گروه فرهنگ و هنر مشرق -
مازیار فولادی
سیروس فولادی (پدر)
مهناز(مادر)
خاله پری
دایی ناصر
هومن (خواستگار مادر مازیار)
کاووس (پدربزرگ)
لیلی (دختر راننده تاکسی همسایه)
آقای ناصری(صاحب خانه لیلی)
سلجوق (سنگتراش)
خانم دوایی (معلم کلاس سوم دبستان)
طاهره (همسایه مازیار)
سهیلا (دختر طاهره)
توران خانم (مدیر ساختمان مازیار)
مزده و منیژه (دختران توران)
طوطی (خواهرزاده توران)
مهندسِ شیرازی (خواستگار طوطی)
آقای شمس (معلم کچل ادبیات)
اردلان
پدر و مادر اردلان
نادیا
مجید برقی (کافی من)
مریم (خواهرزاده مجید)
خلیل (خواستگار مریم)
فرامرز (آشپز کافه)
منصور بن اسحاق نیشابوری (عارف قرن هفتم)
اسماعیل بن یونس رکن آبادی
حمیرا (مشتری کافه)
راننده کامیون (پدر حمیرا)
عطا (دوست حمیرا)
آقای سایکو (همکار حمیرا)
شهرزاد و صفورا (دوستان حمیرا)
رضا جهرمی (کارگردان تئاتر)
هانیه (دختر نمایشنامه)
آلفا رومئو جولیتای آبی مدل 2014
و
پیامبر مکرم اسلام...
این همه اسم و خرده داستان هایشان را مصطفی مستور در «معسومیت»ی با 185 صفحه پالتویی یکجا جمع کرده، بدون این که خط داستانش گم شود یا خواننده را گیج و سردرگم کند.
همین کافی است برای خواندن «معسومیت» اگر چه با پایانی مواجه می شوید که نه «پایان باز» است و نه تکلیف خواننده با چرایی این همه اتفاق روشن می شود. خلأ دلنشینی که آدم را به انتظار کتاب بعدی مستور می نشاند.
راوی اول شخص، جملات بی تکلف، فضاسازی واقعی، داستان پیشرونده و قصه گو، عوامل مهم توفیق این داستان در بازار است. کتابی که چاپ اولش با 4000 شمارگان، خیلی زود تمام شد و حالا چاپ دومش با 2000 نسخه هم رو به پایان است...
*میثم رشیدی مهرآبادی