به گزارش ایسنا، نویسنده کتاب «اندیشههای علمی مولانا» در نشستی که سیزدهم اردیبهشت در سالن اسوه نمایشگاه کتاب برگزار شد، با بیان این مطلب تصریح کرد: متأسفانه یکی از ایرادهای جامعه ما این است که منتظر میمانیم تا همه کارها را دیگران انجام دهند و بعد میگوییم ما خود نیز این موضوع را در میان استادان و صاحبنظرانمان داشتیم. این رویه رویه غلطی است. ما میتوانیم با خودباوری به تولید علم بپردازیم. امروز که برخورد غرب و آمریکا را میبینیم باید متوجه باشیم که این مایه شرمندگی ماست که سوار ماشین آلمانی شویم و با آن به یکدیگر پز دهیم.
او در ادامه بیان کرد: من نسخه اولیه این کتاب را حدود 20 سال پیش نوشتم؛ زمانی که بیش از 20 - 21 سال نداشتم و امروز با تغییرات زیادی آن را با همت انتشارات آوای کلار وارد بازار کردهام. حرف اصلی این کتاب این است: «دعوت به تولید علم». مطابق آموزههای مولانا در حوزه عصبشناسی ما نه پنج حس بلکه ده حس داریم. آنجا که حضرت مولانا میفرماید خاک گرگین را کرم آسیب کرد / ده گوهر از نور حس در جیب کرد. ما باید پنج حس دیگر را خودمان پیدا کنیم و آن وقت است که میتوانیم در مقابل غرب بایستیم. کتاب «مثنوی معنوی» و آثار دیگر بزرگان ما پر از نکاتی است که میتواند و باید سرمنشأ پژوهشهای علمی ما قرار گیرد.
این پژوهشگر تاکید کرد: خیلیها تصور میکنند مولا فردی معمولی بود و آنچه باعث تغییر وی شد، شمس تبریزی است، در حالی که اصلاً اینطور نیست. مولانا شخص بزرگی بود و شمس در سایه مولانا در تاریخ ما ماندگار شد. همچنین برخی معتقدند مولانا بزرگ بود اما با دیدن شمس به شعر و شاعری و عرفان رسید. به نظر من قطعاً این نظریه هم نمیتواند درست باشد. قبل از ملاقات این دو که به سالهای 617 تا 634 برمیگردد، مولانا شعرهایی را سروده بود که به قدرت و هیبت «مثنوی معنوی» اوست. مثلاً در مدح حضرت رسول (ص) میگوید: جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید / طبل بقا کوفتند ملک مخلد رسید / روی زمین سبز شد جیب درید آسمان / بار دیگر مه شکافت روح مجرد رسید.
بهنام بستان شمس تبریزی را فردی با تم سیاسی دانست که به عقیده او توسط پیروان علاءالدین کشته نشده و شمس پرنده نبوده بلکه در یک ترور سیاسی جان خود را از دست داده است و اگر کشته نمیشد شاید قونیه یکی از استانهای ایران میبود.
نویسنده کتاب «ملتی در معرض خطر» تاکید کرد: مولانا فرد باهوشی بود اما شمس به کرات او را در نقاط مختلف مثل دمشق و بغداد دیده بود و سایه به سایه او را دنبال میکرد، و در نهایت به صید شمس درآمد. اما چرا مولانا به این صید شدن تن داد؟ چون مولانا دلش با ایرانیان بود و مثل دیگر بزرگان ما همچون حضرت سعدی و فردوسی ارادت خاصی به این تبار داشت.
او با بیان اینکه برای شناخت مولانا باید فرهنگ و تاریخ خود را به خوبی بشناسیم همچنین گفت: «مثنوی معنوی» مولانا با تمام زیباییها و داستانپردازیهایش در واقع بازگوکننده سیر عرفانی است که مولانا در زندگی خود آن را طی کرد. به عبارتی شرح حال درونی حضرت مولاناست. او یک چیز از خدا میخواست و آن عنایت حق بود و خدا به او لطفی ویژه داشت.