«هیولا» در پنجمین قسمتش نشان داد که قصد ندارد تیغ تندوتیز انتقاداتش را غلاف کند و اتفاقاً در این قسمت بیش از همیشه شاهد انتقادات صریحی بودیم که شاید بهجرئت بتوان ادعا کرد تاکنون در سینما و تلویزیون مانندش را ندیدهایم. در این قسمت، هوشنگ از محیط خانوادگیاش جدا میشود و وارد دمودستگاه کامروا میشود. ورود به فضای شخصیتر زندگی کامروا، برای مدیری فرصتی پدید آورده تا روی دیگری از فساد و بیاخلاقی، یا بهتر است بگوییم بیشرفی را به تصویر بکشد.
مؤسسات مالی در کنار مؤسسات خیره و آموزشی، باهدفهای انسان دوستانه و آیندهنگرانه، با شعارهای دهانپرکن، همه برای کامروا فقط پوششی است برای پولشویی و قاچاق و فساد اقتصادی.
موسسه خیره او، علیرغم تحریمها، قطعات هواپیما وارد میکند، اما فقط جلیقه نجات و ماسک اکسیژن و جعبه سیاه؛ آنچه هنگام سقوط هواپیما لازم است، نه آنچه برای سفر امن هواپیما لازم است. موسسه خیره او از پذیرش مردی که واضحا معلول است و مشکل مالی دارد سر بازمیزند، اما زنی را که یک آشنا معرفی کرده بهراحتی میپذیرد. هیئتمدیره موسسه مالی اعتباری ورشکست شده، در همه مؤسسات کامروا مشغول به کار هستند و فقط پستهایشان عوض میشود، تا به قول خود کامروا، ترکیب برنده دستنخورده باقی بماند، ترکیبی که باعث بحران به وجود آمده برای فرهنگیان شده است.
از سوی دیگر، کامروا با همان شعارهای شرافتمندانهاش، در عین بیشرفی، در هر کسبوکاری که برایش سود داشته باشد دستی دارد و موفقیتهای خودش و پسرش را که بیننده خوب میداند دروغین و مدیون نمره هوشنگ است را به ژن خوب مربوط میداند.
و این پشتصحنه واقعی شرایط فعلی است. دادگاههای مفسدان اقتصادی، بازاری که هرازگاهی با کمبود مواجه میشود، مردمی که برای حق خود باید با چنگ و دندان بجنگند و عدهای ژن خوب در کافیشاپ با دوستانشان تیم اقتصادی انتخاب میکنند، پشت پرده تلخ جامعهای است که مدیری برای روایتش انتخاب کرده است. در پس همه این قصههای بهظاهر خندهدار، اما تلخ تا مغز استخوان، «هیولا»، یک سؤال مطرح میکند، جای شرافت کجاست؟
همانطور که در قسمت پنجم، تکدیگر محله به هوشنگ دلداری میدهد که او توهم بیشرفی دارد و اگر کمی به پولی که به او میدهد بیفزاید مشکلش حل میشود، شرافت توهم میشود و بخششهای خرده و پراکنده تاوان دزدیهای بزرگ و جرمهای نابخشودنی.
در این میان، هوشنگ، بهعنوان مردی ساده و زحمتکش، همه عمر شریف بوده اما اکنون با خانوادهاش طرف است، خانوادهای که شرافت دیگر برایش کافی نیست و حتی اگر اعتراض هم نکند، آرزوهای کوچکش و نارضایتی قلبیاش، میتواند شرافت هوشنگ و همه خاندانش را نابود کند. شرافت هوشنگ در جامعهای که پر از بیشرف است او را وادار میکند که هیولای درونش را پیدا کند و به آن پروبال بدهد.
وقتی هوشنگ ناخواسته به انعقاد قرارداد کامروا کمک میکند، کامروا تازه متوجه میشود که از هوشنگ دقیقاً چه استفادهای میتوان کرد و هوشنگ حتی اگر خودش هم نفهمد، آن روی دیگر شخصیتش را نشان داده که از بیشرفی ابایی ندارد اما از فقر بیزار است، بعدی که کمکم دارد عنان هوشنگ و زندگیاش را به دست میگیرد و دقیقاً مانند هیولایی است که دارد از خواب برمیخیزد، هیولایی که در جان اعضای خانواده هوشنگ هم کمکم در حال بیدار شدن است. شهره، که همیشه از شرافت همسرش دفاع کرده، حالا با چشیدن مزهای از زندگی بهتر، ارزشهای اخلاقی برایش کمرنگ میشود و باوجوداینکه هنوز جرئت میدان دادن به این بعد شخصیتیاش را پیدا نکرده است، در یک رستوران لوکس بهعکس گرفتن از غذا و پالتوی پوست فکر میکند و وقتی هوشنگ از دفاعش از شرافت خانوادگی سخن میگوید ناراحت میشود.
«هیولا»، بیشک در تقابلها بسیار درخشان است؛ تقابل میان هوشنگ باشرافت و جامعهای بیشرافت، تقابل میان هوشنگ معلم و کامروای ژن خوب، تقابل میان هوشنگ که با شعارهای اخلاقی بزرگشده و فرزندانش از نسلی که رفاه را بر هر چیزی مقدم میدانند و تقابل هوشنگ با هیولای درونش.
حقیقت این است که «هیولا»، تاکنون در پرورش طنز و ارتباط با مخاطبان بسیار موفق بوده است، همه کاراکترهایش را بهخوبی به بیننده معرفی کرده و فضای قصهاش را به او شناسانده است و در مدت کوتاهی به یکی از بهترین آثار مهران مدیری تبدیلشده است، بااینوجود باید امیدوار بود، این انتقادات تندوتیز و این حقایق تلخ، به قبای برخی ژن خوبها برنخورد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
66