فرادید؛ لیلا مصطفی، هر روز که به محل کارش میرود، از خرابههای شهری که در آن بزرگ شده میگذرد. مسیرش او را از خیابانهایی میگذراند که چیزی بیشتر از آهن کج و معوج و بتن با خاک یکسان شده از آنها نمانده است. هر روز برای او یادآور عظمت وظیفهای است که بر دوش دارد.
به گزارش فرادید به نقل از ایندیپندنت، نبرد برای رقه، پایتخت پیشین خلافت داعش، با یکی از ویرانگرترین حملات هوایی تاریخ اخیر همراه بود که بیشتر این شهر را به تلی از خرابه تبدیل کرد.
مصطفی، مهندس عمران سیسالهای است که مسئولیت آباد کردن دوبارۀ آن را بر عهده دارد.
او میگوید: "ما کار زیادی داریم. همۀ زیرساختها ویران شده، برق نیست، ارتباط نیست، همه جا مین هست، همۀ پلها از بین رفتهاند و بیمارستان اصلی هنوز نتوانسته دوباره عملیاتی شود. " و اضافه میکند که این تازه اول کار است.
او بعنوان نایبرییس شورای مدنی رقه، نزدیکترین معادل شهردار در این شهر است. اینکه زنی مسئولیت جایی را که زمانی قلب تپندۀ حکومت وحشت داعش بود، که در آن زنان مرعوب و سرکوب میشدند، طعنۀ غریبی است که خودش هم به آن آگاه است.
او میگوید: "زنان در اینجا زندانی بودند. حتی اجازه نداشتند که از خانههایشان خارج شوند. هیچ حقی نداشتند. چیزی که حالا ما داریم میسازیم، کاملاً خلاف کاری است که داعش کرده است. این روشها انجام چیزها را هنوز همه کاملاً نپذیرفتهاند، اما آرام آرام چیزها در حال تغییر هستند. "
حال یک سال پس از آزادسازی رقه، سرخوشی ناشی از آن رخت بربسته و واقعیت دشوار بازسازی و آشتی، گزنده است. با وجود تهدیدهای داخلی و بیرونی، این رهبر جوان، مسیر باریکی برای موفقیت دارد.
رقه پیش از جنگ سکونتگاه بیش از 200000 نفر بود، اغلب عرب، ولی همچنین کردها، مسیحیها، آشوریها و علویها. جای از نظر اجتماعی محافظهکار محسوب میشد که سیاست قبیلهای در آن سایۀ سنگینی داشت، دولت سوریه بسیار به آن بیتوجه بود. در سال 2011، بشار اسد اولین رییس جمهوری محسوب میشد که در بیش از 60 سال گذشته، از این شهر بازدید کرده است. اما مردم این شهر به مهماننوازی مشهور بودند. گفتۀ مشهوری است که میگوید: "در رقه، خانهها در ندارند. "
مصطفی، که یک کرد است، شهر کودکیش را جایی "آرام، ساده و زیبا" توصیف میکند.
او میگوید: "توسعۀ شهر در آن زمان اتفاق نیافتاده بود. مردم با توکتوک (تاکسی سه چرخ) اینور آنور میرفتند و شما میتوانستید صدای جریان آب فرات را بشنوید. "
او به تحصیل مهندسی عمران رفت و امیدوار بود تا بتواند از مهارتهایش در سوریه استفاده کند. جنگ داخلی، برنامههای همه را تغییر داد. در حالی که کشور در سالهای 2011 و 2012 به سوی خشونت پیش میرفت، رقه نسبتاً آرام بود. تا اینکه یک سال بعد جنگ سر از اینجا درآورد.
در ماس 2013، شورشیان ارتش آزاد سوریه و جبهه النصره (که با القاعده مرتبط بود)، شهر را از نیروهای دولتی گرفتند. کمتر از یک سال بعد، داعش به رقه آمد. وقتی که آمدند، مصطفی تصمیم به فرار گرفت. او به قاچاقچیان پول داد تا او و خانوادهاش را به حسکه در فاصلۀ حدود 200 کیلومتری ببرند.
ویرانی و بدبختیای که داعش بر سر این شهر آورد، باعث شد که دوباره وارد این شهر و سیاست شود. چه کسی بهتر از مهندس عمرانی که تمام عمر در این شهر زندگی کرده میتواند آن را بسازد؟
او میگوید: "هرگز فکر نمیکردم که اینجا بنشینم. اما رنج در سوریه و آنچه که بر سر رقه آمد، غیرانسانی بود. این وضعیت همه را به کمک وامیدارد. "
با وجود پیشزمینۀ فنیاش، مصطفی ذاتاً سیاستمدار است. اتاق انتظار بیرون از دفترش، سرشار از فعالیت است. او از این جلسه به آن جلسه میرود و مکث میکند تا با ساکنان محلی که برای طرح مشکلاتشان پیش او میآیند، صحبت کند. سیگار میکشد، با مهمانانش خوشوبش میکند و معمولاً جو اتاق را در دست میگیرد. به سختی میتوان تناقض عظیمتری با مردانی که پیش از او بر این شهر حکم میرانند، تصور کرد.
این موضوع در رابطه با نهادی که اکنون لیلا مصطفی ریاستش را برعهده دارد نیز صدق میکند. حتی برای شهری که در طی چند سال بین رژیم سوریه، شورشیان و داعش دست به دست شده، شورای مدنی چیزی نو محسوب میشود. این شورا ترکیبی از وکلا، مهندسان، پزشکان، رهبران قبیلهای و شوراهایی از تکنوکراتهاست و مصطفی نیز رییس غیرمنتظرۀ این شوراست.
بیش از 1500 غیرنظامی در حملات هوایی و توپخانهای ائتلاف به رهبری آمریکا به رقه کشته شدند. صدها نفر نیز در جریان و تا مدتها بعد از جنگ، توسط مینهای داعش کشته شدهاند.
شورای مدنی میگوید که بیش از 200 مدرسه و دهها نانوایی را بازگشایی کرده و خاکروبههای بسیاری را پاکسازی کرده و همچنین آب 90 درصد شهر را تامین کرده است. اما نشانههای از سرخوردگی روزافزون نسبت به سرعت بازسازی شهر وجود دارد.
حدود 150000 نفر به رقه بازگشتهاند، اما آدم با رانندگی در خیابانهای شهر، فکر میکند که جنگ تازه همین دیروز تمام شده است.
بچهها آهن قراضهها را از میان جاهایی که سابقاً بلوکهای آپارتمانی بودهاند، جمعآوری میکنند به این امید که آنها را بفروشند. بمبهای منفجرنشده و مینها زیر خرابههای که در هر خیابانی کپه شده، پنهانند. ژنراتورها تنها منبع برق هستند، اما هزینهبرند و باید جیرهبندی شوند و شبها شهر غرق در تاریکی میشود. کارگران شهرداری مشغول کندن گورهای دستهجمعی به جامانده از داعش هستند. در یکی از اینها 1500 جسد پیدا شد.
زبیر میگوید: "ما دیگر احساس امنیت نمیکنیم. دستههایی هستند که خودروها را میدزدند. مردم را گروگان میگیرند و برای آزادیشان طلب باج میکنند. شبها نمیتوانم تنهایی قدم بزنم. "
مهرههای مخفی داعش در حال اعلام حضور در شهر هستند و آمادهاند تا نارضایتی رو به رشد به نفع خود استفاده کنند. آنها به صورت مرتب به شورا حمله میکنند. تنها دو روز پس از انجام این مصاحبه با مصطفی، یکی از بنیانگذاران شورای مدنی، به نام بشیر فیصل الهویدی، که شیخ قبیلهای سرشناسی بود، در روز روشن در شهر به قتل رسید.
مسئولیت حمله را بعداً داعش قبول کرد. او اولین عضو شورا نبوده است که بدین ترتیب کشته شده است. عمر الوشه، یکی از دوستان مصطفی که رابط شورا و ایالات متحده محسوب میشد، در ماه مارس کشته شد. بمبهای خودرویی به اتفاقی بدل شدهاند که مرتب در شهر میافتد.