هفته نامه صدا - مهدی یزدانی خرم: اورهان پاموک همیشه مملو از ایده های روایی منحصر به فرد است. او بعدِ بردن جایزه ادبی نوبل حتی رمان های مهم تری نوشته که باعث شده اند تا مخاطبان ادبیات در جهان او را بیش از پیش تعقیب کنند. نمونه اش رمان ستایش آمیز «شوری در سر» که در آن پاموک برای اولین بار ساخته شدن حاشیه نشینی در استانبول را از دیدگاه یکی از مهاجران به این شهر روایت کرد. اما رمان آخری که او منتشر کرده، از نظر موضوع و حجم با کارهای اخیرش متفاوت تر است. «مو قرمز» رمانی است نسبتا کوتاه تر از کارهای اخیر و مشهورتر این نویسنده با موضوعی که وجه اساطیری بسیار پررنگی دارد. «مو قرمز» رمان عاشقانه ای است که راوی نفرت می شود.
مو قرمز از چه روایت می کند؟
رمان پاموک مانند اکثر آثار او پلاتِ کلاسیک ندارد و برای همین خلاصه کردن اش کاری ست بسیار دشوار و ناشدنی اما اگر بخواهید با حال و هوای داستان آشنا شوید، باید بگویم این رمان بازخوانی ترکیبی داستان رستم و سهراب فردوسی است و ادیپوس شهریار سوفو کل. رمان از سال های دهه هشتاد میلادی در ترکیه آغاز می شود.
پسر نوجوانی در جست و جوی کار. پدر این پسر که یکی از چپ گراهای تند سال های قبل بوده، بعد آزادی از زندان داروخانه اش را عَلَم کرده اما بعد از مدتی به خاطر یک زن، پسر و همسرش را رها می کند و می رود. برای همین پسر ناچار است به کارکردن برای یافتن پولی که با آن بتواند هزینه کلاس های کنکورش را بدهد و راهی دانشگاه شود.
در این مسیر او را به پیرمردی چاه کن معرفی می کنند که قرار است در حوالی استانبول و در زمینی بایر که نزدیک شهرکی نظامی ست، چاهی عمیق بزند. چاهی که باید به آب برسد و پیرمرد اعتقاد دارد می رسد. پسر وردست او می شود و ساکن بیابان های اطراف استانبول. در این فرایند او برای گشت و گذار به شهرک نزدیک محل چاه نیز سر می زند و در آن جا با چادر تئاتر سیاری رو به رو می شود که برای سربازها نمایش اجرا می کند.
نمایش های مختلف، از کمدی های سخیف و مهوع گرفته تا داستان کشته شدن سهراب به دست رستم... و زنی زیبا با موهایی سرخ رنگ نقش تهمینه نمایش را دارد و چنان می گرید بر پیکر سهراب که پسر را دیوانه می کند. او با این زن آشنا می شود و...
این تازه آغاز ماجرایی ست چند ده ساله. شخصیت پاموک می بالد و مهندس می شود و در تمام جهان پیِ داستانِ رستم و سهراب و ادیپوسِ پدرکش می گردد. او حتی برای کاری تجاری به تهران می آید و روایتی جانانه می دهد از این شهر. «مو قرمز» یکی از پرماجراترین رمان های پاموک است که با اتفاقی تکان دهنده به پایان می رسد.
پدران و پسران
محور اصلی رمان را می توان در رابطه پدر و پسر دانست. بر پیشانی رمان و در صفحه افتتاحیه، پاموک بیتی از داستان سیاوش شاهنامه می آورد که کلید اصلی خوانش رمان است: «پدر بی پسر چون پسر بی پدر، که بیگانه او را نگیرد به بَر» از سویی محور داستان ادیپوس شهریار نیز برای او اهمیت دارد و این که پدرکشی نادانسته این شخصیت اسطوره ای ادبیات یونان باعث نفرین او شده.
پاموک با این فرایند رمان خود را بسط می دهد به مفهوم زایندگی و عقیم بودن. امری که در جهان او بسیار اهمیت دارد. این که جهانِ مملو از پدران گمشده و پسران آکنده از تنهایی چطور می تواند مرزهای خود را ترسیم کند.
شخصیت اصلی رمان در تمام متن و جای جای آن از احساس بی پدر بودن رنج می کشد. از این احساس که رها شده و از سویی همسرش نیز توانایی باردارشدن ندارد و او ناچار نام شرکت ساختمانی اش را «سهراب» می گذارد؛ مگر نقش پسری را بازی کند که او هرگز نداشته است.
در عین حال در رمان استعاره چاه نیز بسیار محوریت دارد و در تکه هایی از اثر نقشی تعیین کننده بازی می کند. فرورفتن در چاه و بازآمدن از آن... اما چیزی که رمان پاموک را وارد سطح خوانشی اساطیری مدرن می کند این است که او به هیچ وجه نخواسته داستان های کلاسیک مشهور را عین به عین بازنویسی مدرن و امروزی کند. او از مفاهیم مهمی که در متن ها وجود داشته، تاویل هایی پیش روی خواننده خود قرار می دهد که مدام او را غافلگیر می کند. این که رها شدن در جامعه ای بی رحم بدون درک مفهوم پدر چه کارکردی دارد، مدام در رمان به شکل های گوناگون خود را نشان می دهد.
از سویی دیگر شهر استانبول به عنوان بستر همیشگی رمان های او این بار نقشی دوگانه بازی می کند؛ هم مهربان است و پنهان کننده رازها هم در لحظه ای باعث می شود سری کهنه برملا شود که درش بوی خون به مشام می رسد. و این هم به خاصیت تاریخی این شهر قدیمی باز می گردد، هم به خاطر مدرنیسم بی سر و ته ای ست که دچارش شد.
بزرگ شدن بی رویه این شهر و حضور حاشیه نشینانی که منتظر انتقام گرفتن هستند از طبقات بالادستی، امری ست که در رمان های اخیر پاموک مدام تکرار می شود. و این لویاتان شدگی و هیولاوَشی بزرگ ارتباط های جدید و مناطق تازه ای می سازد که در دل آن ها تکه های خطرناکی به کمین نشسته اند.
در رمان «مو قرمز» مفهوم کلاسیک پدر دستخوش بازخوانی ای جدی می شود. درواقع فقدان پدر که در وجوه مختلفی از رمان وجود دارد، کم کم بذر تنفر می پاشد در وجود پسران. هرچند قهرمان رمان تا پایان عمر پدرش او را درک کرده و به دیدارش می رود و حتی از مرگ اش هم متاثر می شود اما نمی تواند این احساس رهاشدگی را از خود دور کند. حسی که نسبت به استاد چاه کن اش نیز دارد. اویی که برای اش پدری کرده و او رهای اش.
همین حالت در رابطه شهر و او نیز پدیدار است. شهر که او را در خود پنهان کرده، به دست او بی رویه گسترده می شود و تن اش زخمی. به نوعی او توامان نقش ادیپوس و رستم را بازی می کند. پدربودن را بر می گزیند تا از پسربودن که برای او چیزی جز رنج و تنهایی و فقر نداشته، بگریزد اما چیزی که این وسط درست در نمی آید، ضعف جسمانی همسر اوست. برای زاییدن یک پسر و این اوجِ درام است که باعث می شود پسرخواهی قهرمان پاموک مدام تشدید شود و میل اش برای رجحان دوچندان.
ترکیب عاطفی- روانی پیچیده ای که پاموک از این فرایند ساخته، ریشه در رفتارهای سیاسی روزگارش نیز دارد. از ترکیه کودتازده و چپ کشِ دهه هشتاد تا ترکیه پیشرفت کرده نیمه دوم دهه نود تا سال های اخیر.
کشوری که پسران متمرد را به درشتی گوشمالی می کند و در جست و جوی حفظ روابط سنتی ست بین خود و فرزندان اش. در همین باور و فرایند است که چپ های طردشده مبارزِ علیه دولت ترکیه نیز در رمان حاضر می شوند و روایت هایی از آنان می شنویم که بی شباهت نیست به همین داستان بی پدری. و چنین است که میل به پدربودگی تمام رمان را در بر می گیرد و این حس با تملک خواهی ای همراه است که گاه خشونت نیز درش دیده می شود.
نقطه عکس بحث بالا نیز امر متقارن رمان است. تقارن هایی که پاموک شیفته زیبایی شناسی اسلامی همواره از بافت روایت از آن سود می برد. پسران رمان نیز دل خوشی از پدران خود ندارند. فرزندان استانبول خاک اش را به توبره می کشند، قهرمان اصلی پاموک به سرعت و با نفرت از وضعیت پسربودن تلاش می کند به مقام پدری برسد و همین طور است جایگاه بسیاری دیگر از پسران رمان که دست آخر دست شان به خون پدران نیز آلوده می شود.
و این نقطه عطف رمان پاموک است. پسران که پدر به آن ها بی توجه است، انتقام می خواهند و این انتقام چیزی ست که پاموک فراتر از هر دو داستان اسطوره ای که پایه رمان اش را تشکیل داده در اثر گنجانده است. پسران خشن رمان پاموک بیش از هر چیزی به دامن مادران خود باز می گردند و مادران هستند که بر سرنوشت آنها مویه می کنند.
پاموک هرچند نگاه سیاسی راست گرای لیبرال بسیار روشنی دارد اما در این باور دل بر پسران آرمان خواه دهه های هفتاد و هشتاد ترکیه می سوزاند. پسرانی که برای تغییر روزگار پدران وارد عرصه و مبارزه شدند و کارشان به مرگ و داغ و زندان یا انزوا کشیده شد. آن هایی که بدون کوچک ترین ترحمی از جامعه اخراج شدند تا در گوشه ای از استانبول تنها روزگار بگذرانند مگر موعد مردن شان برسد. برای همین هر دو وضعیت پدربوده و پسربودگی در رمان «مو قرمز» آمیخته است با حسی از انتقام و خشم و البته تندی.
این میان، سوگ یا مویه زنان بر سرنوشت پسران و شوهران و اصولا مردان بسیار درخشان است. سوگی که انگار شرایط تاریخی بر ایشان تحمیل می کند و آن ها ناچار به اجرای آن هستند. هر چند سهراب از پا در می آید اما رستم نیز اسیر چاه خواهدشد. هر چند اُدیپ پدرش را می کشد اما کورشدن نیز در انتظار اوست. این ها خرده روایت هایی مهم و محوری هستند که در رمان بروز پیدا می کنند و شاکله روایی رمان درخشان «مو قرمز» را تشکیل می دهند.
بی هیچ تردیدی پاموک از سنت نقاشی ایرانی در دوره های مختلف به خصوص مکتب هرات برای ساختن رمان خود استفاده کرده است و استفاده از چندین تصویر و روایت در یک عرصه و در عین حال محوریت مکان از یک طرف و بعد توجه جدی به گراورسازی های دوره های مختلف از داستان رستم و سهراب از سویی دیگر او را به این ساخت خاص رسانده است. هم چنین تصاویرِ نه چندان زیادی که موضوع برخی نقاشان از ماجرای ادیپوس بوده نیز باعث شده اند او بستر تصویری خاصی بسازد که درش می توان غیاب عجیب ادیپوس را دید و حضور مرموز رستم را.
البته این در جهان پاموک چیز چندان عجیبی نیست چه او در رمانی مانند «نام من سرخ» نیز از تکنیک های نقاشی مکتب های هرات، شیراز و به خصوص تبریز تاویل مردن دست داده است.
او در رمان «مو قرمز» در جست و جوی راهی ست برای بیان هر چه استعاری تر و در عین حال ملموس این مفاهیم. این که چه طور در ساختار کلاسیک و ایستای این داستان ها می توان وجوهی یافت که برآمده اند از یک بازخوانی نو و تازه. چیزی که رمان را بسیار بدیع جلوه می دهد. رمانی عمیقا روایی با ریشه های سیاسی و تاریخی. این رمان را عین له غریب مترجم اصلی آثار پاموک به فارسی برگردانده. البته یکی دو ترجمه دیگر نیز از آن به بازار آمده اند.
«مو قرمز» روایت فقدانی سست دوسویه در تاریخ که انگار مدام نو و تکرار می شود و برای همین پاموک از ساختاری دوار استفاده کرده است. ساختاری که شاید بی شباهت به نهیلیسمِ بکتی نباشد.