیشفرضی متفاوت و بعضا متضاد با پیشفرضهای جریان انقلابی بیان میشده است و طبیعتا نه تنها بیکارکرد میمانده است بلکه به عقیمتر شدن فضای نقد در این جریان نیز منجر میشده است. جریانات معتقد به «هنر برای هنر» و همینطور جریاناتی که از اساس با اتفاق سال 57 مخالف بودند و یا در طی مسیر مخالف شدند؛ در تمام این سالها رویکرد نقادانهای جز طعن و هجو و نادیدهگرفتن به جریانات فرهنگی در انقلاب نداشتند و با حذف جریان رقیب، ماجرای نقد در جبهه انقلابیون فرهنگ اساسا به حاشیه رفت.
حالا اما در دوران جدید نویسندگان، روزنامهنگاران و تعدادی از اهالی فرهنگ از درون جریان انقلابی پیدا شده اند که به نقد ناراستیها و نادرستیها و هر آنچه در این جریان ناصواب میدانند میپردازند و با پیشفرضهای مشترک روشهای رسیدن به آرمان یا عملکردهای مدعیان آرمانها را مورد نقد قرار میدهند. آنچه آنها میگویند بسیار کماهمیتتر از باز شدن این فضا برای خروج جریان انقلابی فرهنگ از رکود و سکون است و حالا رضا امیرخانی نویسنده جسور این سالها، بیش از باقی جرات کرده است و به درست یا غلط وارد نقد صریح و تند جریان خودی شده است. کسی که به گواهی آثارش، سخنرانیهایش و تمامی فعالیتهای ادبی و غیر ادبیاش در سالهای اخیر یک نویسنده درون گفتمانی و شناسنامهدار در جمهوری اسلامی است.
جریان انقلابی حالا در معرض یک تصمیم انقلابی قرار گرفته است. آنچه رضا امیرخانی درباره وضعیت نشر و تشکلهای آن و در کلامی بزرگتر برخی از جریانهای فرهنگی در کشور میگوید به پسند ما باشد و یا نباشد، یک گفتمان فرهنگی است. گفتمانی که شاخصههای مشخصی دارد. مخاطبش، گویندهاش و جان کلامش مشخص است. نقد هم جدی است و قابلندیدن نیست.آنچه از انقلاب اسلامی ایران در ذهن ما به یادگار مانده است نیز این است که همواره بر این منش رفتار کرده است که در چهارچوب حفظ اصول و خطوط اصلی شکل دهنده آن، میتوان در تمامی حرکتها و جریانهای شکل گرفته آن نقد درونگفتمانی داشت.
انتخاب تاریخی امروز جریان انقلابی؛ حالا انتخاب بین نفی طرد و طعن نقد امیرخانی و انتقادهای درونگروهی مشابه آن یا باز کردن باب گفتگو برای بحث درباره آنچه مورد نقد واقع شده است. آنچه در این چند روز در مواجهه با این نقد تند امیرخانی مشاهده شده است متاسفانه چیزی جز طعن و طرد نبوده است.دعوت یک نویسنده به سکوت و نهی کردن او از ورود به حیطههایی که ظاهرا قرار است حوزههای مقدسی تلقی شود نه تنها با مشی انقلابی سازگار نیست بلکه به تدریج به راکد شدن این جریان و حذف آن میانجامد. اتفاقی که امروز تا حدودی در برخی از بخشهای فرهنگی جریان انقلاب مشاهده میشود نیز تا حد زیادی ناشی از متوقف کردن جریان نقد و مقدس پنداشتن عملکرد نهادهای فرهنگی است.
فراموش نکنیم که افتخار جریان انقلابی در مواجهه با رفتار جریان رقیب قبیلهای رفتار نکردن است؛ اینکه به صرف وجود یک ساختار یا یک فرد در درون این جریان، حمایتی همیشگی برای آنها وجود ندارد. رضا امیرخانی نیز مشمول همین قاعده است به شرطی آن که حرفهایش را بشنویم و دربارهاش بحث کنیم. این تازه اول راه است...