ماهان شبکه ایرانیان

مهدی خلجی شوهر مرجان شیخ الاسلامی کیست؟

مهدی خلجی متولد 31 شهریور 1352 در شهر قم ساکن واشنگتن است. او شوهر مرجان شیخ الاسلامی روزنامه نگار اصلاح طلب و متهم پرونده اختلاس نفتی است.

بولتن: خلجی بر لزوم عرفی شدن اسلام (از طریق تأویل پذیر کردن کامل آن) و مدرن شدن شیعه (از طریق انطباق آن با دموکراسی و لیبرالیسم) تأکید می‌نماید؛ بنابراین می‌توان او را عنصری فعال در پروژه سکولاریزاسیون و دموکراتیزاسیون جامعه اسلامی/ شیعی در نظر گرفت و البته در این پروژه وی در حد یک عنصر وزین نیست.

روندی که در چند سال اخیر شکل گرفته و در پی زدن ریشه‌های اسلام اصیل است، ادامه همان روندی است که در صدر اسلام یهودیان اسلام‌ستیز دنبال می‌کردند. آنان هنگامی که در برابر قدرت معنوی و آموزه‌های انسان‌ساز و پویایی عمیق و شگفت‌انگیز اسلام خود را ناتوان دیدند، درصدد برآمدند تا با رخنه در میان مسلمانان، به ترویج عقاید سست و خرافات و دیدگاه‌های غیرمنطقی بپردازند و از این طریق زمینه‌های محدود کردن گسترش اسلام را فراهم نمایند. این موضوعی تاریخی است و مستندات آشکاری دارد و برخی محققان درباره آن تحقیق کرده و نتایج کارشان منتشر شده است.

امروز، آن جریان خزنده در مورد انقلاب اسلامی شکل گرفته و بسیار خطرناک‌تر از گذشته دنبال می‌شود و ابعاد تازه‌ای پیدا کرده است. گردانندگان این پروژه با درک این موضوع که انقلاب اسلامی پدیده‌ای است غیرقابل انکار یا حذف، در پی آن برآمده‌اند که آن را گرفتار تفسیر‌ها و برداشت‌های متعدد و خاص و همسو با منافع غرب بنمایند و از آنجا که اسلام اصیل مبنای این انقلاب بوده است، اسلام را نیز به همین ترتیب مورد دستکاری و تحریف قرار دهند.

این پروژه را افرادی پیش می‌برند که خود درون حوزه‌های علمیه بوده‌اند و یا مطالعات اسلامی نسبتاً گسترده دارند و یا دست کم وابسته به خاندان روحانی برجسته هستند.

در سال‌های اخیر طیفی از این افراد توسط دستگاه‌های اطلاعاتی و محافل ضددینی غرب، جذب و سازماندهی شده‌اند تا همچنان هجمه سنگین غرب علیه ایران و اسلام را تداوم بخشند.

بی‌جهت نیست که بلافاصله پس از رویداد‌های سال گذشته یکباره در‌های سفارتخانه‌های غربی باز شد و به راحتی برای روزنامه‌نگاران ضددین و ضدایران امکان حضور و فعالیت در اروپا و امریکا فراهم گردید.

اینان پیاده نظام جنگ رسانه‌ای غرب علیه اسلام و ایران شده‌اند. یکی از کسانی که خیلی پیش از این در این پروژه به کار گرفته شد محمدمهدی خلجی است. در این مقاله مروری اجمالی خواهیم داشت بر مواضع و آرای او.

محمدمهدی خلجی، هم از خانواده روحانی است و هم در حوزه علمیه تحصیل کرده است.

خلجی بر لزوم عرفی شدن اسلام (از طریق تأویل پذیر کردن کامل آن) و مدرن شدن شیعه (از طریق انطباق آن با دموکراسی و لیبرالیسم) تأکید می‌نماید؛ بنابراین می‌توان او را عنصری فعال در پروژه سکولاریزاسیون و دموکراتیزاسیون جامعه اسلامی/ شیعی در نظر گرفت و البته در این پروژه وی در حد یک عنصر وزین نیست. او در همین چارچوب به جمهوری اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه نگریسته و خواهان جدایی دین از سیاست و حکومت و همچنین حذف ولایت فقیه از ساختار حکومتی است. تمایلات وی در عرصه فرهنگ و هویت ملی نیز منبعث از گرایش‌ها و خواسته‌های او در زمینه دین و سیاست است. وی دینی بودن جامعه ایران را یکی از دلایل مهم عقب‌افتادگی ایران می‌داند. خلجی در مدت اقامت در اروپا و امریکا با محافل ضدایرانی و ضداسلامی ارتباط وسیعی داشته است و با رسانه‌های مختلف در تبلیغات ضدایرانی و ضداسلامی تنگاتنگ همکاری کرده است. در ادامه به برخی از انحرافات فکری او اشاره می‌شود.

«پژوهشگر اسلامی» علیه اسلام!

خلجی در 31 شهریور سال 1352 در قم به دنیا آمد و تحصیلاتش را در حوزه علمیه تا سطح را به پایان رساند و دوره خارج را نیز ادامه داد. وی در سایت رسمی خود از ارائه هرگونه اطلاعات زندگینامه‌ای مبسوط، اعم از سن و تحصیلات و فعالیت‌ها، خودداری کرده و تأکید نموده است: «اطمینان دارم هرچه در این باره بنویسم، چیزی را آشکار نخواهد کرد. اگر آشکار شدن، به معنای فاش کردن واقعیت و گفتن حقیقت باشد، همه ما ناتوانیم. هنگامی که درباره خود می‌نویسیم، کلمات، خود به تنهایی، برای پوشاندن آن واقعیت اصیل بسنده‌اند. ما با کلمات، آشکار می‌شویم و در همان پنهان می‌مانیم.»

پدرش فردی انقلابی و مرتبط با منتظری بود و به گفته خلجی «در جریان انقلاب بار‌ها آیت‌الله منتظری را دیده و به خانه او رفته بودم و در دیدار‌های خصوصی او حضور داشتم. سال‌های پس از آن نیز این ارتباط ادامه داشت. سال‌هایی که در حوزه علمیه قم درس می‌خواندم، پس از پایان دوره سطح، دو سال به درس خارج فقه او رفتم. آخرین باری که با او سخن گفتم، زمانی بود که از حبس خانگی به درآمده بود. تلفن کردم و حالش را پرسیدم.»

وی بعد از خروج از ایران، در خارج کشور به همکاری با رادیو فردا پرداخت (در زمینه تهیه گزارش و مصاحبه که توأم با سفر به برخی مناطق از جمله لبنان و دیدار با افرادی همچون فضل‌الله) و نیز به انتشار مطالبش در اینترنت مبادرت نمود: «وبلاگ‌نویسی من، بــی‌گمــان، وامدار دو دوست ارجمند است؛ نگارنده دانش‌ور سیبستان که شوق این کار را برانگیخت و داریوش م. که مرا به خانه مجازی‌اش فراخواند و دو سالی، کریمانه، جور میزبانی‌ام کشید.»

در رادیو فردا و نیز بی. بی. سی از خلجی به عنوان «پژوهشگر اسلامی» یاد شده است! برابر منابع قابل دسترس، از وی نوشته‌هایی در قالب کتاب و مقاله و گزارش در زمینه اسلام و تاریخ و سیاست منتشر شده است. فعالیت اصلی وی در این سال‌ها خبرنگاری و گزارش‌نویسی برای رسانه‌های ضدایرانی بوده است.

اسلام همچون یک متغیر تاریخی

ازجمله دیدگاه‌های خلجی در زمینه دین، آن بوده است که «دین نه یک امر الهی، بلکه یک امر انسانی» است. انطباق نظر او با آموزه‌های کسانی همچون کدیور و امثالهم به خوبی بیانگر سازماندهی این افراد توسط محافل خاص و پنهان است که قصدی جز از بین بردن گرایش روزافزون به اسلام را ندارند. خلجی به طور کلی دین را نه امر الهی، بلکه برآمده از جامعه می‌داند و معتقد است: «باید در تحلیل ظهور پدیده‌هایی، چون بنیادگرایی، از روابط و مناسبات مردم شناختی، جامعه‌شناختی، اقتصادی و سیاسی نیز کاوش کرد. امر دینی و امر مقدس محصول همه این‌هاست و این عوامل است که در پدیدآوردن متن‌های دینی و ابداع شیوه‌هایی برای تفسیر آن نقش بازی می‌کند. این دیدگاه درباره دین وی را به برداشتی دیگرگونه از اسلام هدایت می‌کند؛ چنان که مدعی می‌شود اسلام چیزی نیست جز مجموعه برداشت‌های تاریخی، اجتماعی، سیاسی و... که بالطبع امری نسبی خواهدبود که به حد یک متغیر تاریخی و یا جغرافیایی و یا قومی تقلیل می‌یابد. «چیزی به نام اسلام وجود ندارد؛ آنچه هست اسلام‌هاست. اسلام ذات ثابت و دگرگون ناشدنی ندارد؛ بلکه پدیده‌ای تاریخی است که در خور تاریخ و جغرافیا و در آمیزش با فرهنگ‌ها و سنت‌های گوناگون، شکل‌ها و صورت‌های گوناگون می‌یابد. نه تنها اسلام فرقه اسماعیلیه، با اسلام فرقه وهابیت تفاوت دارد، که اسلام هر مسلمانی با مسلمان دیگر متفاوت است. نه تنها رابطه اسلام من با اسلام اسامه‌بن‌لادن، چیزی در حد تشابه اسمی است که اسلام فقیه هر مذهبی با هم طرازان او یکی نیست.»، اما از آنجا که اسلام دارای قوانین- شریعت- لایتغیر است وی برای تداوم نظر خویش حکم به عقل ستیز بودن آن می‌دهد:از جستار عقلانیت مدرن که بگذریم، راست آن است که فیلسوفان مسلمان، از فارابی تا ابن‌رشد، برای سازگاری دین و عقل کوشش بسیار کردند. تاریخ، اما گواه شکست آنهاست. تاریخ اندیشه اسلامی وا می‌نماید که در جدال عقل و اسلام، چیرگی از آن شریعت بوده است. لئو اشتراوس، هنگامی که دشواری برنامه نظری فارابی را تبیین می‌کند، به درستی بر گره اصلی کار او انگشت می‌نهد: فارابی می‌کوشید فلسفه سیاسی را با دین پیامبری سازگاری دهد که در بنیاد، قانونگذار است. قرآن، متن پایه‌ای مسلمانان، خود به تنهایی، بیش از تورات، آیات تشریعی دارد. پرسش بنیادی، تأمل در رابطه خدا و متن قانونگذار با عقل مستقل آدمی است. نواندیشان دینی که به تحول معرفت دینی از درون آن باور دارند و با نگهداشت نظام فکری و دستگاه مفهومی سنتی می‌کوشند آن را با ضرورت‌ها و مقتضیات زمان و مکان سازگار نمایند، پیش از هر چیز، دراین رابطه باید بیندیشند و پاسخی برای این پرسش بیابند که در برابر خدایی قانونگذار، چگونه می‌توان لگام خرد را رها کرد. همچنین برای این پرسش که چرا تکاپوی پیشینیان در چارچوب سنت، به فرجامی نرسید و همواره دریافت عقلانی از دین مغلوب درک شرعی از عقل شد.»

براین مبنا او نجات از آن نقص عقل‌ستیزی را تجویزی این چنین می‌کند که بیانگر تقاضای تسلیم در برابر مدرنیته است و کنار نهادن فقه و تبدیل دین به موضوعی آکادمیک: «آنچه روحانیون نوگرا سخت بدان نیازمندند، آگاهی از تاریخ سنت با روش‌شناسی مدرن است. روحانیان نوگرا اگر از درد دین تب دارند و تعهدی بر دوش، ناگزیرند خود را از چنبره فروعات فقهی برهانند، به روی جهان معرفت اسلامی که در بیرون دارالاسلام رشد کرده، گشوده شوند و باری، از بر کردن متن را فرو نهند و خواندن دوباره آن را بیاموزند. روحانیان نسل نو، اگر در مال و مقام طمع نبسته و در ایوان اقتدار اجتماعی و سیاسی ننشسته‌اند، چار و ناچار، باید بپذیرند که علم امروزی دین اسلام، دیگر، نه به دست ارباب لحیه و عمامه، که به جهد پژوهشگران و نه در حوزه‌ها و حجره‌ها، که در دانشگاه‌ها و نهاد‌های تحقیقاتی مدرن تولید می‌شود.» در مورد حجاب نیز وی معتقد است: «حجاب از نمونه‌های آشکاری بودکه جمهوری اسلامی اجباری کردن آن را موجه دانست و می‌داند؛ در حالی که بسیاری از فقیهان درجهان اسلام حجاب را مانند دیگر تکلیف‌های دینی اختیاری می‌دانند و اجبار به آن را مخالف فلسفه تشریع می‌شمردند. مضمون سرراست و روشن این تجویز، پیشبرد پروژه اسلام منهای روحانیت است که در کنار عقیده وی درباره «وجود اسلام‌ها» و نه یک اسلام اصیل، به معنی فروکاهیدن اسلام از یک دین کامل به یک دین فردی و بویژه غیرسیاسی است. هم از این روست که می‌نویسد: «آن‌ها که در جریان تحولات جهانی هستند و می‌کوشند به غربیان بباورانند که تنها اسلام اسامه، اسلام نیست و اسلامی صلح‌جو و آزادیخواه نیز هست، باید به پرسش‌های مهیبی پاسخ دهند. چه رازی در کار است که به زایش اسلام خشونت‌پرور مجال زایش داده است؟ چرا هواداران آزادیخواه و صلح‌جوی اسلام، نتوانسته‌اند نه دولتی دموکراتیک پدید آورند و نه قدرت خود را در عرصه جهانی تثبیت کنند؟»

و پاسخ آن پرسش را چنین به ذهن مخاطب می‌ریزد: «من از بحران درونی اسلام سخن می‌گویم. در فرهنگ، جامعه و سنت کشور‌های اسلامی، چه روی داد که سرزمین آن‌ها را جای تاخت و تاز سربازان استعمار کرد؟ فرهنگ کشور‌های اسلامی، دچار چگونه انحطاطی است که نتوانسته شالوده انسانگرایی و خردورزی را بنیان نهد یا بپذیرد؟»

از سوی دیگر وی با رویکردی تاریخی در پی یافت شواهد و اسنادی در باب ریشه‌دار بودن سکولاریسم در ایران است تا کلیت فکر خود را مستند و ریشه‌دار در تاریخ هم جلوه دهد: اگر سکولاریسم را باور به جدایی نهاد دین از نهاد دولت و نفی هرگونه امتیاز دینی در دستیابی به مناصب اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بدانیم، زندگینامه خود نوشت شیخ ابراهیم زنجانی، یکی از مهم‌ترین رساله‌ها درباره سکولاریسم به شمار خواهد آمد که در دوران مشروطیت، سپیده دم آشنایی ایرانیان با تجدد، نوشته شده است. نویسنده این کتاب، از پایگاه اعتقاد دینی و اجتهاد سنتی، دولت دینی و قدرت روحانیان را نامشروع می‌داند و رابطه آن را با استبداد سیاسی در تاریخ ایران می‌کاود. نقد او از این مقوله‌ها و نیز از نظام روحانیت، یک سره، درونی است؛ یعنی نه بر مبنای دستگاه مفهومی تجدد که بر پایه مبانی سنت است؛ امری که در تاریخ معاصر ایران شاید نمونه‌های نادری برای آن بتوان یافت. با این همه، این نقد، بدون تلاش نویسنده آن برای فاصله گرفتن از منظومه فکری و نظام روحانیت و نیز کوشش برای فهم تجدد، هرگز نمی‌توانسته صورت بندد. پرسش بنیادی، چرایی بی‌دنباله بودن این سنخ نقادی‌ها و سرانجام نیافتن آن‌هاست؛ امری که شاید باید راز آن را در سرنوشت خود ایده‌های مشروطیت و آرمان‌های آن جست‌وجو کرد.

بلبشوی مرجعیت!

به طور کلی آنچه در تقریباً تمام نوشته‌ها و گفته‌های خلجی در زمینه دین و ولایت فقیه قابل توجه است تلاش وی برای القای تأویل پذیری کامل اسلام – و در واقع نفی احکام اولیه- و نیز مخدوش جلوه دادن اصل ولایت می‌باشد. آشکار است که وی از یک سو اسلام را با دیدگاه خود منطبق می‌کند و از دیگر سو تشیع را از مفهوم و ذات خود دور و به گرایش‌های غربی نزدیک نماید. او حتی استفاده از ابزار جدید –مانند کامپیوتر و اینترنت- در حوزه‌های علمیه را در چارچوب این دیدگاه خود ارزیابی می‌کند: «سایت یک مرجع تقلید، به واقع «بیت» و «دفتر» مجازی اوست؛ در آن می‌توان استفتاء کرد، از فتوا‌های آن مرجع و «توضیح المسائل» او آگاه شد، راه ارتباط برای پرداخت وجوه شرعی را پیدا کرد و از همه مهمتر، اطلاعاتی درباره شخصیت آن مرجع تقلید به دست آورد. این اطلاعات، رسمی و فقیهانه‌اند؛ یعنی جدا از نام‌های خاص، ماهیت اطلاعاتی هر سایت از یک مرجع تقلید با اطلاعات سایت دیگر درباره مرجع تقلید دیگر تفاوتی بنیادی ندارد. همه این زندگی‌نامه‌ها تلاش می‌کنند به نوعی اعلمیت و برتری فقهی آن مرجع را بر دیگر مرجع‌ها ثابت کند و البته پیش از همه، زندگی وی را در هاله‌ای از قدسیت و معنویت بپیچد و کار احراز «شرط عدالت» را برای مقلدان بالقوه و بالفعل بدیهی بنمایند. در پاره‌ای از این سایت‌ها به نوعی تلاش شده تا آن مرجع تقلید را صاحب کرامات و خوارق عادت نشان دهند و حتی نمایندگان آن مرجع را کسانی فرانمایند که به اذن خداوند قادر به شفا دادن بیماران لاعلاج هستند. برخی از مراجع نیز در سایت‌های خود تلاش می‌کنند از کارنامه عمرانی خود گزارش دهند و به ویژه خواننده مؤمن را از شهرک‌هایی که برای طلبه‌ها ساخته‌اند یا کتابخانه‌ها و مدارس علمیه‌ای را که تأسیس کرده‌اند آگاه کنند و به این ترتیب وی را در جریان خدمات مذهبی خود قرار دهند و مقلدان را به پرداخت منظم و کامل وجوه شرعی ترغیب کنند، اینترنت برای فقیهان، ابزاری کارآمد برای ترویج تصویری قدسانی از خود و درنتیجه تحکیم پایه‌های مرجعیت قلمداد می‌شود.» هرچند اغلب نوشته‌های خلجی صبغه‌ای گزارشی دارند و کمتر می‌توان در آن‌ها اظهارنظر صریح و یا تحلیل قطعی مشاهده نمود، اما به طور مشخص وی حکومت اسلامی را چیزی غیرعملی می‌داند:

«حکومت اسلامی طرح و نظریه‌ای است ارزش محور و تعیین کننده هنجار‌های خوب و بد یا حلال و حرام. این دیدگاه نه می‌تواند جایگزین نظریه‌ای سیاسی شود نه به جای نظریه‌ای اقتصادی بنشیند؛ زیرا موضوع علم سیاست و علم اقتصاد، واقعیت روابط و مناسبات قدرت یا ثروت است، نه ارزش‌های اخلاقی یا فقهی. درنتیجه هواداران حکومت اسلامی فاقد نظریه‌ای برای عمل در این زمینه‌ها هستند. حکومت اسلامی به این ترتیب یک آرمان اخلاقی است که اگر نتواند برنامه اجرایی موفقیت‌آمیزی طراحی و عملی کند، تنها حاصل آن، ویرانگری فراگیر دستاورد‌های نظام مدیریت علمی جامعه خواهد بود.»

از این زاویه، وی به تخطئه و ارائه توصیفی منفی و شکست خورده و دچار تناقض درونی از جمهوری اسلامی می‌پردازد. او بدون آن که درباره انقلاب و خوب یا بد بودن آن نظری ابراز کند در گزارشی از حریم خصوصی افراد در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، چنان ذهن خواننده را جهت می‌دهد تا به این نتیجه برسد که انقلاب اسلامی با استفاده از فضای ملتهب و هیجان زده و با شعار‌ها و وعده‌های دروغ همراهی مردم را به دست آورد و پیروز شد:

«مسئله حجاب، حتی از روز‌های پیش از انقلاب در مطبوعات و محافل گوناگون مطرح شد. بخش عمده‌ای از زنان طبقه متوسط و انقلابی امیدوار بودند که در حکومت اسلامی پس از انقلاب، حجاب امری اجباری نشود. برپایه نوشته روزنامه کیهان در بهمن ماه پنجاه و هفت، آیت الله محمود طالقانی، از رهبران مذهبی و انقلابی گفت: در حکومت آینده حجاب اجباری نیست. آیت الله خمینی نیز تلویحاً از اجباری نبودن حجاب و تصریحاً از اجباری نبودن پوشش چادر سخن گفت. اما سخت‌گیری‌های غیررسمی درباره حجاب از فردای پیروزی انقلاب آغاز شد. تا سال شصت، هنوز حجاب امری کاملاً اجباری و رسمی نشده بود؛ اما درست همزمان با حذف سیاسی و خونین گروه‌های سیاسی چپ و نیز کنار زدن ابوالحسن بنی صدر، نخستین رئیس‌جمهوری اسلامی ایران، حجاب اجباری شد و تدابیری سخت‌گیرانه برای اعمال آن در مکان‌های عمومی اندیشیده شد.»

چنین مضامینی کمابیش در مقالات مختلف او مطرح می‌شوند. به طوری که وی این ایده را به انتخابات نهم ریاست جمهوری هم تعمیم داده و با این ادعا که با انتخاب‌کنندگان آقای احمدی‌نژاد «بسیاری از بنیادگرایان تندرو خواهان برقراری حکومت اسلامی هستند» می‌نویسد: «اما مقاومت نیرو‌های سیاسی و روشنفکری و نیز بخش عمده‌ای از مردم در برابر روند‌های غیردموکراتیک افزایش یافته است و بستن رسانه‌های مستقل و تحمیل بیش از پیش قالب‌های فقهی بر اقتصاد، فرهنگ و جامعه می‌تواند مخاطره‌آمیز باشد.

در بدنه حکومت نیز مخالفت‌هایی با بازگشت به آرمان‌گرایی‌های چند دهه پیش و نادیده گرفتن نزدیک به سی سال تجربه اجرایی جمهوری اسلامی وجود دارد و طرح اسلامی کردن حکومت می‌تواند چالش‌هایی را در درون حکومت برانگیزد.»

سیل تهمت‌ها به جمهوری اسلامی ایران و اندیشه ولایت فقیه

خلجی معتقد است دست‌اندرکاران نظام برای رسیدن به خواسته‌های خود از هر ابزاری ـ. حتی مصادره به مطلوب دیدگاه‌های امام خمینی (ره) ـ. استفاده می‌کنند و در واقع و عملاً در زیست سیاسی خود از ماکیاولیسم پیروی می‌نمایند؛ ضمن آنکه اساساً نظریات امام (ره) را هم چندان محکم و قابل استناد نمی‌داند: «از چشم‌انداز سیاسی، جدال بر سر تملک دیدگاه‌های آیت‌الله خمینی و از آن خود کردن این «سرمایه نمادین» در جمهوری اسلامی پرمعناست. می‌توان گفت که این جدال سرشتی تاریخی و علمی ندارد و دغدغه بازیگران صحنه سیاسی چندان پی بردن به واقعیت معنا‌های نهفته در گفتار و رفتار آیت‌الله خمینی نیست؛ بلکه هر یک از آنان بیشتر به امکانات پنهان در این سنت برای پیش بردن برنامه سیاسی خود می‌اندیشند. از نظر تاریخی، دیدگاه‌های آیت‌الله خمینی بسیار پیچیده و پرابهام است و از آنجا که وی مشی و مشربی کمابیش انعطاف‌پذیر با تحولات اجتماعی و سیاسی داشت، شناخت علمی نظر و عمل او تنها با نهادن آن در درون سیاق تاریخی و پیوسته با رویداد‌های پیرامون قابل ارزیابی است؛ نه بر شانه رویکرد‌های ایدئولوژیک این یا آن جناح و جبهه سیاسی. همچنین دشوار بتوان این «فقیه انقلابی» را که دست آخر بیشتر از گفتار ایدئولوژیک چپ زمانه اثر پذیرفته بود [!]، آشنا یا آشتی‌گر با منظومه فکری لیبرال مدرن دانست. راست آن است که گسست از سنت آیت‌الله خمینی در شرایط کنونی برای بازیگران فعال سیاسی در ایران بسیار دشوار است و تنها شاید در صورتی ممکن شود که تجدیدنظری بنیادی در شالوده‌های فکری و مقوله‌های اساسی قانون اساسی مجال پیدا کند و در پی تحولی فراگیر، قانون اساسی بر درکی شفاف و به دور از ابهام از جمهوریت و دموکراسی بنا گردد.»

از جهتی دیگر، وی درصدد تضعیف پایگاه مردمی روحانیت و انتساب وابستگی اقتصادی این نهاد به دولت ـ. و در مقابل، تأمین خواسته‌های دولت ـ. برمی‌آید:بخش عمده روابط اقتصادی دولت و حوزه علمیه قم در هیچ گزارش رسمی منتشر نمی‌شود؛ اما برخی روحانیان در قم می‌گویند نهاد‌هایی که مستقیم یا غیرمستقیم از بودجه یا امتیاز دولتـــی بهره‌مند بودند، اکنون پررونق هستند، زیرا به طرز چشمگیری، بودجه‌ها و امتیاز‌های دولتی فراوانی به حوزه علمیه سرریز می‌شود. ناظران بسیاری باور دارند هدف آقای احمدی‌نژاد از تجهیــز افزون‌تر اقتصادی روحانیت، بهره‌گیری از شبکه گسترده اجتماعی روحانیان برای مقاصد سیاسی است... آقای احمدی‌نژاد در ماه‌های اخیر به طرز بی‌سابقه‌ای در سخنــــرانی‌های رسمی به باور‌های مذهبی استناد کرده و حتی در سخنرانی خود در سازمان ملل متحد دعای فرج امام زمان را خوانده است. رفتار و گفتار غلیظ دینی محمود احمدی‌نژاد می‌تواند نشانه‌ای بر ظهور گروه تازه‌ای از نیرو‌های مذهبی در جامعه ایران باشد که گاهی تندروتر از روحانیان به اعتقادات دینی تمسک می‌کنند و این اعتقادات را پایه‌ای برای برنامه مدیریت سیاسی خود می‌گردانند. در دهه‌های گذشته چالشی آشکار و نهان میان روشنفکران مذهبی و روحانیون وجود داشته است. بخش عمده‌ای از این چالش به نزاع بر سر رهبری دینی جامعه بازمی‌گشت و اکثریت روحانیون را وامی‌داشت تا در برابر رقیب تازه خود که تجددگراست صف‌آرایی کنند و از انحصار رهبری دینی خود نگهبانی نمایند. اما این بار رقیب روحانیون در رهبری مذهبی نه روشنفکران مذهبی که تندروان تجددستیز مذهبی هستند که بر مقام‌های بالای سیاسی تکیه زده‌اند و می‌کوشند نیاز‌ها و خواسته‌های اقتصادی روحانیان را، دست‌کم، در کوتاه‌مدت برآورده کنند.

وی در مقاله‌ای به زبان انگلیسی با عنوان نقض حقوق بشر در ایران گسترش یافته است، خواستار افزایش فشار‌های بین‌المللی بر جمهوری اسلامی گردید تا به رعایت حقوق بشر تن بدهد. همچنین در مقاله‌ای مشترک با محسن‌سازگارا ـ. که برای یک مؤسسه امریکایی در واشنگتن تهیه شده است ـ. پس از تحلیل اوضاع، اینچنین نتیجه‌گیری کرده است:کشمکش‌های سیاسی ویژگی‌های شاخص جمهوری اسلامی از زمان آیت‌الله خمینی بوده است. این چنین کشمکش‌ها هرگز شکل یک رقابت سالم و آزاد را برسر علایق و سلایق پیدا نکرد که از ویژگی‌های یک فرآیند دموکراتیک است. بلکه ایران همیشه از درگیری‌های ناآشکار بر سر قدرت رنج می‌برده و حکومت را در انجام وظایفش با اختلال مواجه کرده است.

مهدی خلجی بیشتر به دین و سیاست می‌پردازد و در آثار او کمتر به مقوله فرهنگ و هویت ملی به طور اختصاصی و صریح برمی‌خوریم. با این حال در لابه‌لای مطالب او می‌توان برخی نشانه‌ها را از دیدگاه‌های وی در این زمینه مشاهده نمود؛ و بویژه با سنجیدن این اظهارات با آنچه درباره دین و سیاست مطرح کرده است. او در نگاهی به کتابی درباره رفتار ایرانیان می‌نویسد:دوره 400 ساله‌ای که در این کتاب بررسی شده، بی‌اختیار خواننده را به مقایسه ایران و اروپا برمی‌انگیزد. در دورانی که اروپا به سوی پیشرفت و عقلانی کردن نظام زندگی می‌تازد و به همین سبب مردمان سختکوش و پرکار و ریاضت‌کش شده‌اند، تصویری که از ایران پیش چشم ما می‌گسترد مردمانی است بیشتر لذت‌جو و کامران، کم‌کار و کرخت و نیز در دوران افول عقلانیت.

در بررسی دیدگاه‌های دینی و سیاسی خلجی دیدیم که وی بشدت از غربی شدن و عقلانی ـ. عرفی ـ. شدن (سکولاریسم) دین دفاع می‌کند. آنچه وی در اینجا بدان اشاره کرده متضمن همان دیدگاه است و چنین به ذهن متبادر می‌کند که اکنون نیز برای پیشرفت باید مطابق الگوی اروپا عمل کرده و مهمتر اینکه هرچه از این الگو فاصله بگیریم به الگوی دین‌باوری می‌رسیم که نتیجه آن لذت‌جویی و افول عقلانیت است. در همین راستاست که از عبدالکریم سروش چنین تجلیل می‌کند:

«در سال‌های اخیر، عبدالکریم سروش اعلام کرده که در حال انداختن طرحی نو در تجدید تجربه اعتزال، احیای عقلانیت از درون سنت و فعال کردن کارمایه انتقادی سنت است؛ طرحی که تاکنون چیزی از آن به چاپ نرسیده است. عبدالکریم سروش در حالی سال شصت عمر خویش را سپری می‌کند که نامش بی‌گمان در تاریخ تفکر دینی در ایران در ادامه نام کسانی، چون علی شریعتی و مرتضی مطهری باقی خواهد ماند. شاید اگر اندیشه‌های وی نبود، گذار به دوره دیگری از اندیشیدن که بیش از ایمان، دغدغه تجدد و آشفتگی‌ها و نسبیت‌های آن را دارد ممکن نبود. عبدالکریم سروش بخشی از تاریخ رویکرد دینی به تجدد و رویکرد مدرن به دین در ایران است و نقطه بازگشتی همیشگی برای آنان که در پیوند میان دین و تفکر جدید در ایران می‌اندیشند.»

او در حالی که فردی مانند آشوری را می‌ستاید (داریوش آشوری از پژوهشگران و مترجمان نادری است که سخت دلمشغول پرسش زبان فارسی و مدرنیت است/ اثر داریوش آشوری بسی فراتر از کوشش مترجمانه است؛ فرهنگ‌نویسی است؛ یعنی پروژه‌ای که در جهان امروز کار یک تن به شمار نمی‌رود. از این رو، بردباری، سختکوشی، پیگیری و نستوهی داریوش آشوری در پدید آوردن این فرهنگ ـ. با دشواری‌های مالی و تنگنا‌های زمانی فراوان ـ. سپاس چند نسل فارسی‌زبان را برمی‌انگیزد ـ. مهندسی زبان فارسی در فرهنگ‌نویسی داریوش آشوری ـ. بی. بی‌سی) نسبت به کسی مثل شایگان چنین نظری را ابراز می‌کند:

«منش فکری داریوش شایگان به سرگذشت شخصی او پیوند خورده است و خودآگاهی و میلش به بی‌ریشگی، در سلوک زندگی او سرچشمه می‌گیرد. درک او از هویت ایرانی با هویت غربی که همانا نفی دوگانه هردو است، بسیار شخصی است. از این رو، بویژه درباره شایگان این سخن راست درمی‌آید که نوشته‌ها و دیدگاه‌های فلسفی‌اش، اتوبیوگرافی یا زندگی‌نامه خودنوشت است. از همین روست که کاوه سرزمین سراب‌ها نمونه فرد ایرانی نیست؛ نمونه فرد هیچ جامعه‌ای نیست؛ چرا که او به هیچ سرزمینی بسته نیست و به طرزی اشرافی، کولی‌وار می‌زید.»

در واقع، خلجی در یک سو به برخی از گروه موسوم به روشنفکران دینی متمایل است، زیرا آرای آنان را مطابق پندار‌های خود می‌بیند و برخی دیگر را برنمی‌تابد؛ و در سویی دیگر برخی از گروه موسوم به روشنفکران غیردینی را می‌ستاید (شاید به دلیلی مشابه) و از برخی دیگر فاصله می‌گیرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان