موفقیت پیامبر (ص) در کنترل گروه های ساکن در مدینه پس از هجرت

از جمله نخستین اقدامات پیامبر اکرم (ص) پس ازهجرت به یثرب انعقاد پیمانی مکتوب بین گروه های مختلف ساکن در مدینه بود که در گزارش های مختلف از آن با عنوان هایی چون: صحیفه، موادعۀ یهود، دُستُورُالدَّولَةِ البَلَدِیَّةِ، قانون نامۀ مدینه و... نام برده شده است.

مقدّمه

از جمله نخستین اقدامات پیامبر اکرم (ص) پس ازهجرت به یثرب انعقاد پیمانی مکتوب بین گروه های مختلف ساکن در مدینه بود که در گزارش های مختلف از آن با عنوان هایی چون: صحیفه، موادعۀ یهود، دُستُورُالدَّولَةِ البَلَدِیَّةِ، قانون نامۀ مدینه و... نام برده شده است.

اهمّیت این اقدام به حدّی است که از آن به عنوان نخستین قانون اساسی مدوّن جهان یاد شده است. از آن جا که اعراب جاهلی برای مسألۀ پیمان اهمیت زیادی قایل بودند، لذا پیامبر (ص) با استفاده از همین امر به دنبال تحکیم پایه های حکومت نوپا بودند و در نهایت مسألۀ دولت سازی را مدّ نظر داشتند. و این میسّر نمی شد، مگر در یک محیط آرام و دور از تنش و درگیری. لذا این اقدام نقطۀ عطفی در استقرار پایه های حکومت اسلامی محسوب می شود که در آن حقوق و وظایف تک تک افراد مشخّص است.

1-  ضرورت و اهداف انعقاد پیمان نامه عمومی مدینه

جامعۀ یثرب پیش از ورود پیامبر اکرم (ص) آمیخته از عناصر مختلفی بود که هیچ گونه نظام و وحدت و هماهنگی آن ها را به هم مربوط نمی ساخت. پیامبر بر آن شد تا میان آن ها نظام و وحدت برقرار کرده، آن ها را تحت پرچم دین جدید (اسلام) گرد آورد و در میان ایشان بر اساس نظام شهروندی راستین که رابطۀ افرادِ جامعه را در سایۀ دولت واحد برقرار و حفظ می کند، تعاون و همکاری متقابل به وجود آورد.

برجسته ترین این عناصر، گروه انصار یعنی دو قبیلۀ اوس و خزرج بودند که به دین اسلام ایمان آوردند و با پیامبر اکرم (ص) پیمان دوستی و حمایت و یاری و تعهّد جنگ با مخالفان اسلام بستند. (طبقات، ج1، 173 -170 (. لذا احساسات، افکار و شریعت ایشان که مُلهم از قرآن و سنّت بود، نیز یکسان بود. نیز چنین بودند مهاجرانِ مسلمان که با انصار عقد برادری بستند. (السیره، ج1، 507-504) در برابر ایشان گروه هایی هم چون یهود، منافقان، مشرکان و اعراب قرار داشتند.

پیش از آمدن قبایلِ جنوبی (اوس و خزرج) به یثرب، یهودیان حاکمیت این شهر را در دست داشتند. (المفصّل، ج6، 519 ) . اما پس از آن از موقعیت آنان کاسته شد. از آیۀ 89 سورۀ بقره استفاده می شود که یهودیان از سوی اوس و خزرج مورد ستم واقع می شدند از این رو به آن ها می گفتند: وقتی پیامبر ظهور کند به کمک او بر شما پیروز خواهیم شد. امام صادق (ع) در تفسیر این آیه فرموده است:  «وقتی اوس و خزرج فزونی یافتند به اموال یهود تعرّض می کردند. پس یهودیان گفتند وقتی محمد (ص) مبعوث شود شما را بیرون خواهیم کرد.»  (الروضه، 309و تفسیر، ج1، 49) .

بر اساس گزارش ابن اسحاق، پیش از هجرت مسلمانان به یثرب، بنی نظیر و بنی قریظه و دیگر گروه هایی که مرتبط و منتسب به این دو قبیله بودند، با اوسیان پیمان دوستی داشتند و بنی قینقاع و دوستانشان با خزرج هم پیمان بودند. وقتی نزاعی رخ می داد هر قبیلۀ یهودی به یاری هم پیمان مشرک خود بر می خاست و در برابر هم کیش خود قرار می گرفت و گاه خون او را می ریخت. پس از جنگ نیز در کنار هم جمع شده، با دادن فدیه، اسرای خود را آزاد می کردند. (السیره، ج1، 540) .

امّا منافقان کسانی بودند که در ظاهر به اسلام ایمان آورده بودند، ولی در واقع با اسلام در جنگ بودند. لذا به زبان دم از ایمان می زدند ولی در دل ایمان نداشتند. با مسلمانان نماز می گزاردند و روزه می گرفتند، ولی در واقع سر سخت ترین دشمنان اسلام و مسلمانان بودند. اینان مکارانه در میان صفوف مسلمانان رخنه کرده بودند تا به اسرار و اهداف آنان آگاه شوند و آن را در اختیار دشمنان اسلام، یعنی مشرکان قریش و دیگران بگذارند و بدین ترتیب در پی آن بودند تا حکومت اسلامی را در نطفه از بین ببرند.

در رأس منافقان ، عبدالله بن اُبی بن سلول بود که دو قبیلۀ اوس و خزرج پیش از ایمان به اسلام و بیعت با پیامبر (ص) در عقبه ، به رهبری وی تن در داده بودند. ولی وقتی افراد این دو قوم از وی روی گرداندند و به پیامبر (ص) گرویدند، وی نیز به اکراه اسلام آورد در حالی که بر نفاق و کینه توزی اصرار می ورزید.

در این حال مشرکان گروه اندکی از عرب بودند که بر بت پرستی و شرک باقی مانده بودند و با اسلام و مسلمانان مخالفت می کردند. و به پیامبر (ص) دشنام می دادند. سرسخت ترین این دشمنان مخالف بزرگی از اشراف اوس به نام ابو عامر عبد عُمر بن صیفی بن النعمان بود که در عصر جاهلیت تارک دنیا بود و به او راهب می گفتند. ابوعامر نمایندۀ گروهی از اهل مدینه بود که در دشمنی با دین جدید، از گروه «عبدالله بن ابی» بیشتر می کوشید. زیرا عبدالله بن ابی جرأت نمی کرد آشکارا با اسلام و مسلمین مخالفت کند و تظاهر به اسلام می کرد تا آن جا که ادّعا می کرد از یاران اسلام است. درحالی که ابوعامر پیوسته و از سر نخوت با پیامبر (ص) دشمنی می کرد. وی با پیامبر در موضوعات عقیدتی مجادله می  کرد و پیامبر را به دگرگونی و انحراف از دین حنیف ابراهیمی متّهم می ساخت. و پس از اسلام آوردن همۀ قومش، از آن ها کناره گرفت، یثرب را ترک کرد و با حدود ده مرد که با او هم فکر بودند به مکه کوچ کرد. پیامبر (ص) نیز او را نفرین کرد و از خدا خواست او را غریب، آواره و تنها بمیراند و او را فاسق خواند. وقتی پیامبر (ص) مکه را فتح کرد، ابوعامر به طائف کوچ کرد و چون ساکنان طائف اسلام آوردند، وی با تعدادی از یارانش به شام گریخت و در آن جا غریب و آواره و تنها مرد. (السیره، ج1، 586-584) .

علاوه بر این ها مشرکان گروه کوچکی از اعراب اوس و خزرج بودند که هم چنان بر شرک باقی مانده بودند و به پیامبر (ص) و دعوت او ایمان نیاورده بودند. ولی این گروه به دلیل تعصّب قبیله ای و حفظ آداب و رسوم جاهلیت، در روابط عمومی خود تسلیم افکار و احساسات اسلامی شدند و با خویشاوندان خود که بیشتر آنان مسلمان شده بودند، زیر پرچم اسلام زندگی می کردند. (السیره، ج1، 500) .

با وجود تمامی این گروه های مخالفِ اسلام نوپا، دشمنی اعرابی که در اطراف مدینه و در مسیر راه بین مدینه و مکه سکونت داشتند، بر آن ها اضافه می شود. زیرا این اعراب بادیه نشین - مثل دیگر اعراب که در اطراف جزیره العرب پراکنده بودند- هم چنان بر شرک خود باقی بودند و تصوّر می کردند که از آن پس پیامبر توان پیروزی و غلبه بر شرک و بت پرستی ایشان را نخواهد داشت. (خاتم النبیین، ج2، 45) .

در چنین محیط آکنده از دشمنان، پیامبر اکرم (ص) می بایست کار تأسیس دولت خود را دنبال کند. فرانچسکوگابریلی (Francesco Gabrieli) این محیط را به طور خلاصه چنین بیان می کند:  «پیروزی و موفّقیتی که پیامبر اسلام (ص) به عنوان صاحب قدرت دینی و رئیس دولتی که خود بنیان نهاده بود، به دست آورد، کُند و همراه با مشکلات بود که دشمنان آشکار و پنهانش بر ضدّ وی به وجود می آوردند. مکیان، دشمنان ظاهری وی بودند و پیامبر می بایست با سیاست های منافقان و تؤطئه های بسیاری که در پنهان و توسّط گروههای مختلف ساکن مدینه طرح ریزی می شد، مقابله کند.(Muhammad and coquests،P. 64 ) .

تردیدی نیست که پیامبر اکرم (ص) با این مشکلات و تؤطئه هایی که گابریلی از آن ها سخن گفته، مواجه بود و البته با سیاست های ماهرانه و داهیانۀ خود بر آن ها چیره شد. این مهارت سیاسی در مکتوبی آشکار می شود که پیامبر برای تنظیم روابط میان مهاجران و انصار وضع کرد و در آن با یهود پیمان بست و دین و اموال آن ها را تنظیم و تضمین کرد و شروطی دو جانبه برای آن ها قرارداد.

بنابراین، پیامبر اکرم (ص) به منظور مهار گروه های ساکن در مدینه و فراهم نمودن شرایط در جهتِ ساختنِ دولت اسلامی به انعقاد پیمان نامه پرداختند. طبق گفتۀ استاد جعفریان، لازمۀ تشکیل «دولت»، شکل گیری «امّت واحده» است. از نظر ایشان تا آن جا که به اسلام و مسلمانان مربوط می شد، آموزه های اسلامی مهم ترین رکن اتحاد به شمار می رفت. مهم ترین آموزه، قوّت بخشیدن به گرایش توحیدی در جامعه و به وجود آوردن یک عقیدۀ مشترک به خداوند بود. البته توحید، تنها عبارت از پذیرفتنِ یک ذات واحد و حتّی عبادت او نبود، بلکه توحیدی مورد نظر بود که خداوند را به عنوان حاکم و صاحبِ ولایت مطرح کرده و رسولی را نیز برای اِعمال این حکم و ولایت به میان مردم بفرستد. حاصل چنین وحدتی شکل گیری امّت واحده بود.

امّا با وجود این آموزه ها و تنها با اعتماد بر آن ها، نمی توان به «قوام دولت» امیدوار بود. از نظر ایشان دولت می بایست دستورالعمل های مشخّصی را نیز معین سازد تا بر اساس آن جریان عملی جامعه را تحت کنترل خود در آورد. به گونه ای که هم حکومت بداند چه می کند و هم توده های جامعه تکلیف خود را بدانند. جامعه نیاز به  «فقه»  دارد؛ فقه به معنای  «قانون» . بخشی از این قانون مسائل دینی است و بخشی نیز احکام و فقه حکومتی است. گرچه قرآن در دسترس بود، امّا می بایست بر اساس آن مجموعه ای از قوانین تدوین می شد تا بتواند جامعه را در ارتباط با دولت اسلامی سرِ پا نگاه دارد و از سوی دیگر راه را برای تربیت بهتر مردم فراهم سازد. (تاریخ سیاسی، ج1، 385-383).

2- متن پیمان نامه

مورّخان اوّلیه چندان اهمّیتی به پیمان نامه نداده اند و به نقل آن همّت نگماشته اند. تنها ابن هشام متن آن را از ابن اسحاق روایت کرده و ابوعبید _معاصر ابن هشام _ هم در کتاب «الاموال» آن را آورده است. اما متأسّفانه مورّخان و شرحِ حال نویسانی هم چون ابن سعد، ابن خیاط، بَلاذُری، یعقوبی، طبری و مسعودی اشاره ای به آن نکرده اند.

در این جا ترجمۀ پیمان نامه را از کتاب  «مجموعة الوثائق» می آوریم:

به نام خداوند بخشایندۀ بخشایش گر

1- اینٍ، نوشته و پیمان نامه ای است از محمّدِ پیامبر‍ [فرستادۀ خدا] تا در میان مؤمنان و مسلمانانِ قبیلۀ قریش و [مردمِ] یثرب و کسانی که پیرو مسلمانان شوند و به آنان بپیوندند و با ایشان در راه خدا پیکار کنند [به اجرا درآید].

2- آنان در برابر دیگر مردمان یک امت اند.

3- مهاجران قریش، همانند پیش از اسلام، خونبها می پردازند و با رعایت نیکی و دادگری در میان مؤمنان، اسیر خود را رها می سازند.

4- قبیلۀ بنی عوف همانند گذشته خونبها می پردازند و هر گروهی بر پایۀ روش مؤمنان با نیکی و دادگری، اسیر خویش را آزاد می سازد.

5- بنی حارث [بن خزرج] هم چون گذشته خونبها می پردازند و هر گروهی بر پایۀ روش مؤمنان با نیکی و دادگری، اسیر خود را آزاد می سازد.

6- بنی ساعده چون گذشته خونبها می پردازند و هر گروهی به شیوۀ مؤمنان؛ با نیکی و دادگری، اسیر خود را آزاد می سازد.

7- بنی جُشَم هم چون گذشته خونبها می پردازند  و هر گروهی به شیوۀ مؤمنان با نیکی و دادگری، اسیر خود را آزاد می سازد.

8- بنی نجّار به شیوۀ گذشته خون بها می پردازند و هر گروهی به شیوۀ مؤمنان با نیکی و دادگری، اسیر خود را آزاد می سازد.

9- بنی عَمرِو بن عوف همچون گذشته خونبها می پردازند و هرگروهی به شیوۀ مؤمنان با نیکی و دادگری، اسیر خود را آزاد می سازد.

10- بنی نبیت به شیوۀ پیش از اسلام خونبها می پردازند و هر گروهی به شیوۀ مؤمنان با نیکی و دادگری، اسیر خود را آزاد می سازد.

11- بنی اَوس همچون گذشته خونبها می پردازند؛ و هر گروهی به شیوۀ مؤمنان؛ با نیکی و دادگری، اسیر خود را آزاد می سازد.

12- پیروان اسلام نباید مسلمانی را در پرداخت خونبها یا فدیۀ سنگین تنها گذارند.

12- هیچ مؤمنی نباید با وابستۀ مؤمنی دیگر بر ضدّ وی هم پیمان شود.

13- همۀ مؤمنانِ پرهیزگار باید در برابر هر مسلمانی که ستم کند یا از راه ستمگری چیزی از ایشان بخواهد و یا آهنگ دشمنی و تباهی میان مؤمنان را در سر بپروراند، هم داستان به ستیز برخیزند، هر چند وی فرزند یکی از ایشان باشد.

14- هیچ مؤمنی نباید مؤمنی دیگر را به قصاص کافر بکشد یا به کافری در برابر مؤمن، یاری دهد.

15- پناه خدا برای همگان یکسان است و فرودست ترین مسلمانان، کافران را پناه تواند داد. مؤمنان در برابر دیگران یاور یکدیگرند.

16- هرکس از یهود، از ما پیروی کند، بی هیچ ستم و تبعیض از یاری و برابری برخوردار خواهد شد.

17- آشتی همۀ مؤمنان یکی است و به هنگام پیکار در راه خدا هیچ مؤمنی نباید جدا از مؤمن دیگر و جز بر پایۀ برابری و دادگری [مرسوم] در میان مؤمنان، با دشمن از آشتی درآید.

18- پیکارگرانی که همراه ما نبرد می کنند، باید به نوبت به پیکار بپردازند.

19- مؤمنان، فرد مسلمانی را که مسلمانی دیگر را کشته است، در راه خدا می کشند.

20- بی شک مؤمنان از بهترین و استوارترین راستی و راهیابی برخوردارند.

20- هیچ مشرکی نباید مال یا جانِ افراد قریش را در پناه خود گیرد و از دست یابی مؤمنی به آن ها جلوگیرد.

21- هرگاه از روی دلیل ثابت گردد که کسی مؤمنی را بی گناه کشته است، باید او را به قصاص کشت مگر آنکه صاحبِ خون به ستاندنِ خونبها راضی شود و همۀ مؤمنان باید ضدّ قاتل باشند و باید بر علیه او بپاخیزند.

22- هر مؤمنی که محتوای این نوشته را پذیرفته است و به خدا و روز بازپسین باوردارد، روا نیست که آدمکشی را یاری یا پناه دهد و هر کس که او را یاری یا پناه دهد، بی گمان در روز رستاخیز گرفتار نفرین و خشم خدا خواهد گشت و توبه و سربهایی از وی پذیرفته نخواهد شد.

23- هرگاه شما مسلمانان در کاری گرفتار اختلاف شُدید، [داوری پیرامونِ] آن را به خدا و محمّد (ص) بازگردانید.

24- تا آنگاه که مؤمنان با دشمن در پیکارند، یهود نیز باید در پرداختِ هزینۀ جنگ با مؤمنان همراه باشند.

25- یهود بنی عَوْف، خود و بستگانشان امّتی همراه با مسلمانان هستند؛ دین یهود از آنِ ایشان و دین مسلمانان از آنِ مسلمانان است؛ مگر کسی که با پیمان شکنی ستم کند و راه گناه را در پیش گیرد، که چنین کسی جز خود و خانواده اش را تباه نخواهد ساخت.

26- یهود بنی نجّار دارای حقوقی برابر با حقوق بنی عوف هستند.

27- یهود بنی حارث نیز دارای حقوقی برابر با حقوق یهود بنی عوف هستند.

28- یهود بنی ساعده نیز دارای حقوقی برابر با حقوق بنی عوف هستند.

29- یهود بنی جُشَم نیز دارای حقوقی برابر با حقوق بنی عوف هستند.

30. یهود بنی الاوس نیز دارای حقوقی برابر با حقوق بنی عوف هستند.

31- یهود بنی ثعلبه نیز دارای حقوقی برابر با حقوق بنی عوف هستند؛ مگر کسی که [با پیمانشکنی] ستم کند و گناه ورزد، که چنین کسی جز خود و خانوادۀ خود را تباه نخواهد ساخت.

32- همانا جَفْنه همچون مردم ثعلبه، تیره ای از ثعلبه هستند.

33- بی گمان بنی شُطیبه دارای حقوقی همسان با قبیلۀ بنی عوف اند. روشن است که راستی و استواری بر پیمان، با پیمان شکنی یکسان نیست.

34- وابستگانِ قبیلۀ بنی ثعلبه، همچون خودِ آن قبیله اند.

35- نزدیکان و رازدارانِ یهودان، چون خود ایشان اند.

36- هیچ یک از آنان جز به اجازۀ محمّد (ص) نباید بیرون رود.

36ب. نیز هیچ یک از کیفر زخمی که بر کسی وارد آورده است، برکنار نمی ماند. هرکس به ناگاه کسی را بکشد، بی گمان زیان آن جنایت به خود وی و خاندانش بازخواهدگشت، مگر آن که مقتول ستم کرده باشد که در این صورت خداوند آن را (چون قصاصی ) می پذیرد.

37- در پیکار با دشمنان، هزینۀ یهود بر عهدۀ خود آنان خواهد بود و بر هر دو گروه است که در برابر کسی که با شرکت کنندگان در این پیمان‏نامه به ستیز برخیزد، با همیاریِ یکدیگر پیکار کنند. نیز باید راستی و نیک خواهی، نیکی، بی هیچ پیمان شکنی میان ایشان استوار باشد.

37 ب. هیچ مردی نباید نسبت به همپیمان خویش، پیمان شکنی کند. پیداست که یاری از آنِ ستم دیده است.

38- تا آن گاه که مؤمنان سرگرم پیکار با دشمن هستند، یهودان نیز باید همراهِ مسلمانان هزینۀ جنگ را بپردازند.

39- درون مدینه برای پذیرندگان این پیماننامه، حَرَم است.

40. پناهنده یا همپیمان، در صورتی که زیان نرساند و پیمان نشکند، همچون خودِ پناهدهنده و پیماندار است.

41- به هیچ یک از افراد خانواده [که دارای سرپرستی است] بی اجازۀ کسانِ او، نباید پناه داد.

42- هرگاه میان متعهّدانِ به این پیمان نامه، قتلی یا رویدادی ناگوار و یا ناسازگار -که خطر تباهی همراه داشته باشد- روی دهد، بی گمان برای رهایی از آن باید به خدا و پیامبرِ وی «محمد» (ص) روی آورند؛ [مشیتِ] خداوند بر نگهداشت و پذیرفتن این نوشته جاری است.

43- هیچ کس نباید به قریش و یاران ایشان پناه دهد.

44- همپیمانان باید علیه کسی که به شهر یثرب بتازد، به یاری هم بشتابند.

45- هرگاه همپیمانانِ مؤمنان، ایشان را به صلحی فراخواندند، بر مؤمنان است که بدان تن دردهند، مگر صلح و آشتی با کسی که با دین در پیکار است.

45ب. هزینۀ هر گروه، [یا هزینۀ رزمی هر گروه] بر عهدۀ خود آن گروه است.

46- یهود اوس، خود و وابستگانش، با نیکی محض و استواری بر این پیمان‏نامه، همان پیمانی را پذیرفته اند که دارندگان این پیمان‏نامه، بر آن گردن نهاده اند. پایداری بر پیمان، آسان تر از پیمان‏شکنی است. این پیمان شکن است که خود زیان پیمان شکنی را خواهد دید. خداوند [گواهِ] راستینی بر این پیمان‏نامه است و آن را می پذیرد.

47- پیداست که این نوشته، ستمگر یا پیمان شکنی را از کیفر، باز نخواهد داشت. نیز روشن است که هر کس از مدینه بیرن رود و هر کس که در مدینه بماند در امان خواهد بود؛ مگرکسی که ستم کند و پیمان شکند. خداوند و پیامبرش محمّد (ص) پناهگاهِ پرهیزگاران و استواران بر پیمان اند.

نتیجه گیری

به هر حال صحّت این پیمان نامه  که در سیرۀ ابن اسحاق آمده و ابن هشام آن را نقل کرده است  مورد تأکید قرار گرفته و تردیدی در آن نیست. همچنان که میان معانی و متون آن، با آنچه در واقع جریان داشت و نیازهای مدینه در آن زمان هماهنگی کاملی برقرار بود. و پیامبر (ص) در ضمن کنترل گروه های مختلف ساکن در مدینه، به دنبال تشکیل امّت واحده  چنان که در متن به آن اشاره شده  و نهایتاً دولت سازی بودند.

منابع و مآخذ

1- قرآن کریم.

2- ابن سعد، محمد (بن سعدزُهری) ، الطبقات الکبری، تحقیق عبدالقادر عطا، جلد1، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1418ق.

3- ابن هشام، عبدالملک (بن هشام، معافری) ، السیره النبویه ، تحقیق سقّا/آبیاری/شلبی، جلد1، دارالمعرفه، بیروت، بی تا.

4- علی، جواد، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، جلد6، نشرجامعه بغداد، بغداد، 1413ق.

5- کلینی، محمد بن یعقوب، الروضه من الکافی، تصحیح الغفاری، دارالکتب الاسلامّه، تهران، 1362-

6- عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، جلد1، مکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران، بی تا.

7- الزین، سمیع عاطف، خاتم النبیین محمد (ص) ، جلد2، بی نا، بیروت، 1983م. . 8- جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام، جلد1، سازمان چاپ و انتشارات، تهران، 1373ش.

9- حمیدالله، محمّد، نامه ها و پیمان های سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام، ترجمه دکتر سید محمد حسینی، سروش، تهران، 1377ش.

10- احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرّسول (ص) مؤسسه دار الحدیث، تهران، 1419ق.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر