گلشیفته فراهانی یکی از مستعدترین بازیگران سینمای ایران در میان هم نسلان خودش است. دختری که در خانوادهای هنرمند بهدنیا آمد، پدرش علی رغم مهاجرت در سالهای اول پس از انقلاب به ایران بازگشت و در 14 سالگی علیرغم میل پدر یعنی بهزاد فراهانی بازیگر پیشکسوت سینمای قبل و پس از انقلاب، و به اصرار خواهرش شقایق فراهانی برای بازی در «درخت گلابی» داریوش مهرجویی تست داد و اولین نقش سینماییاش را گرفت، او حالا در سی و پنج سالگی، در دل اروپا هنوز آن شمایل شرقی و دخترانه چهرهاش را حفظ کرده و با همین شمایل با شماری از کارگردانان مطرح و نامآشنای جهان سینما از اصغر فرهادی و ریدلی اسکات تا جیم جارموش کار کرده است و از سوی دیگر تا دل هالیوود و مجموعه عامهپسندی مانند «دزدان دریایی کاراییب» پیش رفته است.
همچنین بخوانید:
خاطرهبازی با فیلم «درخت گلابی» به بهانه تولد خالقاش
از این حیث میتوان گلشیفته فراهانی را از معدود بازیگران ایرانی دانست که بعد از مهاجرت، نه تنها کیفیت کارش را حفظ کرد و در بازار متنوع و ویترینی هالیوود و اروپا دوام آورد که حتی خود را ارتقا داد و حالا یکی از اعضای آکادمی اسکار محسوب میشود و داور کلی جشنواره معتبر بینالمللی بوده است؛ بماند که همه اینها بیشک بیارتباط با سیاستهای روز نیستند.
یکی از نکات بارزی که در کارنامه کاری گلشیفته فراهانی دیده میشود، که متضمن کیفیت استاندارد کارنامه کاری او در سطح بین المللی هم هست، انتخابهای درست و سنجیدهای است که از همان ابتدای کار، گلشیفته فراهانی را بهعنوان یک هنرمند جدی مطرح میکند. او کمتر انتخاب اشتباهی در کارنامه خود داشته است و این نشان میدهد که سینمای گیشه و بدنه کمترین اهمیتی برایش ندارد. (هرچند که در زندگی شخصیاش بنا بر همگام بودن با سیاستهای روز، بعد از خروج از ایران حواشی زیادی را برانگیخت و نامش را بر سر زبانها انداخت و البته در شکل اجتماعی خود با شورشی به تعبیر خود «زنانه» و شکستن تابوی برهنگی، خوشامد جوامع هنری غربی را برای خود خرید و نزد آنها اعتبار بیشتری پیدا کرد.)
با این وجود فراهانی یکی از جدیترین بازیگران سینمای پس از انقلاب است که بعد از خروج از ایران و پرسه زدن در عالم موسیقی و نوازندگی و خوانندگی نشان داد هنر در مقیاس وسیعتری از بازیگری برایش اهمیت دارد و تفاوتهای یک «هنرمند» با «سلبریتی» را میداند.
به بهانه تولد سی و پنچ سالگی این بازیگر دهه شصتی در دو یادداشت بهترین و بدترین نقشآفرینیهایش را مرور کردهایم.
درخت گلابی
«درخت گلابی» فیلمی است که گلشیفته فراهانی را به سینمای ایران معرفی میکند. یکی از بهترین فیلمهای داریوش مهرجویی براساس داستانی از گلی ترقی که شرح حال نویسنده میانسالی به نام محمود است که دچار بطالت و عدم خلاقیت در زندگی میانسالی خود شده است و سعی دارد با رجعت به گذشته و یادآوری خاطرات و وقایع زندگی خود، به فهم این موضوع برسد که چرا در میانسالی خود این چنین ابتر و منفعل شده است.
گلشیفته فراهانی در اینجا نقش میم را بازی میکند. دختری از تبار خاطرات و خیالهای دوران کودکی و نوجوانی. دختری شیرین که بخش پررنگی از یادآوری خاطرات نویسنده را معطوف خود کرده است و در همان دوران کودکی چندسالی از او بزرگتر بهنظر میرسد. پسر در نوجوانی خود عاشق او میشود و همه تلاشش را می کند تا بهش نزدیک شود. دختر هم با شیطنت و نوعی رندی دخترانه هم او را پس میزند و هم از طرفی بیشتر و بیشتر به سمت خود میکشاند و مبهوت خود میکند.
یکی از بهترین بازیهای گلشیفته فراهانی که پر از لحظه ویژه است، شاید ویژهترینش سکانس تراشیده شدن موهایش باشد، جایی که برای لحظهای برمیگردد و به محمود که پنهانی او را دید میزند نگاه میکند.
بازی گلشیفته فراهانی خصوصا در درآوردن جزییات و خصلتهای رفتاری یک دختر نوجوان بسیار عالی است و سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول زن را در بخش بینالملل جشنواره فیلم فجربرایش به ارمغان میآورد و تبدیل میشود به جوانترین برنده سیمرغ میشود… اما مهمتر از آن یکی از شمایلیترین معشوقههای تاریخ سینمای ایران را خلق میکند.
بوتیک
بعد از «درخت گلابی» گلشیفته فراهانی در سه فیلم معمولی و نه چندان مهم بازی میکند که شاید بهترینشان «هفت پرده» فرزاد موتمن باشد. اما «بوتیک» فیلمی است که باعث میشود همه در کنار گلشیفته نوجوان و مستعد، گلشیفته فراهانی بزرگ و بالغ و جدی را به رسمیت بشناسند و بفهمند که حضورش فراتر از یک سرگرمی، ولع شهرت یا سنت خانوادگی است.
اتی دختری پایین شهری است که از خانه فرار کرده و در شهر سرگردان است واتفاقی روی یک پل عابر پیاده زندگیش به زندگی مرد جوانی گره میخورد که محمدرضا گلزار نقشش را بازی میکند و به واسطه همراه شدن با او، با مناسبات زندگی بازتر و ولنگارتر طبقهای جز طبقه خودش، یعنی متوسط آشنا میشود و آخر هم او را به کام تلخی میکشاند.
او در این مسیر و در همراهی با مرد چیزهایی را از تهران میبیند که تا پیش از این در خیابان تجربهشان نکرده. دندان درد او که یک نماد دراماتیک مهم است (البته گلشیفته اتی را طوری به اجرا درمیآرود که تماشاگر هم دندانش درد میگیرد) در نهایت کار دستش میدهد و تهران عفونی و متعفن حقیقی را برای همیشه بر خاطر دخترک جوان تحمیل میکند.
درباره الی
«شمال میخوان برن سپیده، ویلا میخوان پیدا کنن سپیده، زنم میخوان بگیرن سپیده…» سپیده همان زنی است که احتمالا نمونه واقعیش را هرکداممان در میان اطرافیان خود دیدهایم. زنانی که مسئولیت برنامهریزی و کنترل و هماهنگی را در یک خانواده، جمع دوستانه یا در مقیاس بزرگتر در ساحتی اجتماعی برعهده دارند.
بگذارید قضیه را از زاویه دید سپیده که اول همه این فکر به سرش زده بود که الی را همراهش به سفر دوستانهشان بیاورد تا با احمد آشنا شوند و جفتتشان به سروسامانی برسند، ببینیم.
او تنها کسی بوده که میدانسته الی نامزد دارد و البته میدانسته که او را دوست ندارد و میخواهد ازش جدا شود. سپیده این زن باهوش و مدبر الی را خوب شناخته که چقدر به احمد میخورد و نخواسته فرصت از دست برود، برای همین این راز کوچشان را سربه مهر نگه داشته.
اما قضیه به اینجا ختم نمیشود بعد از وقوع آن حادثه ناگوار سپیده تنها کسی است که حالا در برابر رازی که میدانسته، در برابر خطا و اشتباه نکرده الی و بدنامیاش خود را مسئول میداند و به خاطر علاقه قلبیاش به الی حاضر به دروغ گفتن نمیشود و به خاطرش از شوهرش جلوی همه کتک میخورد. اما در نهایت زیر فشار همه نگاهها و همه انتظاراتی که نسبت به خودش در همه بهوجود آورده، که همیشه او باید همهچیز را جمع و جور کند، مجبور میشود بر اخلاقیات و خواست قلبیاش پا بگذارد و بشود یک آدم بیمسئولیت و خودخواه شبیه به همه.
خوب که نگاه کنید، میبینید که اصلا همه فیلم درباره سپیده است و بیشک سپیده بهترین و ماندگارترین کاراکتری است که گلشیفته فراهانی ردش را بر تاریخ سینمای ایران ماندگار میکند.
پترسون
«پترسون» را میتوان مهمترین فیلم گلشیفته فراهانی بعد از مهاجرت از ایران دانست. تجربه همکاری با یکی از مهمترین فیلمسازان سینمای مستقل آمریکا یعنی جیم جارموش، جدا از اینکه بسیار بر اعتبار و وجهه هنری و ظاهری گلشیفته فراهانی در فستیوالها و جوامع هنری افزود، برای او قطعا تجربه ویژه و خاصی هم محسوب میشود. خصوصا اینکه کاراکتر او در این فیلم را میتوان یکی از جذابترین شخصیتهایی که بازی کرده است بهشمار آورد. او نقش دختری شرقی را بازی میکند که همسر قهرمان داستان یعنی پترسون، شاعر و راننده اتوبوس است. یک همسر فانتزی که منبع الهام پترسون هم هست و با سرخوشی شرقی خاص خودش، خانه را گرم میکند و البته آنرا هر روز به یک شکل درمیآورد.
جالب است که حتی با وجودیکه گلشیفته ، طبیعتا به زبان انگلیسی صحبت میکند اما جنس رفتار، مدل مهربانیهایش (حتی قربان صدقه سگش رفتن) و جنس عشق ورزیدنش به همسرش و روحیه حمایتگرانهای که دارد، کاملا یادآور «زن ایرانی» است.
دختران خورشید
«دختران خورشید» یکی دیگر از نقشآفرینیهای مهم گلشیفته فراهانی بعد از مهاجرت به سینمای اروپا است. فیلمی که درباره گروههای چریکی و کوملههای کرد در سوریه و نبرد آنان در مقابل داعش ساخته شده است و نقطه تاکیدش را بر زنان مبارز و دسته آنان میگذارد. گلشیفته فراهانی در این فیلم نقش فرمانده یکی از این گروهها را برعهده دارد و در مدت زمان فیلم او را در دل جنگ و اسلحه بهدست میبینیم.
جدا از اینکه چهره گلشیفته فراهانی بسیار به زنان کرد شبیه است و تماشاگر این حضور او، در نقش زنی کورد را با زبان کردی شیرینی حرف میزند، میپذیرد. بازی او هم، بر نقش میافزاید و از فیلم حتی فراتر میرود.
فراهانی که پیش از این در «اشک سرما» نقش یک دختر کومله کورد را ایفا کرده که ماموریت دارد یک سرباز فارس را بکشد اما در برف و بوران گیر میکند، و در «نیوه مانگ» بهمن قبادی باز هم نقش دختری کرد رابازی میکند، در سومین تجربه خود، انگار با مناسبات زیست و منش یک زن کورد بیشتر خو گرفته است و این نقشآفرینی برآیندی از بازیهای قبلی در نقش یک زن کورد هم محسوب میشود.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
1,172