خبرگزاری تسنیم: حضرت زهرا (ع) در حالى که در وفات پدر گریه و زارى میکرد، على علیه السلام مشغول مقدمات کفن و دفن بود، خبر رسید گروهى از مسلمانان در سقیفه بنىساعده انجمن تشکیل دادهاند تا درباره جانشین پیامبر (ص) تصمیم بگیرند. این خبر تکاندهنده در اوج بحران و غم و اندوه، فکر آنها را مشوش و مختل کرد و آنان را در مقابل عمل انجامشدهاى قرار داد.
علىبن ابی طالب تصمیم گرفت با ابوبکر بیعت نکند تا بدین وسیله مخالفت خود را با حکومت وى ابراز و مردم را متوجه کند این عمل خلاف دستور پیامبر است. از طرف دیگر آنها دیدند که همه بیعت کردهاند جز على علیه السلام و بستگانش، با خود گفتند که حکومتشان بدون بیعت اهلبیت استحکامی ندارد، از این رو تصمیم گرفتند هرگونه که شده از امام على علیه السلام بیعت بگیرند، عدهای را در پی آن حضرت فرستادند و از او خواستند که براى بیعت در مسجد حاضر شود.
زمانی که امیرالمؤمنین (ع) حاضر به بیعت نشد، مقابل خانه حضرت آمدند، هیزمها را پشت در خانه علی ریختند و آن را بهآتش کشیدند. حضرت زهرا (ع) که همواره پیشگام در دفاع از حریم امام بود، پشت در خانه آمد و با صدای بلند خود را به صحابی پیامبر (ص) معرفی کرد تا مگر حیا کنند. اما آنها به کار خود ادامه دادند و پس از جسارت و لطمه به جسم دختر پیامبر (ص) وارد خانه شدند و دست علی (ع) را بستند و با خود بهسوی مسجد بردند، گویی نشنیده بودند که پیامبر (ص) بارها فرموده بود «فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد من را آزرده است»، آنها شاهد بودند هر روز بهمدت 6 ماه هر روز جلوی در خانه علی (ع) میآمد و با صدای بلند آیه تطهیر میخواند، پیامبری که بارها آیه مودت را در گوش صحابه میخواند و اجر خود را ابراز مودت نسبت به عترت خود معرفی میکرد.
اما حضرت زهرا (ع) از یک سو دچار رنج روحی ناشی از هتک حرمت نسبت به امامش علی (ع) شده بود و از دیگر سو از درد جسمانی ناشی از ضربات ناجوانمردانه مسلماننماها رنج میبرد، در نهایت با کوهی از غم و اندوه در بستر شهادت قرار گرفت.
علامه مجلسی در بحارالانوار در قسمت مربوط به زندگانی حضرت زهرا (ع) به آخرین توصیههای این بانوی بزرگوار به امام علی (ع) و بهنقل از فضّه، کنیز فاطمه (ع) اشاره میکند. قسمتهایی از آن را در ادامه میخوانید:ای علی، من میدانم که تو بعد از من نمیتوانى ازدواج نکنى، یا على! اگر ازدواج کردى یک شب و یک روز نزد زوجهات و یک شب و یک روز پیش فرزندان من باش.ای على! به صورت حسن و حسینم فریاد نزنى، زیرا ایشان یتیم و دلشکسته هستند. دیروز بود که حسنین من، جد بزرگوار خود را از دست دادند، امروز هم مادر خود را از دست میدهند. واى بر آن امتى که حسنین مرا میکشند و با ایشان بغض و دشمنى میورزند. آنگاه اشعارى را خواند که اول آنها این است:
1 ــ اگر گریه میکنی بر من گریه کن اى بهترین هدایتکنندگان، و اشک بریز که روز فراق رسید.
2 ــ اى همسر بتول، من درباره نسل خود به تو سفارش میکنم، زیرا که ایشان همدم اشتیاق هستند.
3 ــ یا على! براى من و یتیمهای من گریه کن، مخصوصاً قتیل کربلا را فراموش نکنى. ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَى وَ لَاتَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَى بِطَفِّ الْعِرَاق.
4 ــ ایشان مفارقت میکنند و یتیمانى حیران و سرگردان میشوند، خدا امضاء کرده که روز فراق است.
حضرت امیر به زهراى اطهر فرمود: اى دختر رسول خدا! تو این مطلب را از کجا میگویی، در صورتى که وحى خدا از خاندان ما قطع شده است؟
فاطمه اطهر گفت: یا على! من الساعه خوابیدم و پدر بزرگوارم را میان قصرى از درّ سفید دیدم، موقعى که مرا دید فرمود:
اى دخترم! نزد من بیا، زیرا من مشتاق تو هستم. گفتم: پدر جان! بهخدا قسم که من بیشتر شوق ملاقات تو را دارم. پدرم فرمود: تو امشب نزد من خواهى بود، پدرم شخصى راستگو است و به وعده خود وفا خواهد کرد. (بحارالانوار، ج. 43، ص. 179)