ماهان شبکه ایرانیان

بررسی مساله چاقی در گفتگو با جامعه‌شناسان

آیا شخصیت با قطر شکم ارتباط دارد؟

افزایش قیمت نفت و توسعه صنعتی این دوران، توزیع کالری مورد نیاز مردم حتی فرودستان را میسر کرد و غذا‌های پرکربوهیدرات مثل ماکارونی و دیگر غذا‌های قندی به سبد غذایی لایه‌های پایین‌تر اجتماع وارد شد

آیا شخصیت با قطر شکم ارتباط دارد؟
 
من چاقم. هر روز که لباس می‌پوشم روبه‌روی آینه به بدنم نگاه می‌کنم، اما با شکمم که یک وجب از خودم جلوتر است، مشکلی ندارم. به لباس فروشی که می‌روم، به سختی لباس پیدا می‌کنم، اما با تمام غرولند فروشنده‌ها باز هم لباسی را که دوست دارم، پیدا می‌کنم. هربار که غذا می‌خورم آن‌هایی که دورم نشسته‌اند با خنده می‌گویند چقدر غذا خوردن با تو می‌چسبد، اما نمی‌دانم این جمله تعریف است یا طنزی زیرکانه؟ دوستان و همکارانم هر بار با هیکلم شوخی می‌کنند و من می‌خندم.
 
اما نه خنده‌ای از روی خوشحالی. حتی گاهی فکر می‌کنم به خاطر بدنم حرف‌هایم را جدی نمی‌گیرند... من با بدنم مشکلی ندارم و همیشه از اینکه باید مورد شوخی و خنده باشم، تعجب می‌کنم. چرا بدن من دیگران را به خنده می‌اندازد؟ چرا آن‌ها با بدنی که مال من است مشکل دارند؟ این سؤالی است که از چند کارشناس می‌پرسم تا شاید جواب سؤال‌های خودم را پیدا کنم.

مزه پرانی و شوخی‌های کلامی با چاقی، اتفاق جدیدی نیست از فیلم‌های طنز پرفروش گرفته تا شبکه‌های اجتماعی و تعاملات روزمره، همه جا می‌شود آن را دید. شوخی‌هایی آنچنان زننده که بعضی‌هایش آدم را با این سؤال مواجه می‌کند که چه اتفاقی افتاده؟ نکند چاق‌ها افرادی منحرف از استاندارد‌های کل جامعه هستند؟
 
علی اصغر سعیدی جامعه‌شناس از دورانی مثال می‌زند که «بیماری» را به چشم ارواح خبیثه‌ای می‌دیدند که به بدن انسان وارد می‌شد: «امروز با پیشرفت پزشکی و اطلاعات گسترده‌ای که در این زمینه داریم، با انسانی رو به رو هستیم که «بدن‌آگاه» شده و یکی از مسائل جامعه شناسی بدن همین است که فرد هم فکر را می‌بیند و هم بدن را. در این راستا هم علوم انسانی به سمت بدن رفته هم علوم پزشکی به سمت فکر و روح.» او، اما مهم‌ترین تحول در رابطه با فهم بدن را جامعه شناسی مصرف می‌داند.

سعیدی می‌گوید: «یک مسأله این است که چه چیزی مصرف کنیم تا بدن ما سالم باشد. در جامعه مصرفی تصویر‌هایی به وجود می‌آید که از دنیای مد ریشه می‌گیرد و به جای تصاویر واقعی از تصاویر سلبریتی‌ها و لباس‌هایی که می‌پوشند، الگو می‌گیرد. افکاری به وجود می‌آید که آگاهی کاذب است. دنیای سرمایه‌داری این تصورات را تولید می‌کند، چون خوب می‌داند با ارائه این تصاویر مصرف آن لباس یا کالا هم بیشتر می‌شود. حالا همین دنیای سرمایه‌داری می‌خواهد دوباره این تصویر که «انسان لاغر انسانی استاندارد و خوش‌تیپ است» را عوض کند، اما کار سختی است. آن‌ها به ما گفته‌اند این مصارف شما هستند که به شما شخصیت جدیدی می‌دهند. این غذا خوردن است که به شما تشخص می‌دهد.
 
همه این‌ها بیماری‌های جدید به وجود آورده که به آن روان پریشی گوارشی می‌گویند. بیمارانی که تمایل شدیدی به لاغر شدن پیدا می‌کنند. این تصور به وجود می‌آید که باید لاغر باشند تا محبوب و زیبا باشند بعد به صورت افراطی غذا نمی‌خورند و ورزش می‌کنند. آن‌ها لاغر هستند، اما دائم این وسواس را پیدا می‌کنند که هنوز چاقند» اینجاست که پزشکی دوباره وارد عمل می‌شود و از پیشرفت‌های خود بهره می‌برد. دستگاه‌های ساکشن حس خوشبختی را به شما هدیه می‌دهند و بدنی جدید برای شما می‌تراشند.

سعیدی می‌گوید: «در واقع تبلیغات و آگهی‌ها به شما می‌گویند که چاقی بد است، چاقی سرطان‌زاست و برای اینکه عمر زیادتری داشته باشید باید لاغر باشید.» سعیدی از دو نظریه حرف می‌زند که یکی معتقد است این صنعت فرهنگی و برخاسته از نظام سرمایه‌داری است که برای فروش بیشتر چنین تصوراتی را گسترش می‌دهد و این نظریه در نهایت انسان را بازیچه دست سرمایه‌داری می‌کند، اما نظریه دیگر طرفدار جامعه پر ریسک‌تر است و از این زاویه مهم است که چه چیزی به فرد هویت می‌دهد؟ در این نظریه «من» فرد رشد می‌کند و او دست به انتخاب آزادانه می‌زند.

مزدک دانشور انسان شناس قبل از پرداختن به مسأله چاقی در دنیای امروز از گذشته شروع می‌کند؛ از دورانی که مسأله تأمین کالری مهم بوده و اکثر افراد در مرز تأمین کالری ضروری برای ادامه حیات زندگی می‌کردند. آن زمان چاقی امری مطلوب بود. حتی زنان چاق به عنوان زنان بارور و زیبا دیده می‌شدند که این پدیدار را به گفته او می‌توان در نقاشی‌های دوره رنسانس اروپا و در بازنمایی الهه‌گان دید. اما داستان از جایی شروع شد یا پایان یافت که با ورود سیب زمینی و شکر به دنیای کهن مسأله تأمین کالری تا حد زیادی حل شد و بجز دوره‌های جنگ و خشکسالی‌های شدید، قحطی و مرگ و میر ناشی از گرسنگی کمتر و کمتر شد و درنهایت پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد دولت‌های رفاه در دنیای پیشرفته حتی مسئولیت تأمین کالری مورد نیاز افراد به وظایف دولت اضافه شد: «موج تأمین کالری توسط دولت کمی دیرتر و در اواسط دهه 1340 به ایران رسید.
 
افزایش قیمت نفت و توسعه صنعتی این دوران، توزیع کالری مورد نیاز مردم حتی فرودستان را میسر کرد و غذا‌های پرکربوهیدرات مثل ماکارونی و دیگر غذا‌های قندی به سبد غذایی لایه‌های پایین‌تر اجتماع وارد شد... از این پس بود که معضل چاقی به شکل همه‌گیر در تمامی طبقات بروز کرد. زیرا کالری دریافتی عموماً بیش از نیاز سوخت و ساز بدن بود. از تاریخ که بگذریم و به دنیای امروز وارد شویم، شاهد این هستیم که چاقی در این 40 ساله اخیر به علت تغییرات سبک زندگی گریبان بسیاری را گرفته است. آنچه در این روند قابل توجه است، رویکرد وزارت بهداشت به مسأله چاقی است.»

او با این مقدمه وارد مباحثی در سطح کلان مدیریت و رویکرد وزارت بهداشت در چند دهه اخیر می‌شود و می‌گوید: «وزارت بهداشت همسو با دیگر نهاد‌های دولتی قربانیان یک وضعیت را مقصران آن جلوه می‌دهند. شما این رویکرد را در زمینه دیگر بیماری‌ها، اعتیاد به سیگار و مواد مخدر و حتی تصادفات جاده‌ای از دولت‌ها می‌بینید. این پیام مداوم تکرار می‌شود که بیماری به خاطر قصور فرد در رعایت نکات بهداشتی است، ناتوانی در ترک سیگار به علت بی‌اراده بودن است و تصادفات جاده‌ای به دلیل قصور عوامل انسانی رخ می‌دهد که در رابطه با چاقی نیز همین شیوه استدلال پی گرفته می‌شود. فرد چاق انسانی است که در تنظیم سوخت و سازش با غذای دریافتی ناتوان است و به همین دلیل به مصیبت چاقی گرفتار آمده! در این رویکرد تمامی زمینه‌ها و زمانه‌ها - به عمد یا به سهو- نادیده گرفته می‌شود.»

او تیغ انتقاد را بعد از وزارتخانه‌های مسئول به سمت نهاد پزشکی می‌برد و رویکرد کلی این نهاد را نشانه می‌رود؛ نهادی که در انتهای داستان به عنوان فرشته نجات‌بخش در افق ظاهر می‌شود و فرد را تحت بمباران تبلیغات خود قرار می‌دهد: «پزشکانی که هیچ احساس مسئولیتی در قبال شکر و چربی و کالری دریافتی شهروندان ندارند، خود را درمان کننده چاقی معرفی می‌کنند. چرا؟ چون نهاد پزشکی در ایران به گونه‌ای تنظیم شده که از بیماری مردم سود می‌برد نه از سلامت آنها. پس هرچه افراد بیشتری نیاز به لیپوساکشن و اسلیو معده و برداشتن چربی اضافی داشته باشند، این نهاد سود بیشتری می‌برد.»

حالا که حرف‌های سعیدی و دانشور را شنیدیم، برویم سراغ مجید‌صفاری‌نیا، جامعه‌شناسی که از تیپ شخصیتی افراد چاق می‌گوید: «چاق‌ها در بررسی شخصیتی، افرادی مهربان‌تر و جامعه‌پسندتر هستند. ما آن‌ها را در تیپ شخصیتی «پیک‌نیک» دسته‌بندی می‌کنیم. افراد در این دسته نوع دوست، مهربان، حیوان دوست و بخشنده‌تر هستند.» او از بازیگران سینمایی چاق و موفق می‌گوید، از مهربانی که حمیده خیرآبادی با آن تیپ معروف مادر مهربان داشت یا اکبر عبدی که چقدر دوست داشتنی و مهربان است. الگو‌هایی که انگار جامعه چشمش را به روی آن‌ها بسته است.

صفاری نیا می‌گوید: «اگر آدم چاق تصویر خوبی از بدن خودش داشته باشد هیچ مشکلی وجود ندارد، اما اگر تصویر خوبی نداشته باشد، مسأله شروع می‌شود. بعضی آدم‌ها اعتماد به نفس خود را از قطر شکم‌شان نمی‌گیرند و در مقابل افراد لاغری هستند که شاید این طور باشند.» او می‌گوید ما در جهان حداقل با یک تا دو میلیارد چاق روبه‌رو هستیم بخصوص در امریکا که بیش از 50 درصد مردم چاق هستند و در کشور‌های حاشیه خلیج فارس هم چاقی تیپی جاافتاده است: «این مد‌ها هستند که این تصورات را می‌سازند و ما هرچه عزت نفس اجتماعی کمتری داشته باشیم، بیشتر از این مد‌ها پیروی می‌کنیم. این‌ها تصورات غالبی هستند و الگو‌های اجتماعی آن را می‌سازند. این درست است که لاغری با سلامت بیشتری همراه است، اما نمی‌توان به این دلیل که بعضی چاق هستند، آن‌ها را مورد تمسخر  قرار دهیم.»
 
منبع: روزنامه ایران
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان