برترین ها - ترجمه از محمد کاملان: سوکارنو (1901 – 1970)، اولین رهبر اندونزی استقلالیافته بود و زمانی که جزیره جاوه (Java)، قسمتی از هند شرقی هلند بود، در این جزیره زاده شد. سوکارنو در سال 1949 به قدرت رسید و به جای اینکه از مجلس اولیه حمایت کند، دموکراسی هدایتشدهای را راهاندازی کرد و خودش کنترل این ساز و کار را در اختیار گرفت.
سوکارنو به دنبال کودتای نظامی در سال 1965 از مسند قدرت کنار رفت و در سال 1970 و زمانی که در حبس خانگی بود دنیا را وداع گفت. دکتر سوکارنو اولین رهبر اندونزی استقلالیافته بود و در طول عمر پربرکتش، دستاوردهای زیادی را برای مردم این کشور به ارمغان آورد و بهرغم اینکه سالها از مرگش میگذرد، مردم اندونزی او را بهعنوان یکی از برجستهترین شخصیتهای این کشور میشناسند. به همین منظور در ادامه برای شما از زندگی و دستاوردهای دکتر سوکارنو، پدر استقلال و پیشرفت اندونزی خواهیم گفت.
اوایل زندگی
سوکارنو در ششم ژوئن سال 1901 در شهر سورابایا (Surabaya) واقع در جزیره جاوه در اندونزی متولد شد. جالب است بدانید پدر و مادر سوکارنو ابتدا نام کوسنو سوسرودیهاردو (Kusno Sosrodihardjo) را برای فرزندشان انتخاب کردند، اما پس از اینکه پسرشان از یک بیماری مرگبار جان سالم بدر برد، نام او را به سوکارنو تغییر دادند. پدر سوکارنو، رادن سوکمی سوسرودیهاردو (Raden Soekemi Sosrodihardjo)، نام داشت و یکی از اشراف زادههای مسلمان جزیره جاوه بهحساب میآمد، او معلم مدرسهای بود.
مادرش ایدا آیو نیومان رأی (Ida Ayu Nyoman Rai)، نام داشت و زنی هندو از طبق کست برهمن و زاده بالی بود. سوکارنو جوان تا سال 1912 در مدرسهای محلی مشغول به تحصیل شد و سپس در مدرسهای هلندی واقع در موجوکرتو (Mojokerto) تحصیلش را ادامه داد و در سال 1916 وارد دبیرستان هلندی در شهر سورابایا (Surabaya) شد. این مرد جوان از موهبت داشتن حافظه بصری (photographic memory) برخوردار بود و استعداد عجیبی برای یادگرفتن زبانهای خارجی داشت. به همین منظور در مدتی کم به زبانهای جاوهای، بالیی، سوندایی، آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، عربی، اندونزی باهایی، هلندی و ژاپنی مسلط شد.
ازدواج و طلاق
در حین تحصیل سوکارنو در دبیرستان، وی با یکی از رهبران ملیگرای اندونزی با نام جوکرامینتو (Tjokroaminoto) زندگی میکرد و در همان زمان عاشق دختر صاحبخانهشان شد. این دختر سیتی اوتاهاری (Siti Oetari) نام داشت و این دو در سال 1920 ازدواج کردند. سال بعد سوکارنو برای تحصیل در رشته مهندسی عمران، وارد دانشکده فنی باندونگ شد و در آنجا نیز دوباره دلباخته زنی شد. این زن که اینگیت (Inggit) نام داشت، همسر مالک پانسیونی بود که سوکارنو در آن زندگی میکرد. اینگیت حدود 13 سال از سوکارنو بزرگتر بود و عشق آنها باعث شد تا هر دو از همسرانشان جدا شوند و پس از طلاق در سال 1923، سوکارنو با اینگیت ازدواج کرد.
اینگیت و سوکارنو چیزی نزدیک به 20 سال در کنار یکدیگر زندگی کردند، اما هرگز صاحب فرزندی نشدند. سوکارنو در سال 1943، اینگیت را طلاق داد و با دختری نوجوان با نام فاتماواتی (Fatmawati) ازدواج کرد. این دختر برای سوکارنو 5 فرزند به دنیا آورد که یکی از آنها با نام مگاواتی سوکارنوپوتری (Megawati Sukarnoputri) بعدها اولین رئیسجمهور زن اندونزی شد.
در سال 1953 سوکارنو با توجه به قوانین اسلام تصمیمگرفت چند همسری را بر گزیند و با بانویی جاوهای با نام هاریتینی (Hartini) در سال 1954 ازدواج کرد. این ازدواج به مذاق فاتماواتی که بانوی اول خانه سوکارنو بود خوش نیامد و به نشانه اعتراض، کاخ ریاست جمهوری را ترک گفت. سوکارنو در 16 سال بعد نیز 5 زن دیگر را به همسری برگزید، یکی از آنها دختر نوجوان ژاپنی با نام نوآکو نِمِتو (Naoko Nemoto)، بود و زنهای دیگر سوکارنو، کارتینی موناپو (Kartini Manoppo)، یوریکه سانگر (Yurike Sanger)، هلدی جافار (Heldy Djafar) و آمیلیا دولاراما (Amelia do la Rama) نام داشتند.
جنبش استقلال اندونزی
سوکارنو زمانی که در دبیرستان مشغول به تحصیل بود به فکر استقلال از هند شرقی هلند افتاد و وقتی وارد دانشگاه شد مطالعات گستردهای را برای فلسفههای مختلف سیاسی انجام داد و آگاهی خوبی از کمونیسم، دموکراسی و اسلام بدست آورد. در همان زمان به ایدئولوژی خاص خودش از اندونزی سوسیالیست مستقل رسید. وی همچنین باشگاه کتابخوانی با نام الجمنی استادیکلاب (Algameene Studieclub) را برای دانشجویان اندونزیایی که دیدگاه فکری نزدیکی با او داشتند راهاندازی کرد.
در سال 1927، سوکارنو و سایر اعضای باشگاهی که به راهانداخته بود، حزبی با نام پارتای ناسیونال اندونزی (Partai Nasional Indonesia) یا حزب ملی اندونزی را ایجاد کردند. این حزب اهدافی ضد امپریالسیت، کاپیتالسیت داشت و حزبی کاملاً مستقل بود. سوکارنو اولین رهبر این حزب شد و امید داشت تا از ژاپنیها برای خاتمه دادن به استعمار اندونزی توسط هلند کمک بگیرد. وی آرزو داشت تا مردمانی که در نقاط مختلف تحت استعمار هلند شرقی هلند زندگی میکردند را در قالب یک ملت واحد با هم متحد کند.
پلیس مخفی نظام استعماری هلند سریعاً به ماهیت حزب پارتای ناسیونال اندونزی که سوکارنو تاسیس کرده بود، پی برد و در اواخر دسامبر سال 1929 سوکارنو و سایر اعضای این حزب دستگیر شدند. سوکارنو در دادگاه که در سال 1930 برگزار شد و حدود 5 ماه به طول انجامید، سخنرانیهای سیاسی پرشوری بر ضد امپریالیسم انجام داد و توانست نظر مردمان بیشتری را به خود جلب کند.
سوکارنو به مدت چهار سال به زندان محکوم شد و برای گذران محکومیت خود راهی زندان سوکامیسکین (Sukamiskin) در شهر باندونگ (Bandung) شد. در این بین پوشش سخنرانیهای سوکارنو در دادگاه تأثیر زیادی در هلند و هند شرقی هلند داشت و همین امر نیز باعث شد تا سوکارنو پس از یک سال از زندان آزاد و به چهرهای بسیار محبوب در میان مردم اندونزی تبدیل شود.
زمانی که سوکارنو محکومیت زندان را سپری میکرد حزب ملی اندونزی به دو دسته مخالف تقسیم شد و یکی از این حزبها با نام پارتای اندونزی (Partai Indonesia)، به دنبال رویکردی نظامی برای انقلاب اندونزی بود و حزب دیگر با نام پندیدیکان ناسیونال اندونزی (Pendidikan Nasional Indonesia)، به دنبال انقلابی آرام از طریق آموزش و مقاومت بود.
سوکارنو تمایل بیشتری به حزب پارتای اندونزی پیدا کرد و در سال 1932 رهبر این حزب شد. پس از آزادی سوکارنو از زندان، در ماه آگوست سال 1933، پلیس دولت استعماری هلند یک بار دیگر سوکارنو را که به جاکارتا رفته بود در این شهر بازداشت کرد.
اشغال ژاپن
در فوریه سال 1942 ارتش پادشاهی ژاپن به هند شرقی هلند حمله کرد و دست هلند که توسط آلمانها اشغال شده بود از کمک به هند شرقی هلند کوتاه بود و دولت استعماری هلند بهسرعت تسلیم ژاپنیها شد. هلند سوکارنو را وادار کرد تا به پادنگ (Padang)، در جزیره سوماترا (Sumatra) منتقل شود و سربازان میخواستند او را به عنوان زندانی به استرالیا بفرستند، اما از ترس مواجهه با نیروهای ژاپنی مجبور به آزادی سوکارنو شدند. جنرال هیتوشی ایمامورا (Hitoshi Imamura)، فرماندهای ژاپنی، سوکارنو را رهبر اندونزی خواند که تحت امر ژاپن قرار گرفته بود. سوکارنو نیز ابتدا از این پیشنهاد به امید دور نگه داشتن دست هند شرقی هلند از خاک اندونزی استقبال کرد. اما مدتی بعد ژاپنیها میلیونها نفر اندونزیایی و بهخصوص اهالی جاوه را به اردوگاههای کار اجباری فرستادند.
این کارگران که روموشا (romusha) نامیده میشدند مجبور بودند برای ژاپنیها فرودگاه و خطآهن بسازند و محصولات کشاورزی پرورش بدهند. کارگران اندونزیایی، کار دشواری داشتند و آب و غذای کمی دریافت میکردند. نگهبانان ژاپنی گاه و بیگاه به این کارگران تعرض میکردند و این موارد باعث شد در عرض مدت کمی رابطه مردم اندونزی و ژاپنیها تیره شود و بر این باور باشند که سوکارنو هرگز نباید با ژاپنیها همکاری میکرد.
اعلام استقلال اندونزی
در ژوئن سال 1945، سوکارنو قانون 5 سطحی استقلال اندونزی را معرفی کرد، در این قانون اعتقاد به خداوند و تعامل با سایر مذاهب، تعامل جهانی و بشریت، اتحاد تمام اندونزی، دموکراسی با آرای عمومی و عدالت برای تمام اقشار جامعه در نظر گرفته شده بود. در تاریخ 15 آگوست سال 1945، ژاپن تسلیم نیروهای متحد شد و هواداران جوان سوکارنو از وی درخواست کردند تا سریعاً استقلال اندونزی را اعلام کند.
اما سوکارنو نگران تلافی نیروهای ژاپنی بود و در 16 آگوست همان سال، رهبر جوانی و کمصبری که هدایت نیروهای انقلابی را در اختیار داشت سوکارنو را به گروگان گرفت و او را متقاعد کرد تا روز بعد استقلال اندونزی را اعلام کند.
در نتیجه در تاریخ 18 آگوست سال 1945، راس ساعت 10 صبح، سوکارنو در حضور جمعی 500 نفری جلوی خانه خودش صحبت کرد و از استقلال اندونزی به آنها خبر داد. او خودش را رهبر جمهوری مستقل اندونزی خواند و یکی از دوستانش با نام محد هَتا (Mohammad Hatta) را معاون خودش قرار داد. وی همچنین قانون اساسی مالزی را نیز اعلام کرد که 5 سطحی که پیش از این معرفی کرده بود نیز در این قانون لحاظ شده بود.
نیروهای ژاپنی که هنوز در منطقه حضور داشتند سعی کردند تا جلوی انتشار خبر اعلام استقلال اندونزی را بگیرند، اما خبرها سریعتر از باد میان مردم دست به دست چرخید و یک ماه بعد در تاریخ 19 سپتامبر سال 1945، سوکارنو جلوی جمعی بیشتر از یک میلیون نفر در میدان مِردکا (Merdeka) در جاکارتا سخنرانی کرد.
دولت تازه استقلال یافته جدیدی که سوکارنو پایهگذاری کرده بود کنترل امور جزیره جاوه و سوماترا را در اختیار گرفت، اما ژاپنیها همچنان دیگر جزیرههای اندونزی را در اختیار خود داشتند و هلندیها و سایر متحدین نیز رفتهرفته قدرت خود را نشان دادند.
مذاکره با هلند
پای انگلیسیها سلانهسلانه در اواخر سپتامبر سال 1945 به اندونزی باز شد و تا پایان ماه اکتبر بیشتر شهرهای بزرگ اندونزی را تسخیر کردند. متحدین چیزی حدود 70 هزار ژاپنی را به کشورشان بازگرداندند و رسما اندونزی را به شرایط استعمار هلند تغییر دادند. از آنجایی که سوکارنو پیش از این با ژاپنیها همکاری کرده بود، این بار سوتان ساهریر (Sutan Sjahrir) را بهعنوان نخستوزیر سالم و امین انتخاب کرد و اجازه داد تا انتخابات مجلس اندونزی برگزار شود. در همین بین سوکارنو سعی زیادی میکرد تا جمهوری اندونزی را به جوامع بینالمللی معرفی کند.
زمانی که اندونزی در اشغال بریتانیا بود، ارتش و چهرههای سیاسی استعمار هلند دوباره به اندونزی بازگشتند و سربازان هلندی که پیش از این در زندانهای ژاپنیها حضور داشتند را مسلح کردند تا به مردم اندونزی تیراندازی کنند. در ماه نوامبر سال 1945 شهر سورابایا به میدان جنگ تبدیل شد و هزاران اندونزیایی به خاک و خون کشیده شدند. چیزی نزدیک به 300 سرباز انگلیسی نیز در این نبردها جان خود را از دست دادند.
این حادثه ناگوار بریتانیایی را مجبور کرد تا عجله بیشتری برای خروج سربازان از اندونزی بهخرج دهند و در نوامبر سال 1946 تمامی نیروهای ارتش بریتانیا از خاک اندونزی خارج شدند. در عوض 150 هزار سرباز هلندی به اندونزی بازگشتند. سوکارنو که با قدرت زیاد نیروهای هلندی روبرو شده بود و از طرفی هم شاهد خونهای زیادی بود که به پای استقلال اندونزی ریخته شد. چارهای ندید تا با هلندیها وارد مذاکره شود.
بهرغم اعتراضهای شدید سایر حزبهای ملی اندونزی، سوکارنو در ماه نوامبر سال 1946، معاهده لینگاجاتی (Linggadjati) را امضا کرد. این پیمان فقط به دولت اجازه میداد به جاوه، سوماترا و مادورا (Madura)، دسترسی داشته باشد. ناگفته نماند در جولای سال 1947، هلند این معاهده را زیر پا گذاشت و به سایر جزایر اندونزی حمله کرد.
این حمله در جوامع بینالمللی بازتاب منفی زیادی داشت، سوتان ساهریر، نسخت وزیر سابق اندونزی نیز به نیویورک رفت و از سازمان ملل درخواست کرد تا حمله هلندیها به جزایر اندونزی دخالت کند. در نتیجه چند ماه بعد هلندیها مجبور به عقبنشینی از دیگر جزایر اندونزی شدند.
هلندیها از عقبنشینی از جزایر اندونزی سر باز زدند و دولت ملی اندونزی مجبور شد تا معاهده رنوایل (Renville) را در ژانویه سال 1948 امضا کند. این معاهده دسترسی هلندی به جزیره جاوه و بهترین زمینهای کشاورزی در جزیره سوماترا را به رسمیت میشناخت. ناگفته نماند در تمامی این زمینها، گروههای چریکی که از دولت سوکارنو دستور نمیگرفتند دائم با نیروهای هلندی در حال جنگ بودند.
در ماه دسامبر سال 1948، هلند عملیات نظامی گستردهای را با نام عملیات کرای (Kraai) به قصد هجوم بیشتر به اندونزی ترتیب داد. در این عملیات، سوکارنو و محمد هتا بازداشت شدند، اما این بار این حمله بازتاب وسیعتری در جوامع جهانی داشت و سازمان ملل هلند را تهدید کرد که تمامی کمکهایی که به این کشور میکند را متوقف خواهد کرد. از طرف دیگر گروههای چریکی داخل اندونزی نیز فشار زیادی به نیروهای مهاجم هلندی میآورند.
این موارد باعث شد تا هلند در نهایت در ماه میسال 1949 کوتاه بیاید و معاهده روم ون روژن (Roem-van Roijen)، میان هلند و اندونزی امضا شود. بر اساس این معاهده تمامی سران ارشد دولت ملی اندونزی که در بازداشت هلند بودند آزاد شدند و درنهایت در ماه دسامبر سال 1949، هلند رسما از ادعای خود در خصوص تصاحب زمینهای اندونزی صرفنظر کرد.
به قدرت رسیدن سوکارنو
در آگوست سال 1950 آخرین قسمتهای اندونزی نیز از استعمار هلند آزاد شد و بهرغم اینکه ریاستجمهوری سوکارنو بر اندونزی حالتی تشریفاتی داشت باز هم از او با نام پدر ملت یاد میشد و سوکارنو یکی از بانفوذترین چهرههای سیاسی اندونزی بود. اما مشکلات اندونزی با پایان یافتن استعمار هلند پایان نیافت و مشکلاتی جدیدی گریبان این کشور را گرفت.
مسلمانان، هندوها و مسیحیهای اندونزی به جان هم افتادند، ارتش اندونزی نیز به دو گروه سربازان آموزشدیده توسط ژاپنیها و نیروهای چریکی تقسیم شد. در اکتبر سال 1952 گروهی از نظامیان چریکی، کاخ سوکارنو را با تانک محاصره کردند. این نظامیها خواستار منحل کردن مجلس ملی اندونزی بودند.
سوکارنو نیز که ید طولایی در سخنوری داشت به تنهایی از کاخ بیرون آمد و سخنرانی تاثیرگذاری انجام داد، این سخنرانی باعث شد نیروهای چریکی از کاخ عقب نشینی کنند. در سال 1955 انتخابات جدیدی صورت گرفت، اما این انتخابات چیز خاصی را در اندونزی تغییر نداد چرا که مجلس میان گروههای مختلف عملاً تقسیم شده بود و سوکارنو ترس داشت روزی فرا برسد که مجلس کلاً منحل شود.
گرایش بیشتر سوکارنو به دیکتاتوری
سوکارنو که آینده خوبی را برای اندونزی پیشبینی نمیکرد به این فکر افتاد که سبک و سیاق دموکراسی غربی برای کشوری مانند اندونزی کاربرد ندارد و به فکر افزایش قدرت خودش افتاد که با مخالفت محمد هتی، رئیس جمهور وقت اندونزی روبرو شد. در نتیجه در سال 1956، سوکارنو از نقشههایش باعنوان دموکراسی هدایتشده خبر داد، بر اساس این نقشهها، سوکارنو رهبری ملت را در شرایط دشوار و مسایل ملی بر عهده میگرفت.
در دسامبر سال 1956، محمد هتی به نشانه مخالفت با سیاستهای جدید سوکارنو از سمت خود کنارهگیری کرد و مردم اندونزی را شگفتزده کرد. در ماههای بعد نیز تا مارس 1957، فرماندهان نظامی، کنترل جزیره سوماترا و سولاسی (Sulawesi) را در اختیار گرفتند و دولت جمهوری ملی که در این قسمتها حکومت میکرد را برکنار کردند. این فرماندهان نظامی خواستار بازگردانی محمد هتی به دولت شدند و درخواست کردند تا به اثربخشی کمونیست در سیاست پایان داده شود.
در مقابل، سوکارنو، جوندا کارتاویجاجا (Djuanda Kartawidjaja) را به عنوان معاون خودش انتخاب کرد، وی با سیاست دموکراسی هدایتشده سوکارنو مشکلی نداشت. از طرف دیگر سوکارنو در تاریخ 14 مارس سال 1957، در اندونزی حکومت نظامی اعلام کرد.
ناآرامیها رفتهرفته بالا گرفته بود و سوکارنو در تاریخ 30 نوامبر سال 1957 از مدرسهای بازدید کرد، در همین حین یکی از اعضای گروه دورال اسلام (Darul Islam)، به سمت سوکارنو نارنجکی پرتاب کرد. سوکارنو از انفجار این نارنجک جان سالم بهدر برد، اما 6 بچه دبستانی در این حادثه جان خود را از دست دادند.
سوکارنو تسلط بیشتری به اندونزی پیدا کرد و حدود 40 هزار هلندی را از املاکی که داشتند بیرون کرد. وی چندین شرکت بزرگ هلندی مانند شرکت نفتی رویال داچ شِل (Royal Dutch Shell) را نیز منحل کرد. همچنین وی قوانینی را صادر کرد که بر اساس این قانونها دسترسی چینیها به زمینهای روستایی محدود میشد و اجازه تجارت نیز نداشتند. این قانون باعث شد تا هزاران چینی از روستاهای اندونزی راهی شهرها شوند، چیزی حدود 100 هزار نفر چینی نیز به دنبال برقراری این قانون از اندونزی به چین مهاجرت کردند.
سوکارنو برای خاتمه دادن به عملیات نظامی مخالفین در جزیرههای اندونزی، به سوماترا و سولاسی حمله گستردهای را در هوا و زمین انجام داد و شورشیها که در این مناطق برای خودشان دولت تشکیل داده بودند در اوایل سال 1959 تسلیم شدند و آخرین گروه شورشیها در ماه آگوست سال 1961 اسلحهها را زمین گذاشتند.
در پنجم جولای سال 1959، سوکارنو فرمانی برای باطل کردن قانون اساسی فعلی صادر کرد و قانون 1945 را دوباره مصوب کرد. این قانون قدرت بسیار بیشتری در اختیار رئیسجمهور قرار میداد. او ماه مارس سال 1960، مجلس ملی اندونزی را ملغی کرد و مجلس جدیدی را بهراه انداخت که چیزی حدود نیمی از نمایندههای این مجلس توسط سوکارنو انتخاب میشدند.
ارتش اندونزی به دستور سوکارنو، اعضای حزبهای مسلمان و سوسیالیست را دستگیر کرد و به زندان انداخت. تمامی روزنامههایی که نقدهای تندی بر علیه سوکارنو مینوشتند نیز بسته شدند و سورکارنو سعی کرد اعضای کمونیست بیشتری را به کابینه رئیسجمهوریاش اضافه کند. تا از این طریق در کنار قدرتی که در میان نظامیان داشت، کابینه قدرتمندی نیز داشته باشد.
گرایش سوکارنو به دیکتاتوری باعث سوءقصدهای بیشتری به جان او شد، در ماه مارس سال 1960، یک افسر نیروی هوایی اندونزی، کاخ ریاستجمهوری را با هواپیما زیر رگبار مسلسل و توپ گرفت و گروههای اسلامگرا نیز در نماز عید قربان سال 1962 به وی حمله کردند، اما سوکارنو از تمامی این حملهها جان سالم به در برد.
در سال 1963 نیز اعضای مجلسی که سوکارنو شخصاً آنها را نماینده مجلس کرده بود او را برای تمام عمر به سمت رئیسجمهور اندونزی منصوب کردند. علاقه سوکارنو به دیکتاتوری به همینجا ختم نشد و سخنرانیها و نوشتههایش بهعنوان سرفصلهای درسی به کتابهای دانش آموزان تمامی مدرسههای اندونزی اضافه شد. رسانههای جمعی اندونزی نیز مجبور بودند تا برنامههایی بر اساس ایدئولوژی و رفتار سوکارنو پخش کنند.
سوکارنو برای اینکه نامش را در میان مردم اندونزی جاودانه کند، نام بلندترین کوه این کشور را نیز به سوکارنو تغییر داد تا نامش همیشه با افتخار در ذهن مردم اندونزی تداعی شود.
کودتای سوهارتو
بهرغم اینکه سوکارنو تلاش زیادی داشت تا همهچیز را تحت کنترل بگیرد، اما ارتش و کمونیستهایی که پشتیبان او بودند ساختار مستحکمی نداشتند و نیروهای ارتش دل خوشی از افزایش کمونیستها نداشتند. در نتیجه مقامات بلندپایه ارتش به دنبال دیگر رهبران اسلامگرایی بودند که میانه خوبی با کمونیستهای خداناشناس نداشته باشند.
سوکارنو که بیانگیزگی در میان نیروهای ارتش را احساس میکرد در سال 1963، به حکومت نظامی پایان داد تا کنترل بیشتری به نیروهای ارتش داشته باشد. در ماه آوریل سال 1965، درگیری میان نیروهای نظامی و سیاستمداران کمونیست بیشتر شد، در این بین یک رهبر کمونیست با نام آیدیت (Aidit)، رعایا و کارگران اندونزی را دعوت کرد تا دست به اسلحه شوند، سوکارنو نیز از وی پشتیبانی کرد و این قضیه نیز فاصله زیادی میان کمونیستها و نظامیهای اندونزی ایجاد کرد.
در این بین گفته میشود نیروهای سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلیس نیز تلاشهایی برای برقراری ارتباط با افسران ارشد نظامی به جهت سرنگونی سوکارنو برقرار کردند. از طرف دیگر وضعیت اقتصادی اندونزی نیز دگرگون شد و مردم این کشور تورم 600 درصدی را تجربه کردند، اما سوکارنو کاری برای برطرف کردن مشکلات اقتصادی انجام نداد.
در صبحگاه اول اکتبر سال 1965، کمونیستهای جنبش 30 سپتامبر، 6 افسر بلندپایه ارتش را دستگیر و بهقتل رساندند. اعضای این جنبش اعلام کردند قتل افسران به این دلیل انجام شده تا جلوی کودتای نظامی احتمالی علیه سوکارنو گرفته شود. مدتی بعد نیز شاهد خبر انحلال مجلس و ایجاد یک مجلس انقلابی بودیم.
ژنرال سوهارتو که یکی از افسران ارشد ارتش اندونزی بود در تاریخ دوم اکتبر، رهبری ارتش را در اختیار گرفت و سوهارتو که خیلی به انجام این کار راضی نبود، مجبور شد او را به مقام رئیس ستاد ارتش ارتقا دهد. سوهارتو نیز به سرعت توانست کودتای کمونیستها را خاتمه دهد و به همراه متحدین اسلامگرایش اندونزی را از کمونیستها پاک کرد. در این اقدام چیزی حدود 500 هزار نفر در کل اندونزی اعدام شدند و 1.5 میلیون نفر دیگر نیز به زندان افتادند.
در ژانویه سال 1966، سوکارنو در یک برنامه رادیویی با مردم صحبت کرد و به آنها اطمینان داد که قدرت را همچنان در اختیار خواهد داشت. در ماه فوریه تظاهرات دانشآموزی گستردهای در اندونزی روی داد و یک دانش آموز توسط نیروهای نظامی شهید شد. در یازدهم ماه مارس سال 1966، سوکارنو فرمان معروفی را با نام سوپرسمار (Supersemar) امضا کرد که بر اساس این فرمان، قدرت کنترل کشور به ژنرال سوهارتو واگذار شد. ناگفته نماند بعضی از منابع مدعی هستند سوکارنو این فرمان را به دلیل ترس از اسلحهای که به سمتاش نشانه رفته بود امضا کرد.
پس از امضا این فرمان، سوهارتو، سریعاً دولت و ارتش را از هواداران سوکارنو پاک کرد و سوکارنو را در دستگاه قضایی به جرمهای کمونیستبودن، نادیدهگرفتن مشکلات اقتصادی و از هم پاشیدگی اخلاقی محکوم کردم. ناگفته نماند از قرار معلوم منظور از از هم پاشیدگی اخلاقی، علاقه شدید سوکارنو به زنها بود.
مرگ سوکارنو
در تاریخ دوازدهم ماه مارس سال 1967، سوکارنو رسما از ریاستجمهوری اندونزی کنارهگیری کرد و در کاخ باجور (Bogor)، تحت بازداشت خانگی قرار گرفت. مامورین دولت سوهارتو اجازه دسترسی سوکارنو به خدمات پزشکی مناسب را نمیدادند و سوکارنو که بسیاری از مردمان اندونزی او را بهعنوان پدر استقلال و پیشرفت این کشور میدانند در تاریخ 21 ژوئن سال 1970 بر اثر نارسایی کلیه در بیمارستان نظامی در جاکارتا از دنیا رفت. سوکارنو در آن زمان 69 سال سن داشت.
میراث سوکارنو
بهرغم تمامی اتهامهایی که به سوکارنو وارد شده، باز هم نمیتوان از این واقعیت گذشت که اندونزی امروز، استقلالش را وامدار سوکارنو است و به همین دلیل حتی امروز نیز سوکارنو شخصیت محترمی در میان مردم اندونزی شناخته میشود.
در این قسمت به پایان بیوگرافی دکتر سوکارنو رسیدیم، در انتها پیشنهاد میکنیم اگر شما هم اطلاعات جالبی از پدر استقلال اندونزی دارید، در قسمت نظرات این اطلاعات را برای ما و سایر کاربران به اشتراک بگذارید.