سریال «نیک» The Knick اثر جک امیل و مایکل بگلر است که کارگردان و تهیهکننده استیون سودربرگ از آن درامی منحصر به فرد و فوقالعاده ساخته است. سودربرگ بازنشستگی خود را متوقف کرد تا هر ده قسمت فصل اول آنرا کارگردانی کند. همچنین ستارهی تلویزیون و سینما کلایو اوون که در ابتدا فکر میکرد «نیک» یک زنگ تفریح خلاقانه میان کارهای سینماییاش خواهد بود، حالا به آن به چشم مهمترین کارش نگاه میکند. گذشته از آن سودربرگ از مدیران اچبیاو درخواست کرده بود که «نیک» بر روی سینهمکس قرار بگیرد.
همچنین بخوانید:
Mindhunter شکارچی ذهن – فصل دوم شاهکاری در مورد جنایت های سفیدپوستان است
به همین خاطر است که این سریال، چیزی فراتر از یک همکاری دراماتیک منحصر به فرد و پرریسک بین یک کارگردان نامآشنا و یک ستاره است. این سریال انشعابات و ارتباطاتی در ساختمان ایمپایر دارد و تکیهی زیادی بر صبر قابل ملاحظهی اچبیاو در مورد سرمایهگذاریهای بزرگ میکند.
در صورتی که کسی تحت تاثیر اسامی بزرگی که نام بردیم قرار گرفته است، لازم است اشاره کنیم سریال «نیک» مثال بارزی است از اینکه گذشتهی یک نویسنده لزوما پتانسیلی که در آینده دارد را تعیین نمیکند.
هم امیل و هم بگلر، هر دو رزومههایی دارند که حتی به گفتهی خودشان “متوسط” است (کمدیهای تلویزیونی مانند «لانهی خالی» و «شوی تونی دانزا»، همچنین فیلمهای کمدی ملایمتر مانند «بزرگ کردن هلن»، «شگی» و «معجزهی بزرگ»). با این وجود آنها به چنین جایگاهی رسیدهاند، و سازندگان اثری بسیار برجسته و درامی تکرارنشدنی شدهاند که تمام انتظاراتی که اچبیاو از مخاطبانش دارد را برآورده میکند — از جمله تاب و توان برای تحمل ماراتنی که شروع شده است.
«نیک» در واقع بیمارستانهای نیکرباکر است که در سال 1900 در نیویورک وجود داشتند. با جابهجا شدن بیمارستانهای با امکانات بیشتر به مناطق مرفهنشین شهر و به دور از مشکلات بخش فقیرتر و مهاجر، نیک بر سر جای خود باقی میماند. و به رهبری دکتر جان تاکری (با بازی اوون)، جراحی پیشتاز که الگوی خود او اولین پایهگذار نیک، دکتر کریستنسن بود (با بازی مت فروور) بود. علیرغم نرخ شکست بسیار بالا برای آزمایشاتی که شانس خود را با افراد در آستانهی مرگ امتحان میکنند، «نیک» مخاطب را با جهشی در روندهای درمانی شگفتزده میکند که امثال دکتر تاکری را بر اوج قلهی اکتشاف قرار میدهند.
این سریالی است که برای جلب اعتماد و حمایت مخاطبان خود در همان قسمت اول، عجله نمیکند و سپس جسورانه مخاطب را در دو ساعت آینده که نمایشی عریان از درمانهای پزشکی است پیش میبرد تا در قسمت چهارم تقریبا به اوج خود رسیده و سر و شکل بگیرد. این، فرمول اچبیاو برای یک توصیف علمی است، اما در این مورد کلمهی “تقریبا” کلیدی است، چرا که این سریال در قسمت ششم به مهمترین نقاط عطف خود میرسد. تا به آنجا، «نیک» توجه و علاقهی مخاطب را به کمال پاسخ داده است.
این سریال یک اثر تلویزیونی جدی است که رسالتش نگاه به مسائل از زوایای خاص و دراماتیک کردن موضوعات سنگین است، و توجه چندانی به مشغول کردن مخاطب با زرق و برقهای حاشیهای در طول این پروسه ندارد.
مخاطبان باید اشتیاقی واقعی به تماشای خون و کثیفی داشته باشند، همچنین تحمل واکاوی جنسیتگرایی و نژادپرستی که در این داستان نمایش داده میشود.
گذشته از تمام جذابیتها، این سریال رد پای اولین قدمهای کوچک ورود به قرن بیستم را دنبال میکند، در حالیکه اسبها و کالسکهها با اکراه جای خود را به ماشینهای موتوردار میدهند، و برق به عنوان یک موهبت واقعی شناخته میشود، و درمانهای پزشکی — که هستهی «نیک» را تشکیل میدهند — شروع به دقیقتر و تجربیتر شدن میکنند و کمتر جان انسانها را بدون افزودن به دانش قبلی تلف میکنند.
اما آنچه که این سریال را غیر قابل نادیده گرفتن میکند، تمرکز آن — از ابتدا — بر روی دو مرد است: دکتر تاکری با بازی اوون، و دکتر آلگرنن ادواردز آفریقاییآمریکاییتبار (با بازی آندره هالند) ، کسی که پس از تحصیل و کسب شهرت و اعتبار در پاریس به نیویورک باز میگردد. او به خاطر کورنلیا رابرتسن (با بازی جولیت رایلنس)، دختر یک بازرگان غنی و قدرتمند، به نیک میآید.
تاکری حضور ادواردز را بر نمیتابد و معتقد است این موسسهی در حال تقلا با تلاش برای تبدیل شدن به اولین بیمارستان یکپارچهی نیویورک به جایی نخواهد رسید.
بقیهی دکترها هم واکنشهای نژادپرستانهی قابل پیشبینی نسبت به ادواردز دارند، اما تاکید «نیک» بر روی دو دکتر ماهر، حرفهشان و کنار آمدن با از هم پاشیدن آن است. اوون به خوبی توانسته است پیچیدگیهای مورد نیاز برای تاکری را به نمایش بگذارد. او نسبت به مهارتهای ادواردز مقاومت نشان نمیدهد و نژادپرستی عجیب و غریبی هم ندارد؛ او تنها محصول زمانهی خود است. تاکری واقعبین هم هست، و وقتی تحت فشار قرار میگیرد سعی میکند از آن فرار کند (او برای اینکه بتواند با روزهای پر از مرگ و میر به خاطر جراحیهای شکستخورده کنار بیاید کوکایین مایع به خود تزریق میکند، و معمولا عصرهای خود را در شیرهکشخانهای در محلهی چینیها میگذراند)؛ آخرین چیزی که او میخواهد این است که زندگیاش با ورود یک پزشک سیاهپوست به جمع کارکنانش پیچیدهتر شود.
در مقابل، هالند مانند ادواردز سختکوش است، و با سطح متفاوتی از مصائب درگیر است. او معمولا در میخانهها مست میکند و دعوا راه میاندازد (این فرصتی برای نمایش دادن مهارت دیگری است که در پاریس آموخته: بوکس).
با وجودیکه میدانیم تاکری و ادواردز بالاخره در جایی از داستان، باید با موقعیتهایی که در آنها قرار میگیرند روبرو شوند، و یک حرکت آرام رو به جلو را به کمک تعداد زیادی شخصیت کوچک رقم میزنند. در میان آنها میتوان به تام کلری، با نقشآفرینی کریس سالیوان اشاره کرد که رانندهی آمبولانس نیک است، او یک ایرلندی پر سر و صدا است که سایر رانندههای آمبولانس را فراری میدهد، و کارا سیمور در نقش خواهر هریت، راهبهای که به کودکان و مادران باردار در نیک کمک میکند، در حالیکه در حاشیه، درگیر چیزی تاریکتر است.
این سریال رفته رفته بهتر میتواند ساختار طبقههای اجتماعی دوران را در نیویورک به نمایش بگذارد.
روی هم رفته، کارگردانی سودربرگ، استفاده از دوربینهای دستی و نورپردازی درست برای القای دقیق حس و حال نیویورک، این سریال را به اینجا رسانده است. او همچنین استاد نماهای بسته است که به بازیگران — مخصوصا اوون — اجازه میدهد بدون گفتن کلمهای طیف احساسی شخصیت خود را توسعه دهد.
سودربرگ همچنین از شکوفایی سبکی دوری نمیکند، مخصوصا وقتی که یک دعوای خیابانی بیکلام و محو و با ریتم استاکاتو را طراحی میکند که از لحظات برجستهی قسمتهای میانی است.
البته این سریال بینقص هم نیست. برای مثال «نیک» مانند سریالهای دیگری چون «نیروی ضربت» یا «بانشی» بلافاصله به نتیجه نمیرسد. بسیاری از اکشنهای آن در یک اتاق اپراتوری سالن نمایش رخ میدهد، این سریال را به هیچ عنوان به راحتی نمیتوان به دیگران توصیه کرد.
البته این بدان معنی نیست که «نیک» انتخابی اشتباه برای ایجاد برندی جدید برای این شبکه است، اما قطعا یک انتخاب برجسته و شاید عجیب و غریب است.
با این حال «نیک» به لطف اشتیاق و علاقهی سودربرگ و اوون برای فصل دوم رنگ و بوی جدیدی گرفته است. سوال اصلی این است که آیا آن اشتیاق و علاقه به مخاطبان هم سرایت خواهد کرد یا نه.
این مطلب برگرفته از نوشتهی تیم گودمن در وبسایت هالیوود ریپورتر است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
28