ماهان شبکه ایرانیان

پاسداشت هنر انقلاب اسلامی؛

حکایت متفکّری که حقیقت را در وجود حضرت امام یافت

سخن از شخصیتی است که سالها همدمی با ادبیات و هنر و فلسفه روز، نتوانست برای روح حقیقت یابش، اقناع بیافریند؛ تا آنجا که تمام حقیقت را در انقلاب اسلامی و حضرت روح الله یافت.

حکایت متفکّری که حقیقت را در وجود حضرت امام یافت

خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: با همه مشغله هایش، بسیار «خانواده دوست» بود و تلاش داشت تا آنجا که ممکن است در کنار خانواده باشد و شیرینی های زندگی را با آنان تقسیم کند.

اطرافیانش اذعان دارند که دائم الوضو بود و چنین می پنداشت که عالَم، تحت ولایت تکوینی الهی است .

او به نماز هم بسیار اهمیت می داد و همواره قبل از اذان، برای نماز آماده می شد و می گفت:

«هر کس سر نماز حواسش پرت باشد، در زندگی هم حواسش پرت خواهد بود.»

از دیگر ویژگیهای این هنرمند انقلابی، باید به کم خوابیدن او و استفاده از دقایق زندگی اشاره کرد.

او متولد شهریور ماه سال 1326 در شهر ری است.

پدرش مهندس معدن بود و بنا به اقتضائات شغلی، هر چند سال یکبار به همراه خانواده از شهری به شهر دیگر نقل مکان می کرد و از این رو، او کودکی و نوجوانی خود را در تهران، کرمان، زنجان و البته مجددا در تهران سپری کرد.

سال 1344 بود که دیپلم گرفت و وارد دانشکده معماری تهران شد. معماری و البته آن مقدار که به موسیقی و نقاشی پرداخت، نتوانست وی را اقناع کند. او در عین حال به مباحث فلسفی و ادبیات علاقه مند بود و در شبهای شعر، کنسرتهای موسیقی و گالری هاحضور می یافت؛ اما کم کم فهمید که حقیقت، چیز دیگری است.

پس از طلیعه انقلاب اسلامی، آنچه را که سالها به دنبالش بود؛ در وجود مبارک حضرت امام یافت و تغییر و تحول را آغاز کرد.

حضرت روح الله را که پیدا کرد، همه نوشته های خود را - که شعر و داستانهای کوتاه هم در آن پیدا می شد - ،کنار گذاشت تا از نو شروع کند.

بعدها نوشت:

«هنر امروز، حدیث نفس است و هنرمندان، گرفتار خودشان.

به فرموده حافظ:

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز ...

سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هر چه هست، خدا باشد؛ البته آنچه که انسان می نویسد، همیشه تراوشات درونی خود اوست؛ اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند؛ آنگاه این خداست که در آثار او جلوه گر می شود ... .»

سال 1358 و با شروع کار جهاد سازندگی به روستاها رفت تا برای خدا کار کند؛ پس از مدت کوتاهی بر آن شد تا دوربین به دست بگیرد؛ این بود که به عنوان نماینده جهاد سازندگی به تلویزیون رفت و در گروه جهاد، آستین همت بالا زد.

نخستین مستند و گزارش تصویری او به همراه همکارانش، درباره سیل آن سالها در خوزستان و مردم سیل زده بود؛ کارهای بعدی، مجموعه «خان گزیده ها» (درباره غائله خسروخان قشقایی در شیراز) و «شش روز در ترکمن صحرا» (درباره واقعه خلق ترکمان در گنبد کاووس) نام داشت.

او با اینکه تجربه مستندسازی نداشت؛ اما به خوبی پی برده بود که باید هر آنچه مانع باور مخاطب است، دور ریخته شود؛ این بود که ساعتهای طولانی با مردم و مخاطبانش حرف می زد و تنها وقتی آنان حضور دوربین را فراموش می کردند؛ کار اصلی خود را کلید می زد.

نگاه او در فیلمبرداری مستند این بود که دوربین باید جزئی از بدن فیلمبردار یعنی چشم او محسوب شود تا مستند به واقعیت و البته حقیقت نزدیکتر شود.

این مستندساز برجسته در ادامه فعالیتهایش، آثاری مانند « فتح خون»، « حقیقت»، « هفت قصه از بلوچستان»، « بشاگرد»، « قیام لِلّه»، « اقتصاد صلواتی» و « با من سخن بگو دو کوهه» را در برابر چشمان مخاطبان هنر انقلاب نشاند که البته « روایت فتح» او همچنان در صدر توجه است.

وی به آن سوی مرزها هم توجه داشت و مستند «نسیم حیات» را در زمینه رویکرد جوانان لبنانی به اسلام و انقلاب اسلامی کلید زد و البته «انقلاب سنگ» و «سراب» را هم در موضوعاتی با همین رویکرد تولید کرد.

عشق و علاقه این سرباز فرهنگی انقلاب اسلامی به بنیانگذار نظام سبب شد تا وی پس از ارتحال امام حکمتها و مهربانیها، دو مجموعه «قاصد مهربانی ها» و «فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت» را در مقابل دوربین روایت کند.

این شهید سرافراز، از حدود سال 1362 نوشتن را هم به شکل جدی از سر گرفت و پس از چندی بر مباحث نظری سینما متمرکز شد.

او در حوزه هنری، نشریات «سوره» و «ادبیات داستانی» را راه اندازی کرد و بسیاری از اوقات نوشته هایش را با نام مستعار سجاد شکیب، مرتضی حق گو و یا فرهاد گلزار به مخاطبان تقدیم می کرد و البته گاهی هم طنزنوشت هایی با نام کاکتوس قلمی می کرد.

راه اندازی گروه تلویزیونی حوزه هنری و البته دفتر مطالعات دینی هنر، از دیگر فعالیتهای او در سالهای همکاری با حوزه هنری است.

و اما «فردایی دیگر»، «فتح خون»، «آیینه جادو»، «حکمت سینما»، «رستاخیز جان» و «حلزون های خانه به دوش»، بخشی دیگر از یادگارهای مکتوب به جای مانده از وی است که البته باید به این یادگاران، «توسعه و مبانی تمدن غرب» را هم اضافه کرد.

آن شهید سربلند، زندگی را صحنه آزمایش دائمی می دید و می نوشت:

«مپندار که تنها عاشورائیان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر ... صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.

ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق، تنها با یقین مطلق ممکن است.»

او تلاش کرد تا مبلّغ خوبی برای انقلاب اسلامی باشد تا همگان بدانند، انقلاب اسلامی یک نعمت بزرگ است و هرچه انسان را به غفلت بکشاند؛ می تواند اسباب یک مبارزه با انقلاب اسلامی باشد.

اینگونه است که شهید سید مرتضی آوینی، انقلاب اسلامی را با جان و دل پاس داشت تا فرزندان انقلاب هم در سالهای پس از شهادتش، یاد او را در دل و جان داشته باشند و به داشتن معلمی چون او افتخار کنند؛ رحمت الله علیه.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان