به گزارش مشرق، حسین شرفخانلو، نویسنده درباره مستند «فرزند اورشلیم» یادداشتی را در اختیار مشرق قرار داد که متن کامل آن چنین است:
اینکه موضوع مستندی درباره سرزمین رازآلودهای به اسم فلسطین – و تو بخوان اسرائیل- باشد و تیم سازندهاش از کاربلدهای مستندهای ایران باشند و راوی محمد دلاوری باشد با آن لحنِ محکمِ چالش برانگیزِ مطالبهگر، کافیست تشویق شوی در روزهای اولی که مستند 45 دقیقهای “متولد اورشلیم” اکران اینترنتی شده، تهیهاش کنی و با اینکه قرار بوده امروز به مهم دیگری بپردازی، 45 دقیقه بنشینی پای تصاویر با کیفیتِ فول اچدیِ دوربین حسین شمقدری به روایت محمد دلاوری.
بیشتر بخوانیم:
روایت در همان گام اول به چالش کشیده میشود و دلاوری میگوید که از خانوادهای مذهبی و انقلابی است و تمام راهپیمائیها را رفتهاند و میروند و عکس سالهای نوجوانیش در پایگاه بسیج محلهشان را نشان میدهد که لباس سبز سپاه به تن، دارند تمرین میکنند برای اجرای سرود در روز قدس! و تصویر میرود به دوسلدروف آلمان و سکانسی که روحانیِ یهودی برای ورود به کنیسه او را مجاب میکند که کیپا (کلاه معروف یهودیها) را بر سر بگذارد و معلوم میشود که تا کلاه سرت نرود، نمیتوانی داخل کنیسه شوی!
و در سکانس بعد، اشاره جالبی میکند به تیپ خاخام و سر و شکلش و میگوید عین مذهبیهای ما ریش دارد و ساده لباس میپوشد و راست هم میگوید، کیپا را که از سرش برداری، میشود عین بچه حزباللهیهای خودمان و از او درباره برتری قوم یهود میپرسد و میشنود که برتری ما در این است که خدا توراتش را به ما داده و نه قوم دیگری!
جالب است که دلاوری فقط به دنبال شنیدن است و نه مجاب کردن و جوابِ حرفهائی که از مخاطبانش میشنود را دارد و مگر در مواردی معدود، پاسخ نمیدهد و به جای چالش، فقط از مخاطب یهودیِ صهیونیستش میشنود و اجازه میدهد عقیده و جهانبینیشان را عرضه کنند. و فقط یک سوال مطرح میکند و جوابی نمیشنود: «اگر فرض بگیریم که آلمانها 6 میلیون یهودی را در کوره آدمسوزی – که انگاری برای سوزاندن فوت شدگان در اثر تیفوس ساخته شده بود- سوزاندهاند، آیا باید غرامت آنرا از مسلمانان و با اشغال سرزمینشان گرفت؟»
و جالب اینکه فصل مشترک همه آنها که جلوی دوربینش نشستهاند این بود که به رغم آنکه معتقدند چون یهود به مدت دو هزار سال صاحب سرزمینی نبوده و خانهی امن برای یهود جائی بوده که بتواند در آن راحت نفس بکشند و بنابراین، امروز این حق را دارد که سرزمین داشته باشد، با رویه دولت اسرائیل در اشغال سرزمین مخالفند و موضوع وقتی جالب میشود که دوربین به سراغ صهیونیستهائی میرود که میگویند یهودیایم اما خدا را قبول نداریم!
اگر فرض را بر این بگیریم که هر یهودی در هر کروموزمش، آیتمهای امنیتی ِ پررنگی دارد و ذاتا وقتی به دنیا میآید، عنصری امنیتی و اطلاعاتی به دنیا افزوده میشود و اگر مدنظر داشته باشیم که افراد حاضر در گفتگوها، آدمهای گذریِ سر کوچه و خیابان نبودهاند و قبل مصاحبهها حتما اسم و مشخصات تیم سازنده را گوگل کردهاند و پس آنگاه قبول کردهاند حرف بزنند، باید قبول کنیم سوژههائی که مجاب شدهاند در برابر دوربین یک خبرنگار رسانه رسمی ایران حاضر شوند، چه دل گندهای داشتهاند و با همین حساب سرانگشتی معلوم میشود که عدد افرادی که حاضر به مصاحبه نشدهاند چندین برابر حاضران است و پس باید سر تعظیم فرود بیاوریم در برابر سختیای که سازندگان متحمل شدهاند، برای کشف و شکار افرادی که خیلی خیلی خاص بودهاند؛ خوانندهی زنِ اسرائیلی. خاخام جوانی که مبلّغ اعزامی از اسرائیل و روحانی کنیسهای در آلمان است، خبرنگاری که در جریان جنگ 33 روزه مجروح شده و خانمی که دکترای زبان و ادبیات فارسی دارد و ساکن اورشلیم است با بکگراندی پر از کتابهای فارسی و گروهی از یهودیان که معتقدند قبل از ظهور، تشکیل حکومت یهود حرام است. لنگهی اعتقادی که انجمن حجتیهی خودمان دارد!
مستند، اطلاعات ذیقیمتی از آداب و رسوم و فرهنگ یهودیها ارائه میدهد. از تعداد دفعات نمازهای یومیهشان بگیر تا تقید به خوردن گوشتی که ذبح شرعی شده باشد و بسته بودن راه ورود به آئین یهودی و هفت سال تحصیل اجباری برای کسی که بخواهد یهودی شود و عشقی که در دل صهاینه به ارتششان موج میزند؛ حتا اگر هیچ تقید و اعتقادی به خدا نداشته باشد!
و مستند برخلاف رویهای که مستندها دارند و آن فصل به نتیجه رساندنِ مخاطب است، در هوا تمام میشود. وقتی که گروه سازنده با تهدید محکم و محترمانهای مجبور به توقف پروژه و ترک آلمان میشوند و جمله درخشان پایانی این است:
«…رنج از لحظهای آغاز میشود که من باید بپذیرم بر زمینی زندگی میکنم که قانون آن فقط زور است؛ فقط زور!»