ماهان شبکه ایرانیان

سیره روایی شیخ صدوق (ره)

در این مقاله سخن از سیره و روش محدث بزرگوار و فقیه شیعه، شیخ صدوق، در نقل و روایت حدیث و فهم و درایت آن است و برای نزدیک شدن به محتوای بحث لازم است به ذکر دو مقدمه بپردازیم:

سیره روایی شیخ صدوق (ره)

در این مقاله سخن از سیره و روش محدث بزرگوار و فقیه شیعه، شیخ صدوق، در نقل و روایت حدیث و فهم و درایت آن است و برای نزدیک شدن به محتوای بحث لازم است به ذکر دو مقدمه بپردازیم:

الف) اهمیت علم حدیث و روایت آن

می دانیم که یکی از مصادر شناخت اسلام، سنت پیامبر(ص) است که از طریق جانشینان معصوم او به ما رسیده، و راه آگاهی از این سنت هم آشنایی با احادیثی است که آن بزرگواران نقل گردیده است. از این جهت علم حدیث یکی از علوم بسیار مهم اسلامی است و از سوی رسول اکرم و امامان معصوم(ع) تأکید فراوانی بر اهمیت فراگیری و نشر آن به عمل آمده است. رسول اکرم(ص) در خطبه ای که در مسجد خیف ایراد کردند فرمودند: نضّر الله سمع مقالتی فوعاها و حفظها و بلّغها من لم یسمعها، فرب حامل فقه غیرفقیه، و رب حامل فقه الی من هو افقه منه.[1] «خداوند خرم کند بنده ای را که سخن مرا بشنود و آن را درست فرا گیرد و به خاطر بسپارد و به کسی که آن را نشینده برساند، زیرا بسا حمل کنندگان فقه که خود فقیه نیستند و بسا حمل کنندگان فقه که آن را به کسی فقیه تر از خود انتقال می دهند.»

مرحوم علامۀ مجلسی گوید: «این که فرموده: «آن را به کسی که نشنیده برساند»بر فضیلت نقل حدیث دلالت دارد.[2] و در برخی روایات چنین آمده: فاداها کما سمعها یعنی همان گونه که شنیده ادا کند بی آنکه اصلا در آن تغییری دهد یا تغییری دهد که معنی را عوض کند. و این که فرموده: «بسا که...»با این روایت مناسب تر است.»[3]

در روایت دیگر می خوانیم: اربع یلزمن کل ذی حجی و عقل من امتی. قیل: یا رسول اللّه ما هّن؟قال: استماع العلم، و حفظه، و نشره عند اهله، و العمل به. «چهار چیز است که بر هر خردمندی از امت من لازم است: شنیدن علم، حفظ آن، نشر آن به اهلش و عمل به آن».[4]

در این زمینه روایات فراوانی هست که به همین دو روایت بسنده می کنیم، زیرا نقش حدیث در بیان سنت بر کسی پوشیده نیست. این تأکیدهای فراوان سبب شد که اصحاب باوفای رسول اکرم و یاران گرامی ائمۀ معصومین علیهم السلام سخنان آنان را به جان بشنوند، در حفظ و ضبط آن بکوشند و برای آیندگان نقل کنند و آنان نیز برای شنیدن حدیث سفرها کنند و سختی های جانکاهی را متحمل شوند و به تدوین و تبویب آن پردازند. تا آنجا که علمی پدید آوردند که به نام حدیث یا علم اصول الحدیث یا مصطلح الحدیث، و درایة الحدیث شهرت یافت، و در آن از انواع حدیث، سند حدیث، راویان حدیث، جرح و تعدیل روایان، راه های فراگیری حدیث و آداب نقل آن، ویژگی های متون حدیث و... سخن به میان آمده و دانشی به دانش مسلمانان افزوده گشت و در این باره کتاب های فراوانی از سوی عالمان شیعه و اهل سنت به نگارش درآمد که برای آگاهی از آنها می توانید به کتاب علم الحدیث و درایةالحدیث تألیف استاد کاظم مدیر شانه چی مراجعه فرمایید.

در این جا مجال گلایه ای است از حوزه های علمیۀ شیعی که مسألۀ آشنایی با حدیث و نقل و روایت آن تقریبا از این حوزه ها رخت بربسته است. استاد بزرگوار ما جناب میرزا علی اکبر غفاری می فرمودند: وقتی به مکه و مدینه مشرف می شویم در مساجد آنجا مشاهده می کنیم که اهل سنت حلقه حلقه نشسته، با یکدیگر کتاب صحیح بخاری و مسلم می خوانند، اما ما در حوزه ها یا در مساجد خود نداریم که مردم بنشینند و اصول کافی بخوانند.

امروز اهل علم ما با مسائل برون دینی بیش از مسائل درون دینی آشنایند، و با مکاتب مختلف و ایسم های گوناگون بیش از معارف بی شماری که در متون احادیث ما نهفته آشنایی دارند. و آگاهی برخی نیز تنها از جلد و چاپ و تیراژ و اطلاعات حاشیه ای کتب حدیث است نه با متون حدیث!و این متأسفانه عیب بزرگی است که باید برطرف گردد.

البته این بی عنایتی یا کم توجهی به فراگیری و نقل حدیث دغدغۀ بسیاری از محدثان گذشتۀ دور و نزدیک بوده است و هر یک را که می بینی به نوعی از اندراس علم حدیث نالیده است. از مرحوم محدث قمی که او را خاتم المحدثین لقب داده اند گرفته تا هر چه عقب تر برویم این گلایه ها وجود دارد.

اما ناگفته نماند که این امر به کلی متروک نمانده، چنان که علامۀ طباطبایی(ره) برای شاگردان خاص خود درس بحار الانوار داشتند و تا هفت جلد آن هم پاورقی نوشتند که بعدا به عللی تعطیل گشت. مرحوم ربانی شیرازی در مقدمۀ وسائل الشیعه نوشته اند که این نسخه را با نسخۀ تصحیح شدۀ علامۀ طباطبایی مقابله کرده و ایشان نسخۀ خود را از آغاز تا پایان با نسخۀ مؤلف و نسخ دیگر مقابله نموده است(با شرحی که آن مرحوم داده است) . و این نشان دهندۀ عنایت ویژۀ علامۀ طباطبایی به متون حدیث بوده است و نیز مقدمۀ علامه بر تفسیر نور الثقلین و تفسیر عیاشی حاکی از عنایت ایشان به متون حدیث است.

ب) درایة الحدیث (فقه الحدیث)

پس از آشنایی با علم روایت حدیث نوبت به علم درایة الحدیث یا فقه الحدیث می رسد. یعنی پس از آنکه حدیثی از نظر سند انتساب آن به معصوم مسجل شد، نوبت آن می رسد که به متن حدیث توجه شود و دلالت آن روشن گردد. زیرا می دانیم که مخاطبان پیامبر و امامان علیهم السلام همه در یک سطح نبوده اند، از این رو روایات آنان دارای ظواهر، بطون، نکات اشاری، کنایی و امثال اینهاست که نیازمند به دقت و تدبر فراوان است. همچنین برخی از روایات در شرایط تقیه یا در حد فهم راوی بیان شده و نیز روایات دارای ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، مطلق و مقّید و راست و دروغ است که تمیز اینها از یکدیگر تخصص وافی می طلبد و فقیهان در علم اصول در بحث حجیت سنت، به حل و فصل بسیاری از آنها پرداخته و در مباحث فقهی خود موشکافی های بسیاری در روایات نموده اند، چنان که اهل معارف در روایات اعتقادی و معرفتی تدقیات فراوان به عمل آورده اند. و اینجاست که به علوم لغت و غریب الحدیث، صرف و نحو، بلاغت، تاریخ، ناسخ و منسوخ، شناخت راویان، آشنایی با عقاید و فقه مخالفان و... نیاز می افتد و این خود باب گسترده ای است که عمری را در طلب آن باید صرف نمود. و معلوم است که صرف نقل حدیث گرچه خود وظیفه و تکلیف است و خود علمی مستقل و بافضیلت به شمار می رود و اگر کسی بخواهد اسلام را بشناسد جز مراجعه به متون روایی علمی چاره ای ندارد، ولی آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است فهم معنای حدیث است که بالدرایات و للروایات یعلو المؤمن الی اقصی درجات الایمان[5] (با فهم روایات است که مؤمن به دورترین و بالاترین درجات ایمان دست می یابد) .

از این رو امامان شیعی(ع) در این زمینه نکات ارزنده ای فرموده اند. امام صادق (ع) می فرمود: «شما فقیه ترین و فهیم ترین مردمید هرگاه معانی سخنان ما را دریابید، زیرا سخن وجوه گوناگونی دارد...»[6]

و امام باقر به امام صادق(ع) علیهما السلام فرمود: «پسرم، منزلت ها و مقامات شیعه را به اندازۀ روایت و معرفتشان بشناس، زیرا معرفت واقعی همان فهم روایت است...»[7]

و امام صادق(ع) فرمود: «یک حدیث را بفهمی بهتر از آن است که هزار حدیث را(بدون فهم آنها) روایت کنی. و کسی از شما فقیه نیست مگر آنکه نکات باریک سخن ما را دریابد...»[8]

روی همین حساب عالمان بزرگ اسلام در شیعه و اهل سنت به تفسیر احادیث پرداختند و مجموعه های گرانبهایی را در این زمینه پدید آوردند که از جمله می توان به مرآةالعقول مجلسی، شرح ملاصدرا بر کافی و شروح دیگر کافی، بیانات مرحوم مجلسی در ذیل بسیاری از روایات در بحار الانوار، و مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار سید عبد الله شبرّ(در شیعه) و شروح صحیحین(در اهل سنت) اشاره کرد.

پس از این دو مقدمۀ کوتاه، اکنون باید ببینینم مرحوم شیخ صدوق با این دو علم چه کرده و سیره و روش او در نقل و فهم حدیث چگونه بوده است.

1- صدوق و روایت حدیث

صدوق(ره) از برجسته ترین محدثان شیعی است، تا جایی که رئیس المحدثین لقب گرفته است. وی در طلب علم حدیث با وسایل نامناسب آن روزگار، از زادگاه خود یعنی شهر قم به شرق و غرب سرزمین اسلامی مانند ری، مشهد مقدس، نیشابور، مرو رود، ماوراء النهر، بلخ، سرخس، سمرقند، همدان، کوفه، بغداد، مکه و... سفر کرد و هر جا شیخ حدیثی یافت از او حدیث فراگرفت و اجازۀ روایت دریافت کرد. تعداد مشایخ روایت او را بالغ بر دویست و پنجاه تن و تعداد راویان از او را نزدیک به سی تن برشمرده اند.[9]

اسناد در روایت: روش شیخ آن است که حدیث را به طور مسند نقل می کند و کتابهایی که از وی در دسترس است گویای این مطلب است، و اگر احادیث را در کتابی مانند من لایحضره الفقیه به طور مرسل نقل می کند در پایان کتاب فهرست مشخیه را می آورد و اسناد را کامل می سازد.

بی عنایتی یا کم توجهی به فراگیری و نقل حدیث دغدغۀ بسیاری از محدثان گذشتۀ دور و نزدیک بوده است و هر یک را که می بینی به نوعی از اندراس علم حدیث نالیده است از دیگر ویژگی های صدوق(ره) در روایت حدیث، روایت از مشایخ عامه است که اولا حاکی از وسعت مشرب اوست و ثانیا ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام از این طریق نیز که جنبۀ احتجاج دارد بهره برده است.

تنوع در تألیف

وی در نقل و روایت حدیث سلیقه های گوناگونی به خرج داد و مجموعۀ روایاتی را که در اختیار داشت به گونه های مختلف ترتیب و تدوین کرد. او می توانست همۀ روایات را به صورت یک اصل گردآورد، یا فقط یک کتاب داشته باشد مانند بحار الانوار که روایات را براساس موضوع تدوین کند، (چنان که در کتاب مدینة العلم چنین کرده ولی متأسفانه آن کتاب در اختیار ما نیست) اما به این کار بسنده نکرد بلکه تنوع در ترتیب و تدوین حدیث داشت. مثلا در باب فقه الحدیث کتاب معانی الاخبار، در فقه من لایحضره الفقیه، در فلسفۀ احکام علل الشرایع، در اخلاق و آداب اسلامی ثواب الاعمال و عقاب الاعمال را نوشت که به قول استاد غفاری در مقدمۀ کتاب اخیر، این کتاب یک واعظ بی مزد و منت است که هم تشویق کننده است و هم بازدارنده. هنچنین در کلام و عقاید کتاب توحید و کمال الدین و رسالۀ اعتقادات را تألیف نمود.

بنابراین می توان گفت که وی براساس نیازهای گوناگون به تبویب و تدوین حدیث پرداخته است. گاهی روایات را براساس خصال عددیه تنظیم کرده و کتاب خصال را آفریده و گاه به صورت مجالس املاء تدوین نموده که کتاب امالی را تشکیل می دهد و گاه در شرح حال یک شخصیت ترتیب داده، مثل کتاب عیون اخبار الرضا(ع) و با این روش های متنوع، معارف اسلامی را در میان مسلمانان منتشر کرده است.

از دیگر ویژگی های صدوق (ره) در روایت حدیث، روایت از مشایخ عامه است که اولا حاکی از وسعت مشرب اوست و ثانیا ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام از این طریق نیز که جنبۀ احتجاج دارد بهره برده است.

2- صدوق و درایت حدیث

یکی از القابی که در سخنان اهل تراجم دربارۀ صدوق(ره) به کار رفته لقب «فقیه»است که ممکن است مراد از آن فقیه اصطلاحی به معنای مجتهد و عالم به احکام شرعی از طریق استدلال باشد و ممکن است فقیه به معنای لغوی آن یعنی دین شناس واقعی اعم از امور فقهی و اعتقادی باشد. به هر حال وی تنها یک راوی و ناقل حدیث نبوده بلکه حدیث شناس ماهری نیز بوده است. فقه الحدیث صدوق بیشتر جنبۀ روایی دارد، یعنی حدیث را با حدیث معنی کرده، اما به همین بسنده ننموده بلکه از راه های دیگر نیز کمک گرفته است. چنان که در شرح حدیث منزلت[10] و خطبۀ شقشقیه[11] و حدیث اوصاف پیامبر(ص) [12] و نامۀ ام سلمه به عایشه[13] و موارد بسیار دیگر ملاحظه می کنیم.

یکی از راه های فهم درست حدیث آن است که توضیح سخن معصوم را از خود معصوم دریافت کرد و به همین منظور برخی از یاران امامان علیهم السلام دربارۀ فهم پاره ای از سخنانشان از خود آن بزرگواران پرسش می کردند و جواب می شنیدند. و از کارهای جالب و سلیقه های ستودنی صدوق(ره) تدوین کتاب معانی الاخبار در همین زمینه است. این کتاب چنان که از نامش پیداست در شرح و بیان حدیث از زبان حدیث است و به قول استاد غفاری«کتاب معانی الاخبار قاموس فهم سخنان اهل بیت» است.

شاهکار مرحوم صدوق (ره) در آن است که این روایات توضیحی را در یک کتاب فراهم آورده و کار را بر محققان و حدیث شناسان آسان کرده است. ما در این مقال به پاره ای از این روایات اشاره می کنیم:

1) یکی از یاران امام صادق(ع) به آن حضرت عرض می کند: برای ما از رسول خدا(ص) نقل شده که فرموده است: «هر که دو دینار از خود باقی نهد روز قیامت آن را داغ کنند و بر پیشانی صاحبش نهند!»(راوی از این سخن در شگفت آمده بود زیرا می دانست که یکی از تعالیم اسلام احکام ارث است و معلوم می شود که ارث نهادن عملی مذموم نیست بلکه در برخی روایات عکس آن نکوهش شده است، پس چگونه رسول خدا(ص) ارث نهادن دو دینار را نکوهش می کند؟) امام(ع) فرمود: این سخن پیامبر دربارۀ قومی است که چندی میهمان آن حضرت بودند و پیامبر خوراک آنان را تضمین و تأمین نموده بود و هر شب و صبح به یاران خود می فرمود خوراک آنان را بدهند، از این رو آن میهمانان دغدغۀ آذوقه نداشتند ولی با این حال برخی از آنان به جمع آوری مال پرداختند، به همین جهت پیامبر(ص) دربارۀ آنان چنین فرموده وگرنه مردم حق دارند آذوقۀ سالیانۀ خود و عیالشان را ذخیره کنند.[14]

چنان که ملاحظه می شود سخن پیامبر(ص) دربارۀ اشخاصی خاص بوده ولی شنونده از آن معنای عام فهمیده بود.

2-امام صادق(ع) دربارۀ ریاست طلبی به یکی از یاران خود به نام سفیان بن خالد فرمود: ای سفیان از ریاست بپرهیز، که هر که طالب ریاست شد به هلاکت رسید. سفیان گفت: پس ما همه اهل هلاکتیم زیرا هیچ یک از ما نیست مگر آنکه دوست دارد نامش بر سر زبانها باشد و مردم به سراغ او آیند و از او فراگیرند!امام فرمود: منظور از ریاست طلبی این نیست. بلکه منظور این است که تو یک فرد غیرمعصومی را علم کنی و هر چه گفت او را تصدیق کنی و مردم را نیز به او دعوت نمایی.[15]

از این حدیث می فهمیم که راوی در تطبیق مصداق اشتباه کرده است، زیرا ریاست طلبی غیر از رئیس بودن است. ممکن است کسی رئیس باشد ولی ریاست طلب نباشد. ریاست طلبی آن است که شخص خواهان ریاست و قدرت خود باشد یا به دنبال رئیسان غاصب و بی لیاقت راه بیفتد تا از کنار آنان به آب و نانی برسد و به پست و مقامی دست یابد. از ضمیمۀ برخی روایات دیگر این باب به این حدیث می توان فهمید که یکی از مصادیق ریاست طلبی اذناب دیگران شدن و در پی اهل ریاست باطل به امید نان و نوایی راه افتادن است که امروزه از آن به«نزدیک شدن به نهاد قدرت»تعبیر می شود. و مصداق دیگر آن لذت بردن از مرید داشتن و دیگران را پشت سر خود دیدن و صدای پاها را در پشت سر خود شنیدن است که اینها همه موجب می شود آدمی یا خود مدعی مقامی شود که شایستۀ آن نیست، یا در پی مدعیانی راه بیفتد که سزاوار آن مقام نیستند و خود و دیگران را به راه باطل می کشاند.

مرحوم مجلسی در مرآة العقول ج 10 ص 118 -122 در این زمینه بیانات جالبی دارد که خواندنی است.

3-حمزة بن حمران می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: هر که از راه علم خود نان خورد فقیر گردد. گفتم: فدایت شوم، در میان یکی از مصادر شناخت اسلام، سنت پیامبر(ص) است که از طریق جانشینان معصوم او به ما رسیده، و راه آگاهی از این سنت هم آشنایی با احادیثی است که از آن بزرگواران نقل گردیده است شیعیان و دوستان شما مردمی هستند که علوم شما را می آموزند و در میان مردم انتشار می دهند و از این راه هدیه ها و صله ها دریافت می دارند و مورد احترام قرار می گیرند(آیا همۀ اینها فقیر و تهیدست خواهند شد) ؟فرمود: اینان از راه علم نان نمی خورند، کسی از راه علم نان می خورد که بدون آنکه اهلیت فتوا داشته و از هدایت الهی برخوردار باشد، از روی نادانی فتوا دهد و برای به چنگ آوردن کالای بی ارزش دنیا حقوق را باطل کند و حق و باطل را جابه جا نماید.[16]

(یعنی یا اهل علم نیستند بلکه عالم نمایند، یا عالمند ولی علم را نابه جا مصرف می کنند و آن را وسیلۀ تضییع حقوق قرار می دهند.)

در این حدیث نیز مشاهده می کنیم که راوی در مصداق اشتباه کرده است و هر نوع بهره برداری از علم را«اکل به علم»دانسته است.

حال اگر ما بودیم و همان بخش اول همین حدیث که حمزه شنیده بود و توضیح امام را ندیده بودیم ما نیز مانند وی دچار شبهه می شدیم و هر روحانی و استاد و دانشمندی را که از راه تدریس یا سخنرانی و امثال اینها زندگی می کند به باد انتقاد می گرفتیم که علم را دستاویز روزی خود قرار داده است و با نگاه بدبینانه به او می نگریستم. چنان که بسیاری از مردم ما متأسفانه به عالمان خدوم اسلام با چنین دیدی می نگرند!در صورتی که یک استاد دانشگاه یا مدرس حوزه یا مرجع تقلید (که به قول یکی از آنان اگر شبانه روز 48 ساعت هم باشد باز من کار دارم) که صبح تا شام به درس و بحث و مطالعه مشغول است، اگر از راه سهم امام یا حقوق دولت اسلامی ارتزاق نکند، پس چگونه زندگی خود را تأمین نماید؟!

خلاصه آن که مراد از«مستأکل به علم»علم فروشان و دین فروشانند که علم و دین را دستمایۀ ثروت اندوزی قرار می دهند. اگر عالم دین است دین را به تحریف می کشاند و اگر قاضی است به ناحق حکم می کند، و اگر وکیل است دفاع ناحق می کند و...

4) به امام صادق(ع) می گفتند: گروهی از این پلیدان(یا از ما بیگانگان) از پدر شما روایت می کنند که ایشان فرموده اند: «هرگاه شناخت پیدا کردی(حق را دانستی) هر کاری خواستی بکن.»و از این رو هر حرامی را حلال می شمارند و از هیچ گناهی پرهیز ندارند(چنان که برخی از شیعیان چنین پندارند که شیعه باش و دوستدار علی(ع) و هر کاری خواستی بکن و این اباحی گری و مخالف قرآن کریم و تعالیم آسمانی است) !امام صادق (ع) فرمود: آنان را چیست، خدایشان لعنت کناد!پدرم فرموده است: «هرگاه حق را شناختی هر کار خیری که خواستی بکن که از تو پذیرفته خواهد شد.[17]

این حدیث بیان می دارد که گروهی مقید را به جای مطلق و شرط و مشروط را عوضی گرفته اند. خلاصۀ توضیح امام(ع) آن است که معرفت مقدم بر عمل است و عمل بی معرفت ارزش ندارد. و به تعبیر دیگر: به کیفیت عمل که عمل با معرفت است باید اندیشید نه به کمیت آن اگر چه از روی عدم معرفت باشد. پس مراد آن نیست که معرفت جایگزین عمل می شود چنان که مرجئه می پنداشتند و به همین بهانه به هر حرامی دست می آلودند!در روایت داریم که وقتی از امام می پرسند: بهترین و محبوب ترین عمل نزد خداوند کدام است؟می فرماید: ما اعلم شیئا بعد المعرفة افضل من هذه الصلاه[18] «پس از معرفت، نماز بالاترین اعمال است.»

5-یکی از یاران امام صادق(ع) می گوید: به آن حضرت عرض کردم: آیا پیامبر(ص) نفرموده است که«آسمان سایه نینداخته بر سر کسی، و زمین برنداشته کسی را که راستگوتر از ابوذر باشد»؟فرمود: چرا. گفتم: پس جایگاه رسول خدا و امیر المؤمنان و حسن و حسین کجاست؟(آیا ابوذر از آنان نیز راستگوتر بوده است؟!) فرمود: سال چند ماه است؟گفتم: دوازده ماه. فرمود: چند ماه از آنها حرام است؟گفتم: چهار ماه. فرمود: آیا ماه رمضان از آن چهار ماه است؟گفتم: نه، فرمود: ماه رمضان با آنکه از ماه های حرام نیست اما شبی در آن هست که برتر از هزار ماه است(که ماه حرام هم در آنها باشد) . ما خاندانی هستیم که احدی را با ما قیاس نباید کرد.[19]

در این جا می بینیم که راوی حصر نسبی را با حصر مطلق اشتباه گرفته، و امام برای او توضیح می دهد که این سخن در قیاس ابوذر با سایر مردم است نه در قیاس با همۀ انسانها که از جملۀ ما خاندان باشیم.

در پایان، تذکر این نکته ضروری است که مراد ما آن نیست که هر روایتی که در این کتاب نقل شده بی چون و چرا صحیح است و یا هر بیانی که مؤلف دارد صد در صد پذیرفتنی است. بلکه سخن در آن است که مرحوم صدوق فقیه و حدیث شناس بوده و به صرف نقل احادیث اکتفا نمی کرده است، اما این که تا چه اندازه در فهم احادیث موفق بوده بستگی به بررسی یک یک آرا و تفاسیر او دارد، و این مقال گزارشی از حسن سلیقۀ مولف در روایت و درایت حدیث است و بس. والسلام

پی نوشت ها

[1] کافی 403 /1، امالی مفید، مجلس 23 ص 186.

[2] مرآة العقول 324 /4.

[3] بحار الانوار 148/2.

[4] همان، 168/1.

[5] معانی الاخبار، ص 1.

[6] همان، ص 1 و 2.

[7] همان.

[8] همان.

[9] مقدمۀ استاد ربانی شیرازی بر معانی الاخبار.

[10] معانی الاخبار، ص 74-79.

[11] همان، ص 362-365.

[12] همان، ص 84-89.

[13] همان، ص 376-378.

[14] همان، ص 152 و 153.

[15] همان، ص 180.

[16] همان/181.

[17] همان، ص 18 و 182.

[18] وسائل الشیعة 25 /3.

[19] همان، ص 179.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان