هفتاد و یکمین قسمت از سری «آخر هفته چه فیلمی ببینیم؟» یا همان جدیدترین مقالهی معرفی فیلم زومجی، سری به سینمای سه کشور چین، ژاپن و مثل همیشه آمریکا میزند و به ترتیب آثاری اکشن، کمدی، کلاسیک و درام را معرفی میکند. این هفته برای شروع به سراغ اثری از سال 2004 میلادی میرویم که با قصهی پرکشش و معنیدارش، ذهنتان را به تفکر دربارهی یکی از مهمترین درگیریهای امروز انسانها و طبیعت وامیدارد. سپس نوبت به کمدیدرامی میرسد که در نوع خودش پرستاره است و اکثر وظایف یک فیلم نوجوانانه با محوریت فشارهای ذهنی دوران بلوغ را انجام میدهد. یعنی هم به اندازهی کافی خندهدار است و هم غمانگیز و در جلوهی کلی نیز، آرامشبخش جلوه میکند. سومین و چهارمین فیلم اما با این که در فاصلهای بیشتر از شصت سال نسبت به یکدیگر اکران شدهاند، هر دو قصهی محترمی بر پایهی عقاید کهن و ارزشمند آدمها را برایتان میگویند. یکیشان جزو بهترین فیلمهای یکی از بهترین کارگردانهای تاریخ سینما است و دیگری انیمیشنی دلنشین و عمیق که ارزش مدیومش را به رخ میکشد. در آخر هم به عادت همیشگیمان، یک «آخر هفته چه فیلمی ببینیم» دیگر نیز با معرفی اجمالی یکی از محصولات در حال اکران سینمای ایران، تمام میشود.
سومین و چهارمین فیلم معرفیشده در این مقاله، با آن که در فاصلهی زمانی بیشتر از شصت سال اکران شدهاند، هر دو قصههای محترمی بر پایهی عقاید کهن و ارزشمند آدمها را تعریف میکنند
Kekexili: Mountain Patrol
فیلم چینی Kekexili: Mountain Patrol هم برای سازندگانش سودآوری قابل توجهی داشت، هم در مراسمهایی گوناگون جوایز زیادی را به دست آورد
سینمای چین شاید در سالهای اخیر، در حد و اندازهی بخشهای بزرگتری از هنر هفتم در آسیای شرقی مثل سینمای کرهی جنوبی یا ژاپن غنی نبوده باشد، ولی گاها محصولاتی را ارائه کرده است که اهمیت ندادن به تجربهی سینمایی محترمی که ارائه میکنند، ناممکن به نظر میرسد. Kekexili: Mountain Patrol که اینروزها بیشتر از هر چیز دیگری به عنوان یک اکشن متفاوت معرفی میشود، قصهی گا یو یعنی ژورنالیستی را به تصویر میکشد که از پایتخت چین به سمت تبت میرود تا مستندی دربارهی شکار بیرویهی یک نژادِ در حال انقراض از بزهای کوهی بسازد. او در این راه سراغ کمک خواستن از شخصی میرود که رهبری یک گروه گشتزن در کوهستان و متشکل از داوطلبان مردمی را برعهده دارد. گروهی که آدمهایش برای حفاظت از این حیوانات و جلوگیری از انقراضشان، حتی جانشان را هم به سادگی به خطر میاندازند. Kekexili: Mountain Patrol که تقریبا نود دقیقه از وقتتان را به خودش اختصاص میدهد، از منظر زیباشناسانه فیلمی متفاوت است که چه در انتخاب لوکیشن و چه در رنگبندی سکانسها، حسی مخصوص به خودش را تقدیم بینندگان میکند. اثری که هم در گیشههای جهانی موفقیت بسیار زیادی را کسب کرد، هم در مراسمهای گوناگونی جوایز مختلف و معتبری را به دست آورد و هم میانگین امتیازات 98 آن در وبسایت راتن تومیتوز، نشان از استقبال کلیتر منتقدان از تمامی بخشهایش دارد. فارغ از خود داستان که به شدت میتواند فراتر از انتظاراتتان ظاهر شود، فیلمبرداری و کارگردانی و حتی اجراهای حاضر Kekexili: Mountain Patrol نیز، همگی عالی به نظر میرسند. این در حالی است که نقشآفرینیهای قرارگرفته درون اثر مورد بحث، بیشتر توسط نابازیگرها جلو میروند و این اتمسفرسازی گیرای قصه و دغدغهمندی واضح فیلمنامهاش است که به آنها فرصت جذاب ظاهر شدن میبخشد.
The Way, Way Back
اگر استیون شباسکی تصمیم میگرفت نسخهی سرخوشانهتر و عامهپسندانهتر فیلم معرکهاش یعنی The Perks of Being a Wallflower را بسازد و تمام دلتنگیهای به خصوصی را که در انتهای آن اثر تقدیممان میشد در فرمت متفاوتی تحویل تماشاگرانش دهد، احتمالا همین The Way, Way Back به کارگردانی جیم رش و نت فکسون به وجود میآمد. قصهای عاشقانه، کمدی و پراحساس که مخاطب را مجددا به دوران اعصابخوردکن و در عین حال خواستنی و باشکوه نوجوانی میبرد و با شخصیتپردازیهای راضیکنندهاش هم او را به یاد دغدغههای فکریاش در آن دوران از زندگیاش میاندازد و هم به شدت میتواند آرامشبخش باشد. البته با توجه به آن که The Way, Way Back خلقشده توسط فیلمسازانی است که پیشتر و به خاطر The Descendants با درخشش جورج کلونی و شیلن وودلی، موفق به دریافت جایزهی اسکار بهترین فیلمنامهی اقتباسی شده بودند، لایق تحسین ظاهر شدن فیلمنامهی آن اصلا عجیب به نظر نمیرسد. داستان از جایی روایتش را شروع میکند که نوجوانی بیدستوپا و 14 ساله به اسم دانکن (با بازی لیام جیمز) یعنی شخصیت اصلی قصه، متوجه میشود که مجبور است تمام طول تابستان را در کنار مادرش و درون یک خانهی ساحلی بگذارند. آن هم در کنار نامزد جدید او یعنی ترنت (با نقشآفرینی عالی استیو کارل) که نه تنها حضور خودش به عنوان چیزی شبیه به یک ناپدری میتواند برای دانکن آزاردهنده باشد، بلکه با آوردن دخترش به این خانه، همهچیز را عملا برای وی دشوارتر نیز خواهد کرد. رابطهی ترنت و دانکن به گونهای است که انگار وی اصلا نمیتواند او را اذیت نکند و همین هم سبب میشود که دانکن بیشتر ترجیح بدهد که وقتش را نه در فضای خانهی جدید، که درون شهر و مناطق مختلف آن بگذراند.
نتیجهاش هم چیزی نیست جز آن که پروتاگونیست اصلی و خاکستری قصه، با پیدا کردن یک پارک آبی، شغلی برای خودش دستوپا میکند که حداقل حواسش را از ترنت، پرت نگه میدارد. در حین مشغولیت به همین شغل هم دانکن اوئن (با اجرای دلنشین سم راکول)، مدیر خاص پارک با رفتارهای بامزهاش را میشناسد و ناخواسته، اول وی را به عنوان یک دوست و بعد در قالب پدرِ نداشتهاش میبیند. همهی اینها هم در کنار چندین خردهپیرنگ جذبکنندهی دیگر، فیلم را به کمدیدرام لایق تماشایی تبدیل کردهاند.
Seven Samurai
«هفت سامورایی» فقط از نظر هنری فیلم بزرگی نیست و وقتی جلوههای فنی تولیدش را هم بررسی میکنید، بیش از پیش متوجه عظمت آن میشوید
نوشتن دربارهی «هفت سامورایی» آکیرا کوروساوای افسانهای، از این نظر سخت به نظر میرسد که هر چهقدر هم که با دقت روی ذکر نقاط قوتش وقت بگذارید، میتوانید اطمینان داشته باشید که چند نکتهی مثبت در کلامتان جا افتادهاند. پرخرجترین اثر تاریخ سینمای ژاپن در زمان اکران که داستانش در اواخر قرن شانزدهم میلادی و اواسط دوران جنگ داخلی این کشور جریان پیدا میکند، فقط یک فیلم عالی و جذاب برای دیدن به حساب نمیآید. Seven Samurai به عقیدهی بسیاری از فیلمسازان بزرگ از جمله فدریکو فلینی، نسخهی کمالگرایانهی چیزی را ارائه میدهد که ما سینما خطابش میکنیم و با داستانی که راجع به هفت سامورایی استخدامشده توسط یک دسته کشاورز برای محافظت از آنها روایت کرده، فلسفهسراییهایی را به سرانجام میرساند که میتوانیم ساعتها برای درک صحیحشان وقت بگذاریم. البته «هفت سامورایی» فقط از نظر هنری فیلم بزرگی نیست و وقتی جلوههای فنی تولیدش را بررسی میکنید، بیشتر متوجه عظمت کار کوروساوا در آفرینش آن میشوید. از طراحی صحنههای بزرگی که خودشان بخشی از بار اتمسفرسازی قصهگویی را به دوش میکشند و جزئیات دیوانهواری دارند، تا ضبط یک سکانس با دوربینهایی مختلف و از زوایایی گوناگون، به حالتی که سینماروهای دههی پنجاه میلادی، ابدا به آن عادت نداشتند.
Seven Samurai دربارهی شجاعت، ارزش ایستادن انسانها در کنار یکدیگر و مفهوم حمایت از مردم کمقدرت بیگناه، نه در دل روایتی آرام و خستهکننده که درون یک داستانگویی هیجانانگیز و پرشده از اکشنهای باشکوه، سخنرانی میکند. طوری که مفاهیم، در فرمی کمارزش به مخاطبان ارائه نشوند و در حین لذت بردن آنها از فیلم، از طریق قصهگویی تصویرمحور و رفتارهای شخصیتها در قبال هر اتفاق، به ناخودآگاهشان انتقال بیابند. خلاصهی همهی گفتهها و نگفتههایم دربارهی «هفت سامورایی» نیز همین که کسی نمیتواند قبل از دیدن این فیلم، ادعای سینماشناسی داشته باشد؛ مثل بسیاری از شاهکارهای فراموشناشدنی دیگر.
Kubo and the Two Strings
«کوبو و دو تار» را میتوان استاپموشن شاعرانهای دانست که هیچوقت نمیتوان سکانس بعدشاش را پیشبینی کرد. این موضوع نه فقط محدود به تصویرسازیهای هنری آن میشود و نه تنها داستانگویی پرشده از توئیستهای متفاوتش را دربرمیگیرد. چرا که انیمیشن مورد بحث، از همهی جهات دائما میتواند برایتان شوکهکننده باشد. قصه هم به نوبهی خودش ماجرای پیچیدهای دارد و با بهرهگیری بینقص از همان داستانهای ابرقهرمانیوار سنتی، داستان زندگی پسری را روایت میکند که با دیدن روحی متعلق به زمانهای گذشته، میفهمد که باید برای دستیابی به یک میراث مرموز و ناشناخته، مسیری خطرناک را در کنار موجوداتی که نمیشناسد طی کند. مسیری که پرشده از الههها، خدایان و دشمنان و دوستهای برداشتشده از افسانههای مرتبط با آنها است و تعاریف عناصر مهمش به شدت با فرهنگ و عقاید مردمان متفاوتی از سرتاسر کرهی خاکی گره میخورند. اما در میان همهی کارگردانیهای چشمنواز Kubo and the Two Strings و داستانگویی لایق مطالعهاش، شخصیتپردازی عجیبوغریبش، هیجانات بیپایانش، صداگذاری کمنقصی که با محوریت آرت پارکینسون، شارلیز ترون و متیو مککانهی ارائه میکند و خیلی چیزهای دیگر، مهمترین آوردهی فیلم مورد بحث برای مخاطبش حس شیرین همذاتپنداری با کاراکتر اصلیاش است. کاراکتری که در قصهای جهانشمول جلو میرود و شما با او خشمگین میشوید و فریاد میزنید و در عین حال، آرامشش هم به خاطره استعارهگون بودن کل داستان و قابل بسط بودنش به درگیریهای درونی زندگی خودتان، در زمانهایی که باید، پا به قلبتان میگذارد.
مارموز
کمال تبریزی به عنوان یکی از فیلمسازان شناختهشدهی ایرانی، احتمالا در نگاه دستهی قابل توجهی از سینماروها، در یکی از چند ردهی بالایی جدول ردهبندی کارگردانهای داخلی قرار میگیرد. چون بعضا تجربههای سینمایی سرگرمکنندهای را تقدیم بینندگان کرده است که افزون بر خنداندن مخاطب، حرفهای لایق توجهی هم برای گفتن به او داشتهاند. «مارموز» فیلم جدید تبریزی که پیشتر با نام «خودسر» معرفی شده بود، یک کمدی سیاسی تازهاکران به نویسندگی آیدین سیارسریع، تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی و فیلمبرداری علی تبریزی است که سهراب خسروی و گروه بمرانی، به ترتیب مسئولیت تدوین و موسیقیسازیهای آن را برعهده داشتهاند. ساختهی جدید کارگردان فیلمهایی مانند «لیلی با من است» و «مارمولک»، در گروه بازیگرانش افرادی همچون حامد بهداد، آزاده صمدی، ویشکا آسایش، محمد بحرانی، مانی حقیقی، رضا ناجی، سیاوش چراغیپور، بهزاد قدیانلو، فرهان معینزاده و عیسی یوسفیپور را دارد و قصهی فردی با نام قدرت را روایت میکند که روز و شب، سودای رسیدن به قدرت را در سر میپروراند.