قسمت پانزدهم «هیولا» the monster با یک غافلگیری اساسی همراه بود. در این قسمت مدیری نشان داد که «هیولا» هنوز کاملاً از خواب ناز برنخاسته است.
برخلاف پیشبینیهای قبلی، «هیولا» با قربانی کردن هوشنگ شرافت به پایان خود نزدیک نمیشود. بلکه هوشنگ تازه از خوان اول گذشته است و حالا با ولع و طمعی که پیداکرده، دیگر نمیتوان حتی نام قربانی بر او گذاشت. درحالیکه به نظر میرسید کامروا و اعضای هیئتمدیره او قصد دارند با قربانی کردن هوشنگ به فعالیت خود ادامه دهند، عکسی که در قسمت قبلی حسابی دردسرساز شده بود، مسیر قصه را بهکلی تغییر داد.
رسوایی اخلاقی کامروا و خبردار شدن همسرش، در قسمت قبلی فقط خرده روایتی حاشیهای به نظر میرسید. اما در قسمت پانزدهم، فهمیدیم که فلور و احتمالاً بقیه زنان نقش پررنگتری ازآنچه فکر میکردیم در اداره این شرکت ایفا میکنند.
کامروا برای جلب رضایت همسرش، بهجای هوشنگ، خانم زحمتکش را قربانی کرد و «هیولا» نشانمان داد پشت بازیهای چنین شرکتهایی، چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است.
سکانس درخشان قسمت پانزدهم هم آنجایی است که اعضای هیئتمدیره، بهراحتی قبول میکنند که دزدی و اختلاس انجام میدهند، اما خود را از رسوایی اخلاقی خانم زحمتکش مبرا میدانند. کامروا هم که سر دیگر این فساد اخلاقی است بیآنکه در زندگی و کارش آب از آب تکان بخورد، روی صندلیاش لمداده و سقوط همدستش را با خونسردی تماشا میکند.
«هیولا» نشان میدهد که تفکر فاسد آقای کامروا و خانم زحمتکش و کینه فلور از آنها، از خسارت فرهنگیان و هزار و یک خلاف ریزودرشتی که این گروه انجام میدهند مهمتر است.
مدیری با زیرکی نشان میدهد درحالیکه مالباختهها در غم نان شب هستند، این قشر ثروتمند و فاسد چه دغدغههای فکری دارند و چگونه روزگار خود را میگذرانند. «هیولا» نشان میدهد که چقدر راحت میشود سر طلبکاران و مدعیان را گرم کرد و با بهانههای واهی و اهدای سبد کالا، روی گندکاریهای واقعی را پوشاند و باز همان مسیر کثیف قبلی را ادامه داد.
از سوی دیگر، «هیولا» با عرضه این گره جدید داستانی، هیبت ترسناکتری به کامران کامروا میبخشد. کامروا، هرکسی را قربانی برنامههای خودش میکند، میخواهد هوشنگ شرافت باشد یا خانم زحمتکش. او راحت روی صندلی پیانو لم میدهد و با یک تلفن ساده سرنوشت دو انسان را تغییر میدهد تا فقط رضایت همسرش را جلب کند و آرامشی موقتی به زندگیاش بازگرداند.
آنسوی این ماجراها هم هوشنگ است. هوشنگی که تا دیروز دم از شرافت میزد، حالا نشان میدهد که خیلی هم نسبت به اتفاقات دور و برش ناآگاه نبوده است.
کار خیر و حفظ محیطزیست، فقط بهانهای بوده است که برای ماشین شاسیبلند و وام هنگفتی که ناگهان به زندگیاش واردشده بود به خورد خود و خانوادهاش داده بود.
هوشنگ، دیگر حتی سرنوشت همکارانش برایش مهم نیست و این بیتفاوتی را به زبان هم میآورد. حالا او فقط خانه بزرگتر که ترجیحاً در کوچه شرافت نباشد و ماشین و امکاناتی را میخواهد که طعمش را چشیده است. ازاینجا به بعد، سقوط هوشنگ راحتتر و سریعتر هم صورت خواهد گرفت. هوشنگ دیگر نیازی ندارد کسی او را گول بزند و با وعدههای دروغین او را وسوسه کند. دیگر نیروی محرکه ای برای غرق شدن هوشنگ در این منجلاب نیاز نیست. او اکنون پر است از وسوسههایی که اندکی طعم شیرین هوسانگیزشان را چشیده است.
هوشنگ دیگر به هیولایی که باورهایش را ببلعد هم نیازی ندارد. او در آستانه تبدیلشدن به هیولایی است که کامروا هست. فاصله هوشنگ و کامروا یکقدم است. حتی شاید هوشنگ وحشتناکتر از کامروا باشد، چراکه استاد قدری چو او داشته است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
223