قبیلۀ بنی نهد
بنی نهد قبیله ای است در یمن که مردمان فصیح و بلیغ داشته، عده ای از رجال نامی آن با وافدین (واردین) یمن نزد پیامبر اسلام آمدند و دین اسلام را پذیرفتند. بنی نهد در خطابه و اشعار خود لغات غریب، الفاظ مشکل، جمله های کنایی و استعاری به کار می بردند و این سجیه و رویه از خصایص آنان محسوب می شد.
سخنرانی خطیب بنی نهد
رجال بنی نهد چون در مدینه به حضور پیامبر رسیدند، یکی از ایشان به نام طهفة بن رهم آغاز سخن کرد و کلمات بسیار غریب و غیر مأنوس ایراد نمود و الفاظ بافی خوبی کرد و گفت: «أَتَینَاکَ مِن غَورَی تِهَامَةَ بِأَکوَارِ المَیسِ تَرتَمی بِنَا العِیسُ، نَستَحلِبُ الصَّبِیرَ، وَ نَستَخلِبُ الخَبِیرَ، وَ نَستَعضِدُ البَرِیرَ، وَ نَستَخِیلُ الرِّهَامَ، وَ نَستَجِیلُ الجَهَامَ».[1]تا آخر خطبه، که همه نظایر این کلمات و بیان شرح قحطی و خشکسالی و بی آبی است در سرزمین آنان و تقاضای دعا است از پیامبر اسلام به منظور باران.
نامۀ پیامبر به قبیلۀ بنی نهد
پیامبر اسلام در مقابل کلمات غریب خطیب بنی نهد و تقاضای ایشان با کلماتی نظیر همان کلمات و جملات خطیب دعا کرد و از خداوند برای آنان باران طلبید که موجب شگفت بنی نهد گردید و پس از آن این نامه را هم که الفاظ و لغات مشکل در آن استعمال و مبارزه ادبی شده، برای قبیله بنی نهد نوشت:
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحِیمِ «مِن مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ إلَی بَنی نَهدٍ ابنِ زَیدٍ سَلَامٌ عَلَی مَن آمَنَ بِاللهِ عَزَّوَجَلَّ. لَکُم یَا بَنی نَهدٍ فی الوَظِیفَةِ الفَرِیضَةِ، وَ لَکُمُ الفَارِضُ وَ الفَریشُ وَ ذُوالعنانِ الرَّکُوبُ وَ الفلو[2] الضّبیسُ لَا یُمنَعُ سَرحُکُم وَ لا یُعضَدُ طَلحکُم وَ لا یُحبَسُ دَرُّکُم مَا لَم تُضمِرُوا الاماقَ وَ تأکُلُوا الرِّبَاقَ، مَن أَقَرَّ بِمَا فی هَذَا الکِتَابِ، فَلَهُ مِن رَسُولِ اللهِ الوَفَاءُ بِالعَهدِ وَ الذِّمَّةِ، وَ مَن أبی فَعَلَیهِ الرّبوَةُ».
«نوشته ای است از محمد رسول خداوند به سوی بنی نهد بن زید، درود بر کسی که به خدای عزوجل ایمان آورد. مخصوص شماست اقسام حیوانات پیر و مریض (که از زکات قبول نمی شود) و شتر جوان و خوب (که بدون رضایت مالک، متصدی اخذ زکات، آن را نمی تواند مطالبه کند) و همچنین شترهای سواری و کوچک و چموش. نباید حیوانات قبیله بنی نهد از چرا منع شوند و درخت های بی ثمر قطع گردد و حیوانات شیردۀ ایشان به منظور رسیدگی به زکات توقیف نمی شود، مادامی که مکر و خدعه در دل نداشته باشید و عهد و پیمان را نگسلانید. هرکس بر آن چه که در این نامه است اقرار کند، پس برای اوست از رسول خدا وفا کردن به عهد و پیمان و هرکس ابا کند و واجبات مالی اسلامی را ندهد، پس بر او است که غیر از تأدیۀ اصل واجب، غرامت و زیادی نیز بدهد».
پی نوشت
[1] سیره نبویه / حاشیه سیره حلبی، ج 3، ص 388 / غوارء، زمین منحدر و گود / اکوار، رحل شتر / میس، (به فتح میم) نام درختی است که از او جهاز شتر درست می کنند / عیس، شتر / صبیر، ابر سفید / نستخلب به معنی نقطع / خبیر، نبات / نستعضد البریر أی: نقطع ثمر الاراک / نستخیل الرهام، خیال می کنیم آب را / جهام، سحاب ابیض.
[2] و الفلو الضّییس: الصّعب - فی المجمع الفلو بفتح فاء و ضم لام فمشدّده و روی بسکون لام و فتح فاء.