این روزها گروهی از کودکان برای درآمدزایی در اینستاگرام حضور دارند که توسط والدین لباس پوشانده میشوند، در موقعیتهای مختلف، برای تبلیغات از آنها عکاسی میشود و اگر زیباتر از سایر بچهها باشند که چه بهتر، اگر نه، آرایش و پیرایش به یاری میآید.
به گزارش به نقل از روزنامه آرمان ،وقتی درباره کودکان کار صحبت میکنیم، چه تصویری به ذهنتان میآید؟ کودکان آدامسفروش، کودکانی که سر چهارراه گل یا فال میفروشند؟ اما آیا کودکان آرایش و پیرایش شده که لباسهای زیبا به تن دارند نیز کودک کار هستند؟ حال به مناسبت روز جهانی «منع کار کودکان» به موضوع جدیدی میپردازیم:
کودکان اینستاگرامی. والدینشان معتقدند بچهها این کار را خیلی هم دوست دارند: «ما اصلا بهش نمیگیم از عکسهاش کسب درآمد میشه، فکر میکنه همینجوری عکس میگیریم» یا «خیلی خوشش میاد، خودش نگاه میکنه که چندتا لایک گرفته». این در حالی است که طبق قوانین اینستاگرام، کودکان زیر سن 13سال، حق داشتن اکانت را ندارند.
حضور بچهها در اینستاگرام محدود به پیجهای تبلیغاتی نیست؛ گروه دیگری از کودکان از طریق «دل نوشته»های [اغلب] مادرشان در اینستاگرام زندگی میکنند. بیماری یا معلولیت، داشتن استعداد ویژه، شرایط متفاوت زندگی یا فقط مثل بقیه شیرین و دوستداشتنیبودن کودک باعث میشود والدین شروع به نوشتن کنند.
حتی ممکن است صورت بچه در عکسها مشخص نباشد، اما وقتی مادر در مقیاس وسیع شناخته شده است، این اقدام برای حفظ حریم کودک کافی نیست. یکی از مادران بلاگر نوشته بود: «من حتی عکس دخترم را نمیگذارم، اما وقتی نوشتم که جوجه خریده است، دیگران درباره جوجهها با او صحبت میکردند. دخترم حیرت کرده بود، متعجب، از من میپرسید اینها چطوری توی خونه ما رو میبینند؟»
اشکالی ندارد دربارهات با غریبهها حرف زدهام؟
این تجربه مادر دیگری است: «پسرم با بیماری خاص متولد شد. من شروع به نوشتن کردم و عده زیادی پیجم را دنبال میکردند. محبت زیادی نشان میدادند و حس میکردم کلی دوست خوب دارم.
نوشتن برام مثل جلسات رواندرمانی شده بود. اما اینها کی بودند؟ در واقع ما با هم غریبه بودیم. بعد از مدتی انتقادات، نظرات مخالف و حتی توهینها هم شروع شد.
انگار من را توی ذهنشان آدمی مطابق انتظارشان فرض کرده بودند، وقتی مخالف نظرشان از آب درمیآمدم عصبانی میشدند. اما دست از نوشتن نمیکشیدم، اعتیادآور شده بود.
بعد از مدتی متوجه شدم بستریشدنهای پسرم، دردهایش، روند درمانی و حتی شادیهایش، بخشی از زندگی خصوصی او، من و خانواده است که دارم با غریبهها درمیان میگذارم.»
طبعا مادران بلاگر همیشه با مشکلات مواجه نمیشوند و حریم فرزندانشان هم شکسته نمیشود؛ اما این کار دقت زیادی میطلبد. ما برای پستکردن یک عکس دستهجمعی، از دوستانمان میپرسیم: «اینستا بذارم اشکالی نداره؟»، چطور میتوانیم این سوال را از فرزندمان بپرسیم:
«برات اشکالی نداره طی پانزدهسال گذشته دربارهات با غریبهها حرف زدهام؟» بودن در چنین موقعیتی، چه احساسی دارد؟ برای درک حس و حالش، طی یکی دو روز آینده با کمک دیگران تمرینهایی را انجام بدهید: تمرین اول: از یک نفر که دوستش دارید بخواهید هر وقت خودش خواست، بدون توجه به برنامه آن روز شما، لباسی که خودش میخواهد را به شما بدهد تا بپوشید.
نباید شما را مجبور کند، اما میتواند با چربزبانی راضیتان کند. جایی که میگوید بنشینید و شروع به انجام کاری کنید که به شما میگوید. در این تمرین همه باید با شما مهربان باشند.
روزی سهبار این تمرین را انجام بدهید
تمرین دوم: از همسرتان بخواهید طی روز هر وقت با او صحبت میکنید، گوشی موبایل را مقابل شما بگیرد و با شما صحبت کند. اصلا خودتان را ناراحت نکنید، حرف عادیتان را بزنید، ولی ایشان باید حواسشان باشد گفتوگویتان خوب پیش برود و شما جملات بامزهتان را دوباره تکرار کنید، کادر را هم باید خوب ببندد. یک روز برای این تمرین کافی است.
تمرین سوم: از یک نفر که به او اعتماد دارید بخواهید هر وقت حواستان نیست موقع غذا خوردن، هنگام خواب، وقتی غرق فیلمی کمدی شدهاید و قا قاه میخندید و... از شما عکس بگیرد.
نگران نباشید، فقط میخواهد عکسها را با 70هزار نفر دیگر به اشتراک بگذارد، شما راحت باشید! شاید این سوال پیش بیاید که در مرکز توجه بودن، چه اشکالی دارد؟ گذشته از موارد واضح مانند شکستهشدن حریم زندگی کودک، آسیبهای پنهان دیگری نیز وجود دارد. یکی از آنها دریافت توجه و تحسین بیش از اندازه است.
کودکی که بسیار مورد توجه است تمام نیازهایش برآورده میشود یا بسیار مورد تعریف و تمجید قرار میگیرد، بهتدریج دیدگاهی درباره خود شکل میدهد. او آهستهآهسته باور میکند جدا از دیگران و فردی متفاوت است؛ فردی که مستحق دریافت امکانات و امتیازات ویژهای است. تحسین و تعریف دیگران اثر سرمست کنندهای روی ما دارد که حذف ناگهانی آن از زندگیمان واقعا دشوار و غیرقابل تحمل است.
شکستهشدن حریم خصوصی کودکان
نمونه چنین وضعیتی را میتوان در زندگی کودکان بازیگر یا هنرمند دید. در نمونههای خارجی موارد زیادی از کودکان خواننده یا بازیگر وجود دارد که در نوجوانی و بزرگسالی به چالشهای متفاوتی مبتلا شدهاند. در بین کودکان ایرانی نیز کودکان بازیگری هستند که بعد از اتمام فیلمبرداری یا بزرگشدن به نحوی که دیگر مناسب ایفای نقش در فیلمها نبودهاند در نبود حمایت کافی از طرف خانواده دچار بحرانهای بزرگی شدهاند.
زندگی امروز ما زندگی پرچالشی است، با تصمیمهای نادرست آن را پرچالشتر نکنیم. راهاندازی کسبوکار در اینستاگرام میتواند تصمیم شغل پرسودی باشد، اما با توجه صرف به جنبههای مثبت آن و نادیدهگرفتن سایر جنبهها، آنچه در زندگیمان ارزشمندتر است، یعنی فرزندانمان را در معرض خطر قرار ندهیم.
خوب است آن جوان 18ساله فرانسوی را به خاطر داشته باشیم که پس از رسیدن به سن قانونی از والدینش شکایت کرد: «چرا عکسهای من را در طول دوران کودکی در معرض دید همگان قرار دادهاید؟»