به گزارش اقتصادآنلاین، شکوفه حبیبزاده در شرق نوشت: محمد سوری که آن زمان بهواسطه آنکه ایران تعدادی کشتی اجاره به شرط تملیک به عمانیها داده بود و به همین دلیل به این کشور تردد داشت، در دیداری با سالم اسماعیلی، مشاور سلطان قابوس، با پیشنهادی از سوی او مواجه میشود؛ پیشنهادی که خبر از تمایل عمان برای میانجیشدن این کشور برای مذاکرات ایران و آمریکا میداد. حالا سوری برای نخستین بار، از مذاکرات پشتِپردهای میگوید که در نهایت به مذاکرات ایران و آمریکا ختم شد. به گفته او، چین هم جزء گزینههای میانجیگری ایران و آمریکا مطرح میشود، اما دیرتر از عمان، جواب مثبت میدهد و اینگونه میشود که قرعه این میانجیگری به نام عمان میافتد. او در این گفتوگو جزئیات بیشتری درباره این مذاکرات ارائه میدهد؛ مذاکراتی که در نهایت برای او هزینه برکناری از شرکت ملی نفتکش ایران را پس از 26 سال، به بار میآورد. خاطرات متعدد او از دوره فعالیتش در عرصه کشتیرانی و حضور در قامت مدیرعاملی شرکت ملی نفتکش، سبب میشود اطلاعات خوبی از شیوه تحریمهای کنونی آمریکا علیه ایران داشته باشد. سؤالی که مطرح میشود، چگونگی شناسایی و ردیابی کشتیهای ایرانی است که به مقاصد مختلف جهان با وجود تغییر نام کشتی یا تغییر پرچم حرکت میکنند. سوری خبر میدهد در دوره جدید تحریمها، سختگیری بیشتری اعمال میشود. به گفته او: «در تحریمهای جدید IMO Number و اسم کشتیها را در تحریم آوردهاند و حتی وقتی اسم کشتی را عوض کنیم، چون نمیتوانیم IMO Number را تغییر دهیم، شناسایی میشویم». به گفته او، تحریمها هزینه هنگفتی را بر اقتصاد ایران تحمیل کرده است که بههیچعنوان با زمان جنگ قابل قیاس نیست. مشروح این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
در ماههای اخیر اغلب آقای زنگنه میگوید وضعیت کنونی حملونقل دریایی و همینطور فروش نفت ایران در بازارهای جهانی حتی از دوره جنگ هم بدتر است. در دهه 60 و در دوران جنگ تحمیلی، در شرایطی که جولان جنگ و حملات هوایی دشمن، عرصه را بر کشتیهای ایرانی و خارجی که به بنادر امامخمینی و خرمشهر کالا میآوردند تنگ کرده بود، شما چندسالی مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی و چندسالی هم مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران بودید. وقتی مقایسه میکنید با وضعیت امروز که درگیر جنگ فیزیکی نیستیم و صرفا یک جنگ اقتصادی است، کدام یک شرایط سختتری است؟
بنده سه سال اول جنگ، مدیرعامل کشتیرانی جمهوری اسلامی و پنج سال مدیرعامل شرکت ملی نفتکش بودم. تحریمها دو بخش هستند؛ تحریم اول 10ساله که از 2006 تا 2016 برقرار بود که هشت سال در زمان آقای احمدینژاد و دو سال در زمان آقای روحانی به درازا کشید. البته در گذشته هم تحریمهایی داشتیم. از زمان کلینتون تحریمها شروع شد، تحریم عدم فروش هواپیمای مسافربری و نظامی، قطعات هواپیماها و... که آنقدر اثرات سنگین بر سیستم اقتصادی ما نداشت. تا جنگ تحمیلی شروع شد که چندین بخش دارد؛ من به بخش دریایی جنگ تحمیلی میپردازم که مربوط به کار کشتیرانی است. در بخش دریایی، همان روزهای اول چند فروند از کشتیهای کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران که در خرمشهر یا اروندرود بودند، مورد اصابت قرار گرفته یا آتش گرفتند یا به گل نشستند. چون جنگ غافلگیرانه بود و آمادگی برای مقابله نداشتیم و تا شرکتها بتوانند خودشان را جمعوجور کنند، مدتی طول کشید. بندر خرمشهر از بنادر مهم تخلیه کالاهای تجاری در قبل از انقلاب و در دوران جنگ بود. بندر امام برای کالاهای تجاری، بندر ماهشهر (نفتی)، بندر بوشهر و بندر آبادان (نفتی) بنادر فعال ما در قسمت خلیجفارس بودند. در جنوب یا جنوبیتر از این بخش، فقط بندر شهید باهنر فعلی را داشتیم که همان بندرعباس قدیم بود. کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران آن زمان فقط (و الان) در بخش کالاهای تجاری فعال بود و به کالاهای نفتی کاری نداشت. شرکت ملی نفتکش، کارهای نفتی را انجام میداد. بندر خرمشهر در همان هفتههای اول بهشدت ضربه دید و چون در تیررس سلاحهای عراقیها بود، بنابراین عبور و مرور از اروندرود برای این کشتیها امکانپذیر نبود و متوقف شد. بندر بوشهر هم مورد تهاجم قرار میگرفت. بندر امام فعالیتهایش را تا دو،سه سال ادامه داد (شاید هم بیشتر) تا بندر شهید رجایی که در دست ساخت بود بهتدریج آماده شد. بعدها بندر شهید بهشتی در چابهار راهاندازی شد که شاید سه سال طول کشید، اما خیلی هم بندر بزرگی نبود و تعداد اسکلههایش محدود بود. آنچه در زمان جنگ اتفاق افتاد، این بود که وقتی شرکتهای کشتیرانی اوضاعشان را جمعوجور کردند، راهحلهایی برای استفاده از بنادری که در منطقه جنگی یا در بندرعباس بود، به کار بردند. یادم هست مدیرعامل وقت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران در آن زمان که من نبودم حدود 10 ماه سر کار بود که اول مهر 1359 که جنگ شروع شد.
آن زمان مرحوم عرفانی مدیرعامل شرکت کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران بود. ایشان هم برای مقابله با جنگ تمهیداتی را پیشنهاد کرده بود و راهحلهایی را ارائه داده بود. من اول خرداد 1360 در کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران آمدم. آن زمان معاونت وزارت بازرگانی بودم و چهار ماه به هلال احمر رفتم تا به اسکان جنگزدههای خرمشهر و مناطق دیگر کمک کنم تا اینکه وزیر بازرگانی وقت (کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران زیرمجموعه وزارت بازرگانی بود) به اتفاق آقای عرفانی که از دوستان من بودند، به منزل ما آمدند و گفتند شما مدیریت کشتیرانی جمهوری اسلامی را بپذیرید چون آقای عرفانی سکته کرده بود و وضع مزاجی خوبی نداشت. من اول امتناع و بعد با اکراه قبول کردم و در آن وضعیت بحرانی، شروع به ارائه تمهیداتی کردم. اولا سعی کردیم بیشتر کالاهایمان را به بندر امام ببریم. بندر امام بزرگ است و تعداد اسکلههایش بیش از 30 اسکله است اما در تیررس دشمن بود. به کمک نیروی دریایی، نیروی هوایی، زمینی و همه ارگانهای وابسته به ارتش و سپاه، با برنامهریزیهایی که کردند، قرار شد کشتیها را به صورت کاروان به بندر امام ببریم و با کاروان برگردانیم.
در واقع حفاظت هوایی و دریایی با استفاده از ناوهای نیروی دریایی و ناوچههای سپاه داشته باشیم و هم وقتی کاروان میرود، در زمان حرکت کشتیها دقت بیشتری کنیم که البته دشمن هم آنطرف بیکار نبود و تقریبا زمان کاروانها را کمکم متوجه شد. اما وقتی 10 کشتی با هم بالا میرفتند و 10 کشتی خالی از بندر امام بیرون میآمدند، با حفاظت هواییای که بود و سیستمهای ضدموشکی که داشتیم، احتمال خسارت کمتر میشد. در بعضی از کاروانها ممکن بود هیچ کشتیای مورد اصابت قرار نگیرد یا گاهی سه کشتی مورد اصابت باشد. در آن زمان تعداد کشتیهای کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران در حد کافی نبود. بعد از اینکه شش،هفت تا از کشتیها را همان روز اول زدند، تعداد کشتیهای کشتیرانی حدود 13 فروند بود که اصلا جوابگوی حمل کالاهای موردنیاز نبود. بیمههای بینالمللی که باید به شرکتهای کشتیرانی خارجی پوشش دهند که به ایران بیایند، همه یا قیمتهایشان را آنقدر بالا بردند که برای شرکت کشتیرانی بهصرفه نبود که پوشش بیمه بگیرند یا اصلا پوشش بیمهای را قطع کردند. بعد از مدتی بیمه لویدز و زیرمجموعهشان، کلا اعطای هر نوع پوشش بیمه به کشتیهایی که میخواستند وارد منطقه جنگی ایران شوند را قطع کرد. با قطع این بیمهها عملا شرکتهای خارجی نمیتوانستند به ایران بیایند. تمهیداتی که به کمک بیمه مرکزی و دولت در نظر گرفته شد، این بود که هر شرکت خارجیای که کشتیاش را به ایران اجاره بدهد، میتواند از بیمه مرکزی بیمه بگیرد. در واقع بیمه ایران به همراه بیمه مرکزی پشتوانه کشتیهایی شد که به ایران میآمدند. دولت مبلغی را در بانک ملی ایران وثیقه گذاشت که اگر کشتیای در این عملیات نظامی آسیب دید و بهموقع بیمه ایران پولش را ندهد، بتواند از بانک ملی خسارتش را بگیرد. با این پشتوانه که خیلی راهگشا بود، کشتیهای خارجی حاضر بودند این کار را انجام دهند. البته مشکل کشتیهای خارجی فقط بحث بیمه نبود، پرسنل میترسیدند بیایند چون خطر بمباران و موشک بود، یا خطر کشته و مجروحشدن و در آبافتادن وجود داشت. بعضی از کشتیرانیها که وام بانکی داشتند، بانکها اجازه نمیدادند به منطقه جنگی بیایند بنابراین کشتیهایی میتوانستند بیایند که وام بانکی و بدهی نداشته باشند در نتیجه کشتیها نو نبودند. معمولا کشتیهایی که 10ساله هستند، وام بانکی دارند. پس با تمهیدات کشتیهای قدیمیتر (که البته در سن متعارف بودند) پرسنلی که حاضر باشند به منطقه جنگی بیایند، باید افرادی جنگدیده باشند مثل برخی از کشورهای اروپایی یا از شجاعت خاصی برخوردار باشند یا اگر خانواده دارند، انواع بیمهها را داشته باشند که اگر خطری متوجهشان شد، خانوادهشان تأمین باشد.
درواقع افراد باید شناسایی میشدند که چه کسانی باشند؟
بله. بنابراین شرکتهایی که به مناطق جنگی ما آمدند، سعی کردند پرسنلشان را از بین این افراد انتخاب کنند. بخشی دیگر اینکه ما خودمان هم کشتی کم داشتیم در نتیجه با مجوزهایی که من از دولت وقت گرفتم، تعداد قابل توجهی کشتی خریدیم. به طوریکه در عرض چهارسالونیم، 70 فروند کشتی یا برای کشتیرانیمان خریدیم یا کشتیهای زیرمجموعهاش مثل کشتیرانی ایران-هند که 50 درصد برای ایران و 50 درصد برای هند بود. به این ترتیب، ناوگان خودمان را در همه سایزها توسعه دادیم. اما برای اینکه کشتیهای نو را نگیریم که به منطقه جنگی بروند، کشتیهای دستدوم خریدیم. البته تعدادی هم کشتی نو سفارش دادیم که دو سال طول کشید تا آماده شد اما آنها را به بندرعباس میبردیم. با این تمهیدات، کشتیها به بندر امام میرفتند و کالاهای موردنیاز کشور را وارد میکردند و از بوشهر هم باید با کاروان میآمدند چون آنجا هم مرتب مورد حمله بود. اسکلههای بوشهر هم چهار،پنج اسکله بیشتر نبود، اما بندر امام جزء بنادر مهم کشور بود. بعدها مسئله بندر شهید بهشتی در چابهار مطرح شد و آنجا چهار اسکله نصب سریع (فلزی) ساخته و نصب شد و قسمتی از بار هم کمکم به طرف چابهار شیفت کرد. بندر بهشتی در آن زمان چهار اسکله فلزی بود که در خارج از ایران ساخته و در داخل نصب شد. به اضافه پنج اسکله کوچک که الان شهید کلانتری میگویند، برای کشتیهای پنج هزارتنی بود که به مناطق آزاد چابهار وصل است. بنابراین ما در آنجا 9 اسکله داشتیم. بنابراین با این تمهیدات حملونقل کالاهای تجاریمان از بحران خارج شد. البته تعداد قابل توجهی کشتی مورد اصابت بود و حتی بعضیهایشان غرق شدند که کالاهای صنعتی و آهنآلات یا مواد غذایی داشتند. اما نتوانستند حملونقل را متوقف کنند. کشتیهای استیجاری و ملکیمان زیاد شد ولو اینکه در هر ماه دو، سه کشتی مورد اصابت بود.
از طرف دیگر، پرسنل ایرانی و خارجی داشتیم؛ عدهای که حاضر بودند در منطقه جنگی باشند. کسی که به منطقه جنگی میرفت، شاید حقوقش دو برابر بود. در فیلم «جنگ نفتکشها» بخشی هست که میگویند حقوق کارکنان باید دو برابر شود، اینها واقعیت بود. در موشکباران و بمبارانهای هوایی حوادثی رخ داد که بعضیهایشان ناگوار بود و افراد قابل توجهی ایرانی و خارجی شهید و زخمی شدند. ناخداها و مهندسانی از آلمان، انگلیس، لهستان، یونان و ایرانی داشتیم. این شرایط حملونقل در بخش کالاهای تجاری بود تا وقتی که بندر شهید رجایی راه افتاد که تعداد اسکلههایش زیاد بود و در آنجا سیلو برای گندم و کالاهای دیگر درست کردند و کمکم کشتیهایی را که به بندر امام میرفتند به طرف بندر شهید رجایی شیفت کردیم که خارج از منطقه جنگی بود و پوشش بیمهای هم داشتند. شرکتهای بیمه از مدار خاصی به بالا را منطقه جنگی اعلام کردند که بندرعباس را شامل نمیشد اما بوشهر، بندر امام، بندر ماهشهر و خرمشهر را شامل میشد. سه سال که گذشت سیاست دولت صدام اینطور شد که کشتیهای نفتی را هم بزنیم چون تجاریها به بندر امام نمیآمدند و دیدند نفت ایران صادر میشود، در این مدت هم چند کشتی نفتی را زده بودند. سال 1364 دولت عوض شد البته نخستوزیری آقای موسوی ادامه داشت و آقای آقازاده وزیر نفت شدند. ایشان را از قدیم میشناختم و با آقای عابد جعفری که وزیر بازرگانی بود و مجدد انتخاب شد، اختلافنظرهایی داشتم که طبیعی هم بود و از آنجا رفتم که قائممقام وزارت نیرو شوم، دکتر بانکی وزیر نیرو شده بود. بعد آقای آقازاده فرمودند جناب آقای موسوی، نخستوزیر وقت گفتهاند شما حتما باید به شرکت نفتکش بیایید. من هم قبول کردم و به شرکت ملی نفتکش رفتم. آن زمان دفتر شرکت ملی نفتکش در خیابان شهید عاطفی بود، اما ساختمانی قدیمی با حدود 106 کارمند در اداره مرکزی بود و یک نفر نماینده هم در بندر ماهشهر داشت. من 10 سال برای تحصیلات به خارج از کشور رفتم. همه آنقدر تعریف و تمجید از شاه و امکاناتش میکردند که وقتی برگشتم، تصورم این بود کشتیرانی جمهوری اسلامی و شرکت نفتکش، ناوگان بزرگی دارد که متوجه شدم واقعا آنطور نیست.
شما قبل از انقلاب برای تحصیل رفته بودید؟
سال 1950رفتم و 1979 برگشتم. در رشته مهندسی مکانیک تحصیل کردم. وقتی برگشتم دیدم نه کشتیرانی ناوگان بزرگی دارد و نه شرکت ملی نفتکش. یک ساختمان کهنه در خیابان شهید عاطفی بود که چهار طبقه بالا و سه طبقه هم زیرزمین داشت و حدود 106 نفر آنجا بودند، بعضی جاها هوا و نور نداشت، 11 کشتی داشتند که دو تا از آنها سه سال در آبهای مالزی لنگر انداخته بود. پنج تا از کشتیها را هم به شرکت مشترک ایران-انگلیس داده بودند. عملا پنج کشتی دست خودشان بود. با این ناوگان میخواستند در برابر جنگ مقابله کنند. سال 64 که من رفتم هم وضعیت ناوگان همینطور بود. با پیشنهاد من، اجازه گرفتیم
22 کشتی بخریم که اغلب هم VLCC بودند که ظرفیتشان حدود دو میلیون بشکه است. 300 هزار تن بار میگیرد. بنابراین 22 کشتی ضربدر 300 هزار تن، شش میلیون و 600 هزار تن بار میبرند. اگر فرض کنیم 10 سفر بروند، 66 میلیون تن میتوانند بار حمل کنند. به هر حال، اول اجازه دو فروند دست دوم را گرفتیم که سریع بیاید، 10 ماه طول نکشید که این دو فروند را گرفتیم و بیش از 30، 40 کشتی اجاره کردیم همان تمهیدات بیمه که برای کشتیهای دیگر بود، برای اینها هم به کار گرفته و ترمینال شناور در جزیره سیری ایجاد کردیم. یعنی کشتیهای بالاتر از 300 هزار تن که 400 و 550 هزارتنی هم بینشان بود، آوردیم، هفت کشتی بزرگتر از 300 هزار تن برای مخزن نفت خام، سطح شناور و تعدادی کشتی بهصورت ترددی که به جزیره خارک میرفتند، بار میآوردند و در کشتیهای مادر تخلیه میکردند، خریداران خارجی بار را از این کشتیها میگرفتند و کنار این کشتیها، ضربهگیرهای لاستیکی فراوانی گذاشته بودیم که در اثر موج بدنه دو کشتی به هم نخورد، تعداد زیادی یدککش، نفربر، کشتیهای تدارکاتی و... بود، بهطوریکه مجموع کشتیهای کوچک و کشتیهای مخزنی که در جزیره سیری بود و کشتیهای ترددی، 140 فروند بود؛ کشتیهای کوچک حدود 70 فروند و کشتیهای بزرگ هم حدود 70 فروند. ضمن اینکه کمبود فراوردههای نفتی هم داشتیم. نفت خام صادر میکردیم، گازوئیل و بنزین وارد میکردیم، آنها را در کشتیهای مادر در جزیره سیری گذاشته بودیم، کشتیهای خارجی اینها را تخلیه میکردند و با کشتیهای ترددی بار را در بندر امامحسن(دیلم) یا بوشهر تخلیه میکردیم. چنین ترتیبی باعث شد هیچ خللی در صادرات نفت خام و واردات فراورده ایجاد نشود. دو هتل در سکوی دریایی در جزیره سیری هم مستقر کردیم که پرسنل اداری و عملیاتی کشتیها در آنجا مستقر بودند. با هلیکوپتر از بوشهر یا جاهای دیگر به آنجا میآمدند، تعدادی قایق هم بود که میتوانستند این افراد را ساحلی جابهجا کنند و کشتیهای سوخترسان که به کشتیهای مستقر در آنجا سوخت میدادند. این عملیات، بزرگترین عملیاتی است که تاریخ کشتیرانی دنیا برای نفت خام و فراوردههای نفتی انجام داده است. در جنگ جهانی اول ظرفیت کشتیها 15 هزار تن و در جنگ جهانی دوم تا 25 هزار تن بود. درگیریهای نفتی هم نداشتیم، اما در این جنگ، کشتی تا 550 هزار تن و... داشتیم؛ این عملیات واقعا تاریخی است. این اتفاق تا به حال نیفتاده و به نظرم نخواهد افتاد. از این اتفاق فیلمها و گزارشهایی تهیه شده است. شرکت نفتکش فیلم جنگی نفتکشها را ساخت. بعد از مدتی نیروی هوایی عراق توانست جزیره سیری را هم بمباران کند و یکباره ترمینال ما را به هم ریخت. ناچار شدیم ترمینال را به بندرعباس منتقل کنیم. البته فاصلهمان زیادتر شد، بنابراین باید کشتیهای ترددی را که تا آن زمان تا جزیره سیری میرفتند، به بندرعباس میبردیم، اما این کار هم ادامه داشت.
البته یک بار هم بندرعباس را بمباران کردند، اما توانستیم خودمان را جمعوجور کنیم. حمله به کشتیهای تجاری و نفتی در این مدت ادامه داشت، اما تحت کنترل بود. در مدت جنگ 151 شهید و تعداد قابل توجهی زخمی در نفتکشها داشتیم، اما یک روز صادرات نفت خام و واردات فراورده به دلیل حملونقل متوقف نشد.
شما شرایط را تشریح کردید، اما میخواهم بدانم چرا آن زمان توانستید و اکنون که جنگ نیست، به سبب تحریمها، قادر به انجام بسیاری از عملیات نیستیم؟
آن زمان، تحریمهای بانکی نداشتیم، یعنی انتقال پول، خرید کشتی، خرید نیازهای کشتی، تعمیرات کشتی و... هیچکدام تحریم نبودند. هم کرایه کشتیهای خارجی را میپرداختیم و هم کرایه باری که میآوردیم، میگرفتیم، هم نفت خامی که فروش میرفت پولهایش به نظام بانکی کشور یا حسابهایی که بانکهای ایرانی در خارج از کشور داشتند، برمیگشت و کنترل کامل بانک مرکزی، قیمت نفت خام و کالاها هم متعارف بود، کالاهای موردنیاز کشور وارد میشد، کالاهایی که صادر میکردیم، صادر میشد و این همان دلیلی است که وضع زمان جنگ از زمان تحریم بهتر بود. چون تحریم نداشتیم شرایط عادی بود درست است که بعضی از شهرها مورد اصابت موشک یا بمباران هوایی بود مثل خرمشهر، آبادان و شهرهای مرزی، خوزستان، ایلام، آذربایجان غربی، کرمانشاه، سنندج و حتی گاهی تهران و شهرهای دیگر، اما شرایط آنطور بحرانی نبود که کشور فلج شود؛ بهویژه که منطقه جنگی در محدودهای از شمال تا جنوب تا حدی داخل مرز شده بود و بقیه کشور شرایط عادی داشت، اما تحریم اینطور نیست و دامنهاش بسیار گستردهتر و خساراتش بهمراتب بیشتر است و عملا هم انتقال پول، صادرات، خرید و حملونقل پول بهسختی انجام میشود. در زمان جنگ کشتیهای خارجی بهراحتی میآمدند و بار تخلیه میکردند یا میبردند، اما در زمان تحریم نمیآیند. ما ماندیم و دو شرکت کشتیرانی که خودمان داریم اما به لطف خدا این دو شرکت، درواقع دو شرکت قدرتمند جهانی هستند. در زمانی که من بودم، شرکت نفتکش به سومین ناوگان بزرگ دنیا با حدود 18 میلیون تن ظرفیت تبدیل شد. (الان رتبه پنجم، ششم را دارد) اگر 10 سفر انجام دهند 180 میلیون تن میتوانند کالا جابهجا کنند. در آن زمان صادرات نفت خاممان 2.5 میلیون بشکه در روز بود. این عدد را ضربدر 360 تقسیم بر 7.3 کنید (هر 7.3 بشکه نفت خام یک تن است)، 120 میلیون تن میشود. حتی زمان جنگ 120 میلیون تن صادرات نفت خام داشتیم، واردات فراورده داشتیم و بهراحتی انجام میشد. خسارت جنگ هم داشتیم، اما خسارت جنگ هشتساله را که جمع کردیم، اسناد و مدارک جور شد و بعضی از خسارتها دو بار هم حساب شده بود، به یک تریلیون رسید که زمان مرحوم رفسنجانی به سازمان ملل دادیم. جمع خسارت ناشی از جنگ تحمیلی هزار میلیارد دلار است، اما زیانهای ناشی از تحریم بهمراتب بیشتر است. علت اینکه میگوییم در زمان جنگ وضعیت بهتری داشتیم، این بود. این جنگ تهاجمی هشت سال طول کشید، اما در نهایت یک وجب از خاکمان را به دشمن ندادیم، اما متأسفانه این تحریمها طولانی شده، 12 سال تحریم آثار خستهکنندهای روی مدیران و مردم و جامعه گذاشته است. در تحریم، شرکتهای کشتیرانی عملا به خیلی از کشورهای دنیا نمیتوانند بروند. این تحریم از چند جنبه است. اولا بیمه P&I که کشتیرانیها حتما باید داشته باشند، به ما ندادند. این بیمه، مثل بیمه شخص ثالث برای خودروهاست. اگر کشتیها با هم تصادف کنند، خسارت کشتیای که ما زدهایم را بیمه P&I) Protection and Indemity) میدهد. اگر به اسکله یا پل بزنیم یا آلودگی دریایی ایجاد شود، اینها را بیمه پرداخت میکند که 13 بیمه در دنیا از این بیمهها دارند که بهصورت کلوپ هستند. یعنی شرکتهای کشتیرانی با هم وارد یک کلوپ شده و حق عضویت به نسبت تناژ میدهند و اگر بابت خسارتی که میدهند، کسری بدهند، دوباره پول اضافه میکنند.
ما از عضویت خارج شدیم؟
ما عضو بودیم و ما را بیرون کردند.
در صورت برطرفشدن تحریمها باید دوباره عضو شویم؟
بله در دوسالی که تحریمها نبود، عضو شدیم و با تحریم آقای ترامپ باز خارج شدیم. هر کشتی از روزی که طراحی میشود تا زمانی که اوراق شود، یک مؤسسه ردهبندی روی آن نظارت دارد مثل مؤسسه ردهبندی نروژ، فرانسه، انگلیس و آلمان که این مؤسسات را هم از دست دادهایم. هر نوع سرویسی را که کشتیها باید در بنادر خارج بگیرند، از دست دادهاند؛ گرفتن سوخت، تعمیر، خرید قطعات، خرید روغن موتور و... . بعضی بنادر ما را راه نمیدهند. برخی بنادر زیر بار این تحریم نرفتهاند مثل هند، کره، چین، ژاپن، ترکیه و یونان که مجوز خاص گرفتهاند که نفت خام ما تا اندازهای به آنجاها صادر شود و کشتیهای ما به بنادرشان میتوانند بروند. برخی کشورها مجوز خرید ما را ندارند، اما جلوی کشتیهایمان را نمیگیرند مثل اسپانیا، ایتالیا و امارات، اما برخی کشورها هستند که اجازه نمیدهند کشتیهایمان بروند. از طرفی، در زمان تحریم ما مسئله بانکی نداشتیم. در حال حاضر، سه عامل بزرگ در تحریمها ما را زجر میدهد؛ اول حملونقل که البته به دلیل داشتن دو ناوگان بزرگ مشکلمان را حل کردهایم. مسئله بانک، دومین معضل اصلی است و بعد فشاری که به دولتها و شرکتها آوردهاند که با ما کار نکنند یا در ایران سرمایهگذاری نکنند و هیچ خدماتی به ما ارائه ندهند. شرکتهایی که میخواستند حوزههای نفتی و گازی ما را توسعه دهند و اکتشاف کنند، یا در پتروشیمی و معادن و کارخانههای متعدد سرمایهگذاری کنند که اینها را از دست دادهایم و امیدوارم روزی برسد از این تحریمها خارج شویم. اینکه میگویند نفتهایی که فروش رفته پولش برنگشته،اینطور نیست.
ما پول نفت را گرفتهایم، اما حسابهایی که به آنها پول واریز شده است، قابل دسترسی نیست فقط میتوانیم دارو و مواد غذایی بخریم. مگر همه فروش نفتمان باید بابت خرید دارو و غذا صرف شود. میزان دارویی که در سال میخریم عدد بالایی نیست و مواد غذاییمان از چند میلیارد دلار بیشتر نیست؛ بنابراین پولمان بلوکه میشود.
خبر رسیده در چین هم پولهایمان بلوکه شده است، اما چرا؟ مگر با چین مراودات دوستانهای نداریم؟
به دلیل تهدید و فشارهایی که آمریکا به چین وارد کرده است و به دلیل فشار سنگین روی تعرفهها و مشکلاتی که برای برخی شرکتها از جمله هوآوی به وجود آورده، آنها بیشتر جانب احتیاط را در نظر میگیرند، از طرفی هم مسائل اقتصادیشان برایشان مهمتر است. اکنون تحریمهای آمریکا بهسبب تجربه تحریمهای قبلی سازمان ملل، هوشمندانهتر شده است و مسائل ریز تحریمی را هم اجرا میکنند.
با توجه به اینکه به مسائل تحریمها آشناتر شدهاند، یکی از کارشناسان میگفتند ما رادارهایمان را در خیلی از مسیرها خاموش میکردیم ولی الان شناسایی بدون رادار هم اتفاق میافتد. این تحریمها چطور اعمال میشود؟
در تحریمهای جدید IMO Number و اسم کشتیها را در تحریم آوردهاند. مثل اتومبیلی که شماره شاسی دارد اگر هم دزد ببرد، کسی شماره شاسی را بگوید، ممکن است بتواند ماشین را در جایی پیدا کند، کشتی هم یک IMO Number دارد؛ بنابراین اسم کشتی و IMO Number را در تحریم بردهاند که حتی وقتی اسم کشتی را عوض کنیم، چون نمیتوانیم IMO Number را تغییر دهیم، شناسایی میشویم.
این اتفاق از چه زمانی افتاده است؟
در تحریم دوم اتفاق افتاد. این قوانین از گذشته بوده، اما در تحریم 10 ساله، اینقدر دقیق اعمال نمیشد. از طرفی، جلوی کشورهایی که به ما پرچم آزاد میدادند، مثل پاناما، قبرس، مالتا، لیبریا، هنگکنگ و... را گرفتهاند و نمیتوانیم بهسادگی با پرچم دیگری کشتیهایمان را ببریم. در واقع، قبلا شرکتهای کشتیرانی را با اسم در تحریم برده بودند، اما اکنون نام شرکت کشتیرانی، نام کشتی وIMO Number را در تحریم بردهاند. یافتن IMO Number هم بهسهولت امکانپذیر است؛ بنابراین تحریمهای دوم هوشمندانهتر است. اینکه این اتفاق قانون است یا خیر، واقعیت اینکه ناحق و بهزور است و طبق سازمان ملل هم بحق نیست، اما آمریکا این اتفاق را تحمیل کرده است. همین اتفاق باعث شده مشکلات شرکتهای کشتیرانی بیشتر از قبل باشد، اما سرجمع بالاخره کار انجام میشود.
اما سازمان بنادر اعلام کرده اینطور نیست که کشتیها به بنادر ما نیایند.
کشتیهایی که مواد غذایی و... میآورند، میآیند. مثلا کشتیهای حاوی ذرت، گندم، برنج، جو، شکر، اما کشتیهای نفتی نمیتوانند.
اخیرا آقای کرباسچی در مصاحبهای که با هفتهنامه صدا داشته، گفته در دوره جنگ هم اختلاس و دزدی رواج داشت و خیلی هم مدیران آن زمان پاکدست نبودند و بهدلیل پیامدهای جنگ این مسائل در بین اذهان مردم پنهان میماند، والا هنوز برخی از پروندههای خرید موشک از کشورهای پاکستان و آسیای جنوبشرقی مفتوح است. به نظر شما حجم و گستردگی اختلاسهای دولتی در حوزه نفت و پتروشیمی در این سالها اساسا با آن سالها قابل مقایسه است؟
موافق نیستم. در هر جامعه تا کار و پول هست، ممکن است اختلاس هم باشد. تا وقتی عالم و دنیا هست، شیطان هم هست و شیطان آدمها را وسوسه میکند و ممکن است سوءاستفاده رخ دهد، اما قابل مقایسه نیست. در چند سال اول انقلاب مردم با اخلاص و پاکدستی و عشق، کار میکردند. اینکه بگویند اختلاسهای آن زمان پنهان بوده و رسانهها منعکس نمیکردند، اینطور نیست. نمیگویم نبوده اما به مراتب کمتر و در سطح پایینتری بوده است.
چرا اکنون اینطور شده است؟
این را باید از مسئولان سؤال کرد. بحثی طولانی است که باید از ابعاد اجتماعی و ایمانی و فرهنگی بررسی شود که کار جامعهشناسان و ارگانهای فرهنگی است. این شرایط قابل مقایسه با اوایل انقلاب نیست. یادم هست وقتی در وزارت بازرگانی بودیم آنقدر صمیمیت و رفاقت و اخلاص بین بچههایی که مدیریت وزارت بازرگانی را گرفته بودند وجود داشت که همه کارها با یک تلفن انجام میشد و بعد اسناد و مدارک درست میشد. کارها بر پایه اعتماد و صداقت بود و اینکه سیستمهای نظارتی کمتر گیر میدادند. اکنون سیستمهای نظارتی خیلی فشار میآورند. اینها در درازمدت جواب عکس میدهد. از طرفی کنترلهای زیربنایی که باید باشد نیست و یک عده از شرایط سوءاستفاده میکنند.
یعنی این مدل نظارت درست نیست؟
بله. مدلهای نظارتی که میگویند هر ارگانی باید کار خودش را انجام دهد، اشتباه است. دیوان محاسبات یکبار برای تمام رسیدگیها و نظارتها به مجموعه میآید، بازرسی کل کشور، حسابرسیهای وزارت اقتصاد و دارایی، حسابرسی و بازرسی وزارتخانههایی که کارهای اطلاعاتی انجام میدهند جداگانه میآیند. اقلا 17، 18 سازمان نظارتی در این زمینه داریم و اکثرا کارهایشان موازی است و خسته میکنند. افراد متعهد که تا اندازهای برای کار و آبرویشان ارزش قائلاند، آزار میبینند و کنار میروند و این افراد تعدادشان کم میشود. بعد رسوب افرادی که به این مسائل پایبند نیستند در ادارات خصوصی و دولتی بیشتر میشود.
از این که بگذریم، در خاطرات آقای علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه دولت دهم و رئیس سازمان انرژی اتمی آمده شما واسطه مذاکرات ایران و آمریکا در عمان بودهاید. جریان چه بود؟
آن زمان، تعدادی کشتی اجاره به شرط تملیک به عمانیها داده بودیم و به عمان رفتوآمد داشتیم. در یکی از این جلسات با شخصی به نام دکتر سالم اسماعیلی که مشاور سلطان قابوس، سلطان عمان بود، ملاقات کردم. وقتی با هم صحبت میکردیم، او گفت ایران این تحریمها را بردارد، رشد میکند، به مسئولان ایران پیغام بدهید که با مذاکره مشکل با آمریکا را حل کنند. گفتم در این صورت شما چه کمکی میکنید؟ گفت من مسائل را به سلطان قابوس میگویم، شاید موافقت کند رابط این مذاکرات بین ایران و آمریکا شود. من برگشتم و نزد دکتر ولایتی به بیمارستان مسیحدانشوری در دارآباد رفتم. با دکتر ولایتی از قبل از انقلاب دوست بودیم. این پیغام را دادم و نظرم هم این بود مذاکراتی که با 1+5 داریم، به نتیجه نمیرسد. آن زمان آقای جلیلی این مذاکرات را پیگیری میکرد. ایشان گفت چرا؟ گفتم چون پنج کشور (چین، روسیه، آلمان، فرانسه و انگلیس) با ما مسئلهای ندارند. آمریکا برای اینکه تنهایی ما را تحریم نکند، این پنج کشور را متقاعد کرده و در شورای امنیت رأی گرفته است. اگر بتوانید مذاکرات با اینها را پشت پرده انجام داده و به توافق برسید، در 1+5 سریع به نتیجه خواهید رسید. ایشان گفت راهحلتان چیست؟ گفتم یک کشور مثل چین، ترکیه یا عمان را واسطه قرار دهیم. ایشان به دلایلی گفت کشور عمان خوب است، اما با ترکیه به دلایلی موافق نبود. در مورد چین هم راضی بودند که اتفاقا چینیها هم جواب مثبت دادند، اما زمانبر بود و ما مذاکرات را با عمان شروع کرده بودیم. دکتر ولایتی گفت خودت در عمان صحبت کن. به دکتر اسماعیلی گفتم آقای ولایتی اینطور گفته است. ایشان گفت با سلطان قابوس صحبت میکنم. من به ایران برگشتم، دو هفته بعد بود که ایشان تماس گرفت و گفت به عمان بیایید. گفتند سلطان قبول کرده که واسطه برای مذاکرات شوند. یک بار دیگر هم گفتند سلطان میخواهد شما را ببیند. من جلسهای را با سلطان عمان داشتم و با هم دونفره بیش از دو ساعت صحبت کردیم. ایشان خیلی حقایق برایش روشن شد و نمیدانست چطور شده وارد غنیسازی شدهایم. برای او توضیح دادم که آمریکاییها به ایران قبل از انقلاب پیشنهاد غنیسازی داده بودند. شما کتاب آقای علیاکبر اعتماد (اولین رئیس سازمان انرژی اتمی) را ببینید. گفتم آمریکاییها به ایشان مراجعه کرده و گفتهاند یک تعداد نیروگاه هستهای را ایجاد کنید، زیرا اگر بخش عمده نفت خامی را که تولید میکنید مصرف کنید، چیزی برای صادرات نمیماند. بخشی از انرژیتان را از انرژی هستهای تأمین کنید. شاه هم قبول میکند، اما میگوید ما اورانیوم نداریم. میگویند فرانسه کارخانه غنیسازی حوالی پاریس تأسیس میکند، شما بخشی از سهام را بخرید که اورانیوم غنیشده را بتوانید از این کارخانه داشته باشید. شاه هم 12 درصد این کارخانه به نام اوریدوف را میخرد. بعدا برای ساختن دو رآکتور در بوشهر مناقصه میگذارند که شرکت زیمنس آلمان برنده شده و کارش را شروع میکند. قسمت عمدهای از این دو رآکتور، پیشرفت کرده بود که جنگ شروع میشود و بلافاصله شرکت زیمنس کاملا از ایران خارج میشود و کارش را ادامه نمیدهد. شرکت اوریدوف هم میگوید اورانیوم غنیشده به شما نمیدهیم. بنابراین ساخت نیروگاه 10 سال متوقف میشود تا بعدها مطالعه میشود که این نیروگاهها لازم است. فرانسه 75 درصد برقش را از نیروگاه هستهای میگیرد. بنابراین مسئولان در ایران به این فکر میافتند که نیروگاه را احیا کنند و چون کسی از کشورهای غربی حاضر به همکاری نبود، روسها میآیند و در نیروگاه شروع به کار میکنند. کار طول میکشد و در نهایت اولی راه افتاده و دومی هم نزدیک به راهاندازی است و چون کسی اورانیوم نمیداده، ایران تأسیسات غنیسازی را راه میاندازد. اینها را برای سلطان قابوس توضیح میدادم. گفتم که خواسته آمریکا از شاه این بوده و اکنون خودشان جلوی این کار را گرفتهاند. از طرف دیگر ایران میلیاردها دلار صرف این نیروگاهها کرده است. برای سلطان قابوس این پروسه جالب بود و گفت قبول میکنم واسطه شوم. من این پیغام را به آقای ولایتی دادم و احساس کردم ایشان سرش خیلی شلوغ است و سراغ دکتر صالحی رفتم که وزیر امور خارجه بود. آن زمان تازه کابینه آقای احمدینژاد عوض شده بود و آقای صالحی پس از آقای متکی، وزیر امور خارجه شده بود. حسنی که آقای صالحی داشت هم وزیر خارجه بود و هم به انرژی اتمی وارد بود و حرفهایی که تکنیکی میشد را متوجه بود و مورد اعتماد مقام معظم رهبری هم بود. به همین دلیل از آن به بعد گزارشها را به دکتر صالحی میدادم. عمان هم به اوباما گزارش میداد. مرتب دکتر سالم که مشاور اقتصادی و سرمایهگذاری خارجی سلطان عمان بود، به آمریکا رفتوآمد داشت. آمریکاییها گفته بودند ایران بنویسد که میخواهد مذاکره کند. آقای صالحی مطالبشان را به فارسی گفتند، من یادداشت کردم. کپی یادداشت در کتاب هست. دکتر صالحی بعد اصلاحش کردند؛ بعد ترجمه کردیم و من بردم. رابط من دکتر سالم بود و یک بار هم با سلطان قابوس صحبت کردم و با آمریکاییها کاری نداشتیم. بعد از مدتی گزارش دادند دستور جلسهمان همان است که دکتر صالحی نوشته و مذاکرات را شروع کنیم. آقای اوباما نمیخواست مسائل منفی علیه آمریکا وجود داشته باشد و تمایل داشت در زمان خودش مسائلی از جمله رابطه با کوبا را حل کند. در مورد ایران هم دیدش به هر دلیلی مثبت بود. دکتر صالحی تیمی را مشخص کرد که به عمان بروند و تیم دیگری هم بیاید و مذاکره کنند. آقای احمدینژاد نظر مثبتی در این زمینه نداشت و به آقای صالحی گفته بود تو آبروی خودت را خواهی برد، اما آقای صالحی به مقام رهبری گزارش داده و مجوز گرفته بود، اما به آقای صالحی گفته شده بود مراقب باشید، مذاکرات در سطح وزیر و معاون وزیر نباشد و دقت کنید.
چند نفر از طرفین برای مذاکره آمدند و اولین جلسه تشکیل شد و بعد از آن من کاری نداشتم و وزارت خارجه کار را دنبال کرد. بنا بر نقل قول دکتر صالحی که در کتاب است، اول جلسات تند و تیز بود، بعد با منطق همراه شد و توافق کردند. برای اینکه جزئیات را بنویسند در همان 1+5 یک طرف ایران و یک طرف آنها، دو سال مذاکره طول کشید و به قول دکتر صالحی، حدود 180 صفحه مطلب نوشته شده که برای هر خطش بارها بحث و اصلاحات انجام شده و در نهایت آقای ترامپ چنین برخوردی کرد. یکی دستاوردی که مصدق برای ملیکردن نفت داشت و یکی هم دستاورد برجام، از بزرگترین پیروزیهای دیپلماتیک ایران به شمار میرفت. علت هم آن است که مردم از نظر شعور، فرهنگ، تاریخ و معلومات مثل خیلی از کشورهای دیگر نیستند و دنیا رویشان حساب میکند وگرنه چه دلیلی داشت وزرای خارجه و مسئولان این کشورها دو سال زمان بگذارند و با ایران مذاکره کنند. ما متأسفانه خودمان را دستکم میگیریم. این ملت سابقه چندهزارساله و فرهنگ غنی و تاریخ عزتمند دارد و سطح فرهنگ و شعورمان با خیلی از کشورها قابل مقایسه نیست. منتها چون به لحاظ اقتصادی مشکل داریم، همه چیز را تیره و تار میبینیم. اگر بر تحریمها فائق بیاییم و اقتصادمان برگردد ملت قدرتمندی خواهیم بود.
به همین دلیل از شرکت ملی نفتکش پس از 26 سال عزل شدید؟
یکی از عواملی که شنیدم این بود. اینکه مستقیما با وزارت خارجه صحبت کرده بودیم و به ایشان نگفته بودیم. احمدینژاد دشمنیهای زیادی با نفتکش کرده بود و این یکی از اینها بود.
دورهای که شما در سمت مدیرعاملی شرکت ملی نفتکش حضور داشید، طولانیترین دوره مدیریت در این شرکت مهم بود، اما از زمانی که کنار گذاشته شدید، بارها و بارها مدیریت این شرکت تغییر کرد. فکر میکنید، علت آن چه بود؟ این تغییرات پیدرپی در این شرکت که درآمدهای نفتی ایران را حاصل میکند، چه ضربهای به کشور میزند؟
26 سال آنجا بودم و بحمدالله پیشرفت شرکت نفتکش از ظرفیت کمتر از یک میلیون تن به 18 میلیون تن رسید. از طرفی، متوسط سن ناوگان که حدود 20 سال بود به شش سال رسید و با سرمایهگذاری حدود شش میلیارد دلار که حدود 80، 90 درصد را از خارج وام گرفته بودیم، کشتیها ساخته شد. تشکیلات آموزشی وسیعی گذاشته شد که پرسنل کشتیها ایرانیزه شدند و کشتیهایمان با بهترین استاندارد جهانی ساخته شدند، طوری که ناوگان نفتکش چند بار بهعنوان اولین ناوگان دنیا شناخته شد و جایزه گرفت. برخی کشتیهایمان به خاطر ماشینآلات جدیدی که داشتند، بهعنوان بهترین کشتیهای دنیا انتخاب شدند و حتی مدیرعامل شرکت نفتکش در زمان من چند بار بهعنوان بهترین مدیرعامل و شخصیت برجسته کشتیرانی دنیا انتخاب شد و جایزه گرفت. البته عوامل مختلفی دخیل بود. اولا من در نیویورک، به دانشکده دریایی رفتم و تحصیل کردم. جزء بچههای انجمن اسلامی و برای حکومت شناختهشده بودم. با عشق و علاقه کار کردم، برایم مسائل مالی و حقوق واقعا آنقدرها مطرح نبود. در خارج پنج سال درس خواندم و پنج سال آژانس حملونقل دریایی داشتم و با دریا آشنا بودم. از طرفی، مسئولان کشور من را میشناختند و به من اعتماد داشتند. مسئولانی که به خارج میآمدند به منزل ما در نیویورک میآمدند...
بعد از انقلاب آموزش دیده بودید؟
خیر. در واشنگتندیسی از سال 70 میلادی تا اواسط 75 در رشته مهندسی مکانیک درس خواندم، دانشجوی دانشگاه شریف بودم و به خاطر فعالیتهای مذهبی و سیاسی اخراج شده بودم و در خارج درسم را تمام کردم. در نیویورک کار دریایی را شروع کردم. افراد قدیمی عوض شدند و آقای احمدینژاد آمد که به دلایلی، دید خوبی نسبت به نفتکش نداشت، اما همانطور که پزشکی و کامپیوتر در سطح بالا تخصص است، کشتیرانی هم همینطور است. باید علم این کار را داشته باشید. از طرف دیگر عشق به کار و جسارت داشته باشید و بتوانید جواب مسئولان کشور و جلب نظراتشان را داشته باشید، بتوانید با دنیا تعامل کنید، مبنای اعتقادیتان بر اساسی باشد که در داخل و خارج از کشور با معیارهای صحیح برخورد کنید. جمع اینها و مسائل دیگر باعث میشود یک مدیر بتواند موفق باشد. اینها یکدفعه جمع نمیشود. یک مدیر موفق کسی است که با سختی بزرگ شده باشد. از دوره سخت زندگی رشد کرده باشد و سختیها او را ساخته باشد. قدرت تصمیمگیری و شهامت در وجودش باشد در غیر این صورت نمیتواند کار کند. باید دانش داشته باشد و به کشورش علاقه و عشق داشته باشد. شاید گفتنش صحیح نیست، اما خداوند بخشی از این موارد را در من گذاشته. من مدرسه را با مکتبرفتن شروع کردم. از پنجسالگی چشمم با قرآن آشنا شد و تا 9سالگی به مکتب میرفتم و قرآن میخواندم. بعد که از تویسرکان به تهران آمدم، به دبستان رفتم. یک روز به یکی از دبستانیهای حوالی میدان ولیعصر (محل فعلی کریمخان) بود رفتم و سراغ مدیر مدرسه را گرفتم و گفتم آمدهام درس بخوانم. گفتند تا حالا مدرسه نرفتهای؟ گفتم در مکتبخانه درس خواندهام که از من خوششان آمد. گفت تو باید الان کلاس سوم باشی. خانم شیری معلم کلاس سوم من را دید و به سر کلاس برد و امتحان فارسی روخوانی و املا و سؤالات ریاضی گرفت. املا و روخوانی را قبول کرد، ریاضیام ضعیف بود و خودش کمک کرد و قبول شدم. به مدیر مدرسه گفت اسمش را بنویسید. من کلاس سوم رفتم. با همین نمرههای ضعیف، در ثلث اول شاگرد سوم شدم. بیشتر سالها شاگرد اول یا دوم بودم تا وارد دانشگاه شریف شدم و به خاطر فعالیتهای مذهبی و سیاسی در سال 48 اخراج شدم و حق رفتن به دانشگاه دیگری نداشتم و سال 50 بعد از کلی گرفتاری به خارج رفتم. این سختیها و مشقتها من را پخته کرد. در کتابم نوشتهام که چه بر من گذشته است. من از اول انقلاب تا دو سال قبل در این کشور کار کردهام. هیچگاه تهمت و بازرسی به من نگفت یک ریال خطا کردهام. برای من فرقی نمیکند کوهی از پول باشد یا حقوق عادی که میگیرم. در آمریکا که بودم، آژانس حملونقلی که داشتم، درآمدم در ماههای آخر حدود 100 هزار دلار بود و باور کنید که وحشت کردم. به خدا گفتم من برای پول به این دنیا نیامدهام، میخواهم به مردم خدمت کنم. از روز دهمی که وارد واشنگتن شدم، وارد فعالیتهای مذهبی و سیاسی هم شدم. 46نفری که از دانشگاه شریف اخراج شده بودند، آنجا بودند. وقتی فهمیدند من جزء اخراجیها هستم با آنها ارتباط گرفتم. در 10سالی که آنجا بودم به کمک دوستان انجمن اسلامی چندین مسجد در آمریکا ساختیم. دبیر انجمن سراسری آمریکا و کانادا بودم و 110 حوزه فعالیتی داشتیم. لطفی که خدا در هر مرحله نسبت به من داشت، باعث شد همیشه محکم بایستم. اینکه مدیران ضعفهای علمی و اعتقادی داشته باشند، کمکم گیر میکنند، بهخصوص در کشور ما آنقدر ایراد میگیرند و فشارها زیاد است. بنابراین باز هم تأکید میکنم که یک مدیر موفق کسی است که با سختی بزرگ شده باشد و سختیها او را ساخته باشد تا قدرت تصمیمگیری و شهامت در او نهادینه شود.