بگذارید از سعید سهیلی شروع کنیم. کارگردانی که کارش را با ساخت فیلمهایی در حوزه دفاع مقدس و در دهه هفتاد آغاز کرد. «مردی از جنس باران» و «مردی از جنس بلور»با بازی ابوالفضل پورعرب دو فیلم اول او بودند. نکتهای که درباره این دو فیلم حالا پس از سالها و مواجهه دوباره، به چشم میآید شلختگی روایت و عدم وجود منطقی پیوسته در پیش رفتن داستان است. (مسئلهای که سهیلی تا همین امروز در چنگال آن گیرکرده و «ژن خوک» هم به آن دچار است.)
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «آشغالهای دوستداشتنی»: سیاست بازی در خونه مادربزرگه با خاله خرسه!
در دو فیلم اول سهیلی منطق روایی به عبارتی محلی از اعراب ندارد و فیلمنامههایشان پر از خلأ و باگ و سکته است؛ اما ژست سینمایی خاص هردو فیلم که متاثر از فضای آثار مسعود کیمیایی است و فاعلیت رمانتیک مردانهای که از جهان کیمیایی میآید، باعث میشود فیلمها حداقل ظاهری جذبکننده و سینمایی پیدا کنند. «مردی از جنس بلور» فیلمی است که علاوه بر این خصلت رمانتیک مردانه، مشخصاً از «آژانس شیشهای» هم ملهم است و اتفاق نهاییاش یادآور ساخته حاتمی کیا است. (اتفاقی که بعدتر در فیلم دیگرش «سنگ، کاغذ، قیچی» هم تکرار شد.)در اواخر هفتاد و دهه هشتاد فیلمسازی سهیلی سیری نزولی پیدا کرد و فیلمهایی که ساخت نه ازنظر سینمایی حرفی برای گفتن داشتند نه در گیشه موفقیت چندانی کسب کردند.
«سهراب» که تلفیقی از سینمای پسا دفاع مقدس و فیلمهای تینایجری و نوجوانانه بود. «تارا و تب توتفرنگی» که میتواند عنوان بدترین فیلم کارگردان را از آن خود کند، «اغما» و «شب برهنه» با بازی شادمهر عقیلی همه در همین سیر نزولی ساخته شدند تا «سنگ، کاغذ قیچی» با بازی امین حیایی که فیلم دزدی بود که حداقل میشد نیمه اولش را با جدیت پی گرفت پسازاین فیلمهای ضعیف سهیلی «چهار انگشتی» با بازی بهرام رادان را ساخت که میتوان آن را دیدهشدهترین فیلم او نزد منتقدان و کارشناسان سینمایی دانست که طرفداران خودش را پیدا کرد.
در اواسط دهه هشتاد و بعد از «چهار انگشتی» سعید سهیلی به ورطه ساخت کمدیهای مبتذل و سخیف باب شده در آن سالهای سینمای ایران افتاد و مثلا «چارچنگولی» را ساخت که یکی از نمونهایترین و مبتذلترین کمدیهای مد شده دهه هشتاد بود.
در این سالها سعید سهیلی به نقطه عطف کارنامه فیلمسازیاش (البته تنها در گیشه) رسید و کمدیهای جدیدترش را که «ژن خوک» هم ذیل همان دستهبندی میشود، ساخت. کمدیهایی که هرچند کماکان مبتذل بودند و ازنظر سینمایی حرفی برای گفتن نداشتند و طبق معمول سهیلی شلخته و بیسروته بودند اما حالا میتوانستند در گیشه موفق و فروشی میلیاردی داشته باشند.داستان این اسلوب جدید کمدی سازی سهیلی داستان آدمهای پایینشهر با فاعلیتهای مردانه کیمیاییواری بود که میخواهند از طبقه خود بیرون بزنند و کارایی خرق عادت معمول کنند. در این میان «گشت ارشاد» بهترین فیلم این دوره و تمام کارنامه فیلمسازی سهیلی است.
دلیل اصلی برتریاش نسبت به دیگر فیلمهای کارگردان هم در فیلمنامه
مهدی علیمیرزایی است که تا حدی (فقط تا حدی) به وقایع بیسروته سامان داده است و یک منطق ریز روایی به وجود آورده. البته نباید ایده دست اول
«گشت ارشاد» را فراموش کنیم که اصلا برگ برنده فیلم است. فیلمنامه علی میرزایی ژستهای اغراقشده مردانه سهیلی و کیفیت کمدی که مدنظر اوست را کمی متعادل میکند و شیمی خوب سه بازیگر هم کنار همدیگر تماشاگر را تا انتها با فیلم همراه میکند.
فیلمهای بعدی بازهم میخواستند روی فرمول
«گشت ارشاد» اسکی بروند اما یکی از یک بدتر از آب درآمدند تا نوبت به
«ژن خوک» رسید. فیلمی باهمان فرمول مشابه و لحنی اعتراضی به وضعیت روز جامعه که از نام فیلم هویداست. اعتراض به سیاستهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که جامعه را در تنگنایی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی قرار داده است و مردم را پریشانحال کرده. این مفاهیم گندهتر از دهان فیلم مطابق با عادت همیشگی سهیلی قرار است از خلل داستانی که برای دو مرد پایینشهری پیش میآید تعریف شود.
هادی حجازیفر و
سینا مهراد باهم همراه میشوند. مهراد میخواهد با دختری ازدواج کند که خواستگاری دارد مرتبط با مافیاهای قدرتمند که میخواهند به شکلی او را حذف کنند؛ اما همین داستان تکراری و بیمزه بهقدری شلخته و درهمبرهم تعریف میشود که بهسختی میشود از چندوچونش سر درآورد. نه پیچهای داستانیاش کمکی به پیشبرد روایت میکند، نه داستان اصلیاش آنقدر محکم و استخواندار است که بتوان به آن تکیه کرد و دنبالش نمود و نه دقیقا مشخص است که حرف حساب کارگردان چیست! اندر احوالات پریشان و هرکیهرکی خود فیلم همین بس که فیلمی به نام
«ژن خوک» ساخته شده تا موضعی انتقادی علیه
“ژن خوب”ها بگیرد و فرهنگ آقازادگی و حضور آقازادهها در مقامها و جایگاه مختلفی که لیاقتشان را ندارند را به سخره بگیرد، بعد بازیگر نهچندان خوب و نقش اول فیلم خود آقازادهای است از جنس همانها که فیلم دارد آنها را مسخره میکند.
کارگردان فیلمی ساخته در مزمت آقازادگی و ژن خوبها بعد قهرمان فیلم و نقش اولش پسر خودش است و دخترش هم در نقشی فرعی ایفای نقش میکند. اصلا معلوم نیست آقای سهیلی ما را سرکار گذاشته یا خودش را یا پسرش و دخترش را یا چه؟ صحنه به صحنه و گره به گره «ژن خوک» به همین شکل سردرگم و سرکاری است و نتیجه هم مانند عموم فیلمهای سهیلی بیمزه و اغراقآمیز و ضعیف. نه شخصیتها کارکرد پیدا میکنند و برای تماشاگر جالب میشوند، نه وقایع و کشمکشها ارزش پرداختن و به تصویر کشیده شدن را دارند. در اوج بیمنطقی، اصلا مشخص نیست که فیلم میخواهد به کجا برسد و هدفش چیست.
جایی در اواخر فیلم، آن مردانگی اغراقشده موردنظر سهیلی بالا میزند و در صحنهای دوتایی حجازیفر و مهراد تصمیم میگیرند دمار از روزگار آدم بدهای داستان دربیاورند و کلی کری میخوانند و پشتبندش یک صحنه کوتاه و کوچک و مضحک از این «دمار از روزگار درآوردن» به تصویر کشیده میشود: خود فیلم هم حتی نمیتواند از پس ساخت آنچه ادعایش را دارد بربیاید و صرفاً تبدیل به ملغمهای گندهگو و اغراقآمیز و بیمنطق میشود.
از طرف دیگر فیلم در شکل نهایی به خاطر شوخیهای بیمزهاش و عدم پرورش موقعیتهای کمیک درستودرمان و فاز جدیت رومخی که برمیدارد تبدیل به یک فیلم الکی عبوس و خستهکنند میشود که بازیگرانش مثلا به شکلی خودمختار در لحظههای الکی جدی فیلم، کمدی بازی میکنند و این خودش بر تناقضات فیلم دوچندان اضافه میکند.
«ژن خوک» یک فیلم ناموفق و شکستخورده است شبیه به همه آثار دیگر سهیلی که در تمام این سالها از ساختن آنها خسته نشده و خدا میداند چه سرمایه و انرژیای پایشان حرام شده. سؤال اصلی که باید پرسید این است که اصلا برای چه باید این امکانات و پولهای هنگفت دست سهیلی باشد تا چنین اراجیفی را نتیجه دهد؟
این خودش اگر از رانت و رابطه و بیلیاقتی و ژن خوب بودگی نیست، پس چیست؟ همین حضور متداوم سهیلی در سینما بیشتر از هر آنچه فیلم سعی میکند بگوید، نشاندهنده معضلات فرهنگی و اجتماعی و بیلیاقتی در جامعه است. شکست
«ژن خوک» شاید به سهیلی این امکان را بدهد تا کمی فکر کند و تصمیم بگیرد حداقل مدتی فیلم نسازد. خصوصا که خبر آمده
«گشت 3» در راه است. این رانت و سرمایه عظیم اما کاش دست جوانترها و بااستعدادترها بیفتد. (آرزویی محال و خندهدار البته، خندهدارتر از
«ژن خوک») تا سهیلی بتواند لختی از فیلم دریوری ساختن استراحت کند و از پایه به منطق روایی و اصول داستانپردازی بیندیشد!
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
67