احتمالا آشنا شدن با فیلم های محبوب کسانی که خود بخش مهمی از این صنعت هستند برای سینمادوستان جالب خواهد بود؛ بهخصوص اگر این افراد خودشان هم فیلمساز و کارگردان باشند. در این مقاله بهترین فیلمهای قرن به انتخاب کارگردانهایی مثل مایک لی، ریچارد لینکلیتر، جوانا هاگ و مایکل وینترباتم را به شما معرفی میکنیم.
همچنین بخوانید:
سی سال، سی فیلم
Silent Light به انتخاب بری جنکینز
خالصترین سینما. فکر کردن به این فیلم همان حسی را برایم تداعی میکند که بیش از ده سال پیش وقتی برای اولین بار «نور خاموش» را تماشا کردم و تیتراژ پایانی پدیدار شد، داشتم. (دوست دارم بدانم چند فیلم دیگر در این لیست در جشنواره کن 2007 حضور داشتند؟ آن سال عجب سال پرباری برای سینما بود.)
Uzak به انتخاب اندرو هیگ
«اوزاک» (2002) یک فیلم آرام و عمیقا ترحمآمیز است. یکی از بهترین فیلمهایی که تاکنون دربارهٔ تنهایی ساخته شده است. من همیشه به این فیلم فکر میکنم.
Secret Sunshine به انتخاب هیروکازو کورئیدا
بینش عمیق لی چانگ-دونگ دربارهٔ طبیعت انسان در «آفتاب پنهان» (2007) بازتاب یافته است.
Margaret به انتخاب جوانا هاگ
یک داستان حماسی در مورد نوجوان نیویورکی که در سایهٔ حادثهٔ 11 سپتامبر با معضلات اخلاقی پیچیدهای روبرو شده است. روایت «مارگارت» (2011) به شکل چندوجهی است که از دنبال کردن قالب کلی یا سادهسازی داستان سر باز میزند و همین موضوع باعث تقویت بعد عاطفی داستان شده است. من فکر میکنم واکنش ما نسبت به فیلمها ذهنی است و بسته به شرایط روحی و روانی و موقعیت ما حین تماشای فیلم متفاوت خواهد بود. زمانی که فیلمی را نقد میکنیم باید این فاکتور را نیز مد نظر قرار دهیم. من این فیلم را در یک موقعیت عالی با ذهن و قلبی باز در سینما رکس برکمستد تماشا کردم و کاملا هیجانزده بودم. تماشای فیلمی مثل «مارگارت» در یک سینمای زیبا مثل تجربهای از گذشته است. ما باید هرکاری انجام دهیم تا سینما را زنده نگه داریم.
The Death of Mr Lazarescu به انتخاب مایک لی
«مرگ آقای لازارسکو» (2005) نمونهای از یک شاهکار سینمایی با بودجهٔ ساخت پایین دربارهٔ یک مرد مسن بیمار است که نیمهشب از این بیمارستان به آن بیمارستان کشیده میشود. صادق. صریح. واقعی. تأثیرگذار. مضحک. غمانگیز.
The Tree of Life به انتخاب ریچارد لینکلیتر
این فیلم را بهخاطر جاهطلبی وسیع و جذابیت ژرفاندیشانهاش انتخاب میکنم. «درخت زندگی» (2011) به نوعی میتواند در حالی که مفهوم تمام هستی را از بین میبرد، یک فیلم از خاطرهای خودمانی باشد. من عاشق روش این فیلم برای گیج کردن و به چالش کشیدن خودِ ادراک هستم.
Talk to Her به انتخاب کنت لونرگان
انتخاب «بهترین» در هر زمینه کار سخت و غیرممکنی است، اما فیلمی که به ذهنم میآید اثر پدرو آلمودوار به نام «با او حرف بزن» (2002) است. او چطور در این داستان آزادانه حرکت میکند؟ چطور توانسته این شخصیتهای غریبه و دوستداشتنی را به یکدیگر، به موسیقی و به اجرای رقص، به «زیبای خفته»، فیلم صامت، تنهایی، معصومیت، فتیشیسم و رنگ قرمز ربط دهد؟
A Family Submerged به انتخاب لوکرسیا مارتل
این فیلم محصول سال 2018 از نظر من یکی از بهترین فیلمهای قرن است زیرا زندگی ابدی را در یک مکالمهٔ خانوادگی نشان میدهد.
Café Lumière به انتخاب استیو مککوئین
«کافه لومیر» (2003) فیلمی است که بدون آگاهی شما اتفاق میافتد.
انتخاب جاشوآ اوپنهایمر
من واقعا نمیتوانم تنها از یک فیلم به عنوان بهترین فیلم نام ببرم. این لیست فیلمهایی است که واقعا از نظر من بهترین هستند:
«کد مجهول» (2000)
«دندان نیش» (2009)
«لازاروی خوشحال» (2018)
«واردات/صادرات» (2007)
«هیچکس نمیداند» (2004)
متاسفم! باید روی مهارت انتخاب موارد موردعلاقهام بیشتر تمرین کنم.
Meek’s Cutoff به انتخاب لاسلو نمش
من در سال 2011 و زمانی که در پاریس مشغول نوشتن اولین فیلم بلندم بودم، «میانبر میک» (2010) را دیدم. شیوهٔ سنتی نمایش فیلم در حال از بین رفتن بود، اما این فیلم به روش 35میلیمتری نمایش داده شد و بسیار زیبا و خیرهکننده بود. من به خوبی اثر ژرف این فیلم با تجربهٔ پیچیده، دید انسانی، صحنههای کوچک در برابر دورنماهای وسترن، سوالات بیپاسخ دربارهٔ انسانیت، وحشیگری و تمدن روی خودم را به یاد میآورم. به نظر من، «میانبر میک» همان فیلمیست که سینما میتواند به آن دست یابد؛ حتی پس از گذشت چندین سال از «کارشناسان» (که بیشک تحتتأثیر آن بوده است) بیننده را به سفری میبرد که میتواند بخشی از آن باشد.
Mad Max: Fury Road به انتخاب تری پارکر و مت استون
ما عاشق تمام فیلمهایی که جرج میلر تا به حال ساخته هستیم و «مکس دیوانه: جاده خشم» (2015) احتمالا تا موفقیت بعدی او، یکی از بهترین فیلمهایش محسوب میشود.
انتخاب پاوو پاولیکوفسکی
من یک مشکل جدی دارم. نمیتوانم تنها یک فیلم را در این لیست قرار دهم. من این فیلمها را به یک اندازه دوست دارم:
«مرداب» (2001)
«مرگ آقای لازارسکو» (2005)
«شما، زندهها» (2007)
«نور خاموش» (2007)
«روزی روزگاری در آناتولی» (2011)
«آغوش ابلیس» (2016)
تمام این فیلمها دریچهٔ جدیدی به روی من باز کردند که پیش از این نمیشناختم. هر کدام به روش اصیل خود.
A Hidden Life به انتخاب سارا پلی
تماشای «یک زندگی پنهان» (2019) برای من یک تجربهٔ دگرگونشونده بود. فراخوانی برای عملگرایی.
The Wolf of Wall Street به انتخاب پائولو سورنتینو
«گرگ وال استریت» (2013) یکی از نغزترین کمدیهاست که همانطور که به سمت معنی و قدرت در وجود خودش پیش میرود، با ماجرای انسان معاصر در هم میآمیزد، اما در آخر به یک زندانی مشابه در درون خودش تبدیل میشود. و جدا از این موضوع، این فیلم مثل یک درس در حوزهٔ سبک و تخیل است که هر کارگردانی آرزوی آن را دارد.
Theo Who Lived به انتخاب مایکل وینترباتم
به عقیدهٔ من ساخت لیست 10 تا از بهترین در هر زمینهای کمی بیمعنی است. من حتی فیلمهای موردعلاقهام را نمیشناسم. فیلمهای زیادی هستند که از آنها خوشم میآید. اگر همین الان از من بپرسید دوست دارم چه فیلمی را تماشا کنم، احتمالا فیلمهای 20 سال اخیر مثل «ضربان قلب من متوقف شده است» اثر ژاک اودیار یا «شهر خدا» اثر فرناندو میرلس را انتخاب میکنم. اما اگر هدف از ساخت این لیست تشویق مردم به دیدن فیلمهاییست که تا به حال ندیدهاند، من «Theo Who Lived» محصول 2016 را انتخاب میکنم. این انتخاب تنها به خاطر خود فیلم نیست، بلکه داستان شگفتانگیزی که در آن روایت میشود این فیلم را جذاب کرده است.
این مقاله برگرفته از سایت theguardian.com است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
194