ماهان شبکه ایرانیان

گزارش اشپیگل از وضعیت سیاسی ایران در تابستان ۵۷

مردم دیگر از شاه حمایت نمی‌کنند

نیرو‌های پلیس و ارتش به دستور شاه در بیش از ۵۰ نقطه ایران به تظاهرکنندگان بی‌دفاع شلیک کرده و قیصر ایران به وسیله تانک‌ها و هلی‌کوپتر‌های جنگی بار دیگر آن نظم دروغین را در کشور خود برقرار کرده است

او قدرتمندترین حاکم در سراسر جنوب آسیاست و احتمالا بر بیش از 8٫4 میلیارد تن نفت خام حکم می‌راند. او غرب در حال زوال با آن «نمایش مسخره سیاست حزبی‌اش» را تحقیر می‌کند. اما اینک حکومت محمدرضاشاه پهلوی یعنی یکی از مهم‌ترین متحدان ابرقدرت آمریکاست که متزلزل می‌شود. مسلمانان محافظه‌کار و مردم بپاخاسته او را به «غرب‌زده کردن کشور» و تسلیح جنون‌آمیز ایران متهم می‌کنند.
 
مردم دیگر از شاه حمایت نمی‌کنند

در آن ساختمان بزرگ و بلندمرتبه واقع در خیابان مجلل ایران نوین [خیابان فاطمی امروز]واقع در مرکز تهران و احاطه شده میان نمایشگاه‌های خودرو و شعبات بانک‌های بزرگ، همه کار‌ها متوقف شده است. این ساختمان نیمه‌کاره برای پایتخت ایران در حکم یک نماد است؛ زیرا این بنای سوپر مدرن و دوازده طبقه با سالن‌های کنفرانس بی‌شمار که حتی از یک پناهگاه نیز برخوردار است، به حزب رستاخیز یا همان «رستاخیز ملی» تعلق دارد؛ همان حزبی که در سال 1975 و به فرمان محمدرضاشاه پهلوی به عنوان حزب واحدی «که به همه ایرانیان تعلق دارد»، تاسیس شد.

اما از بهار امسال معلوم نیست و به باور بسیاری از ایرانی‌ها حتی کاملا نامحتمل است که این حزب دولتی برخوردار از الطاف دموکرات‌منشانه شاهانه بتواند در این دژ بتونی و جدید خود مستقر شود؛ زیرا تحت فشار‌های خیابانی و به عبارت بهتر تظاهرکنندگان خشمگینی که در هشت ماه گذشته علیه شاه در همه نقاط کشور به خیابان‌ها آمده‌اند، قدرت مطلقه مؤسس این حزب متزلزل شده و به تبع آن اتوریته رعب‌آور او نیز کمرنگ شده است.
 
چون نه حزب که دبیرکل آن یعنی جمشید آموزگار نخست‌وزیر ایران است، نه مجالس سنا و شورای ملی که همه نمایندگان و اعضای آن از کارگزاران بلندپایه این حزب به شمار می‌آیند، توانایی متوقف کردن خیزش مردم را نداشته‌اند. از قرار معلوم شاه، ارتش را برای مقابله با مردم فرستاده و در چهار شهر ایران از جمله در شهر میلیونی اصفهان از چهار هفته پیش حکومت نظامی برقرار است.

نیرو‌های پلیس و ارتش به دستور شاه در بیش از 50 نقطه ایران به تظاهرکنندگان بی‌دفاع شلیک کرده و قیصر ایران به وسیله تانک‌ها و هلی‌کوپتر‌های جنگی بار دیگر آن نظم دروغین را در کشور خود برقرار کرده است. بر اساس برآورد‌های موجود این کشتار‌ها به قیمت جان بیش از 500 تظاهرکننده و زخمی شدن و بازداشت هزاران نفر تمام شد. حداقل پنجاه ملا (روحانیون اسلامی) از شهر‌های خود به منطقه کویری شرق ایران تبعید شده‌اند. روز پنجشنبه گذشته سربازان ارتش به نمازگزاران یک مسجد در تهران تیراندازی کردند.

اولین کشته‌ها به روز 9 ژانویه در شهر مقدس قم بازمی‌گردد. بر اساس سنت سوگواری‌های اسلامی چهل روز پس از مرگ مراسمی برگزار می‌شود و در چهلم اولین شهدا بود که بار دیگر مردم بپاخاسته و عده‌ای دیگر جان خود را از دست دادند و این چهلم‌ها تکرار شد.

جدیدترین موج اعتراضی در روز 23 جولای سال جاری و در جریان مراسم خاکسپاری یک روحانی در شهر مشهد واقع در شرق ایران روی داد. هنگامی که جمعیت سوگوار شعار‌های ضد حکومتی سر دادند، فرمانده نظامی شهر نیز فرمان آتش را صادر کرد. بر اساس آمار رسمی و دولتی 70 و بر اساس گفته‌های شاهدان عینی 250 تظاهرکننده در آن روز کشته شدند.

دو هفته پس از آن بود که شاه تلاش کرد فراری به جلو داشته باشد. او طی یک سخنرانی که به مناسبت روز مشروطه ایراد کرد قول آزادی بیان و برگزاری «انتخابات صد درصد آزاد» را برای سال آینده داد. اما گفت که هرگز اجازه نخواهد داد سلطنت و به قول خودش «سرنوشت ایران» زیر سؤال برود.

محمدرضا پهلوی 59 ساله سال‌های سال با تمام قدرت و بدون هیچ‌گونه مانعی خود را پیامبر پیشرفت و عظمت مملکت و البته عظمت شخص خودش می‌دانست: «ایران تا سال 1990 به دروازه‌های تمدن بزرگ خواهد رسید و در کنار ایالات متحده آمریکا، اتحاد جماهیر شوروی، چین و اروپا یکی از پنج قدرت بزرگ جهان خواهد شد.» حاکم تخت‌طاووس در مارس 1977 نیز همچنان وعده می‌داد و در حقیقت حکومت او نیز یکی از آخرین حکومت‌های شاهنشاهی استبدادی خاورمیانه است یعنی حکومتی خشن، تجملاتی و همزمان کاملا دولتی. آیا شاه خود را یک کوروش جدید می‌داند؟

به هر حال در این که او یک قیصر قدرتمند است تردیدی نیست. شاه ارباب و سلطان بزرگترین سرزمین میان مصر و هند و بر احتمالا 8٫4 میلیارد تن نفت خام در زیر زمین‌های کشورش حکم می‌راند و در سال‌های اخیر قدرتمندترین نیروی نظامی سراسر جنوب آسیا را فرماندهی می‌کند.

ایده و طرح و اجرای جهش بزرگ ایران به جلو، همه و همه به تنهایی از سوی قیصر ارائه می‌شود. او از دموکراسی غربی با سیاست پیچیده مبتنی بر احزاب با عنوان تحقیرآمیز «نمایش مسخره» یاد می‌کند و در ماه مارس سال گذشته بود که در مورد اپوزیسیون گفت: «اپوزیسیون خود من هستم، زیرا هر زمان که یکی از بازرسانم گزارش دهد که کاری خوب پیش نمی‌رود آن کار را قطع کرده و متخلف را مجازات می‌کنم.»، اما 10 ماه پس از این اظهارات نه شمار بازرسان و نه اتوریته قیصر برای خفه کردن نارضایتی‌های علنی امپراتوری ایران کفایت نمی‌کرد.

دقیقا همان سلطانی که همیشه آن غرب مثلا در حال زوال را با نگاهی تحقیرآمیز می‌نگریست، اینک از سوی ائتلافی از نیرو‌های محافظه‌کار به چالش کشیده شده است؛ همان ائتلافی که تصوراتی کاملا متفاوت از شاه در مورد آینده کشور دارد، همان شاهی که خود را پیشروترین حاکم همه ایرانیان می‌داند.

ناآرامی‌های اخیر در سراسر کشور البته قیصر را سرنگون نکرده و آن تظاهرات آینده‌ای که حاکم مطلق ایران هر روز باید شاهد آن باشد نمی‌تواند تخت‌طاووس را واژگون کند. از قرار معلوم شاه به دوستانش در دربار گفته است: «من که فاروق نیستم.»

ارتش یعنی همان عزیزترین و گران‌ترین اسباب‌بازی قیصر هنوز وفادارانه پشت سر فرمانده ارشد خود ایستاده است. اما مشخص نیست که چنانچه شاه بر سر وعده فعلی خود یعنی اعطای آزادی‌های بیشتر به ایرانی‌ها و همچنین ایجاد امکانات بیشتر برای انتقاد و مخالفت سیاسی بماند، ژنرال‌های محافظه‌کار چه واکنشی نشان خواهند داد.

اما امروزه یک مساله کاملا روشن است: آن کشور تا دندان مسلح و در حال توسعه‌ای که از سال‌ها پیش یکی از مهم‌ترین صادرکنندگان نفت محسوب می‌شد و به نوعی حکم ژاندارم در منطقه جنوب شوروی و شرق کشور‌های عربی را داشت، دیگر از آن اهمیت گذشته برخوردار نیست و این نگرش در واقع سنگ بنای محکم و باثبات استراتژی جهانی واشنگتن به حساب می‌آید.

در سال 1953 که جبهه ملی ایران تحت رهبری مصدق نخست‌وزیر، شاه را از ایران بیرون راند، این سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا یعنی سیا بود که تاج‌وتخت محمدرضا پهلوی را نجات داد. آمریکا به عنوان قدرت حامی شاه در قبال دریافت میلیارد‌ها دلار، گران‌ترین تجهیزات جنگی را به تهران فرستاد تا به این وسیله بتواند سرپل‌ها را در منطقه بی‌ثبات خاورمیانه حفظ کند.

بعید به نظر می‌رسد که ایالات متحده آمریکا بتواند برای دومین بار تخت شاهی محمدرضا پهلوی را نجات دهد، زیرا بحران فعلی بیش از اندازه عمیق است و رئیس‌جمهور آمریکا و پیام‌آور حقوق بشر یعنی جیمی کارتر هم این را می‌داند، همان رئیس‌جمهوری که به هنگام حضور در جشن سال نو امسال در تهران، از شاهی که 10 هزار زندانی سیاسی را در زندان‌های خود دارد با عنوان «مبارز صف مقدم برای آزادی و حقوق بشر» یاد کرد.

از آن زمان اتفاق‌های بی‌ثمری پیرامون تخت‌طاووس افتاد و این اتفاق‌ها گاه علنی هم شد. اواخر ماه ژوئن بود که تلویزیون گروهی از مردان را در خلال دیدار با شاه نشان داد. این گروه که تا آن زمان کسی در مورد آن نمی‌دانست، به گفته گزارشگر تلویزیون، از پنج سال پیش از طرف شاه ماموریت دارند که مشکلات کشور را به صورت اساسی شناسایی و تحلیل کنند.

آنچه که این تیم 30 نفره موسوم به «گروه تحقیق و بررسی مشکلات ایران» به اطلاع رئیس خود رسانده‌اند هرگز برای عموم منتشر نشده و همین مساله به اندازه کافی مشکوک و جنجال‌برانگیز است.

حزب واحد رستاخیز با آن رهبری بد و سازمان ناقص متهم است که بیش از هر چیز به بوروکراسی و بی‌عملی گرایش دارد. به گفته کارشناسان امور ایران اکثریت ملت در مورد این حزب بی‌تفاوت بوده و میزان مشارکت مردم در انتخابات میان‌دوره‌ای تهران چیزی در حد صفر بود. با وجود گزارش‌های هشداردهنده در مورد بی‌اعتمادی و بدفهمی در حوزه‌های اجتماعی و صنعتی، باز هم این حزب به سکوت و بی‌عملی خود ادامه می‌دهد.

به گزارش آن کمیسیون تحقیق، ناآرامی‌های ماه‌های اخیر، پیامد منطقی یاس و ناامیدی طبقه کم‌درآمد و ادامه وعده‌های دروغ دولت و رفتار‌های ظاهرا فروتنانه از سوی مقامات و مسئولان است.

استادان دانشگاه تهران البته به شرط آن که نامشان قید نشود آشکارا می‌گویند: «باید اعتراف کنیم که اکثریت ملت ایران دیگر از شاه و سیستم او حمایت نمی‌کنند.» به گفته این اساتید این عدم حمایت مهم‌ترین و کلیدی‌ترین تغییر و تحول سیاسی از زمان پایان معجزه اقتصادی سال‌های 1965 تا 1975 است.

شاه از سال 1963 تلاش کرده بود که ایران در حال توسعه را از طریق یک «انقلاب سفید» به کشور و ملتی صنعتی بدل کند و از آغاز دهه 1970 و رشد چشمگیر قیمت‌های نفت انتظارات برای رسیدن به «تمدن بزرگ» و تبدیل شدن به پنجمین کشور قدرتمند دنیا بالا رفته بود. این دو تصور بلندپروازانه، اگر نگوییم جنون‌آمیز، اینک شکست خورده است.

«ویتوریو دسیتو» یکی از کارشناسان اقتصادی ایتالیا که در امور جهان سوم تخصص دارد می‌گوید: «مورد ایران ظاهرا نشان می‌دهد که برخورداری از منابع مواد خام هنوز هم به معنی کوتاه شدن راه به سمت توسعه و صنعتی شدن نیست.»، زیرا مسیری که شاه در آن قرار داشت در واقع یک دور باطل بود.
 
شاه برای آن که هر چه زودتر کشورش را به استقلال و خودکفایی برساند با درآمد‌های میلیاردی نفتی مدرن‌ترین و گران‌ترین تاسیسات صنعتی را به کشور آورد. اما برای استفاده حرفه‌ای از این تاسیسات نیاز به نیرو‌های خارجی بود، زیرا مدت‌هاست که سیستم آموزشی بومی در عصر کامپیوتر کارایی ندارد. به همین دلیل بسیاری از منتقدان شاه از گروه‌های مختلف، او را به باز کردن دست بیگانگان در اداره امور کشور متهم می‌کنند.
 
به باور این منتقدان اکثر آن 40 هزار کارشناس آمریکایی حاضر در ایران در بخش‌های محرمانه نظامی به کار مشغولند. به همین خاطر در ماه‌های اخیر نوعی آمریکاستیزی آشکار همراه با یک خارجی‌ستیزی عمومی شکل گرفته است و در این مورد اپوزیسیون چپ‌گرا و راست‌گرا و معتدل و افراطی همداستان نشان می‌دهند.

بازاریان و کسبه خرد در بازار به هیچ عنوان نمی‌توانند حضور شرکت‌های چند ملیتی و کنسرسیوم‌های خارجی را تحمل کنند و وجود آن‌ها را در درازمدت خطرناک می‌دانند. مارکسیست‌ها اعم از طرفداران مسکو و یا پکن، کلیت غرب را از نظر ایدئولوژیک با امپریالیسم برابر می‌دانند. بدتر از همه آن که جنون صنعتی شدن حاصل از بالا رفتن قیمت نفت در سال 1973 مانند مشکلات ناشی از انقلاب سفید همچنان لاینحل باقی مانده است.

اگرچه اصلاحات ارضی موجب سلب مالکیت مالکان بزرگ و تقسیم اراضی بین کشاورزان شد، اما کشاورزانی که از دانش و ابزار کافی برای استفاده از زمین‌های خود برخوردار نبودند اکثرا روستا‌ها را ترک گفته و زمین‌های خود را به یک کنسرسیوم بزرگ جدید فروخته و راهی شهر‌ها شدند تا شانس خود را برای استخدام به عنوان کارگر ساده در کارخانجات تازه تاسیس بیازمایند.
 
مهاجرت داخلی در ایران ابعادی عظیم به خود گرفته است. در سال 1960 تنها 15 درصد از جمعیت کشور در شمار اندکی از شهر‌ها زندگی می‌کردند. اما 18 سال پس از آن یعنی امروز نزدیک به 50 درصد از جمعیت ساکن شهر‌ها هستند.
 
در طی این سال‌ها تنها در تهران جمعیت از 500 هزار به پنج میلیون نفر رسیده است؛ و نتیجه: ایران که یکی از کهن‌ترین کشور‌های کشاورزی در طول تاریخ بشر محسوب می‌شد، امروزه دیگر این توانایی را ندارد که از طریق توان داخلی غذای مورد نیاز مردم را تامین کند. واردات محصولات غذایی اساسی از قبیل: برنج، غلات و گوشت هر سال افزایش یافته و در بازار‌ها چندان اثری از میوه‌های بومی و داخلی یافت نمی‌شود.

آن کمپین پر سروصدای پیکار با بی‌سوادی از طریق یک میلیون «سرباز معلم» نیز شکست خورد. هنوز هم 65 درصد از ایرانی‌ها سواد خواندن و نوشتن ندارند و این در حالی است که نیمی از جمعیت این کشور زیر 15 سال سن دارند.

افزایش شدید قیمت نفت این کشور را به یک رکود کلاسیک دچار کرد. علت این مساله نیز بیش از هر چیز دیگر نگاه سهل‌انگارانه و بیش از اندازه خوش‌بینانه شاه و مشاورانش به توسعه اقتصاد جهانی بود.

شاه نمی‌توانست به قیمت و به اندازه دلخواه خود نفت بفروشد و به همین خاطر پول لازم برای اجرای برنامه پنج ساله‌ای که در ماه مارس به پایان رسید فراهم نشد. آن تاسیسات صنعتی میلیارد دلاری هم تا اندازه زیادی بی‌مصرف باقی ماند. تنها کمبود و قطع برق باعث شد که کارخانه‌ها فقط با یک سوم ظرفیت خود کار کنند.

بدین ترتیب بود که نرخ رشد تولید ناخالص ملی از 6.41 درصد در سال خوب مالی 1974 به 6.2 درصد در سال بعد کاهش یافت و به عقیده کارشناسان اقتصادی ایران در سال جاری نیز این نرخ به زحمت به 4.2 درصد برسد.

حاکم تخت‌طاووس بدون توجه به این نگرانی‌های مالی همچنان میلیارد‌ها دلار برای خرید اسلحه هزینه می‌کند. 17 درصد از تولید ناخالص ملی در سال 1977 صرف خرید جنگنده‌های فانتوم، تانک و موشک شده است و این رقم بین سال‌های 1970 تا 1974 فقط هشت درصد بود.
 
به تازگی نیز قیصر خطاب به ملت خود و جهان اعلام کرد که قصد دارد 10 میلیارد مارک آلمان غربی برای دو برابر کردن ناوگان دریایی خود هزینه کند. بر این اساس قرار است که رزمناو‌ها و زیردریایی‌هایی تحویل نیروی دریایی ایران بشود که بخشی از آن ساخت آلمان است.


بودجه بسیار گزاف نظامی ایران موجب می‌شود که پول زیادی برای زیرساخت‌های این کشور باقی نماند و از مدت‌ها پیش رهبران ایرانی اسلام یعنی آیت‌الله‌ها و علما به همین دلیل از سیستم انتقاد می‌کنند. بدین ترتیب رهبران مذهبی خطرات واقعی و ممکن خارجی برای استقلال ایران را به مراتب کمتر از خطر شاه می‌دانند.
 
نهاد‌های مذهبی ایران روابطی حسنه با کشور‌های همسایه و به ویژه با عراق، لبنان، افغانستان، پاکستان و حتی با جمهوری‌ها شوروی دارند و از همین رو بر این باور هستند که «شاه از خطرات و تهدید‌های خارجی تنها به عنوان بهانه‌ای برای تحکیم حکومت خود از طریق نظامی استفاده می‌کند.»

رابطه خوب شاه با کشور‌های غربی از جمله موارد مهمی است که موجب رنجش قشر مذهبی از وی می‌شود. یکی از علمای جوان قم به اشپیگل می‌گوید: «پیشرفت فنی به معنای این نیست که ما از زندگی آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها کپی کنیم. پادشاه عربستان سعودی هم خواهان پیشرفت است، اما به این خاطر مقام و منزلت اسلام را از دست نمی‌دهد.»

جالب آن که در تظاهرات اعتراضی 50 هزار نفره که به رهبری روحانیون انجام شده است همواره و بیش از هر چیز دیگر دستاورد‌های وارداتی غرب مورد حمله قرار می‌گیرد یعنی بانک‌ها، سینماها، پمپ‌بنزین‌ها و مشروب‌فروشی‌ها و همین‌طور شعبه‌های تولید نوشابه پپسی‌کولا.

پیش از این یعنی در سال 1963 نیز روحانیون علیه شاه و انقلاب سفید او بپاخاسته بودند. در آن زمان البته شاه هنوز از حمایت کشاورزانی که به داشتن ملک و زمین شخصی امیدوار بودند برخوردار بود. محمدرضا پهلوی تندترین منتقد خود یعنی آیت‌الله خمینی رهبر هشتاد میلیون شیعه در سراسر جان را در همان سال تبعید کرد.

امروزه، اما آن دهقانان امیدی ندارند و ریشه و هویت خود را از دست داده و به عنوان کارگر‌های ساده و کمکی در صنایع و یا به عنوان کارگر‌های روزمزد در مزارع بزرگ دولتی و کنسرسیوم‌های کشت و زرع آمریکایی کار می‌کنند و احساس تحقیرشدگی دارند.

بسیاری از کاسبان خرد و بسیار خرد یا همان کسانی که در ایران به بازاریان شهرت دارند نیز به شدت با شاه مخالف بوده و برنامه‌های سخت‌گیرانه مدرن‌سازی او را اقدامی شیطانی می‌دانند. امروزه در بازار‌های اصفهان و تبریز که تا همین 10 سال پیش محل عرضه انواع و اقسام محصولات و صنایع دستی داخلی بود، صنایع حرف اول و آخر را می‌زنند.

صنوفی مانند کالا‌های نقره، فرش، لوازم چوبی، مس و روی تقریبا ناپدید شده‌اند. فروشندگان و دستفروشان به جای آن پاپوش‌های چرمی و گیوه، صندل‌های پلاستیکی ارزان قیمت تولید کارخانه‌های ایرانی را عرضه می‌کنند؛ و صد البته ترس و نگرانی بازاریان بی‌دلیل نیست، زیرا دولت برنامه دارد که تنها در تهران سه کارخانه تولید نان ماشینی خریداری شده از آلمان غربی را راه‌اندازی کند و این به معنی از بین رفتن هزاران نانوایی کوچکی است که در تنور‌های کوچک خود نان برشته و تازه را به مشتری عرضه می‌کنند.



یک دانشجو که به خاطر تبلیغ «حق و عدل» مجبور به ترک دانشگاه شده و امروز در مغازه فرش‌فروشی پدرش کار می‌کند، می‌گوید: «اعتراف می‌کنم که در این ترس و نگرانی انگیزه‌های رمانتیک و نوستالژیک بسیاری نهفته است. اما تردید ندارم که هجوم ماشینیسم حتی در غرب به قیمت از دست رفتن ارزش‌ها و به اصطلاح کیفیت زندگی است.»

بدین ترتیب برای روحانیون و علمایی که در حیاط خنک و سایه‌دار مساجد خود نشسته‌اند، رسیدن به اهداف سیاسی یعنی احیای روش‌های اسلامی در زندگی عمومی کار چندان مشکلی نیست، زیرا آن‌ها با نیاز‌های مردم ساده پیوند دارند. مساله این قشر ساعت‌ها صحبت در مورد صحنه‌های مستهجن و تصاویر امتزاج زن و مرد در تبلیغ فیلم‌های سینمایی است که نیمی از دیوار‌های شهر‌های ایران را پر کرده است. دیگر مورد اعتراضی [روحانیت]قانون تساوی حقوق زنان با مردان است که در ایران نیز مانند برخی کشور‌های حاشیه دریای مدیترانه از 15 سال پیش جاری است.

دستمزد برابر مردان و زنان در شغل‌های مشابه یکی از معدود قوانینی است که در ایران نیز رعایت می‌شود. این که زنان بدون همراهی مردان می‌توانند در ساعات شبانه در یک رستوران کاملا مذهبی (بدون مشروبات الکلی) بنشینند، طی سال‌های اخیر در شهر‌های ایران امری بدیهی است.

روحانیت می‌تواند در صورت لزوم با پزشکان زن و معلمان و خلبانان و نمایندگان مونث در پارلمان نیز کنار بیاید. اما این که به عنوان مثال یک مامور زن پلیس یا یک سرباز مونث در صورت لزوم اقدام به بستن خیابان کند، امری است که روحانیت از آن نفرت دارد.

اما آنچه که این مبارزه طبقه مذهبی را به امری مجاز و معتبر بدل کرده است، خواست این طبقه برای اجرای کامل قانون اساسی است، زیرا در آن قانون اساسی که در دوران مظفرالدین‌شاه در سال 1906 و با همراهی روحانیت شیعه تدوین شد، اگرچه بار‌ها مورد تغییر و تجدید نظر قرار گرفت و نه پهلوی پدر و نه پهلوی پسر هرگز آن را کاملا تعطیل نکردند، اختیارات محدودی برای قیصر در نظر گرفته شده است.

اینک روحانیت شیعه خواهان تاسیس دوباره یک مجلس موسسان مذهبی است تا به این صورت انطباق قانون اساسی با قرآن مورد بررسی قرار گیرد. بدین ترتیب بالا گرفتن موج پان‌اسلامیسم در بسیاری از شهر‌های ایران به شیعیان این امکان را می‌دهد که جایگاه از دست رفته مذهب دولتی در راس قدرت را که قرن‌ها پیش از دست رفته است دوباره به آن بازگرداند.

از قرن هفتم یعنی از زمانی که اختلاف میان مسلمانان بر سر انتخاب جانشین پیامبر بالا گرفت و به دو گروه شیعه و سنی تقسیم شدند، شیعیان در حکم پروتستان‌های جهان اسلام محسوب می‌شوند. امروزه علمای جوان مدارس مذهبی قم و اصفهان تلاش دارند که با کمک قرآن پاسخی برای مطالبات دنیای جدید پیدا کنند: «از بر کردن آیه‌های قرآن کافی نیست. ایمان فلسفه نیز هست و نیاز به اندیشه دارد.»

نوسازی البته معتدلانه اسلام، در صورت لزوم به کمک ابزار قهریه، جزو برنامه‌های بسیاری از دانشجویان است. فراکسیون «راست» در دانشگاه‌های ایران به ویژه در میان محافل دانشجویی شورشی جایگاه محکمی دارد، زیرا اکثر دانشجویان ایران از شهر‌های کوچک و روستا‌ها می‌آیند و آن دسته از جوانان شهری که از امکانات بیشتری برخوردارند غالبا در ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی به تحصیل مشغولند.

در شیراز انجمن دانشجویی توانست رأی اکثریت را برای لغو قانون منع حجاب در دانشگاه‌ها کسب کند. در دانشگاه تهران کار به درگیری و زدوخورد کشید، زیرا دانشجویان پسر قصد داشتند که از ورود دختران به غذاخوری و اتوبوس‌های دانشگاه جلوگیری به عمل آورند. دانشجویان اعم از چپ و راست نسبت به آینده خود نگرانی دارند. دانشجویان جوان بدون برخورداری از تخصص و صلاحیت‌های ویژه امکان بسیار اندکی برای یافتن شغلی با حقوق مناسب دارند.

این مساله حتی در مورد برخی متخصصین تحصیل‌کرده و بازگشته از آمریکا نیز صادق است. یک جامعه‌شناس فارغ‌التحصیل از دانشگاه معتبر برکلی البته می‌تواند پستی سازمانی در دانشگاه تهران داشته باشد، اما از همان آغاز کار برای وی روشن است که این به معنی تدریس در دانشگاه نیست. بخش اعظم طبقه متوسط ایرانی یعنی همان طبقه شهرنشین از جمله ناراضیان به شمار می‌روند. این طبقه زمانی امید داشت که از بابت درآمد‌های سرشار نفتی بتواند از رفاهی قابل قبول برخوردار باشد.

کارمندان جزء، کارگران متخصص، مغازه‌داران و رانندگان تاکسی که در این میان هر یک خانه‌دار شده و فرزندانشان را با صرف هزینه‌های بالا به مدارس می‌فرستند، از این می‌ترسند که مبادا بار دیگر منابع مالی خود را از دست بدهند، زیرا شاه که همیشه تورم در غرب را مسخره می‌کرد، اینک توان آن را ندارد که از سقوط ارزش پول ملی ایران جلوگیری کند.

بیش از هر چیز کرایه خانه در تهران طی سال‌های اخیر افزایش عجیبی داشته است. به عنوان مثال یک کارگر کارخانه که در ماه 20 هزار ریال (معادل 574 مارک) حقوق می‌گیرد، باید برای دو اتاق به انضمام سرویس 253 مارک اجاره پرداخت کند.

خرید و فروش ملک که از جمله مشاغل اصلی ثروتمندان تهران به حساب می‌آید، به جایی رسیده است که هزاران آپارتمان لوکس گران‌قیمت (با قیمت متوسط 300 هزار مارک) خالی مانده و این در حالی است که صد‌ها هزار تهرانی به دنبال یک آپارتمان ارزان می‌گردند.

با وجود نظارت دقیق بر قیمت‌ها، نرخ اقلامی، چون گوشت، میوه و برنج هر ماه افزایش می‌یابد و قیمت لوازم برقی از جمله ماشین لباسشویی و یخچال حتی دو برابر بالا رفته است. دولت ادعا می‌کند که نرخ 30 درصدی تورم در مارس 1977 را به 6.11 درصد در جولای 1978 کاهش داده است، اما کارمندان بلندپایه این ادعا را باور ندارند. در یکی از جزوه‌های وزارت کار تورم واقعی 20 درصد ذکر شده است.

اخیرا یکی از شرکت‌های آلمانی که به سفارش دولت ایران مجری پروژه خانه‌سازی برای افسران ارتش در نزدیکی فرودگاه تهران است، میلگرد مورد نیاز خود برای سازه‌های بتنی را از آلمان تهیه کرد، زیرا قیمت حمل‌ونقل این کالا از خارج به مراتب ارزان‌تر از حمل‌ونقل آن در داخل تهران بود.

بدین ترتیب گسترده‌تر شدن شکاف میان فقیر و غنی تحت چنین مناسبات و شرایطی جای تعجب ندارد. یک جامعه‌شناس جوان ایرانی دو تیپ مختلف از خانواده‌های ایرانی را این‌گونه تشریح می‌کند: «یکی در خانه شخصی زندگی می‌کند و در کوهستان و سواحل خزر ویلا دارد و صاحب چند خودرو است و برای تعطیلات تابستانی به باهاما و زمستان‌ها به سوئیس می‌رود. دیگری در یک آلونک گلی در جنوب تهران بسر می‌برد و فرزندانش را با محتویات سطل‌های زباله بزرگ می‌کند.»

با این حال در ایران ناآرام و ملتهب هنوز هم اثر چندانی از اعتراض‌های چپ‌گرایانه دیده نمی‌شود. با وجود آن که دولت تلاش زیادی دارد تا خیزش‌های خونین را کار کمونیست‌ها نشان دهد، اما تا به امروز هیچ نشانه‌ای دال بر همدستی چپ‌ها و کمونیست‌ها وجود ندارد. جالب آن که دو تظاهرکننده‌ای که در قیام ماه مه تبریز پرچم سرخ حمل می‌کردند خیلی زود شناسایی شده و معلوم شد که هر دو نفر از عوامل سازمان اطلاعات و امنیت موسوم به ساواک هستند.

در این تردیدی نیست که حزب چپ‌گرا و از سال 1949 منحله توده همواره از پایگاه‌های قدرتمندی در ایران برخوردار بوده است، اما آنچه که هواداران تبعیدی این حزب از شمار یک میلیونی طرفداران آن می‌گویند بی‌تردید اغراقی بیش نیست.

افزون بر آن به تصور شاه، کمونیست‌ها با مذهبی‌ها در توطئه‌ای تحت عنوان «مارکسیست‌های اسلامی» همدست شده و البته همچنان با اختلاف‌های برادرانه ایدئولوژیک مشغول هستند. جناح طرفدار مسکو بر طبقه کارگران صنایع و سندیکا‌های غیرقانونی کارگری نفوذ دارد. با وجود قانون سخت‌گیرانه ممنوعیت اعتصاب، 600 کارگر پالایشگاه آبادان با چندین روز اعتصاب توانستند به خواسته خود یعنی افزایش مرخصی‌های استحقاقی و افزایش 25 درصدی حقوق‌ها دست یابند.

جناح طرفدار پکن که به ویژه در عملیات‌های خرابکارانه فعال است، طی سال‌های اخیر موجب خونریزی‌های زیادی شده است. کادر‌های این جناح در جنگ‌های چریکی با پلیس مخفی شاه تا اندازه زیادی متلاشی شدند. این جناح نیز از پایگاه مردمی برخوردار نیست، زیرا جانشین مائو یعنی هواکوفنگ طی هفته آینده و پس از دیدار از بخارست و بلگراد، به عنوان اولین دیدار رسمی از یک کشور غیرسوسیالیست به ایران تحت حکومت شاه خواهد آمد.

به تازگی گروهی از شبه‌نظامیان چپ‌گرا موسوم به «طوفان» فعالیت خود را آغاز کرده است. اعضای این گروه که ظاهرا از سوی لیبی هدایت می‌شوند و در کوه‌ها به تمرینات چریکی مشغولند، از سوی ماموران ساواک شناسایی شده و با دوربین‌های مخصوص تحت نظر قرار دارند.

پلیس مخفی رعب‌آور شاه یا به اصطلاح «سازمان اطلاعات و امنیت» با 50 هزار مامور رسمی و سه میلیون جاسوس و خبرچین، همچنان قدرتمندترین تکیه‌گاه رژیم به شدت تحت فشار قرار گرفته محسوب می‌شود. حتی تغییرات اعمال شده در این سازمان که در ماه مه امسال صورت گرفت نیز هیچ تغییری در ماهیت آن نداده است.

برعکس: آنچه که باعث شد سپهبد ناصر مقدم که مدت‌ها از جمله فرماندهان رده‌بالای ارتش بود، به ریاست ساواک برسد، لزوم ایجاد روابط حسنه میان پلیس مخفی و ارتش است. این که تا چه اندازه این هماهنگی میان دو نهاد ایجاد شده است، موضوعی بود که عده‌ای از اقوام زندانیان سیاسی در کنفرانسی غیرقانونی تحت عنوان «جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر» به آن پرداختند.
 
به گفته سخنرانان شماری از تظاهرکنندگان در جریان ناآرامی‌های ماه مه بازداشت و به صورتی کاملا غیرقانونی توسط قضات غیرنظامی در دادگاه‌های مخفی نظامی محاکمه شده و در سلول‌های خود مورد شکنجه قرار گرفته و سپس احکامی سنگین گرفته‌اند.

در این کنفرانس 11 زن چادری که مادران شماری از جوانان محبوس در زندان قصر تهران بودند گزارش دادند که نگهبانان با حمله به زندانیانی که قصد اعتصاب غذا داشته‌اند با آنان مقابله کرده‌اند.

دیگر سخنران آن جلسه «خلیل رضایی» 57 ساله بود. او پدر هفت فرزند است. بزرگترین پسرش به نام احمد در سال 1971 به جرم «آشوبگری» توسط ساواک اعدام شد. مهدی رضایی 19 ساله در سال 1972 و زیر شکنجه جان داد و برادر 24 ساله آن‌ها به نام رضا که دانشجوی دندانپزشکی بود در سال 1973 در زندان کشته شد.

بزرگترین دختر خانواده رضایی به نام صدیقه نیز در سال 1975 و در حالی که 18 سال بیشتر نداشت توسط ماموران پلیس در خیابان هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. دو دختر دیگر و مادر این خانواده در بهار 1978 و به جرم برگزاری علنی مراسم سوگواری برای فرزندانشان به زندان افتادند. کوچکترین دختر خانواده یعنی نسرین رضایی 17 ساله، اوایل ماه ژوئن و توسط یک دادگاه نظامی در تهران به حبس ابد محکوم شد، زیرا در مدرسه انشایی در مورد علت مخالفت خود با انقلاب سفید شاه نوشته بود.

پدر موسفید خانواده در پاسخ به این پرسش که فرزندانش به چه دلیل کشته شدند و آیا به گروه‌های راست و یا چپ تعلق داشتند، فقط سر تکان می‌دهد و می‌گوید: «راست، چپ، کمونیست یا تروریست و همه چیزی که به آن‌ها نسبت داده می‌شود حقیقت ندارد. تنها خواسته آن‌ها این بود که بتوانند صادقانه و علنی از عقیده‌شان بگویند، زیرا من آن‌ها را این‌گونه تربیت کرده بودم.»

مردانی که پشت میز اصلی کمیته حقوق بشر ایران نشسته‌اند به دلیل مشاهدات خود به خوبی می‌دانند که منظور سخنرانان چیست. رئیس کمیته یعنی مهدی بازرگان (با عنوان افتخاری: مرد درستکار و متدین)، در دهه 1950 و در دوران مصدق ریاست شرکت ملی نفت را بر عهده داشت. بازرگان نیز در سال 1962 به سه سال زندان محکوم شد.

همین‌طور کریم سنجابی که در اواخر دهه 1930 بار‌ها به اتهام مبارزه علیه استعمارگران انگلیسی به زندان افتاده بود و در دوران مصدق وزارت فرهنگ را بر عهده داشت، به جرم عضویت در جبهه ملی ایران به زندان شاه افتاد.

ساواک تلاش دارد که با تهدید به بمب‌گذاری و ربودن فرزندان، این گروه 30 نفره دگراندیش را به سکوت وادارد. اما تنها ارتباطات آنان با سازمان ملل متحد و سازمان عفو بین‌الملل موجب نجاتشان از سرنوشتی شوم شده است.
 
مردم دیگر از شاه حمایت نمی‌کنند
 
البته این فعالان حقوق بشر هم باور ندارند که بتوان در آینده‌ای نزدیک تغییر و تحولی اساسی در رژیم شاه پدید آورد. یک استاد پزشکی دانشگاه تبریز که از ترس بازداشت و زندان مایل نیست نامش فاش شود، می‌گوید: «هر گامی به سوی مشروعیت، هر قدمی در جهت حقوق مدنی و هر گشایشی در جهت آزادی و عدالت می‌تواند استبداد را کوچک و کوچکتر کند.»
 
این استاد دانشگاه در پاسخ به پرسشی در مورد موقعیت سیاسی ایران، با یک ضرب‌المثل ایرانی می‌گوید: «اگر به شیری که در قفس است کلید آن قفس را بدهید، هیچ کس باور نمی‌کند که شیر بتواند از قفس آزاد شود. اما واقعا می‌توان مطمئن بود که شیر پس از ممارست طولانی موفق به باز کردن قفس خود نمی‌شود؟»

این شیر از مدت‌ها پیش تمرین خود را شروع کرده و گزارش‌های کمیته‌های حقیقت‌یاب نیز ضعف‌های حزب دولتی رستاخیز را برای همه افشا کرده است. با این حال هنوز هم برای مردم مشخص نیست که چه کسی در پشت این انتقاد‌های تندوتیز قرار دارد.
 
در گزارش کمیته آمده است که به عقیده روشنفکران، ایران همیشه با گوش‌های ناشنوا سروکار داشته و از آن جایی که گوشی برای شنیدن درد‌های مردم وجود نداشته به ناچار همه در نهایت از زندگی سیاسی عقب کشیده‌اند. به باور نویسندگان گزارش، باید به روشنفکران آزادی بیشتر و در برابر انتقاد‌های آنان شکیبایی نشان داده شود.

هوشنگ نهاوندی سخنگو و رهبر روشنفکران در داخل حزب دولتی رستاخیز است و افزون بر آن رهبری گروه دانشگاهیان حزب و منتقدان تندوتیز درون‌حزبی را نیز بر عهده دارد. او که تا همین هشت هفته پیش برای کمتر کسی شناخته شده بود به تازگی برنامه‌ای اصلاحی ارائه داده است که از نظم و بنیاد نوین برای سیستم سیاسی تا کاهش مالیات‌ها را شامل می‌شود. نهاوندی با حضور هر روزه در تلویزیون و کنفرانس‌های مطبوعاتی حداقل در پایتخت محبوبیت زیادی کسب کرده است. مردم به دلیل هیکل گرد و قلنبه نهاوندی به او لقب «کوفته» داده‌اند.

گفته می‌شود که شاه به توصیه نهاوندی اولین گام را برای تغییر سیستم برداشته است. بر این اساس در کابینه اعلام شد که از این پس عضویت در حزب واحد برای ایرانی‌ها در حکم اجبار و وظیفه نیست.

این که نهاوندی با کدام حمایت و پشتوانه‌ای همچنان به اقدامات اصلاحی خود ادامه می‌دهد به گذشته و وضعیت فعلی شغل و مقام او بازمی‌گردد. هوشنگ نهاوندی دکترای علوم اقتصاد از دانشگاه پاریس دارد و در دهه 1960 به مدت پنج سال وزارت مسکن را بر عهده داشت و سپس به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد. اما نهاوندی از سه سال پیش ریاست دفتر شهبانو فرح را بر عهده دارد.

«مافیای پاریس» به گروهی از فرهیختگان و زیبایی‌شناسان در دربار ملکه اطلاق می‌شود که همگی مانند فرح در فرانسه تحصیل کرده‌اند و در محافل نزدیک به دربار تهران از آنان به عنوان آلترناتیوی لیبرال برای تکنوکرات‌های خودکامه پیرامون شاه یاد می‌شود.

پس تعجبی ندارد که شهبانو بر خلاف شوهرش پس از آن برخورد‌های خشونت‌بار به صورتی علنی از لزوم حقوق مدنی بیشتر صحبت می‌کند: «ما در کشور نیازمند اتمسفری هستیم که همه ایرانیان بتوانند در چارچوب آن در گفت‌وگوی ملی مشارکت کنند.»

در این میان موضوع گفت‌وگوی ملی به شدت مورد علاقه برخی نمایندگان مجلس قرار گرفته است. به تازگی 9 و احتمالا 10 نماینده از مجموع 268 نماینده مجلس از حزب رستاخیز استعفا داده‌اند.

یکی از برجسته‌ترین دگراندیشان مجلس شورای ملی در واقع نائب‌رئیس مجلس یعنی «رضا عاملی» است که همراه با پنج نماینده دیگر در سال 1975 حزب پان‌ایرانیست‌ها را تاسیس کرده و اینک قصد دارد آن حزب را احیا کند. این حزب دست‌راستی و رادیکال که بیشتر به گروهی فاشیستی شبیه است، امید دارد که بتواند با توجه به کمرنگ شدن نقش حزب رستاخیز، جایگاهی سیاسی برای خود دست‌وپا کند.

حزب درهم‌شکسته رستاخیز، اما تلاش دارد تا با ظاهری تازه از فروپاشی خود جلوگیری کند. به دستور شاه سه جناح این حزب در آینده برنامه‌هایی تازه و در رقابت با یکدیگر ارائه خواهند داد و آن جناح «سازنده» که حامی «عمل به قانون» است و در وضعیت سیاسی فعلی نقشی «مترقی» ایفا می‌کند و برای «تقویت دولت» قدم برمی‌دارد پیروز خواهد شد. بسیاری از کارشناسان از همین الان جناح نهاوندی را پیروز این میدان می‌دانند.
 
حتی کارگزاران حزب رستاخیز نیز امید چندانی به این فراکسیون‌های قلابی ندارند. «ژوری لاهوری» رئیس آژانس خبری ایرانی پانا به اشپیگل می‌گوید: «همه چیز برای من یادآور کره شمالی تحت حکومت کیم ایل سونگ است.»

بنی‌احمد یکی از نمایندگان شهر بحران‌زده و ناآرام تبریز مرکز استان آذربایجان قصد دارد که حزبی سوسیال‌دموکرات «بر اساس الگوی آلمانی آن» تاسیس کند. او طی نامه‌ای خطاب به جمشید آموزگار نخست‌وزیر و دبیرکل حزب رستاخیز خواهان آزادی زندانیان سیاسی و استقلال قضات شده و از هم‌حزبی‌های سابق خود خداحافظی کرده است. بنی‌احمد در این نامه آورده است که مخالفان دولت به مخالفت خود ادامه داده و این مبارزه روز به روز شدت بیشتری می‌گیرد.
 
ترجمه: محمدعلی فیروزآبادی
 
منبع: تاریخ ایرانی
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان