هفته نامه چلچراغ - ابراهیم قربانپور: شاید گفته طنزآمیز جانستون پیرس، خبرنگار و منتقد ادبی، درباره نویسنده بزرگی مثل تورنتون وایلدر کمی بیرحمانه باشد، بهخصوص که حالا دیگر کمتر کسی است که اهمیت تاریخساز نمایشنامه «شهر ما»ی وایلدر را فراموش کند، اما بههرحال این جمله هنوز هم فارغ از شوخطبیاش چندان خالی از حقیقت نیست.
«مهمترین دستاورد ادبی تورنتون وایلدر این است که باعث شد ادوارد آلبی به نمایشنامهنویسی رو بیاورد.» خالی از حقیقت نبودن این جمله اصلا به معنی کماهمیت بودن نوشتههای خود وایلدر نیست، بلکه به این خاطر است که ادوراد آلبی را احتمالا باید آخرین نمایشنامهنویس بزرگ آمریکایی دانست که هنوز درباره آمریکا فکر میکرد.
خود وایلدر زمانی درباره آلبی گفته بود: «مطمئن نیستم که هر دو داریم به یک چیز نگاه میکنیم! او درباره یک لیوان هم چیزهایی را میبیند که من از دیدنشان عاجزم. درباره جایی به بیدروپیکری و مسخرگی آمریکا؛ که حتی من هم حرفهایی برای گفتن دربارهاش دارم، دیگر جای تردید نیست.»
اگر دست سرنوشت یک نفر را برای به سخره گرفتن «رویای آمریکایی» انتخاب کرده بود، آن یک نفر بدون تردید نمیتوانست کسی جز ادوارد آلبی باشد. زمانی که در 1928 آلبی به دنیا آمد، پدرش مادرش را ترک کرده بود و مادرش هم ترجیح داد سرپرستی او را به یک خانواده ثروتمند (که آلبی نام خانوادگیاش را مدیون آنهاست) بسپارد.
رفتار خانواده آلبی با ادوارد چندان خوب نبود و او خیلی زود تصمیم گرفت مسیری خارج از خانواده را برای رشد پیدا کند. دستفروشی و دیگر شغلهای دست پایین تمام چیزی بود که آمریکا برای ادوارد نوجوان تدارک دیده بود و به این ترتیب تا پیش از آنکه آلبی به صورت تصادفی با تورنتون وایلدر روبهرو شود، خود به مجموعهای بینظیر از ضعفها و تخریبگریهای زیست روزمره آمریکایی برخورده بود.
تورنتون وایلدر یکی از کسانی بود که به صورت جدی درباره تناقضها و ابعاد تمسخرآمیز رویای آمریکایی در شهرهای کوچک آمریکا مینوشت و کار میکرد. فیلمنامه «سایه یک شک» که وایلدر آن را برای هیچکاک نوشت، تصویرگر شهری کوچک بود که در آن حجم عمدهای از مکالمات روزمره مردم حول مسئله جنایت و شیوههای قتل میگذرد. میل سیریناپذیر به خشونت که زیر لایه ضخیمی از زندگی روزمره دفن شده است، دستمایه اصلی فیلمنامه وایلدر بود.
آلبی جوان هم برای اولین نمایشنامهاش «داستان باغ وحش» تقریبا مضمون مشابهی را انتخاب کرده بود. مکالمهای عادی و یکطرفه میان دو نفر که رفته رفته به سوی خشونت بیشتر حرکت میکند و به پایانی فاجعهبار منجر میشود. جدا از این مضمون، سبک نوشتاری آلبی بیشتر به سمت تئاتر ابزورد یونسکو و ژنه گرایش داشت، اما بهتدریج ترجیح داد از این گرایش تنها مشخصه طنزآمیز بودن آن را به کار وایلدر اضافه کند.
احتمالا مهمترین و شناختهشدهترین نمایشنامه آلبی «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد؟» است که هم در اجرای صحنهای و هم در اقتباس سینمایی مایک نیکولز مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت. نمایشنامه درباره یک شب از زندگی زوج آمریکایی میانسالی است که دو تن از همکاران مرد در دانشگاه را برای شبنشینی به خانه دعوت کردهاند، اما بهتدریج و با سلسله دیالوگهایی جنونآمیز صحنه را به حدی از آشفتگی و تنش میرسانند که اجرای آن روی صحنه عملا ناممکن به نظر میرسد.
مرد که مطابق الگوی آمریکایی مرد موفق در دانشگاهی تدریس میکند که ریاست آن با پدر همسرش است، احساس نارضایتی عمیقی از روابط شغلی با پدر همسرش دارد. رابطه خانوادگی میان زن و مرد نیز دستخوش بحرانهایی جدی است. اما در صحنه آغازین نمایشنامه تمامی این تنش نهفته زیر حجم انبوهی از زرق و برق زندگی یک زوج موفق آمریکایی دفن شده است.
نمایشنامه برخلاف الگوی رایج تعادل – بحران – تنش – تعادل از همان آغاز با رشدی فزاینده در تنش پیش میرود و بدون آنکه هیچ عامل خارجی در بر هم زدن تعادل موقعیت آغازین موثر باشد، تنها با دیالوگ به سمت حد غیرقابل مهاری از تنش پیش میرود و ناگهان فرو مینشیند.
الگوی نمایشنامه و نیز میزان خشونت آمیخته به طنز در آن، به قدری نوآورانه بود که جایزه پولیتزر، که همیشه به آلبی روی خوش نشان میداد (او سه بار پولیتزر را به دست آورد)، از تقدیر کردن آن سر باز زد و تنها جایزه تونی بهترین نمایشنامه در سال بعد به این اثر تعلق گرفت.
از نظر جنونآمیز بودن و جنبه طنزآمیز خشونت بهکاررفته در اثر میتوان آن را از اولین الگوهای نمایشنامههای پست مدرن امروزی، نظیر آثار مارتین مکدونا، دانست، اما همچنان به پوچ بودن رویای آمریکایی و شکستخوردگی آن در سطح عملی میپرداخت که موضوع عام نویسندگان آن دوران آمریکا نظیر آرتور میلر، تنسی ویلیامز و حتی نیل سایمون بود.
ناکام ماندن روابط خانوادگی و البته تربیت فرزندان (که از زندگی واقعی خود آلبی سرچشمه میگرفت) زیر سایه الگوی آمریکایی یافتن شادکامی در موفقیت و ثروت مضمون بسیاری از نمایشنامههای آمریکایی آن دوره بود. معروف است که در جریان محاکمه آرتور میلر در دادگاههای ژنرال مککارتی، دادستان به او گفته بود در روزگاری که همه باید از رویای آمریکایی بگویند، تو و دوستانت مدام از کابوس آمریکایی حرف میزنید!
آلبی زمانی گفته بود: «باید یک چیز را درباره دموکراسی بهخاطر داشت. میتوانیم هر چیزی را که دلمان میخواهد داشته باشیم، اما در واقعیت آخر سر چیزی را به دست میآوریم که سزاوار آن هستیم.» وقتی از او سوال کرده بودند، به نظر او این برای دموکراسی یک حسن است یا یک عیب، جواب داده بود: «اگر میدانستم جملهام را طور دیگری میگفتم.»