ماهان شبکه ایرانیان

لطفا Red Dead Redemption ۲ را زود تمام نکنید

هیچ وقت یادم نمی‌رود. امتحان شیمی ۲ داشت بیچاره‌ام می‌کرد اما نمی‌توانستم چشمم را از قاب زیبای Red Dead Redemption و ایکس باکسم بردارم. بازی تازه آمده بود و برایش خیلی ذوق و شوق داشتم. انگار هر لحظه‌ چیزی من را به سمت کنسول بازی و آن تلویزیون کاتدی قدیمی که در اتاق خوابم داشتم می‌کشید و این حس به هیچ عنوان نمی‌گذاشت درست و حسابی پای درس بنشینم.

لطفا Red Dead Redemption 2 را زود تمام نکنید

هیچ وقت یادم نمی‌رود. امتحان شیمی 2 داشت بیچاره‌ام می‌کرد اما نمی‌توانستم چشمم را از قاب زیبای Red Dead Redemption و ایکس باکسم بردارم. بازی تازه آمده بود و برایش خیلی ذوق و شوق داشتم. انگار هر لحظه‌ چیزی من را به سمت کنسول بازی و آن تلویزیون کاتدی قدیمی که در اتاق خوابم داشتم می‌کشید و این حس به هیچ عنوان نمی‌گذاشت درست و حسابی پای درس بنشینم.

از بد روزگار امتحان شیمی 2 به لطف معلم سختگیری که داشتیم تبدیل به امتحانی عذاب آور و طاقت فرسا شده بود. اینطور بود که نه می‌توانستم از پای دفتر و کتابم بلند شوم و نه امکان آن بود که حتی لحظه‌ای استراحت کنم و به آغوش بازی بروم. فقط باید می‌خواندم و می‌خواندم و می‌خواندم. تجربه عذاب آوری بود اما واقعا باور کنید اگر در آن دوران یک لحظه‌ هم پای Red Dead Redemption می‌نشستید دیگر بلند شدنتان دست خودتان نبود.

آخر نتوانستم از Red Dead Redemption بگذرم و قرار بر این شد که تا آخرین ساعت‌های روز درس بخوانم و بامداد به سراغ بازی بروم. باور نمی‌کنید که در اواخر شب چقدر خسته بودم. آماده شدن برای شیمی 2 به قول قدیمی‌ها رُسم را کشیده بود اما نمی‌توانستم رد دد بازی نکرده بخوابم. این شد که ساعت یک بامداد تازه صدای نازک روشن شدن کنسول فضای اتاقم را پر کرد. گذاشتم همه بخوابند تا با خیال راحت بازی را شروع کنم. منو‌های ایکس باکس 360 آمدند و رفتند و بازی را به آرام ترین شکل ممکن که نکند خدای نکرده پدر و مادرم بیدار شوند داخل دستگاه گذاشتم.

کلیک کنید

هدفونم را هم که از قبل زیر پتو پنهانش کرده بودم برداشتم و به اسلوموشن ترین حالت به آن تلویزیون قدیمی وصل کردم. هر لوگویی که از راک‌استار روی صفحه ظاهر می‌شد برای تجربه Red Dead Redemption حریص‌تر می‌شدم. شاید در این بیست و چند سالی که بازی‌ می‌کنم هیچ وقت چنین حسی نداشتم. بالاخره منوی اصلی بازی بعد از دقایقی بالا آمد. با اشتیاق به سراغ بازی رفتم. کلی منتظر ماندم تا لودینگ‌های طولانی و عذاب آور ابتدای بازی تمام شود.

نمی‌دانم که تا حالا این درد را تحمل کرده‌اید یا نه اما انتظار کشیدن برای تمام شدن لودینگ‌های Red Dead Redemption عین نگاه کردن به یک سرم وریدی در حال تمام شدن جانم را به لبم می‌رساند. اما بالاخره زمانی که بازی لود شد و آن جهان پهناور در مقابلم قرار گرفت، حتی خودم هم احساس کردم که در چشمانم برق شوق افتاده. آن لحظه توصیف ناپذیر بود. سوار اسب طلایی رنگم که کلی برای پیدا و رام کردنش زحمت کشیده بودم شدم و با آخرین سرعت به قلب غرب وحشی تاختم. عضلات اسبم مدام بالا و پایین می‌شد و انگار هر قدمی که بر می‌داشت شاهد یک انیمیشن جدید روی بدنش بودم.

هر لحظه بدنش یک ژست جدید به خود می‌گرفت و حین حرکت مدام روی عضلات پایش خط‌هایی می‌افتاند که هیچ کدام شبیه قبلی‌ها نبودند. در آن زمان که اسب‌های سری Assassin’s Creed چشم خیلی‌ها را کور کرده بود اسب‌های Red Dead Redemption یک چیز دیگر بودند. اصلا در کنترلشان حس شیرینی وجود داشت که مطمئنا نمی‌شد آن را حتی با ساعت‌ها نشستن پشت یک ماشین سوپر اسپورت پر سرعت هم مقایسه کرد. اسب سواری بازی در یک کلام بی‌نظیر بود و هنوزم هست.

به گشت و گذارم در جهان پهناور بازی ادامه دادم. به کنار صخره‌های عمیق بازی می‌رفتم و بی اختیار برای دقایق متمادی در اعماق زیبایی وصف ناپذیر مناظر دور دست بازی گم می‌شدم. مطمئنا اگر الان به بازی نگاه کنید درک نمی‌کنید که چه حسی در آن لحظه داشتم. در آن زمان Red Dead Redemption زیباترین بازی‌‌ای بود که تا آن موقع دیده بودم. حس و حال وسترن بازی هم عجیب آدم را به درون خودش می‌کشید و کنترل زمان را به راحتی از دست هر کسی می‌ربود.

در یک لحظه محو منظره می‌شدم و در لحظه‌‌ای دیگر داشتم تیزی‌ کفش‌های گاوچرانی جان مارستون را در بدن اسب بیچاره می‌کوبیدم تا سعی کند کمی سریع‌تر بدود. در سر راهم تقریبا به هیچ حیوانی امان نمی‌دادم و آنقدر شکار برایم مهم شده بود که اصلا یادم می‌رفت باید مراحل اصلی بازی را هم جلو ببرم. این کار را آنقدر انجام داده بودم که واقعا تا انتهای بازی دیگر نیازی به شکار کردن نبود. همه چیز داشتم اما باز هم از محیط زیبا و جهان پویای بازی سیر نمی‌شدم.

عاشق این بودم بروم از میان دو کوه بلندی که وسط نا کجا آباد سر از زمین بیرون زده بودند بایستم و آنقدر منتظر بمانم تا خورشید آرام آرام بین آن‌ها قرار بگیرد. حس نگاه کردن به آن منظره در یک کلام بی‌نظیر بود و اگر هنوز هم پای بازی بنشینم حاضرم ساعت‌ها وقتم را برای دیدن دوباره این منظره هزینه کنم. Red Dead Redemption یک شاهکار بود و هنوزم برایم سوگولی بازی‌های راک استار است. به خاطرش تا صبح بیدار ماندم و با چشمانی کاملا خواب آلود سر جلسه امتحان سخت شیمی 2 حاضر شدم. اما این خستگی ارزشش را داشت.

حالا Red Dead Redemption 2 با جهانی بزرگتر، محیطی پویاتر و گرافیکی مافوق تصور منتشر شده. تریلرهای بازی طوری من را جذب خودشان کرده بودند که محال بود بخواهم تجربه بازی را حتی یک هفته هم به تعویق بیندازم. با اینکه وضع اقتصادی این روزها آنقدرها خوب نیست و بازی‌ها هم به قیمتی گزاف به فروش می‌رسند اما هر طور که شده بود بازی را تهیه کردم. باز هم باید بگویم که ارزشش را داشت.

خوشبختانه بکاپ بازی زود به دستم رسید و برای دانلود دیتای تقریبا 90 گیگابایتی بازی معطل نشدم. اما به هر حال یک ساعتی طول کشید تا بازی عجیب و غریب راک استار روی پلی استیشنم نصب شود. حرفم را باور کنید؛ این یک ساعت یکی از طاقت فرساترین یک ساعت‌هایی بود که در طول عمرم منتظر ماندم. به هر حال گذشت، بازی را اجرا کردم و کلی پای آن لودینگ طولانی لعنتی‌اش حرص خوردم. اما زمانی که بالاخره بازی بالا آمد، کلی حس نوستالژیک ذهن و قلبم را درگیر خودشان کرد.

باورم نمی‌شد که بالاخره دارم Red Dead Redemption 2 را تجربه می‌کنم. کنترل مورگان سرسخت را به دست گرفتم و تا جایی که می‌توانستم با سرعت فصل افتتاحیه بازی را تمام کردم. فصل افتتاحیه بازی در یک کلام فوق‌العاده بود اما آن چیزی نبود که من دنبالش می‌گشتم. می‌خواستم هر چه زودتر پایم به آن جهان بزرگی که در تریلرها دیده بودم برسد و در اعماق جزئیاتش گم شوم. دیگر موقعش رسیده بود و به جایی که می‌خواستم رسیدم.

اسبم را زین کردم و با سرعت هر چه تمام تر از کمپ دور شدم. هم آهسته می‌رفتم و هم تند. تنها هدفم این بود جای جای جهان بازی را با چشمان خودم ببینم. اما قبل از هر چیز کنار اولین پرتگاهی که رسیدم ایستادم. منظره پیش رویم فوق‌العاده بود. هوای آفتابی و تمیز آن لحظه به من این اجازه را می‌داد که تا دور دست‌ها را هم ببینم. این حس بی‌نظیری بود. از این بابت که دیگر می‌توانم بیشتر با اسبم وقت بگذرانم خوش حال بودم.

مدام با دستم نوازشش می‌کردم و تا کمی کثیف می‌شد با برس به جانش می‌افتادم و آرام آرام گل و لای را از روی پوستش برمی‌داشتم. رفته رفته هوا تاریک شد و ستاره‌ها در آسمان نمایان شدند و تا به خودم آمدم دیدم برای مدتی طولانی همینطور خیره این منظره زیبا بوده‌ام. آسمان شب Red Dead Redemption 2 به معنای واقعی زیبایی وصف ناپذیری دارد.

گشت و گذار را به صورت جدی شروع کردم و زدم به دل غرب وحشی بازی. 10-15 درصد هم داستان را جلو نبرده بودم اما نصف بیشتر نقشه برایم باز شده بود. حتی به سنت دنی و مرداب‌هایی هم که در نزدیکی‌اش بودند رسیدم.

این جهان برایم تمام نشدنی بود و می‌توانستم ماه‌ها به پایش بنشینم. هنوز کارم با بازی تمام نشده و کلی داستان برای شنیدن دارم اما این‌ها را می‌گذارم که خودتان تجربه کنید. فقط می‌خواستم با این یادداشت به شما یادآوری کنم که نباید دست از کند و کاو در جهان بزرگ Red Dead Redemption 2 بردارید. این جهان فوق‌العاده است و ارزش ساعت‌ها وقت گذاشتن را دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان