ماهان شبکه ایرانیان

چطور از روزمرگی‌ها و زندگی یکنواخت‌مان خلاص شویم؟

برای‌تان پیش آمده که احساس کنید در زندان روزمرگی زنجیر شده‌اید و زندگی یکنواخت و بی‌مزه‌ای دارید؟ بیشتر آدم‌ها یک جایی از زندگی شغلی‌شان این حس را تجربه می‌کنند

چطور از روزمرگی‌ها و زندگی یکنواخت‌مان خلاص شویم؟

چطور از روزمرگی‌ها و زندگی یکنواخت‌مان خلاص شویم؟

برای‌تان پیش آمده که احساس کنید در زندان روزمرگی زنجیر شده‌اید و زندگی یکنواخت و بی‌مزه‌ای دارید؟ بیشتر آدم‌ها یک جایی از زندگی شغلی‌شان این حس را تجربه می‌کنند. وقتی که در روزمرگی گیر می‌کنیم، تمام کارها برای‌مان یکنواخت و قابل پیش‌بینی می‌شود و خیال‌مان راحت است که هیچ مشکل جدیدی پیش نخواهد آمد که قبلا با آن مواجه نشده باشیم. اینجور وقت‌ها کم‌کم محتاط می‌شویم و دیگر زیاد خطر نمی‌کنیم. نتیجه این می‌شود که شغلی که روزی هیجان‌انگیز بود، حالا روی اعصاب‌مان راه می‌رود، احساس رضایت شغلی نمی‌کنیم و سرانجام به جایی می‌رسیم که تنها خرده‌ریزی از موفقیتی که قابلیت رسیدن به آن را داشتیم، نصیب‌مان می‌شود.

برای همین خیلی مهم است که مدام خودمان را تحت فشار بگذاریم و چیزهای جدید را امتحان کنیم. کارهای چالش‌برانگیز احساس قدرت می‌دهند و سرزندگی و نشاط را به ارمغان می‌آورند. فرقی نمی‌کند این چالش دویدن یک ماراتون کامل باشد یا یادگیری یک مهارت جدید؛ هرچه که باشد باعث می‌شود احساس کنیم زنده‌ایم و در حرکتیم؛ چرا که سهم خود را از زندگی کردن با شور و جدیت انجام می‌دهیم و تمام تلاش‌مان را می‌کنیم تا به بهترین حالت خود برسیم.

در این مقاله قصد داریم توضیح بدهیم که چالش‌ها چرا اینقدر مهم هستند. سپس نشان می‌دهیم که چگونه می‌توانید در تمام حیطه‌های زندگی، خودتان را به چالش بکشید.

چرا به چالش کشیدن خودتان اهمیت دارد؟

چه اتفاقی می‌افتد اگر به همینی که دارید رضایت بدهید؟ اگر زیادی جایتان راحت باشد، اگر در حوزه‌ی تخصص‌تان دیگر کار چالش‌بر‌انگیزی نکنید چه می‌شود؟

سوادتان راکد می‌ماند و در بازار شغلی جزو رقبای ضعیف‌ می‌شوید. مهارت‌های شما روی طاقچه خاک می‌خورند، اما رقبایی که زمانی به گرد پای شما نمی‌رسیدند به راحتی با دانش بیشترشان از شما جلو می‌زنند. دیگر به اندازه‌ی قبل دنبال فرصت‌های جدید نمی‌‌گردید، با طرز تفکر جدیدی آشنا نمی‌شوید و صرفا درجا می‌زنید. شاید متوجه شوید که از ریسک کردن وحشت دارید و شاید ترس سختی‌ کارها و خراب شدن تصور خوب دیگران از خودتان، بدجور فلج‌تان کند.

یکی از مشکلات ناشی از امنیتِ زیادی این است که کیفیت عملکرد آدم را کاهش می‌یابد. وقتی همیشه کاری را انجام بدهید که تمام خم و چمش را بلدید، وسوسه‌ی کم‌کاری گریبان‌تان را می‌گیرد، ترجیح می‌دهید فقط حداقل کار لازم را انجام بدهید تا هرچه زودتر از دست آن خلاص شوید. عاقبتِ دل سپردن به این وسوسه‌ها این است که اعتبارتان پیش بقیه پایین می‌آید، روی تیم‌تان تأثیر منفی می‌گذارید و شاید حتی به قیمت از دست دادن شغل‌تان تمام شود.

انجام دادن کارهای جدید می‌تواند واقعا ناخوشایند باشد. بالاخره آدم دارد خودش را در موقعیت‌های ناآشنا قرار می‌دهد و اصلا نمی‌داند که عملکردش چطور خواهد بود. اما اگر بدانید که با رفتن دنبال فرصت‌های جدید و آشنایی با آدم‌های غریبه چقدر رشد خواهید کرد، واقعا شگفت‌زده می‌شوید. شاید در نهایت، تلاش برای مهارت‌های ناآشنا و ایده‌های عجیب آن قدر هم به نظرتان سخت نیاید!

چالش‌ها یک فایده‌ی دیگر هم دارند و آن بهبود عملکرد است. مدل U وارونه نشان می‌دهد که وقتی فشار و استرس وارد شده در حد متناسبی باشد، کیفیت عملکرد فرد بالا می‌رود. با یادگرفتن یک کار تازه یا قرار دادن خود در یک موقعیت ناآشنا و غیرمعمول، برای خودتان در حد درست و بهینه‌ای استرس تولید می‌کنید. به این ترتیب خود را مجبور می‌کنید عملکرد بهتری داشته باشید!

به چالش کشیدن خود سخت است، اما هرچقدر بیشتر آن را انجام بدهید برای‌تان راحت‌تر خواهد شد. چالش‌ها باعث می‌شوند قدرت و انعطاف‌پذیری لازم برای مقابله با تغییرات غیرمنتظره را به دست بیاورید، ریسک کنید و بر ترس از شکست فائق بیایید.

چگونه خود را به چالش بکشیم؟

مواجه کردن خود با چالش‌های مداوم راحت نیست؛ زیرا معنای ضمنی آن این است که باید آسیب‌پذیر بشوید. باید جرئتش را داشته باشید که مدام عدم قطعیت را تجربه کنید و احتمال ریسک‌ها و شکست‌های احتمالی را بپذیرید. این برای خیلی‌ها کار شاقی است.

اما مهم این است که قدم اول را بردارید و با چیزهای کوچک شروع کنید. تکنیک‌های زیر کمک‌تان می‌کنند تا کم‌کم خود را به چالش بکشید و دامنه‌ی دانش و مهارت‌هایتان را افزایش دهید.

1. از کنج راحتی بیرون بیایید

پروفسور السدیر وایت (Alasdair White) در مقاله‌ای به نام «از کنج راحتی تا مدیریت عملکرد» که در سال 2008 منتشر شده است، «کنج راحتی» را چنین توصیف می‌کند: «یک وضعیت رفتاری که در آن فرد بدون نگرانی و در فقدان استرس عمل می‌کند و با کمک مجموعه‌ی محدودی از رفتارها، سطح ثابتی از عملکرد را ارائه می‌دهد؛ بدون این که خطر کند یا ریسک پذیری داشته باشد.»

بیشتر افراد کنج راحتی خودشان را می‌شناسند. این حالت را آن زمان تجربه می‌کنیم که روال کارها و وظایف چنان آشنا هستند یا آنقدر در انجام‌شان ماهریم که اصلا لازم نیست در مورد نحوه‌ی انجام‌شان فکر بکنیم.

ذات کنج راحتی طوری است که تلاش چندانی از فرد طلب نمی‌کند. همه‌ی کارها در این کنج آسانند. بیش از حد سپری کردن وقت در این کنج به این معناست که فرد هیچ چیز جدیدی یاد نمی‌گیرد. در چنین گوشه‌‌ی امن و آسوده‌ای، بلندمرتبگی هرگز رویش را به شما نشان نخواهد داد!

برای اینکه از کنج راحتی بیرون بیایید، ابتدا از تمام کارها و امور روزمره‌ای که کاملا برای‌تان آشنا هستند یک لیست درست کنید. سعی کنید وجه اشتراکی بین آنها بیابید. چرا انجام‌شان اینقدر برای‌تان راحت است؟ به چه توانایی‌ها و چه مهارت‌هایی نیاز دارند؟ درکدام یک از این مهارت‌ها جای پیشرفت دارید؟

حالا آن کارهایی را لیست کنید که خودتان می‌دانید باید انجام بدهید، ولی این کار را نمی‌کنید چون برای‌تان راحت نیستند.

مثلا فرض کنید من می‌دانم که صحبت کردن در جمع و شبکه سازی برای پیشرفت در شغلم اهمیت دارند، اما دنبال‌شان نمی‌روم؛ چون سختم است و در جمع راحت نیستم. یا فرض کنید شما می‌دانید که اگر برای کار کردن روی یکی از پروژه‌های ماه آینده داوطلب بشوید، می‌توانید توجه بالاسری‌ها را به خودتان جلب کنید. اما داوطلب نمی‌شوید؛ چون فکر ملحق شدن به یک تیم جدید برای‌تان استرس‌آور است.

به تک‌تک این کارها فکر کنید. ببینید برای طفره رفتن از آنها چه بهانه‌ای برای خودتان داشته‌اید. از چه چیز می‌ترسیدید؟ اگر انجامش بدهید چه فایده‌ای برای‌تان دارد؟ اگر دل به دریا بزنید و یک بار امتحانش کنید، بدترین اتفاقی که می‌تواند بیفتد چیست؟

2. به شیوه‌ی SMART هدف تعیین کنید

بعد از اینکه یکی از کارهایی که شما را به چالش می‌کشد انتخاب کردید، به کمک شیوه‌ی هدف گذاری SMART هدف‌تان را تعیین کنید. این هدف باید در عین اینکه چالش‌برانگیز است، دست‌یافتنی هم باشد. اگر فکر انجام دادنش یک‌ ذره هم برای‌تان ناخوشایند نبود، احتمالا به اندازه‌ی کافی چالش‌برانگیز نیست!

حالا همین هدف را به مراحل کوچک‌تری تقسیم کنید که بشود آن را در برنامه‌ی روزمره جا کرد یا در فهرست کارهای روزانه قرار داد. به این ترتیب هر روز پیشرفت معنا‌داری خواهید کرد.

مثلا اگر می‌خواهید یک زبان جدید یاد بگیرید، یک مجموعه‌ی آموزش صوتی آن زبان را دانلود کنید و هنگام رفت و برگشت از سر کار به آن گوش بدهید. با خودتان قرار بگذارید که هر روز 30 دقیقه برای یادگرفتن آن زبان وقت صرف کنید. برای اینکه به قولی که به خودتان داده‌اید متعهدتر شوید، می‌توانید یک مربی خصوصی هم بگیرید که هفته‌ای یک بار با شما روی تلفظ کلمات کار کند.

از اینکه هدف‌تان را مطابق با نیازها و توانایی‌های خود تغییر بدهید هراس نداشته باشید. مثلا اگر دوست دارید هر هفته در یک رویداد جدید به منظور گسترش شبکه‌‌ی ارتباطی‌تان شرکت کنید، لازم نیست حتما با همه‌ی آدم‌هایی که آنجا هستند صحبت کنید؛ شاید چنین هدفی حتی باعث شود چنان از فکر باز کردن سر صحبت با آن همه آدم ناشناس استرس بگیرید که کلا بی‌خیال رفتن شوید! می‌شود با یک هدف کوچک‌تر هم شروع کرد؛ مثلا می‌توانید روی این تمرکز کنید که فقط با یک نفر آشنا شوید، اما با همان یک نفر درست و حسابی حرف بزنید. این هدف ساده‌تر است، اما همچنان چالش‌برانگیز و معنی‌دار است.

حتما سعی کنید هر روز یا حداقل چند روز در هفته برای چالش‌تان تلاش کنید تا از حد و مرز توانایی‌های خود یک قدم فراتر بروید و اعتماد به نفس خود را افزایش دهید. ممکن است در طول این مسیر لازم باشد قدرت ایستادگی و پایداری را در خود افزایش دهید یا عادات بد را از بین ببرید تا سرانجام تحقق اهداف طولانی‌مدت خود را به چشم ببینید.

3. بازسازی وظایف روزمره

ممکن است خیلی از وظایف شغلی که در محدوده‌ی کنج راحتی‌تان جای می‌گیرند، از بخش‌های الزامی و غیر قابل حذف شغل شما باشند. درست است که نمی‌توانید از انجام این کارها سر باز بزنید، اما می‌توانید با بازسازی کردن آنها، به شکل متفاوتی برای خود چالش ایجاد کنید.

لیستی از این کارها برای خود بنویسید. فکر کنید ببینید چطور می‌توان آنها را کمی چالش‌برانگیزتر کرد؟ چطور می‌توان یک طوری سخت‌ترشان کرد؟

مثلا می‌توانید موعد تحویل دادن کارها را برای خودتان کمی جلو بیندازید تا برای به پایان رساندن آنها کمی به خودتان فشار وارد کرده باشید. اگر عادت دارید عجولانه تصمیم بگیرید، سعی کنید سرعت‌تان را پایین بیاورید و کمی بیشتر برای بررسی گزینه‌های ممکن وقت بگذارید. از رئیس‌تان بخواهید مسئولیت‌های بیشتری را یه شما محول کند یا پروژه‌ی جدیدی به شما بسپارد. بگردید و از بین اعضای شرکت یک نفر را پیدا کنید که بتواند مشاور یا مربی‌تان بشود و کار کردن را برای‌تان چالش‌برانگیزتر کند.

بد نیست نگاهی هم به آن کارهایی بیندازید که مدام دارید آنها را به تعویق می‌اندازید. چه کسی دوست ندارد کارهای سخت و ناخوشایند را به بعد موکول کند. به جای به تعویق انداختن کارها، با آغوش باز از این نوع وظایف استقبال کنید. دنبال این بگردید که با انجام دادن آنها چه چیزهایی می‌شود یاد گرفت؟ با زودتر انجام دادن آنها چه فایده‌هایی نصیب‌تان می‌شود؟

یک راه دیگر برای اینکه خود را به چالش بکشید، این است که استراتژی شغلی خود را تعیین کنید. با این کار برای‌تان روشن می‌شود که در کجای مسیر هستید و به کجا می‌خواهید برسید و بالاخره می‌توانید برای افزایش مهارت‌ها و پیشرفت خود یک برنامه‌ی واقعی بریزید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان