با اینکه فیلمها تا حد زیادی الهامبخش هستند، اما ترتیب تماشای آنها میتواند تا حدی گمراهکننده باشد. برای هر طرفداری که علاقهی زیادی به یک بازیگر، کارگردان و یا یک ژانر خاص دارد، یکی از مشکلات همیشگی این است که از کجا شروع کند. گاهی اوقات فرد با یک پیشنهاد درست و بهجا، خیلی سریع از یک مخاطب مبتدی به یک خبره تبدیل میشود. در این متن در مورد آثار بینظیر کارگردان مایکلآنجلو آنتونیونی نوشته و ترتیبی برای تماشای آثار او پیشنهاد کردهایم.
همچنین بخوانید:
ترتیبی پیشنهادی برای تماشای آثار ژان لوک گدار
چرا ممکن است ساده به نظر نرسد
ممکن است به نظر برسد فیلمهای مایکلآنجلو آنتونیونی، به ویژه مشهورترین آثار او مثل «ماجرا» (1960)، «صحرای سرخ» (1964) و یا «آگراندیسمان» (1966)، کاملا مطابق با کلیشههای سینمای هنری هستند. تمامی این المانها مثل ریتم آهسته، روایتهایی مبهم، شخصیتهایی مرموز و پایانهایی باز، در آثار او دیده میشوند.
آنتونیونی به بزرگترین وقایع نویس ملالت زندگی طبقه متوسط شهرت دارد. او با اینکه علاقهی زیادی به روانشناسی شخصیتهایش دارد، اما این روانشناسی مطابق با روانشناسی معمول و تعریفشده در سینمای هالیوود نیست. آنتونیونی در مصاحبهای در ژوئن سال 1962 گفته بود:” اگر انسان امروزه تنهاتر از قبل است، به این دلیل است که ارتباطات سختتر شده است. از نظر من دلیل این اتفاق این است که نمیتوانیم جایگاه خودمان را در این محیط پیدا کنیم. احتمالا ریشهی آن این باشد که سرعت رشد تکنولوژی به طرز خطرناکی بالا است…”
از میان تمام فیلمسازان ایتالیایی دوران پسا-نئورئالیسم، آنتونیونی تاثیرگذارترین آنها به شمار میآید. سایهی او، چه از لحاظ موضوع و چه از لحاظ سبک، بر روی آثار هنرمندان زیادی از جمله ویم وندرس، داریو آرجنتو، میشائل هانکه، برونو دومن، سوفیا کاپولا و پائولا سورنتینو دیده میشود. این موضوع میتواند دلیلی برای محبوبیت زیاد آثار او بر روی دیویدی/بلو-ری باشد. در بریتانیا از میان 16 فیلم بلند او، 14 اثر در حال حاضر در دسترس هستند، که شامل آثار کمتر شناخته شدهی او مثل La signora senza camelie 1953 و «رفیقهها» (1955) نیز میشوند.
بهترین فیلم برای شروع- Story of a Love Affair
احتمالا در ابتدا وسوسه خواهید شد که از چهار اثر معروف “بیگانگی” و یا آثار انگلیسی-زبان او، «آگراندریسمان»، «نقطه زابریسکی» (1970) و «حرفه:خبرنگار (1975)، شروع کنید. اما برای اینکه متوجه شوید سبک آنتونیونی چطور شکل گرفته است، بهتر است با اولین فیلم بلند او «داستان یک عشق» (1950) شروع کنید. در این فیلم لوچا بوزه در یکی از اولین ایفای نقشهای خودش در نقش پائولا فونتانا، زن جوانی که همسرش یک کارآگاه را برای سرک کشیدن در گذشتهی او استخدام میکند، جلوی دوربین رفته است. آنتونیونی دوست داشت راوی چیزی باشد که در کلاسی در مدرسهی فیلم ایتالیایی Centro Sperimentale di Cinematografia در سال 1961 از آن به عنوان “ سردی اخلاقی موجود در بعضی المانهای خاص طبقهی اشرافی مردم اهل میلان” یاد میکرد.
خیلی سریع متوجه میشویم که با فیلمسازی که به رمز و راز، به ویژه در مشخصههای مبهم شخصیت و زمینه، علاقه دارد، مواجه هستیم. در سال 1953 آنتونیونی فیلم دیگری را با بازی بوزه بر روی پرده برد. درام La signora senza camelie در مورد متصدی فروشی که تبدیل به یک ستارهی سینما میشود.
پیشنهادی برای تماشای فیلم بعدی
بعد از تجربهی آثار اوایل حرفهی کاری آنتونیونی، حالا آمادهی تماشای چهار اثری هستید که این کارگردان شهرتش را مدیون آنهاست. «ماجرا» L’Avventura، یکی از سنگ بناهای سینمای اروپا، در زمان اکرانش نقدهای منفی زیادی را دریافت کرد. اکران این فیلم در دورهی بینظیری بود که فیلمهای دیگری مثل «هیروشیما عشق من» (آلن رنه 1960)، «از نفس افتاده» (ژان لوک گدار 1960)، «روکو و برادرانش» (لوکینو ویسکونتی 1960) و «زندگی شیرین» (فدریکو فلینی 1960) نیز در آن اکران شدند. قسمتهای خستهکنندهی فیلم و اینکه ماجرای اصلی فیلم هیچگاه به سرانجام نرسید، منتقدین و تماشاگران را سردرگم کرده بود.
این فیلم داستان زن جوانی، به نام آنا (لئا ماساری) است که همراه با نامزد معمارش ساندرو (گابریله فرزتی) و گروه کوچکی از دوستانشان از جمله کلاودیا (مونیکا ویتی) به سفری بر روی قایق میروند. زمانی که قایق این گروه به جزیرهای میرسد، ناگهان اما ناپدید میشود. بعد از این اتفاق دراماتیک، آنتونیونی با انتظارات مخاطبش بازی میکند و روایتش را در مسیر عجیبی هدایت میکند. «ماجرا» اولین همکاری این کارگردان با ستارهی متولد رم، مونیکا ویتی بود. ویتی در هر چهار فیلم این چهارگانه حضور داشته و در دو فیلم «کسوف» و «صحرای سرخ» در نقش اصلی بازی کرده است.
مارچلو ماسترویانی و ژن مورو در «شب» La Notte در نقش جوانی و لیدیا پونتانو، زوجی که در ازدواجشان به مشکل خوردهاند، به ایفای نقش پرداختهاند. صحنهای که لیدیا در خیابانهای نیمه خالی میلان قدم میزند، یکی از چندین بخش جذاب این فیلم است که فیلمبردار جانی دی ونانتز آن را خلق کرده است و میتوان از آن به عنوان کلاس درسی در مورد تصویربرداری مونوکروم یاد کرد.
در «کسوف» L’Eclisse، مترجم ویتوریا (ویتی) با یک تاجر گستاخ و مغرور به نام پیرو (آلن دلون) آشنا میشود، اما بر خلاف دو زوج قبلی، رابطهی این دو به راحتی جلو نمیرود.
اختلاف میان سلامت روحی و مادی فرد در «کسوف» به تصویر کشیده شده است. علاوه بر این، فیلم آگاهی عمیقتری نسبت به دنیای بیرون از مشکلات شخصیتهای اصلی به مخاطب میدهد (که به طور ویژه در صحنهی آخر و شاهکار فیلم دیده میشود).
«صحرای سرخ» Rosso Il Deserto اولین فیلم رنگی آنتونیونی بود و از بسیاری جهات انتزاعیترین کار او به حساب میآید. آنتیونی در سال 1979 در این باره گفته بود: “پویایی رنگها را دوست دارم، به همین دلیل است که جکسون پولاک را انقدر دوست دارم. در «صحرای سرخ» میخواستم تصویر واقعیت را تغییر دهم، آب، خیابانها، مناظر. میخواستم به طور فیزیکی آنها را نقاشی کنم.”
پیر پائولو پازولینی ذهنیت غیرمستقیم و رهای «صحرای سرخ» را تحسین کرده است؛ طوری که آنتونیونی به مخاطب اجازه میدهد دنیا را (که شامل مناظر صنعتی بیروح فرارا و مناطق اطرافش نیز میشود) از طریق ادراک شخصیت اصلیاش گیولینا (ویتی) تجربه کند. فیلم ترکیبهای زیباتر ونفسگیرتری را از آثار قبلی در خود دارد. علاوه بر این شاهد یک آهنگسازی تجربی فراموشنشدنی از جووانی فاسکو نیز هستیم.
بین سالهای 1966 تا 1975، آنتونیونی سه فیلم انگلیسی زبان برای تهیهکننده کارلو پونتی ساخت. در هر سهی این فیلمها او از نزدیک به جریانهای اجتماعی-فرهنگی آن دوران پرداخته بود. با اینکه همکاری او با فیلمنامهنویس-شاعر تونینو گوئرا (که با «ماجرا» شروع شده بود) کماکان ادامه داشت، اما او استعدادهای جوان را در قالب نویسندگان و تئورسینهایی مثل سام شپارد و کلیر پپلو برای «نقطهی زابریسکی» و پیتر وولن و مارک پپلو برای «حرفه:خبرنگار» The Passenger به تیم خودش اضافه کرد. در «حرفه:خبرنگار» جک نیکلسون در نقش دیوید لوک، خبرنگاری آمریکایی که در آفریقای جنوبی مشغول فیلمبرداری است، جلوی دوربین رفته است. این شخصیت هویت مرد مردهای را برای خودش میدزدد، بدون اینکه خبر داشته باشد این مرد، که به نام رابرتسون شناخته میشود، یک قاچاقچی اسلحه بوده است.
از کجا شروع نکنیم
با اینکه Chung Kuo Cina 1972 یک اثر برجسته (و البته دستکم گرفته شده) در ژانر مستند به حساب میآید، اما بهترین نقطه برای شروع بررسی آثار آنتونیونی به حساب نمیآید. این فیلم سه ساعت و نیمه که حمایت دولت چین را داشته است، به این کارگردان فرصت تجربهی یک فرهنگ خارجی دیگر را داده است. با اینکه حد و حدودهایی برای چیزهایی که او میتوانسته و یا اجازه نداشته است از آنها فیلمبرداری کند وجود داشته است، اما آنتونیونی مصمم بوده است فراتر از حد و مرزهای که دولت چین برای او وضع کرده بود، برود.در نهایت فیلم، مقامات را آنچنان عصبانی کرد که تنها سه دهه بعد بود که اجازهی پخش آن در چین صادر شد.
این مطلب برگرفته از نوشتهی پاسکوآله جانونه در سایت www.bfi.org.uk است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
0