ماهان شبکه ایرانیان

مادر شهیدان واقعه طف

فاطمۀ کلابیه، آنکه در محبت اهلبیت رسالت، ذوب شد و شاهد ذوب شدن خویش را در همدردی غربت علی(ع) و یاری حماسه سرای طف به اثبات رساند و اشک مظلومانه اش را از مدینه تا کربلا روانه کرد تا فریاد رهایی بخش محمد(ص) در سینۀ تاریخ بماند و دردانه و جگرگوشه اش، سید شهیدان طف تنها نماند و عَلَم دین محمدی، همواره برافراشته بماند

مادر شهیدان واقعه طف

فاطمۀ کلابیه، آنکه در محبت اهلبیت رسالت، ذوب شد و شاهد ذوب شدن خویش را در همدردی غربت علی(ع) و یاری حماسه سرای طف به اثبات رساند و اشک مظلومانه اش را از مدینه تا کربلا روانه کرد تا فریاد رهایی بخش محمد(ص) در سینۀ تاریخ بماند و دردانه و جگرگوشه اش، سید شهیدان طف تنها نماند و عَلَم دین محمدی، همواره برافراشته بماند. آری، امّ البنین را میستایم، مادر دومین شخصیت تابناک حادثۀ بزرگ عاشورا را، سقّا، علمدار، قمر بنی هاشم، عباس بن علی، اسوه وفاداری، جانفشانی، استقامت در راهی روشن، راه هدایت، راه ولایت و شهادت را؛ آنکه وفاداری اش را در صحنۀ طف در مواقفی اعجاب انگیز اثبات نمود که اوجش، سقایت آمیخته با شجاعت و در نهایت، ریختن آب از کف بر روی شریعه و ننوشیدنش و با دست های قطع شده و خدنگی برچشم و عمودی بر فرق مبارکش و باز هم فریاد میکرد و رجز حماسه میسرود که:

 

و الله إن قطعتم یمینی

إنی أحامی أبدا عن دینی

و عن إمام صادق الیقین

نجل النبی الطاهر الأمین[1]

 

نسب فاطمۀ کلابیه

فاطمۀ کلابیه، دختر «حزام بن خالد بن ربیعة بن کعب بن عامر بن کلاب»[2] و در سندی گویاتر: «دختر حزام بن عامر بن صعصعۀ بن معاویۀ بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمۀ بن خصفۀ بن قیس بن عیلان بن ناس بن مضر.»[3]

و چنانکه به نقل ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین آمده است: «دختر حزام بن خالد بن ربیعة بن وحید که همان عامر بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعۀ بن معاویۀ بن بکر بن هوازنی است.»[4]

علت تفاوت نقلهای فوق از پدر فاطمۀ کلابیه، تفاوت نقلهای تاریخی است که تفاوت اصلی هم درجد فاطمۀ کلابیه (امّ البنین) است.

اما حقیقت این است که بزرگانی از عالمان برجستۀ شیعی، همچون محمد بن ادریس حلّی در کتاب «السّرائر» چنین گفته است: شیخ ما، شیخ مفید، در «الارشاد» نسب عباس بن علی را چنین گفته است: مادر او امّ البنین، دختر حزام بن خالد بن دارِم است». اما این نظر اشتباه و خطا است؛ زیرا مادر عباس بن علی(ع) که سقا و ابو قربه (صاحب مشک) نامیده شده و در کربلا به شهادت رسید. امّ البنین، دختر حزام بن خالد بن ربیعه است.[5]

علامه مظفر در کتاب «بطل العلقمی» می نویسد:

«علامه فاضل محمد بن ادریس حلّی قصد آن را داشت که اشتباه شیخ مفید را به زعم خویش تصحیح کند، اما به اشتباه بزرگتری گرفتار شد؛ زیرا متن «الارشاد» را میتوان بر سهو و اشتباه غیر عمدی شیخ مفید و یا اشتباه نسّاخ حمل کرد و یا توجیه مقبول دیگری؛ مانند آن، چرا که دور از ذهن است چنین موضوعی بر شیخ مفید پوشیده بماند!

اما اشتباه ابن ادریس را نه میتوان توجیه کرد و نه به هیچ وجه میتوان بر آن عذر و دلیلی آورد.»[6] سید علی سید جمال اشرف در کتاب خویش «ام البنین، مادر پرچمدار کربلا» چنین آورده است:

«ابن ادریس حلّی، صاحب کتاب «سرائر» گمان کرده است که مراد شیخ مفید «دارم تمیم» بوده، اما این وهم و پنداری اشتباه از جانب ابن ادریس است؛ زیرا در کلام شیخ مفید، تصریحی بر این مطالب نیامده و نسب را به تمیم نرسانده است تا اینکه سخن ابن ادریس صحیح باشد. نهایت کلام شیخ مفید چنین میتواند باشد که در میان پدران ام البنین، شخصی به نام «دارم» بوده و به نظر شیخ مفید، آن شخص، دارم عامری است، نه دارم تمیمی.»[7]

در نهایت نسبت به نسبِ فاطمه باید اذعان نمود که وی، دختر حزام بن ربیعه... است که همۀ آنان دارای شرافتها و کرامتها و فضیلتهای بسیار بوده اند که به آن اندکی اشاره میکنیم:

بهترین و نام آورترین قبیله

چنانکه در کتب انساب آمده، قبیلۀ ام البنین از طرف پدر، همچنین از طرف مادر؛ هر دو از با شرافت ترین قبیله های عرب بوده اند.

بزرگان این قبیله، از چنان جایگاه و درجه ای از شرافت، بزرگی و برجستگی برخوردار بودند که نسب شناسان، تاریخ نگاران و راویان را بر آن داشتند تا رفتار و گفتار آنان را به ثبت رسانده و بر نگارش نام آنان، خطبه ها بسرایند و ماجراها و روزگارشان را ثبت نموده و نهایت همّت خویش را به کار بندند. به این اعتبار که آنان شخصیتهای برجسته ای بوده اند و از بزرگان آن روزگاران محسوب میشدند.[8]

چنانکه مورخان آورده اند، بنیعامر از «حمس» بوده اند؛ یعنی در دین خود، شدت عقیده و سرسختی داشته ا ند و تحت فرمان و بیعت هیچیک از پادشاهان زمان خود نبوده اند.

زمخشری، در «الفائق فی غریب الحدیث و الاثر» می نویسد:

«الحمسة؛ حرمت، برگرفته از نام «حمُس» است که قریش به سبب سکونت در جوار حرم الهی از حرمت و احترام خاص برخوردار بوده اند. قریش، هیچگاه از حرم خارج نمیشدند. آنان میگفتند: ما خاندان الهی اهل الله هستیم، ما مانند دیگر مردمان نیستیم. بنابراین، از حرم الهی بیرون نخواهیم رفت.»[9]

همچنین میگفتند: «ما به بیرون حرم نمیرویم و بنابراین، به عرفات هم کوچ نمیکنیم؛ زیرا عرفات بیرون از حرم است و باید دیگران، از بیرون حرم، وارد مکه (حرم الهی) شوند.»

ابن اسحاق مینویسد: «به همین خاطر مردم قریش، وقوف بر عرفه و کوچ از آن مکان را ترک گفتند، درحالیکه به آن اعتراف داشتند و میدانستند که وقوف به عرفه و کوچ از آن، از مشاعر حج و دین ابراهیم است. قریش عقیده داشت که عربهای دیگر، باید در عرفه وقوف نموده و از آن کوچ کنند و لذا میگفتند: «ما اهل حرم هستیم، پس بر ما روا نیست که از حرمت آن خارج گردیم، ما نباید به غیر حرم، احترام بگذاریم، چنانکه «حُمس» که همان اهل حرم ا ند به حرم احترام میگذارند.»[10]

نامآورانِ حُمسْ، سایر اعراب را به پذیرش این قوانین وا داشتند، در نتیجه اهل خارج حرم به حج و عمره میآمدند و زمانی که وارد حرم میشدند، زاد و توشۀ خود را بر زمین نهاده و طعام خود را از اهل حرم تهیه میکردند و در پی آن بودند که لباس خود را نیز از حرم تهیه کنند. بدین صورت قبیله ام البنین و فرزندان عامر که بر مکه فرمانروا بودند نیز از اهل «حُمس» شمرده میشدند.

اصالت خانوادگی ام البنین از طرف مادر

مادر ام البنین، «ثمامه دختر سهیل بن عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب است.»[11]

«مادر ثمامه، عمره، دختر طفیل بن مالک احزم (رییس هوازن) بن جعفر بن کلاب است و مادر عمره، کبشه دختر عروة الرجال بن عتبة بن جعفر بن کلاب است و مادر کبشه، ام الخشیف، دختر ابو مغوله (تکسوار هوازن) ابن عبادة بن عقیل بن کعب بن ربیعة بن عامر بن صعصعه است.»[12]

چنانکه میبینیم در سلسله انساب فاطمۀ کلابیه (ام البنین) معاریف بزرگی قرار دارند که اصالت نسبی و خانوادگی و قبیلگی وی را مینمایاند.

1. مادرش عمره، دختر طفیل بن مالک احزم (رییس قبیلۀ هوازن) است.[13]

2. کبشه یا کتبه، دختر عروۀ الرحال، فرزند جعفر بن کلاب، مشهور بزرگ عرب در دوران خویش است.[14]

3. امّ خشف، یا امالخشیف، دختر ابیمعاویۀ بن فارس بن عبادۀ بن عقیل بن کلاب، از سرداران و نام آوران زبده عرب است.[15]

4. فاطمه، دختر جعفر بن کلاب، جدۀ چهارم وی است که جعفر بن کلاب، ناریس شجاعان نامیده شده است.[16]

5. جدۀ پنجم، عاتکه دختر عبدالشمس بن عبدمناف بن قصی، جدۀ حضرت رسول(ص) است که نام وی را برخی از مؤرخان، فاطمه دانسته اند.[17]

6. آمنه، جدۀ ششم است. او دختر وهب بن عمیر بن نضر بن تعین ابن حرث بن تلعبه، که خود، از زبدگان عرب و مورد توجه خاص و عام بوده است.[18]

و همین گونه اند جدۀ هفتم و هشتم و نهم و دهم که در منابعی همچون تاج العروس و عمدۀ الطالب و تاریخ طبری و تاریخ الکامل ابن اثیر و الاغانی، به نیکی و عظمت از همۀ آنها یاد شده است.

«در میان تیرۀ مادری ام البنین(ع) جدّی پیراسته، چون عامربن مالک بن جعفربن کلاب، (جد ثمامه، مادر ام البنین) بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش، او را «ملاعب الاسنّۀ» مینامیدند؛ یعنی کسی که در میدان جنگ، سرنیزه ها را به بازی میگیرد.»[19]

این نام را اولین بار، حسّان بن عمیر به او داده و اوس بن حجر هم دربارۀ عامر به کار برد و در شعری چنین سرود:

 

یلاعب أطراف الاسنّة عامر

فراح له حظّ الکتیبة اجمع[20]

 

«عامر سرنیزه ها را به بازی میگرفت. پس او در توانایی و کارایی جنگی، به تنهایی نیروی یک لشکر را در خود جمع کرده است.»

داستان از این قرار است که حسان بن نمیر، او را در میدان جنگ دیده و در اعمالش دقت کرده و آنگاه درباره اش گفته است: «هو ملاعب الأسنّة»؛[21] «او بازی کننده با نیزه ها و سرنیزه ها است.» (کنایه از شجاعت و جلادت او در میدان کار زار است).

عامر بن مالک همان کسی است که برادر زاده اش عامر بن طفیل با علقمۀ بن علاثه قرار گذاشتند که هر کدام نسب و حسب افتخار آمیزتری داشت و به نفع او حکم شد، صد شتر از دیگری بگیرد. به این دلیل، هر یک، یکی از پسران خود را نزد مردی از بنیوحید به گرو گذاشتند. چون ابن طفیل در این مورد از عمویش، عامر بن مالک، کمک خواست، این مرد دلیر نعلین خود را به او داد و گفت: برای تعیین شرافت خود از این نعلین کمک بگیر؛ زیرا من با آن، چهل «مرباع» را بهدست آورده ام.[22]

توضیح آنکه: مرباع، یک چهارم غنایم جنگی بوده که پس از پیروزی یک قوم بر دیگری، به رییس قبیله میرسیده است. این نعلین هم مخصوص رییس و پیشوای قوم بوده که در ایام نبرد آن را میپوشیده و علامتی بر قهرمانی و دلاوری اش بوده است.

ام البنین کبری

در میان جده های امّ البنین، زنی است با کرامت، با نام «امّ البنین کبری».

«وی پنج فرزند برای جعفر بن کلاب به دنیا آورد که هر کدام سروری از سروران و رییسی از رؤسا و رهبری از رهبران قوم خویش بوده اند. ربیعة بن مالک یا ربیعة المقترنین (پدر لبید شاعر)، معاویة بن مالک بن جعفر (معوّذ الحکام)، طفیل بن مالک (پدر عامر بن طفیل) عامر بن مالک (ملاعب الاسنّة) و سلمی بن مالک (نزال المضیق)».[23]

همین بانو، که از جدّه های فاطمۀ کلابیه (امّ البنین) است، به عنوان ام البنین اول در تاریخ از او یاد شده که لبید بن ربیعة شاعر، در جلسه نعمان بن منذر، پادشاه حیره، شعر زیبایی را در شأن بنی کلاب و همین ام البنین اول میسراید، که در عرب، هیچ فردی آن را منکر نشده است.

 

و نحن بنوام البنین الاربعة

ونحن خیر عامربن صعصعة

 

المطعمون الجفنۀ المدعدعة

الضّاربون الهام تحت الخیضعة

 

یا واهب الخیر الکثیر من سعة

الیک جاوزنا بلادّا مسبعة[24]

 

«ماییم فرزندان چهارگانۀ ام البنین (گرچه آنها پنج نفر بوده اند، لیکن شاعر به دلیل بلاغت شعری چنین سروده است) و ما بهترین نسل از عامر بن صعصعه ایم، که در جنگ با ضرباتی کشنده، جمجمه دشمن را درهم میشکنیم. بر فرق سر آنها شمشیر را از روی خود (کلاه جنگی) وارد میسازیم. ای بخشنده و عطا کنندۀ خیر فراوان، به سوی تو آمدیم از منازل هفتگانۀ مسیر.»

نعمان بن منذر، ادعای لبید را انکار نکرد و نیز هر کس که در آن مجلس مشارکت داشت بر قول لبید، صحّه گذاشتند.

این بود شمّه ای موجز از نسب و حسب فاطمۀ کلابیه (امّ البنین) که در کتب و منابع تاریخی، مطالب فراوان دیگری نیز مضبوط است که جهت خودداری از طولانی شدن نوشتار، به همین جا بسنده میکنیم. البته که همین نکات و پیشینه و افتخارات است که سبب گردیده است، مولای متقیان، علی(ع) در پی یافتن چنین بانوی پرفضیلت و پرکرامتی باشد و با وی ازدواج نماید.

ازدواجی فرخنده و آسمانی

علی(ع) پس از شهادت حضرت زهرا(ع)، به سفارش و وصیت وی عمل نموده، با امامه، دختر خواهر آن حضرت ازدواج کرد. امیر المؤمنین، پس از این ازدواج، با فاطمۀ کلابیه (ام البنین) نیز ازدواج میکند. اما این ازدواج با مقدماتی آمیخته است.

آن حضرت، به برادرش عقیل که عالم به انساب عرب بوده و در تبار شناسی، شهره زمانه خویش است، میفرماید:

«اختر لی إمراة قد ولدتها الفحولة من العرب لأتزوجّها لتلد لی غلاماً فارساً»[25].

«همسری برایم برگزین که از شجاعان عرب برآمده باشد، تا با او ازدواج کنم و برایم فرزندی شجاع به دنیا آورد.»

عتیق که دانشی وافر به انساب عرب داشته، میگوید:

«تزوّج فاطمة الکلابیة فإنّه لیس فی العرب أشجع من آبائها».[26]

«با فاطمه کلابیه ازدواج کن؛ زیرا در عرب، شجاع تر از پدران وی سراغ ندارم.»

عقیل، از سوی علی(ع) مأموریت یافت که به خانۀ حزام بن خالد برود و از دخترش فاطمه برای علی(ع) خواستگاری کند؛ «عقیل به خواستگاری رفت و با حزام بن خالد، در این خصوص صحبت کرد. حزام که هرگز پیشبینی چنین پیشنهادی را نمیکرد، با کمال صداقت و راستگویی چنین گفت: بَه بَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی!»[27]

پدر امّ البنین، از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل و خود دختر نیز بپرسد و نظر آنها را در اینباره جویا شود و لذا به عقیل چنین گفت:

«زنان، بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاهند و مصلحت آنها را بهتر میدانند. باشد تا با مادرش و نیز خودش سخن گوییم.»[28]

رؤیای شورانگیز

زمانی که حزام بن خالد نزد خانواده اش برگشت و خواست با همسر و دخترش این امر مهم را در میان بگذارد. متوجه شد که دخترش فاطمه، خوابی را که درشب قبل دیده، برای مادر گرامی اش نقل میکند.

«مادرم! خواب دیدم در باغی سرسبز نشسته ام، نهرهای روان و میوه های بسیار در آنجا وجود دارد و ماه و ستارگان در آسمان میدرخشند. من دربارۀ عظمت آنها می ا ندیشیدم که ناگهان ماه از آسمان به دامن من قرار گرفت. سوزی از آن برآمد که چشمها را خیره میساخت! در شگفت بودم که سه ستارۀ نورانی دیگر را دیدم که در دامنم قرار گرفتند.»[29]٩٢

«مادرم! در این هنگام هاتفی مرا چنین ندا میداد:

 

بشراک فاطمة بالسادة الغرر

ثلاثة أنجم والزاهر القمر

 

أبوهم سید فی الخلق قاطبة

بعد الرسول کذا قد جاء فی الخبر

 

«فاطمه! مژده باد تو را به نور سیادت و آقایی، به ماه و سه ستارۀ نورانی و درخشنده پدر آنها سید همۀ انسانها است. بعد از پیامبر آنگونه که در خبر آمده است.»

مادر به دختر عاقلش چنین گفت: «دخترم! رؤیای تو، رؤیایی صادقه است. ای دخترکم، به زودی با مردی جلیلالقدر که مجد و عظمت فراوانی دارد، ازدواج میکنی؛ مردی که مورد اطاعت امت خود است. او صاحب چهار فرزند میشود که اولین آنها مانند ماه، چهره اش درخشان است و سهتای دیگر، همچون ستارگانند.»[30]

پس از این صحبتها، حزام از فاطمه میپرسد:

«آیا دخترم، خود را شایستۀ همسری امیرمؤمنان(ع) میداند؟ بدانکه خانۀ او، خانۀ وحی و نبوت و خانه علم و حکمت و ادب است. اگر او را اهل میدانی، قبولش کنیم و اگر اهلیتی در او نمیبینی، پاسخش گوییم».[31]

مادر دختر که قلبی مملوّ از عشق به ولایت و محبّت به مولا علی(ع) داشت، به همسرش، حزام بن خالد چنین گفت: «ای حزام، به خدا سوگند، من او را خوب تربیت کرده ام و از خدای متعال و قادر خواستارم که او واقعاً سعادتمند شود و صالح باشد برای آقا و مولایم علی(ع). پس او را به مولایم علی تزویج کن.»[32]

پس از این گفتوگو و سکوت شادمانۀ فاطمۀ کلابیه و رضایت زاید الوصفش نسبت به ازدواج با علی(ع)، حزام شادمان نزد عقیل بازگشت. عقیل وقتی او را دید، پرسید: چه خبر؟ گفت: به خواست خداوند خیر است. ما پذیرفتیم که دخترمان با امیرمؤمنان، علی(ع) ازدواج کند. بدینسان، مقدمات این وصلت و ازدواج آسمانی برقرار شد و فاطمۀ کلابیه، قدم به خانه ای نهاد که مهبط جبرئیل امین و جایگاه رسالت و محل آمد و شد ملائکۀ الهی است؛ خانه ای که محل اسرار نهفتۀ الهی و پناهگاه امر الهی و اساس دین و استوانه های یقین در آنجا است. بیوت الهی که در آنها صبح و شام، ذکر الهی به صورت دمادم جاری است. خانه ای که معدن رحمت الهی است. خانه ای که خزانه ها و صندوقهای اسرار الهی در آنجا است و...

فضایل شخصیتی امّ البنین

فاطمۀ کلابیه (یا ام البنین)، از زنان فاضله، عالمه و فرهیخته و نیز از مشاهیر زنان تاریخ اسلام است که به دلیل والایی شخصیت این بانو و عشقی که مسلمین و بهخصوص شیعه به این بانوی پرفضیلت دارد گوشه ای از فضایل وجودی این شخصیت عظیم را باز میگوییم.

1. تربیت درست و نجابت ذاتی

ام البنین در قبیله و خانواده ای اصیل و بزرگ و پرسابقه و شریف و دارای فضیلت متولد شد و در همین خانواده رشد و نشو و نما یافت. خانواده و قبیله ای که والاترین صفات را در میان قبایل عرب داشته است که از صفات بارز آنها بزرگ منشی، کرامت اخلاقی، بلندی همت و طبع، عفت و طهارت، پاکدامنی، اندیشۀ الهی داشتن، عشق به رسالت پیامبر و ایمان به ولایت، همراه با تقوا و ورع و زهد و اخلاق حسنه، در آنها موج میزند که در نثرها، شعرها، قصیده ها، عبارت سراییهای خطابی در حماسی، تاریخی دربارۀ آنها بیان گردیده است.

علی(ع) دربارۀ تربیت انسان در خانواده هایی این چنین، در نامۀ خودشان به مالک اشتر مینگارند:

«ثُمَّ الْصَقْ بذَوِی الْمرُوءَاتِ وَ الْأَحسَابِ وَ أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَۀ وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَۀ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَۀ وَ الشَّجَاعَۀ وَ السَّخَاءِ وَ السَّمَاحَۀ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ منَ الْکرَم وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْف».[33]

«رابطۀ خود را با افراد دارای مروت و شخصیت و اصیل و اهل خانه های صالحان و نیکان، که دارای سوابق نیکو هستند بگستران، سپس با اهل شجاع و با شهامت و سخاوت و بزرگواری؛ چرا که آنان کانون کرامت و بزرگی و مرکز نیکی هایند.»

علی(ع)، در گزینش همسر، همین رویه را در پیش گرفته و از خانواده ای نجیب و با کرامت، همسر برگزیده است. از آن حضرت نیز سخن گهربار دیگری است که فرمود:

«السخاء و الشجاعة غرائز شریفة یضعها الله سبحانه فیمن أحبه و امتحنه».[34]

«سخاوت و شجاعت، صفات شریفی هستند که خداوند آنها را در کسانی قرار میدهد که آنها را دوست داشته و در معرض امتحانشان قرار میدهد.»

و در مورد دیگر میفرماید: «حسن الأخلاق برهان کرم الأعرا»؛[35] «نیکویی اخلاق، دلیل بر شرافت و اصالت خانوادگی است.»

ام البنین، همۀ صفات و والاییهای روحی و صفات بارز اخلاقی و فضایل شخصیتی را، تمام و کمال از نیاکان و اجداد پدری و مادری خویش به ارث برده است.

ابوالفرج اصفهانی، در مقاتل الطالبیین آورده است:

«به گواهی تاریخ، پدران و داییهای امّ البنین(ع) در دوران قبل از اسلام، در ردیف دلیران عرب محسوب میشده اند و مورخان، آنان را به دلیری و شهامت در رزمگاه های نبرد ستوده اند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانی، سالار و سرور قوم خود نیز بوده اند. آنچنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود آورده اند.»[36]

2. ایمان والا

نقش ایمان در زندگی انسان، نقشی سازنده و جهت دهنده است. ایمان به خدا، چنانچه از حقیقت، خلوص، پاکی و معرفت والا برخوردار باشد، مس وجود آدمی را تبدیل به طلا میکند و مسیر زندگی او را روشن و مشخص میسازد.

ام البنین، از چنین ایمان والا و سرشاری برخوردار بود. این ایمان، در درجۀ نخست، ایمانی است به خدای متعال و دینی که از جانب او برای بشریت ارزانی شده و عرضه گردیده است و ثانیاً ایمانی است عمیق به پیامبر(ص) و خاندان گرامی اش و اهلبیت اطهار(ع).

اوج این ایمان را در پذیرش ازدواج با علی(ع) مینگریم که در این پذیرش، ایمانی عمیق به ولایت و مکتب و راه علوی مشاهده میگردد و او را لایق همسری شخصیت بیبدیل تاریخ اسلام، پس از پیامبرخدا(ص) میسازد.

شیخ احمد دجیلی، شاعر عرب درخصوص ایمان ام البنین اینگونه سروده است:

 

أمّ البنین و ما اَسمی مزایاک

خلدت بالصبر والإیمان ذکراک[37]

 

«ای ام البنین، از چه خصوصیات برجسته ای برخورداری! به سبب غم و اندوهی که به تو رسیده و نیز به سبب ایمان به ولایت، همواره یادت جاودانه است.»

3. عشق به اهلبیت:

او از زنان با فضیلتی است که در نتیجۀ معرفت مقام و منزلت اهل بیت در نزد خدا و رسول(ص)، به آنان عشقی وافر داشت؛ چنانکه عشق خود را در مراحل مختلف زندگی نورانی اش به اثبات رسانید و لذا هنگامی که به خانۀ علی(ع) گام نهاد، فرزندان رسول الله مادرشان را در وجود این بانوی باکرامت و پرفضیلت مینگریستند و رنج فقدان مادر را کمتر احساس میکردند.

امّ البنین هم به دلیل شناخت مقام خطیر و موقعیت والای حسنین(ع) و دیگر فرزندان فاطمه(ع)، به خدمتشان قیام نمود و در این راه از بذل آنچه که در توان خویش داشت دریغ ننمود و چنانکه مورخانی مانند ابوالفرج نگاشته اند:

«روزی که وارد خانه علی(ع) شد، حسنین مریض بودند. به بالین آنها شتافت و در رسیدگی به حالشان نهایت دقت را نمود و همچون مادری مهربان از آن دو دُردانۀ عالم هستی، دلجویی و پرستاری کرد.»

او محبت و عشقی وافر و بیریا در حق فرزندان علی و فاطمه(ع) داشت و خدمت به فرزندان فاطمه(ع) را افتخاری بزرگ برای خویش میشمرد.

او در پیشگاه خدا، ادب بندگی را نگاه میداشت... ولی بزرگترین نمود ادب او، در برابر امام علی و فاطمه و فرزندان معصوم آنان(ع) بود. هنگامی که گام در خانۀ امام علی(ع) نهاد، خود را نه به عنوان جانشین حضرت فاطمه(ع)، بلکه به عنوان خادم فرزندان آن حضرت میدانست. با آنان به ادب رفتار میکرد و گرامی شان می شمرد. عباس بن علی(ع)، از این سرچشمۀ ادب، تربیت آموخت که برادرش امام حسین(ع) را همیشه با «سیدی ابا عبدالله» خطاب میکرد و همواره ادب را در گفتار و رفتار خود نسبت به فرزندان زهرا(ع) نگاه میداشت.

امّ البنین، ذوب شده در خورشید ولایت اهلبیت و ائمه اطهار(ع) بود.

این ارادت به واقع، اکسیری است که مس وجود انسانها را به طلای بی بدیلی تبدیل میکند.

علامه مامقانی، صاحب تنقیح المقال مینویسد: «فإنّ علقتها بالحسین لیس إلاّ لإمامته»؛[38] «علاقه و عشق امّ البنین به حسین(ع) فقط به خاطر امامت او بود.» یعنی او. امام حسین(ع) را امام خود میدانست.

به همین دلیل بود که وقتی پس از ماجرای کربلا و شهادت فرزندانش، از بشیر بن جذلم پرسید که فرزندانم در کربلا چه شدند؟ و بشیر خبر شهادت فرزندانش را داد، به او چنین گفت:

«قد قطعت نیاط قلبی. أولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لأبی عبدالله الحسین(ع)».[39]

«آه که بندهای قلبم را گسستی و پاره پاره کردی. فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است، جملگی فدای وجود مبارک ابی عبدالله الحسین(ع) باد.»

4. تربیت فرزندانی صالح و بلند مرتبه

ام البنین، چهار پسر برای علی(ع) به دنیا آورد؛ چهار دسته گلی که همگی، وجودی مملو از عشق به خدا و اهلبیت: داشتند؛ به نامهای عباس، عبدالله، عثمان و جعفر».[40]

سرور و آقای همۀ آنان، عباس بود که مکنّی به ابوالفضل است، شخصیتی عظیم و بلند مرتبه که مکانت و جایگاهی والا در نزد خدا دارد و در حادثۀ عاشورا، جانفشانیهایش، حیرت آور و بسیار درس آموز است که در آن روز، ایمان، بصیرت والا، وفاداری و اوج کمالات معرفتی خویش را در پیشگاه الهی و ملائکه و بشریت به نمایش گذاشت و نوعی از جانفشانی را انجام داد که در تاریخ بی نظیر است.

عباس بن علی(ع) و دیگر برادرانش، حاصل نوع تربیتی هستند که این مادر والامقام و صاحب کرامت از خود به یادگار گذاشت و چنان فرزندان رشیدی را تربیت نمود.

این بانوی فداکار و با کرامت، تمام نیرو و عشق و ایمان خویش را به صحنه آورد و چنان فرزندان صالح و بلند مرتبه ای را تربیت نمود که در حادثه عاشورا، نماد فداکاری، ایثار، شجاعت و از خودگذشتگی بودند، به خصوص یار و علمدار و سپهسالار عاشقان و دلدادگان حسینی در صحنۀ طف؛ یعنی ابوالفضل العباس، آن شخصیت عظیم و الهی که امام سجاد(ع) در حقش فرمود:

«و انّ لعمی العباس منزلة یغبطه علیها جمیع الشهداء والصدیقین یوم القیامة».[41]

«همانا برای عمویم عباس، در قیامت، جایگاه و منزلتی دارد که بر این جایگاه، تمامی شهیدان روزگار غبطه میخورند و هنگامی که نگاه امام سجاد(ع) به فرزندان حضرت عباس(ع) افتاد، گریستند و فرمودند:

«رَحِمَ اللهُ الْعَباسَ فَلَقدْ آثَرَ وَ أَبْلَی وَ فَدَی أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی قُطِعَتْ یدَاهُ فأَبْدَلَ الله عَزَّ وَ جلَّ بهِمَا جنَاحَینِ یطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکة فی الْجنَّی».[42]

«خداوند رحمت کند عمویم عباس را که ایثار کرد و امتحان خوبی داد و جان خویش را فدای برادرش نمود تا آنکه دستانش قطع گردید. خداوند به جای آن دو دست، در قیامت دو بال به او عنایت خواهد فرمود که با آن دو بال در بهشت پرواز میکند.»

و امام صادق(ع) درباره اش فرمود:

«کان عمّنا العباس نافذ البصیرة صلب الایمان»[43].

«عموی ما عباس، دارای بصیرتی ژرف و ایمانی استوار بود.»

و از همۀ اینها گویاتر، جمله ای است که امام حسین(ع)، پس از شهادت حضرت ابوالفضل(ع) ایراد کردند: «الْآنَ انْکسَرَ ظَهْرِی وَ انْقَطَعَ رَجَائِی»؛[44] «برادرم! الآن کمرم شکست و امیدم قطع گردید.»

5. صبر بی نظیر و وفا

امّ البنین را باید اسوۀ صبر، پایداری و مقاومت شمرد؛ بانویی که در یک حادثه، چهار فرزند دلیرش را از دست بدهد، فرزند رشید و دلاوری چون قمر بنی هاشم، ابوالفضل العباس.

او پس از شنیدن شهادت فرزندانش، هدفمندانه سوگواری میکند. جامۀ صبر را نمیدرد و همچنان از وفایش نسبت به خاندان عصمت و طهارت سخن میگوید.

یکی از مظاهر صبر بی نظیر و وفاداری امّ البنین، صبر بر فراق علی(ع) و سپس فرزندان رشید آن حضرت، بهویژه امام حسین(ع) بود. وی به ابا عبدالله(ع) علاقه شدید داشت؛ به گونه ای که حسنین را بر فرزندان خود مقدم میداشت. پس از شهادت این مظاهر عالی انسانیت و کمال، ام البنین صبوری پیشه ساخت و از مظاهر وفاداری اش آن بود که «امامه، یکی از همسران علی(ع) که توسط مغیرة بن نوفل که یکی از مشاهیر عرب است، خواستگاری میشود، با ام البنین در مورد این ازدواج مشورت میکند، او در پاسخ چنین میگوید: سزاوار نیست که ما پس از علی(ع) در خانۀ مرد دیگری باشیم و با مرد دیگری، پیمان همسری ببندیم.»[45]

این سخن ام البنین نه تنها در امامه، بلکه در لیلی تمیمیه و اسماء بنت عمیس نیز اثرگذار شد و آنان تا پایان عمر، با کسی ازدواج نکردند و حاضر نشدند، پس از صاحب فضایل والا و کرامتهای بیشمار؛ یعنی علی(ع)، با فرد دیگری ازدواج نمایند.

6. در حوزه دانش و علم

فصاحت و بلاغت و سخنوری و بیان نکات بدیع و سخنان جاودانه، نتیجۀ علم و دانش و معرفت است، که اینها در ام البنین با تمام مظاهر کمالش وجود داشت؛ از آن جمله، ورود در حوزۀ شعر حماسی است. شعر، هم نیازمند به دانش و علم است و هم بازگو کنندۀ تصویری زیبا از احساس آدمی است که برای انتقال مفاهیم بلند و بیان جذاب و اثر بخش آن، گویندۀ شعر، هم باید ظرفیت ذهنی پر و آماده ای داشته باشد و هم حسی عالی به او دست دهد تا با آن حس، ذوق هنری اش شکوفا گردد و بتواند شعری اثر بخش و ماندگار بسراید؛ شعری که اعماق وجود شنونده را بر میشمارند و او را آماده شنیدن، حفظ کردن و بازگو نمودن میکند و گوینده را در تصویر شعری اش مینگرد و دل خویش را به آن میسپرد و با این سپردن در اعماق دل، اشک را روانه میسازد و همچون گویندۀ شعر، حسّی عالی را به مخاطبان منتقل میکند.

آری، در خاندان بنی کلاب، شعر، پیشینه ای عمیق و کهن دارد و شاعران برجسته ای را بنی کلاب در درون خود پرورانده اند و در اوج فصاحت و بلاغت قرار داشتند. و دقتی عجیب و اصیل را در عین لطافت هنری و شعری در بیان ذوق خویش و ارائه شعر، اعمال نموده اند.

ام البنین، پس از اطلاع بر شهادت فرزندانش از بشیر بن جذلم در مدینه که گفت:

 

یا أَهْلَ یثْرِبَ لَا مقَامَ لَکم بِهَا

قُتِلَ الْحُسَینُ فأَدْمُعِی مدْرَارُ

 

الْجِسْمُ مِنهُ بِکرْبَلَاءَ مُضَرَّجٌ

وَ الرَّأْسُ مِنْهُ عَلَی الْقَناۀ یدَارُ[46]

 

«ای اهل یثرب (مدینه)، چه نشسته اید در مدینه، بیرون شوید که حسین(ع) به شهادت رسید. بر سوگش اشکها جاری کنید که جسمش در کربلا قطعه قطعه شد و سر شریفش بر روی نیزه ها در حال گرداندن است.»

امّ البنین نزد بشیر رفت و پرسید: بشیر! حسینم و فرزندانم چه شدند؟

بشیر گفت: ام البنین! همگی به شهادت رسیدند!

او پس از اطلاع از این ماجرای پُر اندوه، به قبرستان بقیع میآمد و در آنجا صورت چهار قبر میساخت و چنین میسرود:

 

لا تدعونی ویک أمّ البنین

تذکرینی بلیوث العرین

 

کانت بنون لی أدعی بهم

والیوم اصبحت ولا من بنین

 

أربعۀ مثل نسور الربی

قد واصلوا الموت بقطع الوتین

 

تنازع الخرصان اشلاءهم

فکلّهم أمسی صریعاً طعین

 

یالیت شعری اکما اخبروا

بأن عباساً قطیع الیمین[47]

 

«وای بر شما، مرا دیگر مادر پسران نخوانید؛ زیرا که مرا به یاد شیران بیشه ا م میاندازید.

مرا پسرانی بود که به نام آنان «امّ البنین» خوانده میشدم. امروز برای من پسرانی نیست.

چهار پسر همچون عقابان، بلند پرواز و در بلندی ها، که با بریده شدن رگهای حیاتشان مجروح به خاک غلطیدند و رگ حیاتشان بریده شد.

نیزه ها بر ابدانشان ستیزه ها داشتند (مورد هجوم نیزه ها واقع شدند)، همه با تن مجروح بر زمین افتادند.

ای کاش میدانستم. آیا چنان است که به من خبر دادند، که دستهای عباسم قطع گردیده است؟!»

و سپس از سویدای دل فریاد زد:

 

یا من رأی العبّاس کرّ علی جماهیر النقد

و وراه من أبناء حیدرَ کلّ لیث ذی لبد

 

اُنبئتُ أن ابنی اُصیب برأسه مقطوع ید

ویلی علی شبلی أمال برأسه ضرب العمد

 

لو کان سیفک فی یدیک لما دنا منه أحد[48]

 

«ای کسی که دیده ای عباس را که بر گله گوسفندان حمله میکرد و پشت سرش فرزندان حیدرکرّار که هر یک شیری شجاع و نستوه اند.

به من خبر داده اند که عمود آهنین بر سر فرزندم زده اند، دلها برای شیر بچه ام بسوزد که عمود را وقتی بر سرش زدند که دست هایش قطع شده بود.

فرزندم! اگر شمشیر در دستت بود هیچکس جرأت نزدیک شدن به تو را نداشت!»

امّ البنین از نگاه عالمان و بزرگان

امّ البنین با توجه به نقش پر رنگی که در تاریخ اسلام داشته و با علی(ع) همراه و همگام بوده و گام هایی در دفاع حماسی از سرور و سالار شهیدان برداشته، مورد تکریم و احترام شخصیتهای بزرگی قرار گرفته و در مدح و ستایشش نکات مهمی را بیان داشته اند که به برخی از آنها اشاره میکنیم:

شهید ثانی:

«و کانت أم البنین من النساء الفاضلات العارفات، بحقّ أهل البیت: مخلصة ممحضة فی مودّتهم، ولها عندهُم الجاهُ العظیم الوجیه، والمحلُّ الرفیع».[49]

«ام البنین از زنان فاضل و دارای معرفتی والا در حق اهلبیت بود. خالصانه و عمیق نسبت به آنها محبت داشت و ایشان هم در نظر اهلبیت جایگاهی عظیم و شخصیتی رفیع و بلندمرتبه داشت.»

سید محسن امین:

«امّ البنین(ع) شاعری خوش بیان و از خانواده ای اصیل و شجاع بود».[50]

محمدعلی دخیل، نویسندۀ پرآوازه و شهیر معاصر عرب:

«عظمت این زن (امّ البنین) از آنجا آشکار میشود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او میدهند، به آن توجه نکرده، از سلامت حسین بن علی(ع) میپرسد. گویی که امام حسین(ع) فرزند او است!»[51]

عقیل بن ابیطالب، برادر امام علی(ع) و نسب شناس مشهور و پرآوازه عرب:

«در میان عرب، شجاعتر و کریمتر از پدران امّ البنین نمیشناسم.»[52]

علامه شیخ باقر شریف القرشی:

«در تاریخ دیده نشده است که زنی نسبت به فرزندان هووی خود، محبتی خالصانه بورزد و آنان را بر فرزندان خویش مقدم بشمارد. جز این بانوی پاک؛ یعنی امّ البنین.»[53]

آری، این بانوی با کرامت، از چنان فضیلتی بهره مند است که میتوان او را از نخستین مرثیه گویان واقعۀ عاشورا شمرد که در سوگ حسین بن علی(ع) و فرزندان دلیرش مویه کرد و خاطرۀ آن حماسۀ پرشکوه تاریخ را به آیندگان و سینۀ تاریخ انتقال داد. زندگی او نمایانگر سبک زندگی ولایی و آمیخته با عشق و ایمان و وفاداری و اخلاص است. او پاسدار خاطرۀ عاشورا و پرورش دهندۀ آن چیزی است که از حماسه سرایان واقعۀ طف به جای مانده، تا گرد و غبار و کدورت و فراموشی بر چهرۀ تابناک عاشوراییان ننشیند.

عروج روحانی

امّ البنین در دوران حیات پربرکتش، شاهد صحنه های غربت و مظلومیت خاندان عصمت و طهارت بود و در رنج آنها همگامی و همراهی شان می کرد. رنجهای رویدادهای غمبار دوران مظلومیت علی(ع) را دیده و شاهد نامردمیها در برابر حکومت موقت و محدود چند سالۀ آن گرامی بوده و نیز رنجهای دوران غربت و مظلومیت امام مجتبی(ع) را مشاهده کرده و عاقبت در دورۀ خلافت آل امیه، شاهد خون دلخوردنهای امامان مظلوم گردید و در این راه چهار فرزند خویش را فدای حسین بن علی(ع) کرد.

امّ البنین با اندوهی فراوان، زمان کوتاهی پس از واقعۀ کربلا زنده بود. او در روز سیزدهم جمادی الثانی سال 64 هجرت وفات یافت و روح مقدسش به ملکوت اعلی عروج یافت.

علامه سید محمدباقر قره باغی همدانی، در کتاب اختیارات خویش، آورده است که اعمش گفته است:

«روز سیزدهم جمادی الثانی که مصادف با روز جمعه بود، بر امام زین العابدین(ع) وارد شدم. ناگهان فضل بن عباس بن علی(ع) وارد شد و درحالیکه گریه میکرد چنین گفت: جده ام، امّ البنین(ع) از دنیا رفت! شما را به خدا به این روزگار فریبکار بنگرید که چگونه خاندان کسا را در یک ماه دو بار دچار مصیبت کرد؟!»[54]

او در قبرستان بقیع در کنار قبور عمه های پیامبر(ص)، دفن گردید و قبر مطهرش همواره مورد توجه عاشقان و دلدادگان کرامتها و فضیلتها است.

پی نوشت ها

[1] سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، دارالاسوه للطباعۀ و النشر، تهران، 1417ق. ‍، ص228

[2] محمد حسون، اعلام النساء المؤمنات، ترجمه: ام علی مشکور، تهران، انتشارات اسوه، 1411ق. ، ص 4

[3] ابن عنبه، احمد بن علی، عمدة الطالب و سرّ السلسلة، مرعشی النجفی، 196م، 1380ق. ‍، ص211

[4] ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق: سید احمد الصفر، منشورات الشریف الرضی، 1414ق. ، صص22، 34

[5] محمد بن ادریس حلّی، «الشرائر» ج4، مؤسسۀ النشر الاسلامی، 1410ق. ، کتاب الحج، ص308

[6] مظفر، عبدالواحد، بطل العلقمی، نشر قم، 1383ش. ، ص 185

[7] سید علی سید جمال اشرف، امّ البنین، مادر پرچمدار کربلا، ترجمه: محمدحسین خورشیدی، ثامن الحجج، 1389ش. ، ص94

[8] همان، ص 105

[9] زمخشری، محمود بن عمر، جارالله، الفائق فی غریب الحدیث، ج1، 1971م، دارالکب العلمیه، ص 274

[10] ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبوّیه، ج3، معهد الدراسات، بیروت، 1413ق. ، ص280

[11] ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق، السید محمد صقر، منشورات الشریف الرضی، 1372، ص52

[12] ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین بن محمد المروانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق: السید احمد متقی، منشورات شریف الرضی، 1414ق. ، 1372ش. ، ص52

[13] همان، صص 53 -55

[14] همان.

[15] همان.

[16] همان.

[17] همان.

[18] همان.

[19] علی ربانی خلخالی، ستاره درخشان مدینه، قم، مکتب الحسین(ع)، 1380ش. ، ص 18

[20] ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب، ج2، دارالاضواء، بیروت، لبنان، 1986م، ص76

[21] اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفۀ الائمه، ج3، نشر قم، 1368ش. ، ص32

[22] ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الأغانی، ج2، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1992م، ص50

[23] سید علی، سید جمال اشرف، امّ البنین، مادر پرچمدار کربلا، مترجم: محمدحسین خورشیدی، چاپ ثامن الحجج، 1389ش. ، ص 116

[24] العسکری، حسن بن عبدالله بن سهل، جمهرۀ الامثال، ج2، طبع بمبئی، 1889م، ص 118

[25] آیتی، محمد ابراهیم، بررسی تاریخی مدینه تا کربلا، انتشارات مرتضی، بیجا، بیتا، ص 38

[26] عطایی خراسانی، شخصیت حضرت ابو الفضل(ع)، چاپ علیزاده، مشهد، بیتا، ص 42

[27] لقمانی، احمد، سپهسالار عشق، چاپ قدس، قم، 1376ش. ، ص 34

[28] ناصری، محمدعلی، مولد عباس بن علی(ع)، انتشارات شریف الرضی، قم، 1372ش. ، ص 36

[29] هادی منش، ابوالفضل، تاریخ و سیرۀ ام البنین، چاپ سوده، بیتا، ص 95

[30] ربانی خلخالی، علی، ستاره درخشان مدینه، قم، انتشارات مکتبۀ الحسین(ع)، 1378ش. ، ص 24

[31] همان، ص 25، به نقل از محمد علی الناصری، مولود العباس، صص 38 -36

[32] همان.

[33] صبحی صالح، نهج البلاغه، بیروت، دارالطباعة و النشر، 1387ق. نامه 53، ص432

[34] همان، نامه 33

[35] عبدالواحد محمد تمیمی، غررالحکم و دررالکلم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، حدیث 4855

[36] اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، پیشین، ص 87

[37] شاکری، حسین، العقیلة و الفواطم، نشر قم، 1380ه‍. ش، ص 118

[38] مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج3، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، بیتا، ص 70

[39] محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعة، ج3، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1370ش. ، ص 294

[40] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج42، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1987م، ص 92

[41] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج45، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1987م، ص 41

[42] همان.

[43] همان.

[44] همان، ص 66

[45] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج42، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1987م، ص 93

[46] سید بن طاووس، اللهوف، پیشین، ص 226

[47] سید بن طاووس حلّی، علی بن موسی بن جعفر، اللهوف علی قتلی الطفوف، دارالاسوۀ للطباعۀ و النشر، تهران، 1417ق. ، ص 228

[48] همان.

[49] المقدم، عبدالرزاق، قمر بنی هاشم، انتشارات شریف رضی، ج1، 1371ش. ، ص 72

[50] امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج8، ص 389

[51] دخیل، علی محمد، العباس ابن امیرالمؤمنین، لبنان، بیروت، مؤسسۀ آل البیت، 1401ق. ، ص 238

[52] عمدة الطالب، ص357

[53] باقر شریف القرشی، العباس بن علی، رائد الکرامة و الفداء، دارالکتاب الاسلامی، 1989م، ص 23

[54] قره باغی، سید محمدباقر، کنز المطالب، 1321، بیجا، بینا، ص 172

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان