ماهان شبکه ایرانیان

نقش طاهره قریش خدیجه در زندگی و پیروزی حضرت محمد (ص)

حدودا شصت و هشت سال پیش از هجرت نبوی،[۱] در خانۀ خویلد فرزند اسد، که خود از نام آوران جزیرةالعرب و از سیادت و بزرگی خاصی برخوردار بود، فرزند دختری به دنیا آمد که نام او را «خدیجه» گذاشتند.

نقش طاهره قریش خدیجه در زندگی و پیروزی حضرت محمد (ص)

ولادت خدیجه

حدودا شصت و هشت سال پیش از هجرت نبوی،[1] در خانۀ خویلد فرزند اسد، که خود از نام آوران جزیرةالعرب و از سیادت و بزرگی خاصی برخوردار بود، فرزند دختری به دنیا آمد که نام او را «خدیجه» گذاشتند.

هرگز قابل پیش بینی نبود، که سرنوشت این کودک چگونه با سرنوشت امتی گره خورده، و شأن و شخصیت او عالم گیر خواهد شد، و خدای متعال فرستادۀ خویش را در سخت ترین شرایط، ممکن به وسیله او و به دست او یاری و مساعدت خواهد کرد.

خدیجۀ کوچک در خاندانی بزرگ دیده به جهان گشود، و طبق سنّت جاریۀ قبیلۀ خویش، : به اخلاق حمیده، خود را آراست، و با دوراندیشی و درایت، و پاکدامنی و عفت رشد کرد و به مرحله ای از تعالی رسید، که باوجود، انحطاط، و بی مایگی جامعه جاهلی از نظر اخلاقی و کمالات انسانی «طاهرۀ قریش»عنوان گرفت.[2]

بستر تربیتی خدیجه متأثر از آیین حنیف بود، و لذا فرهنگ جاهلی با همۀ گستردگی و حکومتی که بر جزیرةالعرب داشت نتوانست بلد طیب و شرایط سالم خانوادگی او را متأثر سازد و همانند یگر مردم عصر جاهلیت، در فضای شرک و کفر حاکم ملکوک نماید.

خاندان خدیجه علیها السّلام

خویلدبن اسدبن عبدالعزّی فرزند قصّی بن کلاب از تیره های معروف و از برجستگان قبیله سرشناس قریش است.

او در عصر جاهلیت، به لحاظ امتیازات، و موقعیت و الائی که داشت، مهتر و رئیس طایفۀ خود، و از احترام ویژه ای برخوردار بود، بنا به نقل ابن هشام، در جنگ فجّار دوم،[3] در روزی که به نام شمطه معروف است، و روزی است که قریش در مقام جنگ با کنانه صف آرایی کرده بود، ریاست طائفه اسد را از آن خود داشت.

و زمانی که تبع(پادشاه یمن)می خواست حجر الاسود را، از مکه خارج کرده، و به یمن ببرد، ابن خویلد بود، که با او به جنگ برخاست و حجر الاسود را حفظ کرد، و این ایستادگی، و حضور مؤثر، گویای موقعیت برجسته او درمیان قبایل عرب است.

و عموی خدیجه «ورقه بن نوفل»از کاهنان بنام عرب، و به کتاب های ادیان پیشین آشنا بوده است، و از نظر مقبولیت دینی در سطحی بود که همگان وی را به دیدۀ تکریم می نگریستند. و باورهای دینی و اعتقادات ایمانی خویش را با او درمیان می گذاشتند.[4]

خدیجه پیش از ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم

پیش از ظهور اسلام، و ازدواج خدیجه علیها السّلام با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم، محور مدنیّت بر شخصیت مردان استوار بود، وزن در گردونۀ اجتماع موقعیت قابل توجهی نداشت، و تاریخ جاهلیت، از کمتر زنی با عنوان عظمت شخصیت، و یا برخورداری از مسؤولیت، و متصف بودن به صفاتی از کمالات اسم برده است، و اگر هم در این رابطه اشخاصی مورد توجه مورخین قرار گرفته اند، به اعتبار جلوۀ آن ها در راستای فرهنگ موجود جامعه جاهلی، بوده است که هرکدام باری، از وزر و بال جاهلیت را بر دوش کشیده اند، مانند «سمیّه» مادر «زیادبن أبیه» و جدّه «عبیداللّه بن زیاد» که به دلیل برافراشتن پرچم ویژه زنان بدنام بر بالای خانه خود، نامش در تاریخ مانده است. چهره ای به پاکی و شکوه خدیجه، و عظمت این بانوی با فضیلت در تاریخ پیش از اسلام شبه جزیره عربی، کم نظیر، بلکه بی نظیر است.

زنی که در فضای آلوده به شعر و شراب و شهوت، و شکم بارگی و شمشیر «طاهره» خوانده می شد، و او را سیدۀ زنان قریش می نامیدند. و جزو زنان برجسته ای به حساب می آمد، که بر خلاف حاکمیت زر و زور، و در مواردی تزویر، اسوۀ طهارت و حریّت بود و در محیط زندگی خانوادگی و شخصی اش، استقلال و اراده ای مسلط داشت، بدون آن که از فرهنگ موجود جامعه خویش رنگ بگیرد!

پیش از آن که به عقد ازدواج محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم درآید، همسری ابوهاله هندبن نبّاش بن زراره[5] را پذیرفته بود، پس از وی«عتیق بن عائذ»[6] از قبیلۀ بنی مخروم را به عنوان، شوهردوم او نقل کرده اند، هرچند که در بعضی از مصادر، نام عتیق، پیش از ابوهاله ذکر شده است، مورخان، از ابوهاله دو پسر و از عتیق یک دختر را به عنوان فرزندان خدیجه ثبت کرده اند.

پس از این دو ازدواج، که هرکدام به دلیلی ناموفق بوده است، و بیش از هرچیز، برتری خدیجه بر همسران، و عدم همخوانی فکری و شخصیتی با ایشان را می توان نام برد، که به تنهایی خدیجه منجر شده است. (تفصیل مطلب در کتابی به همین نام مورد پژوهش قرار گرفته است). با گذر از دو زندگی شکست خورده، دیگر تن به ازدواج با کسی نداد، و باوجود این که زیبا و توان گر بود، و خواهان فراونی داشت، همسری هیچ یک از خواستگاران را نپذیرفت، و با مال و ثروتی که داشت به بازرگانی پرداخت، و عزتمندانه زندگی کرد.

تا این که، بنا به پیشنهاد خدیجه و موافقت ابوطالب، محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به جمع عاملان و کارگزاران تجاری خدیجه پیوست، و اولین کاروان تجاری خدیجه را به شام هدایت کرد، و در مراجعت از این سفر که سراسر سود و موفقیت، برای کاروان تجاری آن بانوی بزرگ بود، خدیجه علیها السلام به زناشویی با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم رضا داد، و او را به همسری پذیرفت.

چنان که مشهور بین تاریخ نگاران است، و در بعضی از احادیث نیز به آن اشاره رفته است، هنگام ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم حدودا چهل سال داشت. (هرچند اخبار دیگری سن آن حضرت را کمتر از این ذکرکرده اند).

و لذا باتوجه به فرزندانی که خدیجه بعد از این ازدواج به دنیا می آورد، چهل ساله بودن وی نمی تواند، چندان موافقتی با واقع داشته باشد، و به نظر می رسد، ذکر عدد چهل بدان جهت است که عدد کاملی بوده، و از بانویی برخوردار از کمالات لایقه، حکایت می کند، آن چنان که کلمه جا افتاده، نوعی رشد یافتگی را به همراه دارد.

چرا که ابن سعد با اسناد خویش، از ابن عباس نقل می کند که سن خدیجه هنگام ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بیست و هشت سال[7] بوده است، و وجود خواستگاران زیاد، و استنکاف از پذیرش آنان خود مطلبی است. که وضعیت سنّی مناسبی را برای یک زن آشکار می کند هرچند که به دلیل فطرت پاک، و روح شفافی که داشت، و گوهر وجود خویش را از همۀ آلایشات جاهلیت حفظ کرده بود، احدی را در محدودۀ زناشویی خویش پذیرش نداد، و لیکن وضعیت سنی مناسب یکی از جاذبه های طبیعی زن است که از کثرت خواستگاران حکایت می کند.

محبوبه بی نظیر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم

بانوی بزرگ قریش، خدیجه، همسر با وفای پیامبر، و دامن او خواستگاه کوثر اسلام، و مادر مهربان فرزندان رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم است، او در خانۀ با صفای محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم نه تنها به عنوان همسری با وفا، و مادری مهربان، بلکه محبوبۀ شوی بزرگوار خویش است، اگرچه در زندگی زناشویی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همسران دیگری نیز پا نهاده اند، و لیکن هیچ یک حتی عایشه، که جوان ترین آنان و به عنوان حمیرا، جایگاه خاصی نزد محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم داشت، نتوانسته اند جای خدیجه را پر کنند، و یا چون او، از هر نظر محبوب حضرتش واقع شوند!و این معنی برای عایشه چندان ساده، و پیش پا افتاده نبود، خود را سوگلی پیامبر می داند، از صغر سن و جمال و کمال نسبی، در مقایسۀ با اقران خود برخوردار، و پیوسته در فکر تصاحب همۀ زوایای قلب شوی بزرگوار خویش است، و از هر دری که می تواند وارد می شود، تا این ارزش و پذیرش را بدست آورد. یقینا اگر او در زندگی مرد دیگری غیر از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، شاید می توانست موقعیت دل خواه خویش را کسب نماید، ولی نه در این جا که خدیجه، سکّان دار کشتی دل پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است.

حتی بعد از مرگ وی هر وقت که ذکری از خدیجه علیها السّلام به میان می آمد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با تمام وجود به او اظهار عشق و علاقه می نمود، و لحظه ای از یادآوری ارزش های وجودی اش غافل نمی شد. و حق شناسانه خدمات و زحمات او را یاد می کرد، و در ستایش او، و ذکر فضائل اخلاقی، و کمالات نفسانی اش، خستگی به خود راه نمی داد، و آمرزش و مغفرت و سعادت اخروی محبوبه اش را پیوسته خواهان بود.

چنین وضعیتی برای عایشه، تقریبا قابل تحمّل نبود، و باوجود آتش حسد، و کینه ای که هر آن ممکن بود زبانه کشد، در مقام اعتراض برآمد و گفت:

یا رسول اللّه! من هم حق دارم غیرتی شوم، و عکس العمل داشته باشم؟(مگر من چه چیزی از او کم دارم؟و تازه خداوند جای او را با بانوان جوان تر و زیباتری چون من پر کرده است؟!

عایشه می گوید: با این اعتراض گویا، رنجش پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را فراهم آورده، و حضرت را آزرده خاطر ساختم، چراکه آثار غضب شدید، و خشم ناخوشایندی را در چهرۀ مبارکش مشاهده کردم و از گفتۀ خویش نادم و پشیمان شدم، و در مقام سرزنش و بازخواست نفس خویش برآمدم!

و بین خود و خدایم، عهد کردم، که اگر شوی مهربانم از خشم خویش برگردد، و باز هم نگاه محبت او را ببینیم و کلام عشق آفرین اش را بشنوم، دیگر در رابطۀ با خدیجه علیها السّلام حرف نامربوطی بر زبان نیاورم!

وضعیت خجلت بار من، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را متوجه خود ساخت، و فرمود:

عایشه!چنین قضاوتی دربارۀ خدیجه منصفانه نیست!

روزگارانی که من پیام آور ایمان، برای همگان بودم، و بی خردان به جای گل، خار و خاشاک بر سر و رویم می باریدند و از هر کوی و برزنی صدای مخالفی بلند، و اتهام کذب و سحر و شاعری به من می زدند، این خدیجه بود که آغوش محبت خود را به رویم گشود، و در فضای رعب انگیز حاکمیت شرک و کفر و نفاق دریچه دل و جانش را به سوی دعوت توحیدی من باز کرد!!

و آن وقتی که مردم شرک زده به انگیزۀ نادانی در مقابل من موضع گرفتند، بلکه در مقام طرد و نفی من برآمدند، و در ارتفاعات طائف سنگ بارانم کردند، و حتی نزدیک ترین کسانم به تکذیب و توهین من پرداختند، و در محاصره همه جانبه، عرصه را بر من و اندک ایمان آورندگان، تنگ، و زندگی را غیر قابل تحمل کردند، این خدیجه بود که پناهم داد، و بر زخم های من مرهم گذاشت، و دل پر دردم را، با محبت و حمایت خویش تسکین داد.

و هنگامی که انتظار تأیید داشتم، ولی تکذیب شدم، و مورد بی حرمتی قرار گرفتم، و فریب خورده ای، از طرف ابی لهب، که از بستگان من هم بود، بنا داشت شکمبۀ شتر یا گوسفندی را بر سرم خالی کند، و وسیلۀ خنده و استهزائی برای فرزندان جاهلیت به وجود آورد، این خدیجه بود که مرا تصدیق کرد، و از همۀ امکانات خودش برای تأیید و تثبیت دعوت من استفاده نمود!

و آن هنگام که دیگران دست به تحریم من و مسلمانان زدند، و همۀ ابواب حیات و حرکت را به گمان خودشان به روی ما بستند و من درگرسنگی سنگ به شکم خود می بستم، سفرۀ حمایت و عنایت او بروی من باز، و جمع کثیری از مسلمانان نیازمند وگرسنگان و قحطی زدگان مکه، از خوان احسان خدیجه تغذیه می کردند، تا از گذرگاه مرگ آور گرسنگی، به سلامت گذر کردند، و به نعمت رسیدند.[8]

خدیجه محبوبۀ رسول اکرم، و رفیق دوران تنهایی و غربت آن حضرت بود و تا وجود پربرکتش موجود بود، به عنوان پشتوانه محکم، و امیدبخش نبی گرامی صلّی الله علیه و آله و سلّم به حساب می آمد، و از مسلمانان و کسانی که افتخار پیشگامی در ورود به جرگۀ اسلامیان را داشته اند خدیجه جزو کسانی است، که بیشترین زحمت را کشیده، و سخت ترین روزها را در معیّت شوی مهربان خویش گذرانده است، و از این رو نه فقط در دوران حیات، بلکه پس از مرگ او نیز، یاد و خاطرات فراموش ناشدنی اش، که با تاریخ اسلام آمیخته است برای پیامبر نشاط و شادابی به همراه می آورد، و در مراحل توان فرسای ابلاغ رسالت، پیام پایداری و استقامت به حضرت می داد.

و الایی خدیجه

از مجموعه کتب سیر، و تواریخ که در رابطه با خدیجه کبری علیها السّلام قلم فرسایی کرده اند چنین برمی آید، که او برخلاف فرهنگ موجود جامعه ای که در آن نشو و نما کرده بود، از و الائی و برجستگی خاصی برخوردار بوده است. در فضای تیره، و خفقان زده جاهلیت او را درخششی فوق العاده، و فروغی حیات بخش مشاهده می شود.

گویا علی رغم تسلط اندیشه های جاهلی و نفوذ آن در همه چیز و همه کس خدیجه به عنوان ودیعه ای که باید، دامن پاکش تجلی گاه کوثر اسلام باشد، و چشمه سار هدایت از آغوش پر مهر او بلندای تاریخ را سیراب کند.

از دستبرد افکار و ایده های شرک آلوده، مصون، و دست نخورده باقی مانده، و فروغ فطرت خداجویش، در ظلمات متراکم موجود در جامعه، همچنان روشنی بخش راه خدایی زیستن، او بود دل و جانش از فرو رفتن در مرداب جاهلیت مصون، و زلال و شفافیت سرشت خداداده اش همچنان، جویای حق و فضیلت بود، و در همین راستا بود، که چهرۀ محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را آیینه تمام نمای حق دید و همۀ کمالات و تجلیات زیبای معرفت را، در شخصیت بی مانند او یافت و خدا باورانه به او دل بست.

معیارهای ارزشی خدیجه در انتخاب محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم

او می دانست محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تهیدست است، و اصلا به انگیزۀ اعاشه و گذران زندگی، در تشکیلات تجاری قبول خدمت کرده است، بنابراین جاذبۀ مادی، و نفع مالی، و یا افزون طلبی در این انتخاب وجود نداشت، تاانگیزۀ گرایش او به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و انتخاب او به عنوان شوی خویش باشد.

و به لحاظ مادی و مال و منال دنیوی، از موقعیت آن چنانی برخوردار نبود، هرچند که نشانۀ افتخار صدق و امانت بر چهره اش نقش بسته، و به نام«محمد امین» شناخته شده بود، ولی دیگر کسان از رجال قریش بودند، که علاوه بر ثروت و سرمایه، ظاهرا از نوعی وجاهت و موقعیت برتر اجتماعی برخوردار بودند، و به عنوان«رجال»جامعه خویش مطرح می شدند، چون عقبه فرزند معیط، ضلت پسر ابی یهاب، بوجهل، و بوسفیان، که نوعا از نام آوران قریش بودند، و از برجستگی، و شهرت اجتماعی و موقعیت سیادت قومی برخوردار بودند، و لیکن همگی شان از ناکان و در وادی خواستگاری از دختر خویلد، و شکسته بالای کوی محبت آن بانوی بزرگ محسوب می شدند، چون نتوانسته بودند رضایت و پذیرش آن بانوی بزرگ را کسب نمایند.

وجودانگیزه های سیاسی نیز در ازدواج خدیجه و محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم توجیه تاریخی و اجتماعی درستی ندارد.

بویژه این که مسئله نبوت و پیامبری آن حضرت پس از ازدواج و در شرایط معمول اجتماعی رخ داده است و جاذبه پیش از ازدواج به حساب نمی آید!

و به طور کلی آن چه که بعضی از شرق شناسان نوشته اند، و یا بعضی از مورخین در نوشتارهای خودشان به آن اشاره کرده اند. قابل تأمل، و در مقالۀ گسترده تری، نیازمند ارزیابی و تحقیق است. مهم این است که خدیجه، به لحاظ قرابت با ورقة بن نوفل، و بهره وری بهینه از کتاب های آسمانی، و اشراق و روشن بینی خاصی که داشت، با معرفت و شناخت به شأن و شخصیت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم شیفته او شد و گم شدۀ دیرین خود را در وجود او پیدا کرد، و با زیر پا گذاشتن تمام ملاحظات قومی و اجتماعی شخصا به خواستگاری از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم همت گماشت، و مردم حجاز را با این انتخاب خویش دچار شگفتی و اعجاب کرد، و در پاسخ همۀ ملامت گران و کسانی که این انتخاب را مبارک نمی دانستند، یا زبان به طعن و سخره می گشودند، بر حسن انتخاب خود تأکید ورزید و بدان افتخار می نمود.

گذشت مالی خدیجه و حمایت اجتماعی وی از حضرت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم

پس از وصلت مبارک امین جزیرةالعرب و طاهرۀ قریش، حرف روز مردم ازدواج این بانوی بزرگ، که به ثروتمندی نیز، زبان زد خاص و عام است، با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم جون فقیر و بی بضاعت بود، شکسته بالان وادی عشق به خدیجه، که در گوشه و کنار کمین کرده بودند، پیمانه های وجودشان را از کینه و حسد مالامال، و از هر فرصتی برای تحقیر و توهین محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم استفاده می کردند. بزرگترین مستمسک و دستاویزی که داشتند یتیمی و تهیدستی محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، و این خود می توانست به مجوزی برای سیل اتهامات و گفت وشنودهای ناروا، و به دور از فضیلت دربارۀ آن حضرت باشد، و این خدیجه است که لحظه به لحظه در جریان اخبار روزمره و حرف و حدیث های کوچه و خیابان قرار می گیرد، و از بی حرمتی مردم نسبت به درّ یتیم آزرده خاطر می شود، برای این که کار را یک سره کند و طعنه زنان بی منطق را خلع سلاح نماید، تا دیگر کسی جرأت بدگویی از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را به خاطر فقر و تنگدستی اش نداشته باشد، عمویش ورقه را خواست، و اختیار تمام اموال و دارایی های خود را به او سپرد، تا در اختیار محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار دهد، و دستور داد ورقه تمام آن چه را که خدیجه به او سپرده بود، به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم هدیه نماید، و یادآور شد، این همه دارایی و اموال از این پس ملک محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم است، و به او تعلق دارد، و هر طور که بخواهد می تواند در آن تصرف نماید، و در ضمن فرمود: ورقه!عموجان، از قول من به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بگو: همۀ ثروت و سرمایه ام و تمام عمّال و کارگزارانی که امر تجارت مرا سامان می دادند، و تمام آن چیزهایی که به نام من ثبت شده است، و در دست من قرار دارند و یا زیر نظر من اداره می شوند، همه و همه را به او بخشیدم، از این پس من و هر آن چه که از آن من بود به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم تعلق دارد!

ورقه هم که از طعن بدخواهان نسبت به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر داشت و تنها نقطۀ ضعفی را که مورد سوء استفاده، و موجب اذیت و ایذاء محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم می شد همین فقر و بی مایگی، از نظر ثروت و دارایی می دانست، فرصت را مغتنم شمرد، و با دستو رالعملی جامع از طرف خدیجه، درمیان جمعیت حاضر در کنار کعبه و بین«زمزم»و«مقام»وارد شد، و همه را متوجه امر مهمی کرد، که باید به گوش همگان برساند.

وقتی مردم متوجه موضوع شدند، با اشتیاق آماده شنیدن پیام ورقه شدند، مردی که از نظر معنوی اعتماد، مورد توجه همگان بود، در کنار زمزم ایستاد، و با صدای بلندی فریاد زد: ای جمعیت عرب!من از طرف خدیجه سخن می گویم، من پیام رسان او هستم:

«خدیجه» بانوی بزرگ و بااقتدار قریش شما را به گواهی می طلبد!همۀ شما شاهد باشید، که او یعنی خدیجه خودش ثروت و سرمایه اش و همه خدم و حشم، و جمیع مایملک خود، و چهارپایان، و صداق و مهریه و هدایائی را که از گوشه و کنار به او رسیده است، همه را به محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بخشیده و در ملک خالص او قرار داده است، و جمیع بخشش ها و هدایای خدیجه نیز از طرف «محمد» مورد قبول واقع شده است و تمام این ها هدایایی هستند که به آن حضرت تقدیم شده است، تا تجلیل شایسته ای از شأن و شخصیت او به عمل آید، و مورد تعظیم و تکریم واقع شود، و درعین حال عشق و علاقه «خدیجه» را به «محمد» بازگو کند، همۀ شما که حرف های مرا شنیدید، براین گفته ها گواه باشید.

این تصمیم خدیجه علیها السلام از جهاتی بزرگتر از تصمیم نخستین او برای ازدواج با محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم بود همۀ بدخواهان را منکوب کرد، و زبان های طعن و استهزاء را برید و جامعه را به نفع محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و پیامی که از طرف خداوند خواهد داشت آماده ساخت، و اهمیت این گذشت و کرامت از خدیجه، به حدّی قابل توجه است. که بعضی از شرق شناسان در تحلیل علل پیروزی و موفقیت محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم ثروت خدیجه را دخیل و تأثیرگذار دانسته اند. و صد البته که این اموال در روزهای سخت بویژه در محاصره همه جانبه شعب ابوطالب، مایه قوت و پایداری مسلمانان گردید.

فرزندان خدیجه

ازدواج طاهرۀ قریش، با امین جزیرةالعرب، آغاز تحولی بود در تاریخ بشر، که باید اعصار و قرون را درنوردد، و کانون زندگی صفابخش، و ماندگاری را در بلندای قلۀ تاریخ نمایش دهد، زن و مردی از تبار پاکان، با نیاکانی از رهروان و پیروان ابراهیم علیه السّلام، شجره ای که در عمق تاریخ ریشه دوانده، و شاخسارهای پربار آن، همۀ بشریت را در برگرفته است.

هر روز که می گذرد بر فروغ جاویدان این خاندان افزوده می شود، و کوثر خیرات و برکاتش، به سان رود پرخروشی، از کنار کویر حیات گذر کرده و تشنگان وادی ایمان و معرفت را سیراب می کند، خاندانی که کوچک و بزرگشان درس زندگی به فرزندان بشر داده، و به عنوان اسوه های جاویدان ایثار و ایمان و انسانیت بستر تاریخ را روشن کرده، و حیات فکری و فرهنگی جویندگان حقیقت، و پویندگان طریق توحید را منوّر ساخته اند دودمانی، که هریک ذخیره مبارک خداوندی برای دیگری بوده است درّ وجود محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و گوهر وجود خدیجه، در حصن حصین حفظ الهی از هر گزند و دستبردی مصون ماندند، تا با پیوند مبارک خویش حجلۀ محبت و معرفت را به نام خدای ابراهیم آراستند!

پیوند محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و خدیجه علیها السّلام به ثمر نشست، و بهاران ازدواجشان شکوفان شد، «زینب» به دنیا آمد، و آن گاه «رقیه» و «ام کلثوم» و «فاطمه علیها السّلام» و سپس «قاسم» و «عبداللّه» قضای الهی چنین بود که قاسم در دو سالگی پیش از بعثت نبوی از دنیا برود، و عبداللّه پیش از هجرت نبوی زندگانی را به درود گوید.

و این هم از شگفتی هاست، که اولا شمار دختران پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از همسرش خدیجه، بیش از پسران بوده، و شگفت تر این که پسران یکی پس از دیگری بمیرند، و پیامبر را در غم مرگ خویش غمین سازند، تا ابتلا، و امتحان دیگری رخ دهد، و محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم سرافرازتر از گذشته، بر ایمان و اعتقاد، و ابلاغ رسالت خویش پای بفشرد، آن هم در شرایطی که طبق فرهنگ جاهلی آن دوران، روشنی خانه و خاندان به وجود فرزند پسر بود، چرا که تنها پسر صلاحیت داشت جای پدر را بگیرد، وگرنه داغ«ابتر»بودن بر پیشانی او نقش می بست. چراکه درآن جامعه دختر و زن موجودی بسیار تحقیر شده بود.

و از این رو کور دلان قریش، بهانه یافتند، و به حضرتش عنوان «ابتر» دادند، چون فرزند پسر نداشت که وارث اوگردد و دختر نیز در فرهنگ جاهلی صلاحیت وراثت و جانشینی نداشت.

غافل از این که، مشیّت الهی جریان زندگی محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و خدیجه را به گونه دیگری رقم می زد، و برخلاف میل بد اندیشان دل مرده، تقدیر چنین بود، که دختری از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم و خدیجه علیها السّلام به وجود آید، و در صحنه کمالات، و ارزش های وجودی آن چنان بدرخشد که به عنوان رمز ماندگاری نبوت، و جاودانی هدایت، مهر خاتمیت را بر دوش کشد، و پیام قهر معبود را با آیه کریمۀ «إنّ شانئک هو الأبتر» به گوش تاریک دلان برساند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را امید و نوید جاودانگی مکتب دهد. و از این طریق نقطه عطفی در تاریخ بشریت باشد که دختر و زن در وراثت و شأنیت اجتماعی همانند مردان حضور داشته و به عنوان یک انسان، که در بعد انسانیش کمبودی نسبت به مردان ندارد مطرح گردد. و موجودیت انسانی زن تثبیت، و فاطمه علیها السّلام تضمینی برپایایی و پویایی مکتب گردد.

 

مصطفی را وعده داد الطاف حق

گر بمیری تو نمیرد این سبق

 

رونقت را روز روزافزون کنم

نام تو بر ذرّ و بر نقره زنم

 

منبر و محراب سازم بهر تو

در محبت قهر من شد قهر تو

 

ارادۀ خداوندی، «فاطمه زهرا» را رمز جاودانگی اسلام قرار داد، و چشمه سار هدایت را، از دامن عصمت او فوران ساخت. و خود و فرزندانش یکی پس از دیگری در آسمان ولایت و رهبری امت درخشیدند، و فرا راه بشریت را به سرمنزل مقصود روشن ساختند که در مقال دیگری، باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

مرگ خدیجه علیها السّلام

کسی که یار غم خوار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پیش از بعثت بود و پس از آن هم با تمام وجود حامی، افکار و اندیشه های توحیدی او محسوب می شود، و به دلیل موقعیت مقبول و ممتازی که داشت، پناهگاهی برای محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم به حساب می آمد، و اذیت و آزار و بی ادبی مشرکین را باوجود او به آسانی تحمل می کرد، آن وقتی که دشنامش می دادند، و مورد ریشخند قرار می گرفت، و با سنگ پرانی و دهن کجی آزرده خاطر می شد، و با تکیه به نویدهای وحیانی جبرئیل و همدلی خدیجه علیها السّلام بود که دیگرباره، برای انجام مسئولیت به پا خواسته، فریاد توحیدی خویش را از سر می گرفت، و آن هنگام که آماج تهمت ها و افتراها بود و در هر کوی و برزنی نادانان ناتوان، با حربه های جاهلیت به استقبالش می رفتند و با خاکستر داغ، و خارهای بی دانشی زیر رگبار جسارت های خویش می گرفتند، این دست مهربان و پرمحبت خدیجه بود که مرهم امید و حیات بر جراحات جسم و جانش می گذاشت، و برای ادامۀ راه رهایی امت آماده اش می ساخت.

ولی افسوس، که تقدیر، طرح دیگری درانداخته بود، و روزگار آزمون دیگری را برای محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم پیش بینی کرده بود.

تقدیر الهی چنین بود که این بانوی بزرگ و فداکار در اندوه بارترین سال حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که به عام الحزن-سال اندوه و غم-معروف است بار سفر آخرت بربندد و همسر بزرگوار خویش را در غم تنهایی و هجران خویش گرفتار سازد. هرچند که او معلم بشریت بود، و آیات قرآن بر زنانش جاری و به همگان درس شکیب و صبر می داد، زندگی را جلوۀ لطف خدا و سرانجامش را برگشت به سوی حضرت او می دانست، و فلسفه زندگانی بشری را با «انا للّه و انا الیه راجعون»[9] تفسیر می کرد.

سال رحلت آن بانوی بزرگ همان سالی است که حضرت ابوطالب نیز در همان سال وفات کرد و آن دو بزرگوار دو تکیه گاه توانمند و دو اهرم قدرتمند پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در پیشبرد اهداف توحیدی به حساب می آمدند، مشیت خداوندی خدیجه و ابوطالب را رهسپار دیار باقی کرد تا فصل دیگری از کتاب نبوت به روی رسول خدا گشوده گردد. ولی زندگانی آن حضرت رنگ عزا به خود گرفت، و تمام سال سیاهی غم بر سر کشید و به عنوان سال غمبارش حیات نبوی معروف شد.

هرچند که نقش ماندگار و تأثیر جاودانۀ خدیجه علیها السّلام در گسترش اندیشه های توحیدی و حمایت های بی دریغ مالی، اقتصادی، روحی و روانی و سیاسی اجتماعی او از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به ابدیت پیوسته و نام او چونان نام ابوباطل علیه السّلام بر لوح وجود پیوسته خواهد ماند.

و تا دنیا دنیاست و دین باوران شعار توحید سر می دهند در برابر عظمت آنان که بنیان یکتاپرستی را پایه گذاری کردند فروتنانه عرض ادب خواهند کرد.

پی نوشت ها

[1] پذیرش این تاریخ نیازمند تأمل و در کتابی که به همین عنوان نوشته شده است مورد بررسی قرار گرفته است.

[2] سیره حلبیه و اعلام النساء ج 1، ص 326.

[3] علت این که این جنگ به حرب الفجّار معروف است. وقوع آن در ماه های حرام و به خاطر محرماتی است که در آن جنگ واقع شده است. سیره ابن هشام، ج 1، ص 201.

[4] انساب الاشراف بلاذری، ص 106.

[5] انساب الاشراف ص 106.

[6] طبقات ابن سعد ج 8 ص 8.

[7] کشف الغمّد، ج 1، ص 513.

[8] بحارالانوار ج 43، ص 131- کتاب خیرات حسان ج اول، ص 111.

[9] سوره بقره آیه 156.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان