ماهنامه ایران فردا – مصطفی محب کیا*: نزدیک به چهل سال است که از استقرار نظامی بر مبنای «جمهوری» در ایران می گذرد و جمهوریت چنان با بافت سیاسی و اجتماعی ایران عجین شده که به یک امر بدیهی تبدیل گشته است. تا جایی که وقتی زمزمه های تغییر نظام ریاستی به نظام پارلمانی شنیده می شود، افکار عمومی جامعه آن را با شاقول جمهوریت می سنجند تا به سود و زیانش پی ببرد. این که جمهوری موجود در ایران با جمهوری مطلوب چقدر فاصله دارد سخن دیگری است اما گفتمان جمهوری خواهی تقریبا به گفتمان غالب مورد اجماع و پذیرش نخبگان و توده جامعه تبدیل شده است.
تحریریه روزنامه «باختر امروز» به سردبیری دکتر فاطمی
وقتی همین امر بدیهی امروز را در سیر تاریخ سیاسی – اجتماعی سده اخیر ایران ملاحظه می کنیم با قصه پر درد و رنجی مواجه می شویم که فراز و فرود فراوانی را طی کرده و به مدد عشق و اشک و آه و خونی که پشتش بوده به اینجا رسیده است.
اندیشه جمهوری خواهی از زمانی که در یونان باستان توسط ارسطو مطرح و در دموکراسی آن بر اساس فلسفه شهروند آزاد با حقوق مساوی بنا گذارده شد تا زمانی که به ایران برسد، چه به لحاظ نظری و فلسفی و چه به لحاظ عملی و سیاسی دچار قبض و بسط فراوانی شده بود اما نخستین تلاش برای استقرار جمهوری در ایران به مثابه یک طلوع خونین بود.
گزافه نیست اگر ادعا کنیم در تاریخ مبارزات سده اخیر، ایران چهار مدعی استقرار جمهوری داشته است. نخست رهبر نهضت جنگل بود که حتی با برپایی جمهوری گیلان، الگوی خود برای ایران را نیز عرضه کرد. اما دست آخر میرزا بر سر آرمانش سر یخ زده خود را بر طبق دوران گذارد. دومین مدعی استقرار جمهوری در ایران، رضاخان سردار سپه بود. وی زمانی که در مقام نخست وزیری بود، پیش از آن که به پادشاهی برسد و سلسله پهلوی را پایه گذاری کند تلاش هایی جهت برپایی جمهوری کرد اما با مخالفت برخی روشنفکران و علما مواجه شد و ناکام ماند.
سومین باری که صدای جمهوری در سپهر سیاسی ایران به گوش رسید در دوران نهضت ملی بود و منادی این صدا کسی نبود جز سید حسین فاطمی. البته صدایی که به سکوت مرگبار کودتا برخورد کرد و فرو نشست. در نهایت چهارمین مدعی جمهوری در تاریخ معاصر آیت الله خمینی بود که در نهضت انقلابی و شکوهمند سال 57 بالاخره موفق به استقرار آن شد.
این که برای استقرار جمهوری در ایران سه بار خیز نافرجام برداشته می شود تا در چهارمین خیز به فرجام برسد شاهدی است بر اصل تدریجی بودن تحولات اجتماعی – سیاسی مبنی بر این که تا شرایط عینی و ذهنی جامعه (به مثابه یک واحد کل) برای یک تغییر مهیا نباشد، تلاش ها به فرجام نمی رسد. در این نوشته به قدر توان به دلایل نافرجامی سومین خیز جمهوری خواهی ایران که دکتر حسین فاطمی منادی آن شد مین پردازیم.
به راستی آیا مهم ترین دلیل به فرجام نرسیدن این خیزش وقوع کودتای 28 مرداد بود؟ آیا اگر کودتا موفق نمی شد، راه برای استقرار جمهوری در آن دوره هموار بود؟
حسین فاطمی به تعبیر هدی صابر یک شورشی معقول و عاشق بود و در طیف چپ نیروهای جبهه ملی و دولت مصدق قرار داشت. علی رغم جوانی، دنیا دیده بود و دکتری حقوقش را در فرانسه گرفته بود. در دولت دکتر مصدق ابتدا به سمت سخنگوی دولت و سپس به وزارت امور خارجه منسوب شده بود. حسین فاطمی قبل از طرح ایده جمهوریت دو ایده دیگر نیز مطرح کرده بود که مورد اقبال دورانی نیروها قرار گرفته بود. یکی ایده تشکیل جبهه ملی بود. پس از موفقیت در تحصن کاخ مرمر در اعتراض به تقلب در انتخابات و ابطال انتخابات مجلس شانزدهم در تهران، وی پیشنهاد تشکیل یک جبهه واحد را می دهد: «اکنون که قواعد کار دسته جمعی بر عموم رفقا روشن گردید و قدرت نفوذ اتحاد و وحدت بر همه معلوم گردید، چه خوب است این عده برای انجام کارهای مهم سیاسی و مملکتی دست به دست هم داده و به نام جبهه ملی تحت نظم و دیسیپلین، مبارزات برای پیش برد اهداف مختلف را فراهم کنند.»
جمعی
از اعضای اولیه جبهه ملی در منزل دکتر مصدق. از راست: مصطفی الموتی، عباس
خلیلی، ابوالحسن عمیدی نوری، حسین فاطمی، محمد مصدق، حسین مکی، احمد
ملکی، فرهنگ نخعی ایده دیگر پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت بود که شخص دکتر مصدق آن را این گونه تصدیق می کند: «اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگزاری کرد و آن شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانه جناب نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصویب نمودند.»
اگر دو پیشنهاد قبلی فاطمی در فضایی نسبتا آرام صورت گرفت و با تایید نیروهای پیش برنده دوران مواجه شد، طرح پیشنهادی «جمهوریت» این گونه نبود. این طرح در فضای پر التهاب و کاملا شکننده روزهای 25 تا 28 مرداد 1332 مطرح شد. حسین فاطمی که در بامداد 25 مرداد بازداشت می شود بعد از شکست کودتا و آزادی از بازداشتگاه کاخ سعدآباد خود را به میدان بهارستان می رساند و در میان انبوه مردم به ایراد سخن می پردازد.
شاید یکی از دلایلی که مردم به مجسمه های شاه در سطح شهر هجوم می برند و آنها را پایین می کشند همین سخنرانی آتشین وی علیه دربار و خاندان پهلوی باشد. سه سرمقاله «باختر امروز» به شدت به دربار و محمدرضاشاه حمله می کند و در نهایت با زیر سوال بردن نهاد سلطنت، پیشنهاد حکومتی بر مبنای «جمهوری» را می دهد. اگرچه طرح جمهوریت با استقبال حاضران در میدان بهارستان مواجه می شود و حتی حزب توده نیز در این سه روز به صورت سازمانی به تبلیغ مدل حکومتی جمهوری می پردازند، اما شاید با کمی تأمل در آن شرایط تاریخی و عینیت ها و واقعیت های اجتماعی و سیاسی آن روز جامعه ایران به این نکته برسیم که طرح ایده جمهوریت فراتر از ظرفیت تاریخی آن دوره بوده است.
یکی از واقعیت هایی که باید در مطالعه آن دوره لحاظ شود وجود شخص و شخصیتی با قد و قامت دکتر مصدق است. مصدق در جریان نهضت ملی یک رهبر کاریزماتیک و سرآمد است که به لحاظ استراتژیک پایبند به سلطنت مشروطه می باشد. وی از مشروطه خواهانی بود که تا آخر عمر به آرمان های انقلاب و قانون اساسی مشروطه وفادار ماند. او این وفاداری را در موقعیت های مختلف نشان داده بود. چه آنجا که جلوی شاه می ایستاد و تاکید می کرد که شاه باید سلطنت بکند و نه حکومت و چه آنجا که به همین شاه اطمینان خاطر می دهد که چنانچه کسانی بخواهند علیه سلطنت قیام کنند وی با آنها همراهی نخواهد کرد.
مصدق بعد از قیام 30 تیر و تشکیل دولت دوم خود سوگندنامه ای را پشت قرآن نوشت و برای شاه فرستاد. متن سوگندنامه بسیار تأمل برانگیز است: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم خلاف قانون اساسی عمل کنم و همچنین اگر قانون اساسی را نقض کنند و رژیم مملکت را تغییر دهند من ریاست جمهوری را قبول نمایم».
مصدق حتی بعد از شکست کودتای 25 مرداد و فرار شاه از کشور باز هم زیر بار شعارهای ساختارشکنانه نمی رود. به طوری که وقتی حزب توده اعلامیه هایی به در و دیوار شهر می چسباند که در آن خواهان برقراری جمهوری دموکراتیک شده اند دستور می دهد فورا اعلامیه ها از در و دیوار شهر جمع شود. در بامداد و بعدازظهر 27 مرداد در منزل مصدق دو جلسه برگزار می شود که مصدق در هر دو جلسه پیشنهاد اعلام جمهوریت را رد می کند و خواهان تشکیل شورای سلطنت می شود.
دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی (مقر سازمان ملل)
در واقع سایه سنگین و هژمونیک مصدق در آن دوره، که وفادار به سلطنت مشروطه بود، چندان مجال بروز به جریان های ضد سلطنت نمی داد و عدم همراهی وی با ایده جمهوریت مانع مهمی برای بسط و پیشبرد آن محسوب می شد. واقعیت دورانی دیگر، جایگاه سلطنت در اذهان عمومی جامعه آن روز ایران است. نظام شهریاری و سلطنت، پیشینه ای هزاران ساله در ایران داشته و از پیوند سترگ با آداب و رسوم و فرهنگ و سلوک مردمان ایران برخوردار می بود (و چه بسا هنوز هم هست). تقدم ذهن بر عین در تحولات، یک اصل انکارناپذیر است. تا تغییری در ذهنیت صورت نگیرد، عینیت دچار هیچ تغییری نخواهد شد.
شواهدی می توان یافت که هنوز در آن مقطع ذهن جمعی مردم ایران از مسئله سلطنت عبور نکرده است و شاه همچنان جایگاه ویژه ای در اذهان دارد. مهندس بازرگان وقتی در خاطراتش از دوران ماموریت هیئت خلع ید در آبادان می گوید اشاره می کند: «هنگام سخنرانی های هیئت خلع ید برای مردم، وقتی از سه نفر، یعنی دکتر مصدق، شاه و آیت الله کاشانی نام برده می شد، مردم ابراز احساسات می کردند. در واقع شاه هنوز در اذهان مردم دارای جایگاه و منزلت بود. جایگاهی که حتی شاید «قائله نهم اسفند» سال 31 را بتوان در بستری از این شاه دوستی مترادف با میهن پرستی تحلیل کرد. بستری که می شد در آن خروج شاه از کشور را با از دست رفتن مملکت نشان داد و عده ای را تهییج کرد. به ویژه آن که محمدرضا پهلوی در دهه بیست ملک جوانی است که هنوز به شیوه های حکومت داری مستبدانه پدرش روی نیاورده و ظاهری موجه و ملتزم به قانون مشروطه از خود نشان داده است.
دکتر فاطمی معاون نخست وزیر پس از ترور نافرجام در بیمارستان 25 بهمن1330
مورد دیگری که باید به آن اشاره کرد، عدم «کار توضیح» روی ایده جمهوریت در آن دوره بود. هر ایده ای قبل از آن که به یک مطالبه اجتماعی بدل شود نیازمند آن است که به گونه ای توضیح داده شود که سپهر عمومی جامعه را درگیر خود کند. به طور مثال ایده ملی شدن صنعت نفت، که پیش از آن مطرح و مورد اقبال عمومی واقع شده بود، ایده ای بود که مدت ها توسط نیروهای ملی بر روی آن «کار توضیح» صورت گرفته و به مسئله اصلی و دورانی اقشار گسترده ای از جامعه تبدیل شده بود.
در سال های دهه بیست بسیاری از روشنفکران، احزاب، جراید و حتی نمایندگان مجلس شورای ملی به تبیین منافع ملی از منظر مسئله نفت و افشاگری غارتگری های شرکت BP و دخالت های سیاسی انگلیس پرداخته بودند. به طوری که پایان دهه بیست مسئله نفت به مسئله اصلی و مرکزی غالب اقشار جامعه از روشنفکر و دانشجو و معلم تا پیشه ور و کارگر و بازاری تبدیل شده بود. در واقع ایده ملی شدن صنعت نفت که مطرح می شود، به پشتوانه کار توضیح های پیشینی آن است که به جامعه می چسبد و عینیت می یابد. پشتوانه ای که به نظر می رسد در آن مقطع برای ایده جمهوری وجود نداشت.
و دست آخر این که طرح جمهوریت متناسب با ظرفیت نیروهای تحول خواه حاضر در عرصه مبارزه نبود و به همین خاطر از آن استقبالی نکردند. در واقع طرح این ایده، جبهه مبارزاتی جدیدی را به روی نیروهای تحول خواه و نهضت ملی می گشود که خارج از توان شان بود. در حالی که درگیری به دولت انگلیس، درباریان و نظامیان بر سر مسئله نفت به یک توفیق غیرقابل بازگشت نرسیده بود و تمام توان فعالان نهضت را به خود معطوف کرده بود، گشودن جبهه ای دیگر ذیل دوگانه جمهوری – سلطنت مشروطه چندان استراتژیک به نظر نمی رسید. از همین رو سران نهضت ملی (به جز زیرک زاده و مهندس رضوی) نیز از آن طرح حمایت نکردند.
دکتر فاطمی، تقریبا پانزده ماه پس از کودتای 28 مرداد، در سحرگاه 19 آبان سال 1333 اعدام شد
با توجه به موارد چهارگانه ذکر شده شاید بتوان با اطمینان بیشتری گفت که حتی اگر کودتای 28 مرداد هم اتفاق نمی افتاد، ایده جمهوریت در آن دوره، ایده ای نبود که بتواند به فرجام برسد و هنوز شرایط برای استقرار آن مهیا نبود. در عین حال نباید تاریخ را به صورت نقطه ای دیده و تحلیل کرد. بلکه باید روندی از نقطه چین ها را دید که در پی هم و در ارتباط با هم می آیند. از این رو اگرچه طرح جمهوریت در دوران نهضت ملی نا به هنگام و نافرجام بود اما نقطه ای بود از یک روند تکاملی در تاریخ معاصر ایران که در نهایت در مسیر روند خود به فرجام رسید.
* کارشناس ارشد بیوشیمی – عضو سابق تحکیم وحدت