آسیبهای اجتماعی و رشد آنها از یک مدل خاص تبعیت نمیکند، یعنی نمیتوان یک عامل را باعث بهوجود آمدن یک آسیب اجتماعی شمرد و معمولا چندین عامل باعث به وجود آمدن چندین آسیب میشوند و از رابطه علت و معلول پیچیدهای تبعیت میکنند.
به گزارش به نقل از آرمان ،برای مثال بیکاری، اعتیاد و فقر میتوانند از علل اصلی طلاق باشند و خود طلاق از مهمترین عوامل بهوجود آورنده اعتیاد است. از طرفی باعث افزایش کودک آزاری میشود، اما من به طور کلی عوامل رشد آسیبها در این اواخر را به دو دسته اقتصادی و اجتماعی تقسیم میکنم، چون این دو عامل مانند دو لبه قیچی هستند که گلوی افراد جامعه را از دو طرف فشار میدهند. با این توضیح که در تعریف آسیب اجتماعی گفته میشود همه پدیدهها و آنومیهایی که باعث میشود بخشی از ارزشها و هنجارهای جامعه تحت آسیب قرار بگیرد و مانع رسیدن جامعه به اهدافش شود را آسیب اجتماعی میگویند؛ به عبارتی هر نوع عمل فردی یا جمعی خلاف هنجارها و فرمهای اجتماعی را آسیب اجتماعی میگویند.
موضوع آسیبهای اجتماعی و روشهای مقابله با آن از موضوعات با اهمیت است که برای حل آن نیازمند همکاری مستقیم خانوادهها و متولیان امور اجتماعی و ذی ربط در حل آسیبهای اجتماعی است. با وجود تلاش سازمانهای متولی پیشگیری اجتماعی، هنوز نتوانستهایم، تعریف دقیقی از آسیبها و مسائل اجتماعی در کشور داشته باشیم. بحث آسیبهای اجتماعی دامنهای وسیع و گسترده دارد و ماهیت آنها فرابخشی است. بنابراین در زمینه کاهش و مقابله با آسیبهای اجتماعی هیچ سازمانی به تنهایی نمیتواند اقدامات موفقیتآمیزی انجام دهد. بیتوجهی مسئولان به این وضعیت ما را بر آن داشت تا در گفت و گویی با جامعهشناسان و اقتصاددانان به بررسی این وضعیت بپردازیم. این موضوع را با سعید مدنی، جامعهشناس و پرویز صداقت، اقتصاددان مطرح کردیم که در ادامه میآید.
پیش از این علی افراشته، معاون اجرایی مجلس درباره وضعیت آسیبهای اجتماعی گفته بود:«وضعیت آسیبهای اجتماعی کشور به مرز بحرانی رسیده و این تا حدودی امنیت اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد. در مجلس حتی در حوزه قانونگذاری هم به آسیبهای اجتماعی توجه جدی نشده و علت هم این است که فهم درستی از این مساله در کشور وجود ندارد.». هر چند اکثر مشکلات اجتماعی انواعی تکراری در طول نسلهای مختلف هستند، اما چنانکه مشاهده میشود، برخی از این انواع در برخی نسلها اهمیت بیشتری پیدا کرده است. در حال حاضر اعتیاد، طلاق، خشونتهای خانگی، اقدام به خودکشی بیشترین آسیبهای اجتماعی را تشکیل میدهند. در این زمینه توضیح میدهید؟
سعید مدنی: به طور قطع شاخصهای وضعیت اجتماعی امروز در مقایسه با سالهای قبل بدتر شده است. موارد و شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد. شیوع کودکآزاری، شیوع اعتیاد، شیوع جرمهای خشن مثل قتل رو به افزایش است و در برخی از موارد مانند طلاق و فروپاشی خانوادهها آمارهای مستند نشان میدهد روند مطلوبی وجود ندارد. البته مشکل فقط افزایش شیوع آسیبها و مشکلات اجتماعی نیست. مشکل این است که الگوهای مشکلات اجتماعی نیز دگرگون شده است؛ به یک معنی برخی از مشکلات اجتماعی40 سال قبل را داریم که حالا ابعاد پیچیدهتری پیدا کردهاند. این ابعاد پیچیده، اثرات منفی مسائل و مشکلات اجتماعی را بیشتر و بیشتر کرده است. برای مثال سالها پیش صحبت از اعتیاد در دبیرستانها مساله فانتزی بود، اما مطالعات نشان میدهد که اعتیاد به دانش آموزان هم رسیده است. وقتی که میگوییم سن تنفروشی پایین آمده است، یک وجه تغییر الگوی مشکلات اجتماعی و شایع شدن اعتیاد در میان زنان است. این در حالی است که اعتیاد در جامعه ایران یک مشکل مردانه بوده است.
امروز به طور مشخص درصدی از معتادان ایرانی را زنان تشکیل می دهند. عجیبتر از آن افزایش سهم زنان در وقوع قتل است. امروز سهم زنانی که به اتهام قتل زندانی شدهاند، افزایش پیدا کرده که اساسا پدیده جدیدی است. از سوی دیگر در گذشته بسیاری از این مشکلات اجتماعی به شهرهای بزرگ اختصاص داشت. برای مثال افرادی که کارتن خواب بودند یا در خیابانها مواد مصرف میکردند، اغلب در شهرهای بزرگ مانند تهران، شیراز، اصفهان و مشهد دیده میشدند، اما حالا در شهرهای کوچک و حتی روستاها با این معضلات درگیر هستیم. در واقع مشکلات و معضلات شهرهای بزرگ کشور به شهرستانها و روستاها هم سرایت کرده است. همه این موارد نشان می دهد که علل و عوامل مشکلات اجتماعی در طول چهار دهه اخیر نه تنها کمترین تغییری نکرده، بلکه وضعیت را به مراتب نامطلوبتر کرده است. یک طرف موضوع این است و طرفی دیگر مداخلات، اصولا مداخلات ناموفق بوده است.
سیاستگذاری و برنامهریزی در این زمینه ناکارآمد بوده و در مقاطعی اصلا برنامهریزی در این زمینه وجود نداشته است. نظریه حاکم بر دولت آقای هاشمی این بود که وضعیت اجتماعی، فقر و نابرابری هزینهای است که باید برای توسعه کشور پرداخت شود. در دوران احمدی نژاد مسائل اجتماعی اصلا به حال خود رها شده بودند، چون سازمان برنامه هم تعطیل بود، برنامه ریزی در این زمینه وجود نداشت. در دولت موجود هم همین طور است. مسائل اجتماعی به حاشیه رانده شده و فاقد سیاست مشخصی است. در واقع طی سه دهه اخیر ما با فرآیندی مواجه هستیم که در آن سیاستها و برنامههای مداخلهای برای کنترل و کاهش مشکلات اجتماعی یا ناکارآمد بودند یا اصلا متوقف شده بودند.
ظاهرا در رویارویی با آسیبهای اجتماعی در دهههای گذشته حتی در سطح توصیف و اطلاعات آماری، به خاطر فقدان یک مرکز رسمی و تخصصی اطلاعات و آمار، با مشکل اساسی روبهرو هستیم. در این میان وضعیت اقتصادی نامطلوب و اقتصاد درحال گذار در برخورد با آسیبها تاثیرگذار بود.
پرویز صداقت: اگر به گذشته نگاه کنیم، چند ویژگی میبینیم که این چند ویژگی به همراه هم نظام نامطلوب اجتماعی امروزی ما را شکل داده است. قبل از آن، یک اختلال جدی در رشد ایران اتفاق افتاده بود و آن هم اینکه از اوایل دهه50 درآمدهای نفتی به شکل گستردهای به کالبدجامعه تزریق شد که پیامدهای بعدیاش را در توزیع نابرابر درآمدهای نفتی و شکلگیری انقلاب 1357 میبینیم. دهه اول انقلاب درگیر رویدادهای متعدد سیاسی است و این دهه با بحرانها و هزینههای سنگین در کشور تمام میشود و به پایان میرسد. وقتی سال68 جنگ تمام شده بود، یک دوره رکود اقتصادی را تجربه کرده بودیم و میزان درآمد سرانه واقعی کاهش پیدا کرده بود. یک دهه رکود، یک دهه رشد ناکافی و کاهش انباشت سرمایه اتفاق افتاد و در کنار آن نظامی نهادی مبتنی بر دو دسته بازیگر در عرصه اقتصادی شکل گرفت. نهادهای بزرگ و انقلابی از یک سو و مجموعه نهادها و بنگاههای دولتی و خصوصی از سوی دیگر.
از سال68 در دولت آقای هاشمی رفسنجانی موتور انباشت سرمایه در اقتصاد ایران روشن شد و برنامه تعدیل ساختاری در دستور کار دولت قرار گرفت که شاید بتوان اینگونه خلاصهاش کرد: سلب مالکیت از عموم مردم به نفع گروههای خاص برای روشن کردن موتور انباشت سرمایه. قرار بود در بلند مدت جامعه از این انباشت سرمایه سود ببرد، اما اکنون تقریبا30 سال از آغاز برنامههای اقتصادی با همه فراز و نشیبهایش گذشته است و حالا بعد از سه دهه به نقطهای رسیدهایم که نهادهای دولتی و خصوصی کمترپاسخگو هستند. در این وضعیت فقر افزایش پیدا کرده است. در این شرایط شاهد شکلگیری یک اقلیت بسیار توانمند از نظر اقتصادی و در مقابل طیفهای گستردهای از مردم هستیم که کاملا به حاشیه رانده شدند و در این میان یک طیف میانی وجود دارد که هرروز از وسعت آن کاسته میشود، آنها هم به حاشیهراندهها و به لایههای تهیدست جامعه افزوده میشوند. برای مثال، ما امروز بنگاه های اقتصادیای داریم که اظهارنامه مالیاتی پر نمیکنند، چرا که بخش زیادی از آنها پاسخگو نیستند. بنابراین فشار مالیاتی بر دیگر گروههای اقتصادی و به مصرفکنندگان یعنی مردم باشند، تشدید میشود. این وضعیت به قطبی شدن جامعه کمک میکند. به حاشیه رانده شدگان بخشی از جامعه هستند که در نیازهای ابتدایی و اولیهشان ماندهاند و بسیاری از همین آسیبهای اجتماعی از اینجا نشات میگیرد. این واقعیتی است که در جامعه ما شاهد آن هستیم و این دلایل متعدد و متنوع دارد و باید بررسی شود. از سوی دیگر برخی سیاستهای اقتصادی در جامعه به ثروتمند شدن بخشی کوچک از جامعه انجامیده است. در این میان مهمترین موج خصوصیسازی در سالهای 86 به بعد به عنوان واگذاریها ذیل اصل 44 قانون اساسی اتفاق افتاد که نه به تقویت بخش خصوصی بلکه به تقویت قدرت اقتصادی گروههای پرقدرت سیاسی منجر شد و امروز یکی از مهمترین نمودها فساد ساختاری است.
مواجهه دولتها در ادوار و دهههای گذشته با این آسیبهای اجتماعی چگونه بوده است و چه سیاستهایی را در پیش گرفتند؟
سعید مدنی: سیاستها از یک طرف در حوزه اقتصادی، لیبرالی و از طرف دیگر در اجتماع و سیاست به دنبال کنترل وضعیت بودند. این تعارضی بود که شاهد بودیم. در دوران آقای هاشمی سیاستهای تعدیل اجرا شد که نتیجه قطعی آن وضعیت اجتماعی در حد انتظار نبود و دولتهای بعدی همان سیاستها را ادامه دادند. در دوران دولت اصلاحات بخشی از این سیاستها به دلیل حضور اقتصاددانانی که منتقد سیاست تعدیل بودند، تا حدی اصلاح شد. به همین دلیل ما با وضعیت اجتماعی بهتری روبهرو شدیم و بعد از آن، چه در دوران احمدینژاد و چه در دوران دولت روحانی سیاستهای لیبرالی در اقتصاد اجرا شد که به شکلگیری و تقویت سرمایهداری تجاری و مالی منجر شد و شکاف را ترمیم نکرد. برای مثال اموال و منابع عمومی به گروههایی واگذار شد که در ساختار سیاسی نقش و نفوذ داشتند.
پرویز صداقت: از دهه60 که همواره دو مجموعه فشار در جامعه وجود داشت. یک فشار ناشی از ویژگیهای دولت بود. برای مثال در مورد حقوق کار و سن ازدواج و سبک زندگی قائل به مسائل برخاسته از مناسبات سنتی بود. به موازات آن از پایان جنگ فشار دیگری هم بر جامعه حاکم شد و آن فشار ناشی از برنامههای توسعه سرمایهدارانه اقتصاد بود. برای مثال در بازار کار ایران به طور دائم از حجم قراردادهای دائم کمتر میشد و به حجم قراردادهای موقت اضافه میشد؛ یعنی از حداقل امکانات تامینی برای کارگران کاسته شد. امروز نتیجه این شده است که میزان آسیبهای اجتماعی به حدی رسیده که راه برونرفتی از این آسیبها اصلاح است. به طور خلاصه تا این نظام خودی و غیرخودی حاکم باشد، هیچ امیدی به برونرفت از این مسائل نیست. گره اصلی این است.
در سالهای 60-65 با بالاترین نرخ رشد جمعیت مواجه بودیم. الان آن جمعیت به 25-30 سالگی رسیده که دانشگاه، کار و مسکن میخواهند. تا 10 سال دیگر نیز با انبوه فوق لیسانس و دکترای بیکار مواجه هستیم که در دانشگاه نه مهارت زندگی را یاد گرفته و نه معلومات علمی و درستی فراگرفته است و این خود بسترساز انواع آسیبهای اجتماعی است. نظرتان در این باره چیست؟
سعید مدنی: نکتهای که باید به آن توجه کنیم، این است که اگر ما بخواهیم برنامه مداخله به منظور کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی ارائه بدهیم ناچار هستیم، ابتدا علل و عوامل این مسائل و مشکلات را بررسی کنیم و بشناسیم. باید اول علتها را بشناسیم تا با مداخله در آنها وضعیت بهبود پیدا کند. در بررسی علل و عوامل با نقش جدی ساختارها در پدیدآیی مشکلات مواجه میشویم. از اینرو همانطور که بارها تاکید کردهام بدون اصلاح، وضع موجود بهبود پیدا نمیکند. حالا برگردیم به بحث اصلی. بعد از انقلاب با یک جنگ مواجه شدیم. جنگی که هشت سال طول کشید که تا سالها بعد از این هم آثار و عواقب آن بر زندگی ما تاثیر خواهد داشت. یکی از همکاران من در پروژه مطالعه اعتیاد میگفت که اخیرا در یک جمع دوستانه که تعدادی از تحصیلکردها هم بودند، میخواستم در مورد اعتیاد با آنها صحبت کنم. یکی از آنها گفته برای پیشگیری از اعتیاد، معتاد را باید گرفت تا مساله حل بشود. همکار ما برگشته گفته که خیلی خوب این نظر شماست؟ گفته: بله. بعد دوست ما سوال کرده میدانید اول از چه گروهی باید آغاز کرد؟ آن فرد سوال کرده بود: چه کسانی؟ همکار ما گفته بود: جوانان. یعنی شیوع مصرف مواد در جوانان قابل توجه است.
در واقع بچههای متولد اول انقلاب تا دهه70 در جریان یک جنگ جدی بزرگ شدند. این بچهها بعدا در یک نظام آموزشی تحصیل کردند که بهطور دائم در حال خصوصی شدن بود. بنابراین در یک نظام آموزشی نابرابر رشد کردند. همچنین در معرض نابرابری در دسترسی به خدمات سلامت و بهداشت قرار گرفتند. این بچهها در همین بستر و فضا بزرگ شدند. در این وضعیت این بچهها قرار بوده که نسل تراز نوین بعدی انقلاب را پرورش دهند. این در حالی بود که خودشان گرفتار هزاران مساله بودند. به همین دلیل است که بالاترین درصد شیوع جرم و اعتیاد در گروه سنی15 تا 30سال است؛ یعنی همان دهه هفتادیها هستند. این فرایند محصول تصمیمات مسئولان است. خیلی روشن است که وضعیت کنونی محصول سه دسته از عوامل است. مهمترین آن در سطح کلان است؛ یعنی همان برنامهریزی کم پشتوانه است. با این وجود، مداخلاتی در سطح میانی و سطح نهادها قابل انجام است، یعنی نهادها و موسسات مربوطه باید کار خود را درست انجام دهند و کارآمد شوند و این هم مستلزم اصلاح نهادی است.
هم اکنون نهاد آموزش و پرورش کارش نابود کردن خلاقیت و تفکر در کودکان است. نهاد سلامت و بهداشت هم بدون تغییر ساختار چند سالی هست که با تزریق پول با یک رویکرد پوپولیستی و بدون در نظر گرفتن عواقب افزایش هزینه بهداشت و درمان دارد کار میکند و حالا که منابع در حال تمام شدن است، نظام خدمات سلامت با مشکل مواجه شده است. در وهله بعدی وارد سطح خرد شود که سطح فردی و خانوادگی است. خانوادهها را میشود، آموزش داد، افراد را میشود تربیت کرد، اما شما از هر جهت که بخواهید در سطح خرد تغییر ایجاد کنید متوجه خواهید شد که تحت تاثیر سطح میانی و کلان است؛ یعنی وقتی سیاستهای کلان موجب تورم ساختاری، رکود ماندگار، بیکاری طولانی مدت، فساد فراگیر میشود، افراد چه میتوانند انجام دهند. این نگرش علیه فرد و سلامت اوست. بعضی مواقع این سازمانهای مردم نهاد سوال میکنند که آیا این کاری که ما داریم، انجام میدهیم در جامعه مفید و موثر واقع میشود؟ به شما میگویم نه، سازمانهای مردم نهاد در حد منابع و امکانات محدود خود میتوانند مرهمی بر برخی زخمها باشند، اما تصور اینکه مداخلات جامعه مدنی در شرایطی که برخی تصمیمات، آسیبهای اجتماعی را در جامعه پمپاژ میکنند به نتیجه برسد، خطاست.
رشد آسیبهای اجتماعی از یک مدل خاص تبعیت نمیکند، بلکه زنجیرهوار به هم متصل هستند و نگاه تک بعدی نتیجهای نخواهد داشت. اقدامات پیشگیرانه نیز باید زنجیرهوار و مرتبط با هم باشند. چه راهکارهایی در این باره پیشنهاد میکنید؟
پرویز صداقت: آسیبهای اجتماعی که برشمردیم، ناشی از مشکلات اقتصادی است که دچار آن هستیم، اما مساله مهم این است که آیا راهی برای برونرفت وجود دارد؟ آیا میتوان مسیری برای برون رفت از این وضعیت تعبیه کرد؟ قبل از هر چیز در نظر بگیرید اقتصاد ایران امروز درگیر مسائل منطقهای است؛ یعنی ما در منطقهای قرار گرفتهایم که بحران خیز و درگیر تنشهاست. بخش عمدهای از هزینههای دولت باید صرف تامین حفظ امنیت مرزها شود. بنابراین، بخش عمدهای از هزینههای آتی با توجه به چشماندازهای جاری صرف این دسته مسائل میشود. بنابراین با دولتی مواجه هستیم که حجم هنگفتی از درآمدهای آن هزینههای ناشی از بحرانهای منطقهای است و در چنین شرایطی منابع برای تخصیص در مسائل اجتماعی کاهش مییابد. از سوی دیگر مساله مهم، مشکل باز تولید آسیبهای اجتماعی است. نابرابری، تبعیض، صندوقهای بازنشستگی، موسسات مالی ورشکسته و مساله محیط زیست و غیره. اگر خوشبین باشیم و تصور کنیم دولت میخواهد آهنگ رشد بیکاری را کم کند.
اگر فرض کنیم بخواهد این را حل کند باز هم از توان دولت خارج است. چون مستلزم بودجههایی است که دولت باید به آن اختصاص دهد و دولت این منابع مالی را در اختیار ندارد. با این وجود، گمان میکنم در یک تا سه سال آینده عوامل سوبژکتیو و عوامل انسانی نقش تعیین کنندهای در تحولات آتی جامعه ایفا کند. البته در روندهای دراز مدت نقش عوامل عینی موثرتر خواهد بود. در شرایط کنونی، بهرغم همه این نومیدیهایی که وجود دارد، شاید تنها نقطه امید ایفای نقش عامل انسانی است. شاید این عامل بتواند دست کم بخشی از معضلات را تعدیل کند. بنابراین به گمان من عامل یا «سوژه» انسانی میتواند نقش تعیینکنندهای در حل این مسائل ایفا کند. در این میان آنقدر سطح مطالبات مردم بالا رفته است که دیگر بعضی از مطالبات عادی پیش پا افتاده به نظر میرسد. برای مثال حضور زنان در استادیوم ورزشی و نشان دادن ساز در صدا و سیما که برای برخی تابو به نظر میرسد و اصلاحطلبان برای کسب پایگاه اجتماعی همچنان روی چنین مطالباتی مانور میدهند، خواستههایی جزئی و فرعی هستند، چرا که امروز مردم مطالبات مهمتر و بنیادیتر اقتصادی- اجتماعی در دستورکار دارند.
سعید مدنی: ببینید وقتی مدیران نتوانند به مشکلات جامعه پاسخ دهند، آن مشکل تبدیل به بحران میشود. به همین دلیل در چنین شرایطی با توالی مشکلات مواجه میشویم و چون کشوری در حال توسعه هستیم همه مسائل رنگ و بوی سیاسی میگیرد. به نظر من از دهه 70 جامعه وارد این روند شده است و اینجا بود که جنبش اصلاحطلبی شکل گرفت. «رورتی» میگوید وقتی صحبت از امید و ناامیدی میشود از محتوای امید سوال کنید. عدهای میگویند جامعه ایران ناامید است. ناامید نسبت به چه چیزی؟ نسبت به اینکه به نیازها و مطالبات پاسخ داده نمیشود. عدهای میگویند که جامعه امیدوار است. درست است. درست به این معنی که تصوری از جامعه مطلوب خود را دارد که فکر میکنند قابل دستیابی است.