همهی ما آلبرت اینشتین را با موهای نامرتب و بهعنوان یک نابغه میشناسیم که حتی در دوران پیری هم بسیار باانرژی بود. اما او در دوران جوانی خود یعنی همان زمانی که توانست با ارائهی ایدههای خود به مشهورترین دانشمند جهان تبدیل شود بسیار متفاوت بود. او زمانی که دنیا را تغییر داد بهعنوان یک کارمند ساده در ادارهی ثبت اختراع کار می کرد و ازدواج ناموفقی را تجربه کرده بود. آلبرت اینشتین در دوارن جوانی توانست با سختکوشی ایده های فوقالعاده خلاقانهای ارائه داده و مفاهیم دنیای ما را بهطور اساسی تغییر دهد. بنابراین مطالعهی رفتارها و طرز تفکر او درسهای زیادی در رابطه با راههای رسیدن به موفقیت به ما میدهد. در این مقالهی زومیت به بررسی 4 رفتاری از آلبرت اینشتین میپردازیم که میتوانند خلاقیت شما را به مقدار زیادی افزایش دهند.
1- یک مشکل خوب پیدا کنید
زمانی که آلبرت اینشتین پسر بچه بود، همیشه با خودش فکر میکرد که اگر انسان سوار یک رعدوبرق بشود چه اتفاقی خواهد افتاد؟ این یک رویای بچگانهی معمولی بود. اما اینشتین این ایده را جدی گرفت و همین موضوع تبدیل به اولین و معروفترین آزمایشهای فکری او شد. زمانی که او بزرگ شد و به مطالعهی فیزیک پرداخت متوجه شد که طبق معادلهی ماکسول سرعت نور باید ثابت باشد؛ اما طبق قانون نیوتون اگر یک پسر بچه با سرعت نور بخواهد روبهجلو حرکت کند آنگاه پرتوی نور رعدوبرق باید با سرعت 2 برابر سرعت نور حرکت کند. مشخص بود که این 2 نظریه نمیتوانستند همزمان درست باشند. او نتیجه گرفت که سرعت نور یا به زمان و مکان و یا به یک متغیر دیگر وابسته است. همانطور که امروزه میدانیم اینشتین توانست ثابت کند که سرعت نور در خلاء ثابت است و زمان و مکان مقادیر نسبی هستند. به عبارت دیگر، واحد زمان و مکان تنها در شرایط خاص یکسان هستند.
نکتهی جالبی که در مورد تئوری اینشتین وجود دارد این است که منطق او برای کشف این موضوع متفاوت با منطق کریستف کلمب برای کشف قارهی آمریکا بود. به عبارتی او یک مسئلهی شناخته شده برای همهی فیزیکدانان را حل نکرد، بلکه نبوغش او را به سمت مشکلی پیش برد که تا آن زمان به ذهن هیچکس خطور نکرده بود.
2- سخت تلاش کنید
یکی از باورهای گمراهکننده در مورد اینشتین این است که همه فکر میکنند او خیلی راحت توانست استعدادهای خود را بشناسد و آنها را شکوفا کند. داستانهایی که دربارهی مردود شدن او در درس ریاضی گفته میشود صحت ندارد. او یک دانشآموز باهوش بود اما بهتر از دیگران نبود. حتی دوستان صمیمی او نیز به ندرت متوجه تفاوتهای او با دیگران میشدند. چیزی که باعث تمایز اینشتین با دیگران شد این بود که او یک موضوع را برای مدت زمان طولانی در ذهن خود نگه میداشت و پیوسته روی آن کار میکرد. او روی سوار شدن روی صاعقه به مدت 10 سال فکر کرد تا توانست رابطهی خاصی میان نظریهها پیدا کند. این تفکر بعد از مدتی جای خودش را به قرار گرفتن در آسانسور داد و 10 سال هم روی این موضوع فکر کرد تا توانست به نظریه نسبیت عمومی برسد. آلبرت اینشتین بدون شک فرد باهوشی بود؛ اما هیچ استعداد خدادادی نداشت که او را از دیگران متمایز کند. درواقع میتوان نتیجه گرفت که این سختکوشی و تلاش کردن است که باعث تمایز انسانها از یکدیگر میشود.
3- یک مکان امن داشته باشید
چه چیزی باعث شد تا یک فرد معمولی بتواند دنیا را با تفکرات خودش تغییر بدهد؟ آلبرت اینشتین بعد از فارغالتحصیلی از مدرسه در سال 1900 چند سال بیکار بود و همین موضوع او را افسرده کرده بود. اما با این حال او در سال 1905 یک کشف بسیار مهم انجام داد و همین موضوع باعث شد تا آن سال، سال معجزهی اینشتین نام بگیرد. دلیل اصلی این اتفاق عضویت اینشتین در یک گروه غیر رسمی بود که اعضای آن بهطور مرتب با یکدیگر ملاقات میکردند و در مورد فیزیک، ریاضیات و فلسفه باهم صحبت میکردند. بودن در این مکان احساس اعتمادبهنفس و حمایت را در اینشتین تقویت کرد و توانست با آسودگی بیشتری روی موضوعات علمی فکر کند. این روزها تحقیقات علمی نیز نشان میدهند که بودن در چنین محیطهایی که افراد بتوانند آزادانه و بدون احساس ترس از مسخره شدن ایدههای خودشان را بیان کنند، میتواند خلاقیت و نوآوری را در انسانها به مقدار زیادی افزایش دهد. اینشتین تنها چند سال بعد از عضویت در این گروه توانست تمام دنیا را با افکار و نظریههای خود شگفتزده کند. او چند دهه بعد فعالیتهای خودش در این گروه ادامه داد و حتی همکاری خودش را با چند نفر از اعضای آن گروه قویتر کرد.
4- از اشتباه کردن نترسید
اینشتین به سرعت جایگاه خودش را در تاریخ پیدا کرد و بهعنوان یکی از بزرگترین نوابغ شناخته شد؛ اما این به این معنا نبود که او همیشه درست میگوید. درواقع موضوعات زیادی وجود داشتند که او به شدت در مورد آنها اشتباه فکر میکرد. بهعنوان مثال او نمیتوانست نظریهی اصلی کوانتوم یعنی بنا شدن دنیا بر احتمالات را بپذیرد. همین موضوع جدال مشهور اینشتین و نیلز بور را شکل داد. اینشتین معتقد بود که تصادفات هیچ جایی در قوانین جهان ندارند و گفت: «خدا تاس نمیاندازد.» نیلز بور با این نظر او به شدت مخالف بود و به عدم قطعیت اعتقاد داشت. او در پاسخ گفت: «اینشتین، لازم نیست تو به خدا بگویی که چه کار کند.» بعد از گذشت چند سال مشخص شد که نظر نیلز بور درست بوده است و او توانسته در این مناظره پیروز شود. با همهی اینها میتوان گفت که حتی اشتباهات اینشتین نیز بیشتر از موفقیتهای سایر افراد توانست به پیشرفت دانش کمک کند و بسیاری از نظریههای او این روزها همچنان مورد بحث و مطالعه قرار میگیرند.
همهی ما اینشتین را بهعنوان یک فرد نابغه و خلاق میشناسیم، درصورتیکه او ویژگیهای دیگری هم داشت. او در مورد موضوعات مختلف بسیار فکر میکرد، اشتباهات زیادی مرتکب میشد و حتی با همسرش نامهربان بود. بنابراین زمانی که از دستاوردهای او صحبت میکنیم خوب است که راههای رسیدن به آنها را نیز در نظر داشته باشیم.