متن نامه امام جواد به یکی از خواص اصحاب خود علی بن مهزیار اهوازی:
بسم الله الرحمن الرحیم یا علی احسن الله جزاک و اسکنک جنته و منعک من الخزی فی الدنیا و الآخرة و حشرک الله معنا. یا علی قد بلوتک و خیرتک فی النصیحة و الطاعة و الخدمة و التوفیر و القیام بما یحب علیک. فلو قلت انی لم ار مثلک لرجوت ان اکون صادقا فجزاک الله جنان الفردوس نزلا فما خفی علی مقامک و لا خدمتک فی الحر و البرد، فی اللیل و النهار فاسأل الله اذا جمع الخلائق للقیامة ان یحبوک برحمته تغتبط بها انه سمیع الدعاء. [2]
به نام خداوند بخشاینده مهربان. ای علی بن مهزیار خداوند به تو جزای نیکو عنایت فرماید، و جایگاه ترا بهشت قرار دهد و از خواری دنیا و آخرت مصون دارد و تو را با ما محشور بگرداند. خداوند تو را به پند و اندرز و اطاعت و خوف و وقار و مسکنت آزموده است و در آنچه واجب است امتحان خوبی داده ای، اگر بگویم مانند تو را در میان اصحاب ندیده ام، امیدوارم راست باشد، خداوند جزای اعمال نیک تو را بهشت برین قرار دهد، البته مقام تو بر ما پنهان نیست و خدمت تو هم پوشیده نیست که در سرما و گرما و شب و روز به واجبات قیام کردی، من از پیشگاه خداوند تقاضا دارم روزی که همۀ خلائق را جمع می کنند تو را به پاس دوستی ما به رحمت خویش متنعّم سازد به طوری که مورد غبطۀ دیگران گردد، او خداوندی است که شنوندۀ هر دعائی است.
از این نامه و نامه های دیگری که امام جواد (ع) به علی بن مهزیار نوشته، معلوم می شود علی بن مهزیار چقدر جلیل القدر و عظیم الشأن بوده که امام او را این چنین از صمیم دل دعا می کند، دعائی که اجابت آن حتمی است.
[نامه علی بن مهزیار به امام جواد (ع)]
علی بن مهزیار در نامه ای به امام جواد (ع) نوشت که چون در شهر اهواز زلزله زیاد می شود، آیا اجازه می فرمائید از آن شهر به جای دیگر نقل مکان کنیم؟ امام در پاسخ نامه او دستور دادند که از اهواز بیرون نروند و روز چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگیرند و در روز جمعه جامۀ پاکیزه به تن کنند و غسل نمایند و از شهر بیرون روند و دعا کنند تا خداوند این بلا را از آنجا دفع کند. علی بن مهزیار می گوید دستور امام را به کار بردیم، دیگر زلزله ساکت شد. [3]
[نامه امام جواد (ع) به حسین بن عبد الله نیشابوری «والی سجستان»]
از جمله نامه های آن حضرت، نامه ای است که علامه مجلسی از کافی نقل می کند، که صیدلانی گفت: با مردانی از اهل سجستان و بست در سفر مکه بودیم، سال اول خلافت معتصم بود، در طواف کعبه حضور امام جواد (ع) رسیدیم عرض کردم مردی است که به ولایت و دوستی شما متکی و علاقمند است، ولی اهل دیوان است و من هم باید خراجی به او بپردازم، اگر شما به او نامه ای مرقوم فرمائید که به من احسان کند، موجب سپاس و تشکر است.
امام (ع) فرمود من او را نمی شناسم. عرض کردم من او را می شناسم و اطمینان دارم که از شیعیان و ارادتمندان شما و برادران ایمانی ما می باشد و نامه شما به حال او مفید خواهد بود. امام (ع) کاغذ برداشت و این نامه را به او نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد فان موصل کتابی هذا ذکر عنک مذهبا جمیلا و ان لک من عملک ما احسنت فیه فاحسن الی اخونک و اعلم ان الله عزوجل مسائلک عن مشاقیل الذر و الخردل؛ [4]این شخص که نامه مرا به تو می رساند از تو نقل کرد که تو مذهب نیکو و پسندیده ای داری و این که اعمال تو مورد تحسین و رضایت خاطر مردم است، تا بتوانی نسبت به برادران دینی خود نیکی کن و بدان که خداوند عزّوجلّ در قیامت هر ذرّه و خردلی از عمل نیک را فراموش نمی کند. »
راوی گفت: وقتی به سجستان رسیدم، خبر این نامه را به والی آنجا حسین بن عبد الله نیشابوری داده بودند در دو فرسخی شهر به استقبال ما آمد چون نامه حضرت را به او دادم آن را بوسید و به چشم کشید و گفت حاجت تو چیست؟ گفتم: مالیاتی باید به دیوان محاسبات شما بدهم. گفت: آن را بخشیدم و تا من والی اینجا هستم، خراج از تو مطالبه نمی کنم. آنگاه از وضع زندگی من پرسید، چون جریان کار خود را برای او گفتم، به من محبّت بیشتری کرد و نوشت مادام العمر از مالیات معاف باشم و تا زنده بود، صله و احسانش نسبت به من قطع نشد.[5]
[نامه امام جواد (ع)
راوندی در خرائج می نویسد: جناب عبد العظیم حسنی نامه ای به خدمت امام محمد تقی جواد الائمة نوشت و در آن از مهدی امت و قائم آل محمد سؤال نمود فقال:
المهدی یجب ان ینتظر فی غیبته و یطاع فی ظهوره و هو الثالث من ولدی و ان الله یصلح امره فی لیلة کما اصلح امر کلیمه موسی (ع) حیث ذهب لیقتبس لأهله نارا هو سمی رسول الله و کنیته تطوی له الارض و قیل له القائم لانه یقوم بعد موت ذکره و ارتداد النفر من القائلین بإمامته و سمی المنتظر لأن غیبته یطول امرها فینتظر خروجه المخلصون و منکره المرتابون من القائلین و یهلک المستعجلون. [6]مرقوم فرمود:
«مهدی کسی است که انتظار او واجب است و باید در غیبت او انتظارش را داشت و به هنگام ظهور اطاعت او را نمود او سومین اولاد من است و خداوند به دست او امور عالم را در ظرف یک شب اصلاح می کند و همانطور که برای موسی بن عمران اصلاح فرمود و آتش از درخت در کوه طور برافروخت که همه دیدند و نور آن غیر از نور همه روشنی ها و انوار بود. او را به نام رسول خدا و کنیۀ او می خوانند، برای آن که زمین در ادارۀ او بهم درمی نوردد و او را قائم گویند برای آن که پس از مرگ نام او در میان خلق است و از کسانی که قائل به امامت او می باشد، مرتد می گردد او را منتظر می خوانند برای آن که غیبت او به طول می انجامد به اندازه ای که مخلصین در حال انتظار مانده و شکّاکین مرتد شده و شتابزدگان هلاک خواهند شد.»
گسترش فعالیت شیعه در زمان امام جواد (ع)
اما جواد (ع) در دوران خلافت مأمون از آزادی بیشتری برخوردار بود و در سراسر حیطه حکمرانی خلیفه، سازمان امامت، وکلای خود را اعزام می کرد و به فعالیّتهای خود همچنان گسترش می داد بدین جهت وکلای امام (ع) در بسیاری از شهرها مانند: اهواز،[7]همدان، [8]سیستان و بست، [9]ری، [10]بصره،[11]واسط، بغداد[12] و مراکز سنتی امامیه کوفه و قم و خراسان پخش شده بودند، امام به هواداران خود اجازه می داد در دستگاه حکومت عباسی کار کنند، بدین جهت محمد بن اسماعیل بن بزیع[13]و احمد بن حمزه قمی پستهای مهمی در وزارت اشغال کردند. [14] نوح بن درّاج قاضی بغداد و پس از آن قاضی کوفه بود. چون بستگان او از کارگزاران امام جواد (ع) بودند لذا وی عقیده خود را در طول اشغال این سمت پنهان داشت. [15]
بعضی دیگر از امامیه مانند: حسین بن عبد الله نیشابوری حاکم بست و سیستان شد و حَکَم بن عُلیا اسدی به حکومت بحرین رسید، هر دو نفر به امام جواد (ع) خمس می دادند که حاکی از بیعت پنهانی آنان با امام نهم است. [16]
و همچنین پیروان امام در خراسان به خود اجازه دادند تا در ارتش عباسیان وارد شوند و در مقهور ساختن طغیان خرّمیّه شرکت جویند بنا به گفته مرحوم شیخ طوسی اینان در سال 220ه مقدار زیادی غنیمت جنگی را از قیام کنندگان گرفتند، امام جواد (ع) به آنها دستور داد تا خمس آن را مستقیما به آن حضرت و یا وکلایش بپردازند. [17]
آری در دوران خلافت مأمون فعالیت شیعیان و وکلای امام (ع) به منظور هدایت مذهبی و امور مالی بود و لذا تهدیدی به حکومت مأمون به حساب نمی آمد ولی بعضا به بهانه ای در مقابل مأمون می ایستادند.
فی المثل در سال 210 مردم «قم» که اکثرا شیعه بودند از خلیفه درخواست کردند تا خراج زمین را برای آنها کاهش دهد، همانگونه که به مردم «ری» تخفیف داده بود ولی مأمون تقاضای آنها را نپذیرفت. بنابراین آنان مأمون را از خلافت خلع کردند و از پرداخت خراج امتناع ورزیدند و کنترل امور شهر را به عهده گرفتند در نتیجه مأمون ارتش خود را از بغداد به خراسان گسیل داشت تا قیام مردم قم را فرو نشاند. علی بن هشام و عجیف بن عنبسه فرماندهی ارتش عباسی را به عهده گرفتند دیوار شهر را ویران و بسیاری از مردم را به قتل رسانیدند. [18]
در میان مقتولین، یحیی بن عمران که بنا به گفته ابن شهراشوب وکیل امام جواد (ع) وجود داشت [19]به علاوه مأمون هفت میلیون درهم خراج را از اهالی قم به جای مقدار معمول آن که قبل از قیام دو میلیون درهم بود، اخاذی کرد.
روایات طبری و ابن اثیر حاکی از آن است که برخی از سران این قیام به مصر تبعید شده اند که در میان ایشان جعفر بن داود قمی قرار داشت بنا به گفته طبری، جعفر بن داود از مصر فرار کرد و در سال 214 در قم قیام کرد ولی قیام او شکست خورد و خود وی دستگیر گردید و دوباره به مصر تبعید شد. [20]
منابع تاریخی علت قیام مردم قم را تنها عدم موافقت مأمون به کاهش مالیات دانسته اند و در ارتباط این قیام با سازمان امامت سکوت اختیار کرده اند. اما به نظر بعید می آید این قیام مردم شیعه قم و در رأس آنها وکیل امام جواد (ع) به خاطر کاهش مالیات باشد و هیچ ربطی با سازمان امامت نداشته باشد، آیا می توان ادعا کرد مردم شیعه قم به حیله و نیرنگهای مأمون، آن مار خوش خطّ و خال دربارۀ امام رضا (ع) پی برده اند و این قیام و خلع مأمون از خلافت عکس العمل آن بود؟! ظاهرا خود مأمون این فعالیتها را بی ارتباط به عقاید مذهبی مردم قم نمی دانست بدین جهت کوشید تا آنان را از طریق امام جواد (ع) پایان دهد. بنا به گفتۀ مورخان، مأمون در اثنای حرکت برای هجوم به روم امام جواد (ع) را فرا خواند و در ماه صفر سال 215در تکریت به او خوشامد گفت و در آنجا دختر خود امّ الفضل را با او تزویج کرد. مأمون از آن حضرت خواست تا در بغداد عروسی کند و آنگاه با همسرش به مدینه بازگردد. [21]
ولی ناگفته نماند که این ازدواج نه حمایت امامیه را نسبت به مأمون جلب کرد و نه قیامهای مردم قم را متوقف ساخت. جعفر بن داود مجددا از مصر گریخت و در سال 216 بار دیگر در قم قیام کرد و در آنجا لشگر مأمون را شکست داد. وی به مقاومت خود تا اواخر سال 217 ادامه داد و در همین زمان لشگر مأمون به قیام مردم قم خاتمه داده و جعفر بن داود را گردن زدند.[22]ولی فعالیتهای مخفیانه علویان و شیعیان در سطح گسترده ای همچنان ادامه داشت.
پس از مأمون برادرش معتصم در سال 218 به خلافت رسید امام جواد (ع) و «محمد بن قاسم طلقان» را به بغداد فرا خواند تا نقش آنها را در رهبری فعالیتهای زیرزمینی شیعیان مورد تحقیق و بررسی قرار دهد. محمد بن قاسم همینکه از تصمیم معتصم آگاه شد از کوفه به خراسان گریخت [23]امام جواد (ع) با همسرش تحت الحفظ به بغداد اعزام گردید و در همانجا تحت نظر قرار گرفت سرانجام امام نهم چند ماه بعد به تحریک معتصم مسموم شد و به درود حیات گفت.
پینوشت ها
[1] بهجت الابرار،ص 99-سرور الفؤاد،ص 761-سفینة البحار،ص 26-در کلمهء سعد الخیر.
[2] کتاب الغیبة شیخ طـوسی،ص 622-بـحار،ج 05،ص 501.
[4] مـجلسی،بحار،ج 05،ص 7-68.
[5] کافی،ج 5،ص 211-111-بحار،ج 05،ص 78.
[6] الخراج راوندی،ص 991 چاپ هند،وفات الجواد،ص 95.
[8] اختیار معرفة الرجال،ص 2-611،نجاشی،ص 562.
[11] اختیار معرفة الرجال،ص 784.-رجال نجاشی،ص 081.
[12] اثبات الوصیة،ص 312-512.
[13] اختیار معرة الرجال،ص 465.
[17] طوسی،استبصار،ج 2،ص 85.
[18] کامل ابن اثیر،ج 5،ص 212-طبری،ج 5،جزء 01،ص 672.
[19] ابن شهراشوب،مناقب آل ابی طالب،ج 4،ص 793-ازدی تـاریخ المـوصل،طـبع قاهره،ص 863 بنا بنقل تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم،ص 97.
[20] طبری،ج 5،ص 082،جزء 01،حوادث سنه 412.
[21] طبری،ج 5،ص 082،جزء 01-ازدی،تاریخ الموصل،ص 993-ابـن اثیر،کامل،ج 5،ص 912.
[22] طبری،ج 5،ص 482،جـزء 01-کـامل ابن اثیر،ج 5،ص 122.
[23] محمد بن قـاسم در دوره امـامت امام جواد(ع)امام زیدیه انقلابی بود،چون معتصم قصد به دستگیری او کرد وی از کـوفه گـریخت و در طالقان قیام نمود ولی مـعتصم او را دسـتگیر کـرد و در سامراءبه زندان افـکند.آنـگاه وی به طور سری از زنـدان نـاپدید شدازاینرو بخش عظیمی از زندیه در قراء کوفه،طبرستان،دیلم و خراسان معتقد شدند که وی نـمرده،بـلکه زنده است و قیام مسلحانه خواهد کـرد تـا زمین را بـا عـدالت پر کـند پس از آنکه از ظلم پر شده بـود(مروج الذهب،ج 6،ص 611 بن بنقل تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم،ص 89).