رکنا: «دختر نجفی امروز صبح در دادسرای امور جنایی تهران با ابراز تسلیت به خانواده میترا استاد گفت: میترا استاد به پدرم تسلط پیدا کرده بود و او را تحت فشار قرار میداد.
وی افزود: میترا اصلاً خیانت نکرده بود، اما در دعواهایش با پدرم مرتب تهدید میکرد خیانت خواهد کرد.
این دختر گفت: پیش از ظهر دیروز که قتل رخ داد راننده پدرم نزدم آمد او یک نامه 3 برگی پشتورو از پدرم به من داد که در آن نوشته بود میترا را کشته و دلایلش را هم نوشته بود. سراسیمه به موبایلش زنگ زدم خاموش بود راننده پدرم، چون به تازگی اسبابکشی کرده بودند، کلید خانه را داشت. سریع آنجا رفتیم و با ورود به خانه جسد را دیدیم. ما در خانه بودیم که پسر میترا آمد من کیفش را گرفتم و در گوشهای گذاشتم و بعد فهمید چه اتفاقی افتاده است.
وی ادامه داد: مهیار دروغ میگوید دستش را پدرم شکسته او دستش در مدرسه شکسته بود و همه این را میدانند.
این دختر با نگرانی ادامه داد: میترا استاد از وقتی با پدرم ازدواج کرد، مسیر اشتباهی را پیش گرفت او به پدرم اجازه نمیداد با ما رفتوآمد کند. حتی تماس با ما ممنوع بود آخرین بار یک ماه پیش بود که پدرم به من زنگ زد آن هم به خاطر اینکه میخواست ماشین لکسوس را که به نام من بود بفروشد رفتم امضا دادم و برگشتم ما هیچ چیزی به نام نداریم. مادرم هر چه دارد به نام خودش است و منم جز همان لکسوس که فروخته شد چیزی به نام ندارم.
دختر نجفی گفت: خیلی ناراحتیم این اتفاق افتاده است، اما میترا بیتقصیر نیست. او از همان یک سال پیش پدرم را تهدید به خیانت میکرد. حتی ما را تهدید به اسیدپاشی کرده بود و پدرم برای اینکه ما در امان باشیم با ما قطع رابطه کرده بود.»
ناگفتههای عجیب از زبان همسر اول محمدعلی نجفی
همسر اول و دختر محمدعلی نجفی اطلاعاتی عجیب از یک سال گذشته وی و میترا استاد ارائه دادند.
رکنا: «همسر اول نجفی که از دستگیری شوهرش خیلی ناراحت بود، با تاکید بر این که آنها از هم طلاق نگرفته و هنوز هم عاشقانه شوهرش را دوست دارد، گفت: من و همسرم 42 سال با هم زندگی کردهایم و هیچ مردی به مودبی ایشان ندیدهام.
وی افزود: شوهرم همیشه به من احترام میگذاشت. حتی برای سوار شدن به آسانسور ابتدا با احترام کناری میایستاد تا من داخل بروم و بعد خودش همراهم میآمد.
این زن با ناراحتی ادامه داد: شوهرم ناگهان عوض شد. باور ندارم این اتفاق افتاده باشد. آرامتر از شوهرم کسی را سراغ ندارم او از وقتی با میترا استاد ازدواج کرد، دیگر مرد سابق نبود. دیگر اجازه نداشت به من و دخترش سر بزند. تحت فشار بود. حتی یک بار گفت شاید برای خلاصی از رفتارهای میترا مجبور به طلاق بشویم، اما دلش به این کار نبود میترا بارها شوهرم را تهدید کرده بود به ما که خانوادهاش هستیم اسید بپاشد و ضربه بزند و شوهرم برای این که ما در امان باشیم و حساسیتی وجود نداشته باشد، رابطهمان را قطع کرده بود.
وی افزود: در نامههایی که به دخترم داده نوشته که مراقب مادرت باش! او مرد خوبی است و میدانم الان تحت چه فشار عصبیای است. میترا یک سال فقط شوهرم را تهدید میکرد هنوز دلیلش را نمیدانم، اما از وضعیت شوهرم خیلی نگرانم او حقش این نبود مردی بزرگ با اخلاق که ناگهان عوض شد و به خودش لطمه بزرگی زد.»