تبلیغ در ادیان الهی از دیرباز جایگاه ویژهای داشته است و پیامبران بهوسیله تبلیغ، دین و معارف دینی را گسترش میدادهاند. به کسی که به روش خطابه، مخاطبان را با تعالیم و آموزههای اسلامی آشنا میسازد و آنها را به اجرای احکام اخلاقی و عبادی دین ترغیب میکند منبری، واعظ، سخنران مذهبی یا مبلغ دینی میگویند.
واژه تبلیغ گرچه معانی متعددی دارد، ولی در این نوشته معنای مصطلح آن در گفتمان دینی، یعنی رساندن دین و شرع به مخاطبان ـ یعنی مردم ـ مد نظر است. این واژه در قرآن نیامده؛ ولی استفاده از مشتقات این کلمه در قرآن نشان میدهد که تبلیغ از وظایف اصلی پیامبران است؛ مثلاً آیات 92 سوره مائده (وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاَغُ الْمُبِینُ)، 40 سوره رعد (وَإِن مَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَعَلَیْنَا الْحِسَابُ) و 35 سوره نحل(وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلا آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ). در دانشنامه جهان اسلام، تبلیغ اینگونه تعریف شده است: « تبلیغ، رساندن مجموعه اطلاعاتی است به مخاطب بهمنظور اقناع و برانگیختن احساسات او به سود یا بر ضد یک موضوع» در جایی دیگر، سخنوری یا خطابه، یا همان تبلیغ دینی اینطور معرفی میشود: «سخنوری یا خطابه فنی است که به وسیله آن، گوینده، شنونده را با سخن خود اقناع و بر منظور خویش ترغیب می کند».[1] پس مشخص میشود که دو عنصر اقناع و برانگیختن احساسات از وظایف اصلی یک مبلغ دین بهشمار میرود.
امروزه روشهای گوناگون و متنوعی برای تبلیغ دین وجود دارد؛ کتابت و تألیف، روزنامه و مجله، نمایشنامههای رادیویی و تلهتئاتر، فیلمهای سینمایی، انیمیشن، نقاشی، بنر و بیلبورد، تیزرهای تلویزیونی، کنفرانس و سمینار، مصاحبه و مناظره، بدنه اتوبوسهای شهری، ایستگاههای مترو، ابزار و فضاهای اینترنتی و… بااینحال هنوز خطابه و منبر پررنگترین شیوه تبلیغ دین است.
عناصر سنتی، زیرساخت گفتمان رایج در تبلیغ دینی
همانگونه که مشاهده شد، تبلیغ امری است ریشهدار و سنتی؛ از همین رو گفتمان رایج در تبلیغ دینی مبتنی بر عناصر سنتی است. در جامعه ما با وجود فناوریهای جدید ارتباطی و روشهای متنوع، خطیبان دینی ما یا همان روحانیون، عمدتاً هنوز از همان روش سنتی تبلیغ یعنی منبر استفاده میکنند. نهفقط در روش و قالب هنوز شیوه سنتی را بهکار میبرند، که نوع نگاهشان به مخاطب و محتوا نیز هنوز رنگ و بوی سنتی دارد. البته معدود روحانیونی هم هستند که تلاش میکنند با وبلاگنویسی و فیسبوک و دیگر ابزارهای مدرن کار تبلیغ را انجام بدهند؛ ولی چون فقط ابزار بهروز شده و نه گفتمان و ادبیات، تا بهحال تأثیری را که از آن انتظار میرفته نداشته است.
با توجه به نتیجهای که از خطابههای دینی انتظار میرود و در جامعه امروز بهوضوح میبینیم که برآورده نمیشود، میتوان بهجرأت گفت کمتر روحانی و خطیبی است که با مواردی که در زیر به آنها اشاره میشود، آشنایی داشته باشد؛ مواردی که دانستن آنها برای یک مبلغ ضرورت دارد؛ مانند:
مخاطب شناسی؛
آشنایی کافی با ادیان دیگر و کارکرد خطابه در ادیان دیگر؛
آگاهی از شیوههای خطابه و تبلیغ دینی؛
آشنایی با گفتمانهای رایج در این حوزه؛
آشنایی با فضای روز جامعه؛
آگاهی نسبی از علوم زمانه؛
آشنایی با نحوه ارتباط با مخاطب.
آسیبهای خطابه دینی
آسیبهای خطابه دینی به دو بخش صورت و محتوا تقسیم میشود. در این یادداشت ما فقط به صورت که شامل زبان و نحوه گفتار و بیان مبلغان دینی میشود، اشاره میکنیم.
در منبر و تبلیغ دینی، از زبان و ارتباط بهصورت چهرهبهچهره استفاده میشود. یک مبلغ دینی علاوه بر علمی و مستند سخن گفتن و بیان ساده و تأثیرگذار، باید احساسات مخاطبان را نیز تحریک کند تا آنها به اجرای احکام و معارف اسلامی ترغیب شوند. پیشاز اینها نیز باید خودش بهراستی به کلامی که میگوید معتقد باشد و آن را در رفتارش جاری کند تا عملش خود نیز تبلیغی باشد برای سخنانی که با زبان به آنها تأکید میکند؛ که هر آنچه از دل برآید به دل مینشیند.
در این حوزه برجستهترین آسیب متوجه زبان است. زبان و ادبیاتی که مبلغان دینی در این ارتباط چهرهبهچهره از آن استفاده میکنند چه ویژگیهایی دارد؟ آیا این زبان و ادبیات متناسب با مخاطب امروز است؟
درست است که روحانیون میان خودشان نوعی ادبیات و زبان تخصصی برای ارتباط برقرار کردن با هم دارند؛ ولی آیا وقتی میان مردم عادی میآیند با همان ادبیات سخن میگویند یا با ادبیات رایج میان مردم؟ روحانیون چقدر تلاش میکنند با ادبیات و زبان روز حرف بزنند و اگر تلاش میکنند، با توجه به نوع نگاه سنتیشان به تبلیغ و مخاطب و… چقدر در این زمینه موفق شدهاند؟ چرا مردم روزبهروز از روحانیان و مبلغان دینی بیشتر فاصله میگیرند؟ آیا بخشی از این مسأله به زبان و ادبیات آنها برنمیگردد؟ یک مثال خیلی جزئی و پیشپاافتاده در این مورد گفتوگوهای روزانه و عادی میان این قشر و مردم است. آیا بهجای «صبحکم الله» نمیتوان گفت صبح بخیر؟ یا بهجای «فی امان الله» نمیتوان گفت خدانگهدار؟ یا… . رعایتنکردن این موارد جزئی و بهظاهر پیشپاافتاده باعث فاصلهی میان مردم عادی و مبلغان دین شده است.
در اینجا به چند مورد از آسیبهای زبانی در ادبیات رایج میان روحانیان یا همان مبلغان دینی و مردم در حین سخنرانی دینی اشاره میکنیم.
1.مغلقگویی و پراکندهگویی
گاهی برخی روحانیون آنقدر سخن را در لفافه میپیچند و با کلماتی ثقیل بیان میکنند که مخاطب عام متوجه محتوای کلام نمیشود. گاهی هم در حین سخنرانی از هر دری سخن به میان میآورند و مخاطب تا بخواهد با مطلب قبلی ارتباط برقرار کند، مطلب جدیدی میشنود و سررشته کلام از دستش خارج میگردد.
2.عربی زدگی
استفاده بسیار از واژگان عربی و حتی آوردن متن کامل حدیث برای مخاطبان فارسیزبان. مخاطب فارسیزبان (از نوع مردم عادی)، نه حوصله شنیدن متن عربی یک حدیث را دارد و نه شنیدن متن عربی حدیث سودی به حالش دارد. بهنظر میرسد برخی روحانیون برای فخیمتر شدن منبرشان، اصل احادیث و گاهی متون عربی را نیز برای مخاطبان عام استفاده میکنند؛ بیآنکه به نتایج آن بیندیشند.
3.گرتهبرداری
این مشکل بیشتر در بین کسانی به چشم میخورد که کتابهای ترجمه، آن هم ترجمههای ضعیف را خواندهاند. گاهی بیآنکه متوجه باشند، به دلیل انس بسیار با متون و ساختارهای زبان خارجی، آن ساختارها را با واژگان فارسی بهکار میبرند. البته این مشکل فراگیر است و فقط به حوزه گفتار روحانیان و مبلغان دینی محدود نمیشود و در بین استادان دانشگاه نیز به وفور دیده میشود. برای نمونه استفاده از ساختار مجهول در زبان فارسی همراه با فاعل: «فلان کار توسط فلانی انجام شد». در حالی که در زبان فارسی ما با فعل مجهول فاعل نمیآوریم.
4. درازگویی
پرکردن وقت مجلس با حرفهای بیهوده و سخنان زائدی که فقط موجب خستگی و بازداشتن مخاطبان از موضوع مورد علاقه آنها میشود، نشانهای از ناآشنایی آن مبلغ با اقتضای حال برای سخن گفتن است.
5. انسجام
یک سخنرانی باید ابتدا، میانه و پایان کلامش باهم ارتباط منطقی و انسجام داشته باشد و تناقضی در بافت کلام دیده نشود.
دلایل استفاده از این ادبیات
دلایل استفاده از این نوع گفتار و نحوه بیان چیست؟ آیا آگاهانه است یا غیرآگاهانه؟ بهنظر میرسد در بعضی موارد آگاهانه است و در برخی موارد ناآگاهانه. در این جا به برخی دلایلی که بهنظر میرسد برای استفاده از این نوع ادبیات رایج وجود دارد اشاره میشود.
1. پوشاندن اطلاعات کم، در سایه مغلقگویی
این مورد، به دلیل مطالعه کم و کمحوصلگی در خواندن منابع بیشتر و نیازی به مطالعه ندیدن و دستکم گرفتن مخاطبان و بهروز نکردن اطلاعات و تطبیق آنها با منابع اسلامی اتفاق میافتد؛ برای اینکه همان اطلاعات کم خویش را بهزعم خودش با فاخرترین زبان به مخاطب ارائه بدهد. در این شیوه مخاطب بیشتر درگیر زبان میشود؛ تا محتوایی که به او ارائه میگردد.
2. نگهداشتن خود در سطحی فراتر از مردم عادی
به گمان برخی از روحانیون، یک روحانی با مردم متفاوت است و باید الگویی برای آنها باشد؛ بنابراین زبانش هم باید متفاوت از مردم باشد. در نتیجه باید حرفهایش را بهگونهای بزند که مخصوص قشر خودش باشد و حتی گاهی هم مهم نیست مردم همه سخنانش را بفهمند؛ مهم این است که به آن مبلغ با دیده اعجاب نگاه کنند؛ ولی سوال این جاست که آیا با این نوع گفتار و ادبیات خاص و با این ادبیات پدرسالارانه، مخاطبان عادی چقدر ارتباط برقرار میکنند و چند درصدش را میفهمند؟ این دسته گمان میکنند هرچه کلمات عربی و به اصطلاح قلبمه و سلمبه بیشتری بهکار ببرند یا بهگونهای حرف بزنند که مردم درگیر زبان بشوند، بهجای اینکه جان کلام را دریابند و مخاطبان عوام خویش را در اعجاب باسوادی خویش فرو ببرند، مردم مانند یک الگو به آنها نگاه خواهند کرد.
3. تأثیرگذاری بیشتر
برخی هم این نوع گفتار را به دلیل تأثیرگذاری بیشتر سخنانشان روی مخاطب برمیگزینند. آنها مایلاند هر کلمهای که میگویند، روی مخاطبانشان تأثیر بگذارد. ازاینرو محتوا و مطالب دینی را به گمان خودشان با زبانی فرهیخته و اسلامی به خورد مخاطب میدهند؛ شاید که تأثیرگذاریاش بیشتر شود.
4. عادت
به دلیل مطالعه بسیار در منابع و متون اسلامی آن نوع گفتار ملکه ذهنشان شده است. برخی به دلیل مطالعه بسیار متون دینی و اسلامی که عمدتاً عربی یا تحت تأثیر بسیار عربی بوده، به این آفت دچار میگردند. این دسته به دو قشر روحانیون سنتی و امروزی تقسیم میشوند. در قشر روحانیون سنتی، عربیزدگی و ساختارها و واژههای عربی بیشتر به چشم میخورد و در قشر امروزی که اطلاعات دینی و اجتماعی خودشان را بهروز کرده و کتابهایی به زبانهای دیگر هم خواندهاند یا ترجمه آنها را مطالعه کردهاند، بیشتر گرتهبرداری و تغییر ساختار زبان فارسی دیده میشود.
آسیبها
این نوع گفتار چه نوع آسیبهایی را به همراه دارد؟ بهتدریج زبان فارسی را از زبان دینی دور میکند؛ مردم را از روحانیت دور میکند؛ مبلغان نمیتوانند الگویی برای مردم باشند؛ چون مردم از پایین به آنها نگاه میکنند. در آخر، شاید بتوان گفت مشکل فقط ابزار تبلیغ نیست. منبر و تلویزیون و اینترنت و… همه فقط ابزار هستند. مشکل، گفتمان و رویکرد سنتی خطیبان دینی ما به امر تبلیغ دین است. بهنظر میرسد مشکل زبانی روحانیت به تناقض آنها برمیگردد؛ تناقض در دانش و آگاهیهایشان با نیازهای واقعی جامعه امروز. روحانی امروز با انسان امروزی باید با زبان منطق و عقل سخن بگوید؛ نهفقط از راه تحریک احساسات و گفتارهای کلیشهای و قالبی. از آنجاییکه روحانی امروز پیش از آنکه یک روحانی باشد، یک انسان است ـ انسان امروزیای که در فضای طلبگی سنتی پرورش مییابد ـ خودش نیز درگیر تناقضاتی است که حل کردنش مدتها زمان میبرد و انرژی بسیاری میطلبد. این تناقضات خودش را در ظاهر و کلام و رفتارش نشان میدهد.
پی نوشت
[1] فروغی، محمدعلی، آیین سخنوری، تهران، زوار، چاپ دوم، 1368، ج1، ص1