هشدار لوث شدن: اگر هنوز قسم سوم آخرین فصل «بازی تاج و تخت» را ندیدهاید ادامهی این مطلب را نخوانید
فصل هشتم «بازی تاج و تخت» شاید در رسیدن به لحظات مهم و بزرگش چندان سریع عمل نکند، اما این بدان معنی نیست که سازندگان آن از زیر توقعاتی که مخاطبان از آنها دارند شانه خالی میکنند. در حالیکه در قسمت قبلی تقریبا به کلی صرف شخصیتپردازی شدند، «شب بلند»، قسمت سوم آخرین فصل، به نمایش جنگ و جدالی میپردازد که شهروندان سختکوش وستروس را به خاک و خون میکشاند: محافظت از سرزمین خود در مقابل وایت واکرها.
شایعه شده بود که این قسمت پر از صحنههای اکشن بیوقفه خواهد بود و همینطور هم شد.
«شب بلند» با سکوت هراسانگیزی شروع شد که برخی ممکن است آنرا آرامش پیش از طوفان بدانند، سکوتی مهیب که خبر از اتفاقاتی میدهد که قرار است به زودی رخ دهند؛ طوری که این قسمت در دقایق آغازین خود نفس را حبس کرده بود نشانههایی از آن داشت که چه قسمت مهمی خواهد بود — مخصوصا در لحظات پایانی آریا استارک به حکمرانی پادشاه شب خاتمه میدهد و با خنجر والرین بدن او را میدرد.
همچنین بخوانید:
نقد قسمت دوم فصل هشتم سریال Game of Thrones
با وجودی که لحظهای در این قسمت وجود نداشت که به جنگ اختصاص داده نشده باشد، آنچه که در مورد «شب بلند» مخاطب را شگفتزده میکند این است که در رقم زدن صحنههای اکشن عجله نمیکند.
این قسمت را به سختی میتوان به لحاظ فراز و نشیب داشتن به سواری بر روی یک ترن هوایی تشبیه کرد، اما در واقع همین موضوع از دلایلی است که آنرا به به یکی از بهترین قسمتهای نبرد تاریخ «بازی تاج و تخت» تبدیل کرده است؛ این قسمت اجازه میدهد مخاطب در تک تک لحظههای هراس زندگی کند.
روایت جنگ در تاریکترین ساعات شب (که موضوع شکایت بسیاری در هفتههای گذشته بود، و همچنان هم یکی از مسائل ما است) طبیعت خشن جنگ در این دنیا را منعکس میکند؛ جنگها به ندرت در ساعات معقولی رخ میدهند. حتی وقتی که صحنه با نور آتش روشن است، فیلمبرداری بیشتر بر روی سایهی شخصیتها تاکید دارد؛ تماشای شانه به شانه جنگیدن برین و جیمی لذتبخش است، اما تنها دلیلی که باعث میشود از این موضوع مطمئن باشیم شنیدن نعرههای معروف او است.
تماشای ملیساندر که تمام شمشیرها را با آتش روشن میکند بسیار جذاب است. بازگشت ملیساندر دقیقا مصداق جایزهای است که این سریال به خوبی به مخاطبش میدهد — در حالیکه بسیاری به این نتیجه رسیدند که او صرفا باز نمیگردد بلکه نقش مهمی هم در این نبرد ایفا میکند، این واقعیت که قدرتهای آتشین او فوقالعاده کمککننده بود جایگاه او را در این جهان صرفا پیچیدهتر نمیکند (به هر صورت، او جان بسیاری را نجات داد).
انرژی و جنبش بسیاری که در صحنههای نبرد تاریک وجود داشت توجه ما را بر آنها متمرکز نگه میداشت، و خوشبختانه کشت و کشتار آریا به اندازهی کافی قابل دیدن بود که لحظههای بزرگی را برای او رقم بزند.
در این حین، هر چقدر هم شنیدن صدای خورد شدن استخوانهای لیانا مورمونت ناراحتکننده باشد، این واقعیت که شخصیت مورد علاقهی هواداران یک غول لعنتی را کشته است جایگاه او را به عنوان یکی از برترین شخصیتهای این سریال تضمین میکند.
شاید دلیلش سفرهای مکرر به آسمان برای دیدن از زاویهی دید چشم اژدها باشد، اما فواصل عصبیکنندهای در اینجا وجود دارد، مخصوصا با در نظر گرفتن سرعت روایت داستان که عمدا کنترل میشود تا همهچیز پیش برود بدون آنکه هیچ عجله و اضطراری در کار باشد. این قسمت بیشتر ترسناک است تا اکشن-ماجراجویی، که به ژانر اصلی ماجرا نزدیکتر است.
در اصل جنگی که در جریان است با ارتشی از زامبیهاست، و وقتی وحشتناکتر میشود که سربازهای مرده بیدار میشوند، چشمهای قهوهای تبدیل به آبی میشوند و برادران مردهشان را علیه خود برمیانگیزند.
دخمهای که سانسا و سایر افراد آسیبپذیر در آن پناه گرفتهاند دیگر جای چندان امنی نیست؛ و پیتر دینکلج هم تا به اینجای فصل بر خلاف معمول در این فصل حس دست کم گرفته شدن دارد، همچنین تنزل پیدا کردن تیریون به دخمه قابل توجه است.
با این حال او سرنوشت بهتری نسبت به تئون گریجوی، بریک دوندرین، جورا مورمونت و بسیاری از سایر شخصیتهای مکمل داشت که در این قسمت جان به جانآفرین تسلیم کردند.
همیشه مرگ و میرها در «بازی تاج و تخت» به راحتی و سرعت اتفاق میافتاد، اما در «شب بلند» کسانی که میمردند لحظاتی برای درخشش (تا جایی که تاریکی شب این قسمت اجازه میداد) داشتند. جا دارد یادی از آهنگساز بزرگ رامین جوادی بکنیم که هرگز از انتخابهای جسورانه هراسی نداشته است، اما در این قسمت استاندارد جدیدی برای خود تعیین کرد و با موسیقی متن درخشانش حال و هوای منحصر به فردی به این قسمت داد که با لحظات احساسی آن کاملا هماهنگ بود. گاهی اوقات موسیقی آن تبدیل به یک سمفونی واقعی میشود.
مرگ پادشاه شب بدین معنی است که پایان «بازی تاج و تخت» بیشتر با تمرکز بر جنگهای داخلی وستروس رقم میخورد، تا تهدیدهای خارجی. که حرکتی دوستداشتنی است، در حالیکه این قسمت نقطه عطف مهمی برای داستان بود، به بهترین شکل طراحی شده بود تا اتفاقات بزرگتری را منجر شود.
در مجموع این فصل به ساختن داستانی بر اساس آنچه که تا به حال گذشته میپردازد؛ دو قسمت اول آن به داستانهای شخصیتهای اصلی پرداختند. اما آنچه در این دو قسمت گذشت با آگاهی به این بود که زمانی فرا خواهد رسید تا نبردی — که بخش جداناپذیر این سریال است — رخ دهد، و همچنین اینکه، این پایان داستان نخواهد بود.
«شب بلند» لحن و فضای بسیار به خصوصی داشت، و با تمام لحظات اکشنی که در آن تماشا کردیم کاملا به انتظاراتی که هواداران از ان داشتند آگاه بود. با تمام این اوصاف، انتظارات برآورده شد. به ندرت سریالی را دیدهایم که قسمتی چنان دراماتیک و موقر داشته باشد، اما «بازی تاج و تخت» جایگاه خود را در میان آنها تثبیت کرده است.
این مطلب برگرفته از نوشتهی لیز شنون میلر در وبسایت ایندیوایر است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
132