به گزارش مشرق، یاسین حجازی که کتاب او با عنوان «کتاب آه» یکی از قوی ترین آثار گردآوری شده بر مبنای مقاتل نوشته شده درباره حادثه عاشورا است، در صفحه شخصی اش نوشت:
همیشه آرزوم این بوده که کاش شب اوّل محرّم قرصی میتوانستم خورد که بخوابم و دو ماه بعد بلند شوم. محرّم به دیوار میفشارَدَم؛ اطرافیانم مثل همهٔ مردم سیاهجامگاناند که از خانه به کوچه و خانههای دیگر میروند (و من مشتاقم که خانه زودتر خلوت شود) و توی اتاقم میچسبم به دیوار و تنِ دیوار سرد است و نای هیچ کارم نیست حتّا فرو بردن آبِ دهن و میبینم آفتاب آرام روی فرش باریک میشود تا در درگاهِ اتاق جمع شود و زانوهام را توی شکمم جمع میکنم و عصر غروب میشود و غروب شب میشود و دو ساعت بعد، زانوهام دیگر زانو نیستند؛ دو چوب خشکاند.
▫️
چوبها را ستون میکنم زیر تنم؛ بلند میشوم لامپی روشن کنم؛ اضطرابی سردتر از کف پام بالا میرود: «چند چندی با خودِ خودت؟ چقدر فاصله داری با او که ذبح میشود؟» این پرسشها که هَوارهای آن خطیبِ صدابلند و تکانهای موزونِ آن مدّاح معروف را نمیخواهد… قلبم پارهگوشتی یخزده میشود. میافتم پای همان دیوار تاریک و باز به رؤیای قرصی فکر میکنم که دو ماه به خوابم میتواند بُرد تا این روز و شبها بگذرد…
چرا گرافیستها محرّم را با رنگهای گرم طرح میسازند؟ محرّم سرد است. سرد مثلِ بیتفاوتی. مثل بدقولی. مثل کاغذگلاسههای تقویمهای دیواری که اوّلِ هر سال روزِ دهم را در تیراژ چاپ میکنند و ما را به شمردن وامیدارند: هر روز به اتّفاقِ هول نزدیکتر! چطور رطوبتِ تنت یخ نبندد وقتی دقیقاً میدانی که آن اتّفاق بزرگ کی میافتد؟ این از تنِ شمشیر هم سردتر است.
(تا به حال روی تیغهٔ بزرگترین چاقوی آشپزخانهتان دست کشیدهاید؟…)
▫️
زانوهای خشکم را باید توی چمدانم بگذارم کنارِ #کتاب_آه. دعوتم کردهاند مشهد. ساعت 5 عصرِ فردا (دوشنبه) جایی در بلوار فکوری، بوستان لاله، فرهنگسرای رسانه باید دربارهٔ #کتاب_آه حرف بزنم. عنوان صحبتم این است: «کتابی توی اتاقِ تاریخ روبروی دری که به ادبیات باز میشود». اینها امّا فعلاً مهم نیست. مهم این است: زانوهایم آیا توی چمدانم جا میشود؟
▫️
بلیط برگشت را جوری گرفتهام که شب اوّل مهر (خلوتترین شبِ حرم) مشهد باشم. از ازدحام و صدا و شعار گریزانم. باید زانوهام را پیش امام رضا ببرم…