برترینها: وقتی یک بازیگر، قرارداد فیلمی را امضا میکند، ملزم میشود که آن فیلم و همینطور نقش خودش را تبلیغ کند؛ حال هرچقدر که برروی فیلم موردنظر سرمایهگذاری کرده باشد یا از آن درآمد داشته باشد؛ چه وقتی که بری لارسون، نقش یک ابرقهرمان جدید را ایفا میکند، چه زمانی که برد پیت، ایفای نقش فضانوردی را میپذیرد.
در این میان، یک اتفاق ناگوار مثل نظرات منفی منتقدین درباره فیلم، نتایج ضعیف در جدول فروش یا اشتباه خود بازیگر در حین انجام پروژه، ممکن است آینده سینمایی یک بازیگر تازهوارد یا حتی باتجربه را از بین ببرد. در هرصورت، یک فیلم جدید ممکن است بازیگری را موفقتر از پیش کند و یا مصادف با شکستی در زندگیاش باشد.
بههمین دلیل است که برخی بازیگران به دلایل مختلفی ازجمله فیلنامه ضعیف، مشکلات ایجاد شده در حین فیلمبرداری و سایر مشکلات، از بازی کردن در فیلم خاصی ابراز پشیمانی میکنند. در این مقاله با تعدادی از این بازیگران معروف و فیلمهایی که از بازی در آن پشیمان هستند، آشنا خواهیم شد. با ما همراه باشید.
ویل اسمیت
فیلم سینمایی «پس از زمین»
ایده این فیلم را ویل اسمیت مطرح کرد و کارگردانی آن را «ام نایت شیامالان» برعهده گرفت. فیلم پس از زمین، داستان پدر و پسری با بازی ویل اسمیت و پسرش جیدن را در آیندهای دور روایت میکند که پس از نابودی زمین، در جستوجوی سیارهای قابل سکونت هستند که سفینهشان بهطور تصادفی برروی سیارهای خطرناک و مخروبه فرود میآید.
پدر و پسر بهطور ناخواسته از یکدیگر جدا میشوند و هرکدام در سرزمینی ناشناخته و خشن که پر از موجودات بیگانه است، برای زنده ماندن مبارزه میکنند. داستان اصلی فیلم درباره کاراکتر جیدن، یعنی «کیتای» است که باید درعین غلبه بر اتفاقات عجیبی که جانش را تهدید میکند، پدرش را نیز بیابد.
علیرغم تلاشهای گروه بازیگری، فیلم در باکس آفیس (جدول فروش فیلمهای هالیوود)، نتیجه ضعیفی گرفت و منتقدان نیز از این فیلم استقبال نکردند. بعدها اسمیت اعلام کرد که این فیلم، دردناکترین تجربه شغلی او بود و از بازی در آن ابراز پشیمان است.
بیل مورای
انیمیشن سینمایی «گارفیلد»
احتمالا همگی شما با «گارفیلد» آشنا هستید؛ همان گربه نارنجی رنگی که عاشق لازانیاست و از شنبهها متنفر است. ازطرفی اکثر شما «بیل مورای» را نیز میشناسید؛ کمدین افسانهای هالیوود که سالها در برنامه معروف «پخش زنده شنبه شبها» حضور داشت و ستاره فیلمهای سینمایی زیادی از جمله «شکارچیان روح»، «گمشده در ترجمه» و «روز گراندهاگ» است.
بیل مورای در انیمیشن سینمایی گارفیلد که در سال 2004 اکران شد، صداگذاری گارفیلد را برعهده داشت. این فیلم در گیشهها درخشید و با فروش 200 میلیون دلاری درمقابل بودجه 50 میلیون دلاری فیلم، تبدیل به یکی از صدرنشینان باکس آفیس شد، هرچند که نظرات منتقدین درباره آن منفی بود.
اما طرفداران مورای از این انتخاب او راضی نبودند. آنها از اینکه چنین بازیگر بزرگی که در انتخاب نقشهایش بسیار سختگیر است، چنین انتخابی کرده، تعجب کردند. مورای بعدها به این پرسش، پاسخ داد.
او در اینباره گفت که فکر میکرد جوئل کوهن، یکی از برادران کوهن، کارگردانان معروف انیمیشنهایی مانند «داستان اسباببازی»، نویسنده فیلم است و او دوست داشت که حداقل در یکی از فیلمهای آنها ایفای نقش کند، اما بعدا متوجه شد که مسئله، تنها تشابه اسمی بوده و نویسنده انیمیشن، شخصی به نام جوئل کوئن است.
در هرصورت مورای بعدها از ایفای نقش در این فیلم، ابراز پشیمانی کرد، اما در قسمت دوم آن، «گارفیلد: داستان دو بچه گربه» نیز حضور یافت و با این کار، طرفدارانش را سردرگم کرد.
داکوتا جانسون و جیمی دورنان
سینمایی سهگانه «پنجاه سایه گری»
کتاب سه جلدی «پنجاه سایه» پس از انتشار، بهدلیل طرح روی جلدش و داستان عجیبش درباره رویارویی کریستین گری، جوان میلیاردر و سادیسمی و آناستازیا استیل، دختر سادهلوح فریبخورده، سروصدای زیادی بهپا کرد.
پس از سالها فیلم سینمایی سهگانه این کتاب نیز با بازی جیمی دورنان و داکوتا جانسون ساخته شد، اما علیرغم موفقیتش در باکس آفیس، بازیگران نقش اصلی از بازی در این فیلم ابراز ناخشنودی کردند.
دورنان به وضوح اعلام کرد که از اینکه در این مجموعه بازی کرده، احساس تنفر میکند و درکل از این اتفاق راضی نیست. او در اینباره گفت که نمیتواند باور کند حاضر شده در فیلمی بازی کند که طرفدارانش را که او را بهعنوان یک قهرمان دوست دارند، ناراحت و عصبانی کرده است.
داکوتا جانسون (دختر ملانی گریفیث و دون جانسون که هردو از بازیگران مشهور هالیوود هستند) نیز در اینباره نظری مشابه دورنان دارد. او گفته باوجود اینکه این فیلم باعث شهرتش شده، اما او را در مسیری قرار داده که انتظارش را نداشته است.
رابرت پتینسون
سینمایی «گرگومیش»
پس از اینکه اولین جلد کتاب «گرگومیش» نوشته «استفنی مهیر» در سال 2005 منتشر شد، بهسرعت توانست نظر خوانندگانش را جلب کند. داستان درباره دختر نوجوان تاثیرپذیری بهنام «بلا سوآن» است که بهطور غیرمنتظرهای در دبیرستان با یک خونآشام صدساله بهنام «ادوارد کالن» آشنا شده و عاشقش میشود.
این دو عاشق با خطرات بسیاری مواجه میشوند، درمقابل گرگینهها قرار میگیرند، باهم ازدواج میکنند و دارای فرزندی نیمه انسان و نیمه خونآشام میشوند. بهدلیل تقاضای زیاد طرفداران، در سال 2008، فیلم سینمایی دنبالهدار این کتاب نیز با بازی «کریستین استوارت» در نقش بلا و «رابرت پتینسون» در نقش ادوارد ساخته میشود.
فیلم با فروش فوقالعاده 3.3 میلیارد دلاری در باکس آفیس مواجه میشود و تا سالها تبدیل به یکی از پرطرفدارترین فیلمها در میان نوجوانان و جوانان میشود.
با این وجود، بازیگران جوان این فیلم، ازجمله آنا کندریک، بازیگر نامزد جایزه اسکار، از بازی در این فیلم خوشنود نبوده و تا سالها بعد از تجربهشان در این فیلم، با جملات و نظرات منفی یاد میکردند. یکی از کسانی که بیشتر از بقیه، در اینباره سخن گفته، رابرت پتینسون است که با روشهای مختلفی، تنفر خودش از بازی در این فیلم را ابراز کرده است.
او یک بار عنوان کرده که سروصدای طرفداران فیلم که فریاد میزنند، برای او مانند دروازههای جهنم است؛ بار دیگر، استفنی مهیر، نویسنده کتاب را دیوانه خوانده و نشان داده که بیش از سایر عوامل فیلم، از آن متنفر است.
امیلیا کلارک
سینمایی «نابودگر، جنسیس»
فیلم سینمایی نابودگر، اولین بار در سال 1984 اکران شد. «آرنولد شوارتزنگر» با بازی در این فیلم، در دنیای هالیوود درخشید و آینده سینماییاش رقم خورد. «جیمز کامرون» نیز که اکنون کارگردان بزرگ و شناختهشدهای است، کار حرفهای خود را از همان زمان آغاز کرد.
نابودگر، بهدلیل موفقیتهای تجاری و نظر مثبت منتقدان و تماشاچیان، تبدیل به یکی از مهمترین اتفاقات هالیوود شد و پس از آن، دنبالههایی برای فیلم ساخته شد که تا دههها ادامه داشت و حتی کامیکها و سریالهای تلویزیونی نیز از روی آن ساخته شد.
موفقیت قسمت دوم این فیلم با نام «نابودگر: روز داوری» که در سال 1991 اکران شد، بهدلیل جلوههای ویژه بصری و سکانسهای اکشن فیلم، از قسمت اول نیز بیشتر بود. این فیلم، چند جایزه اسکار نیز برد. تماشاچیان تقاضای قسمتهای بیشتر داشتند و سازندگان نیز از این امر خوشحال بودند و تقاضای تماشاچیان را برآورده کردند.
قسمت پنجم این فیلم با نام نابودگر جنسیس در سال 2015 اکران شد. در این قسمت، آرنولد شوارتزنگر که در قسمت قبلی حضور نداشت، به داستان فیلم بازگشت. این قسمت از فیلم در باکس آفیس با شکست سنگینی مواجه شد و نمرات منتقدان نیز فاجعهآمیز بود، بنابراین علیرغم اینکه قرار بود دنباله این قسمت نیز ساخته شود، سازندگان از این کار اجتناب کردند؛ البته امیلیا کلارک که بیشتر او را با نام «دنریس تارگرین» در سریال «بازی تاجوتخت» میشناسیم، از این اتفاق خوشحال شد.
او بعدها در مصاحبهای با ونیتی فیر گفت که هیچکس در صحنه فیلمبرداری، حال و روز خوشی نداشت، حتی آلن تیلور، کارگردان فیلم (که کلارک بعدها در سریال بازی تاجوتخت با او کار کرد).
الن پیج و گرتا گرویگ
سینمایی «تقدیم به رم، با عشق»
سالها قبل، زمانی بود که بازیگران حتی به اینکه دست رد به دعوت بازی در فیلمهای سینمایی «وودی آلن» بزنند، فکر هم نمیکردند. وودی آلن، یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین نویسندگان و کارگردانان تاریخ هالیوود، برنده چندین جایزه اسکار و کارگردان فیلمهای معروفی مانند «آنی هال»، «هانا و خواهرانش» و «جنایات و جنحه» است.
پس از ازدواج بحثبرانگیز وودی آلن با «سون یی پروین»، دخترخوانده همسر سابقش «میا فارو» که از او بچههای دیگری ازجمله «رونان فارو» نیز دارد، زندگی وودی در تیتر اخبار قرار گرفت؛ ازطرفی «دیلان فارو»، یکی دیگر از دخترخواندههای میا فارو، در سال 2014، ادعایش مبنی بر تعرض جنسی وودی آلن را بار دیگر مطرح کرد.
پس از اینکه دیلان فارو، داستانش را تعریف کرد و جنبش #MeToo (جنبشی که در آن زنان، تجارب تعرضهای جنسیشان را تعریف میکردند) آغاز شد، ارتباط با وودی آلن برای بازیگران و سایر هنرمندانی که زمانی با او کار کرده بودند، تبدیل به کابوس شد و کمکم همگی آنها در جمعهای مختلف علیه او صحبت کردند.
دو نفر از این افراد، «گرتا گرویگ» و «الن پیج» بودند که در سال 2012 در فیلم «تقدیم به رم، با عشق» بازی کردند. هر دو بازیگر درباره مسائل مختلفی، از نابرابری جنسیتی در فیلم گرفته تا تجربه خودشان از تعرض جنسی صحبت کردند. گرویگ در اینباره گفته که دیگر هرگز با این کارگردان کار نخواهد کرد، اما الن پیج، بازی در این فیلم را بزرگترین پشیمانی دوران شغلیاش خواند.
بن افلک
سینمایی «بیباک»
پس از موفقیت بزرگ فیلم سینمایی «مرد عنکبوتی» در سال 2002، طرفداران، تقاضای ساخت فیلمهای ابرقهرمانی بیشتری کردند، بنابراین عوامل دنیای سینمایی مارول تصمیم به ساخت فیلم سینمایی بیباک، یکی از قدیمیترین و مهمترین ابرقهرمانهای مارول گرفتند و از «بن افلک» برای بازی در این نقش دعوت کردند.
بن افلک در این فیلم، نقش «مت مورداک»، وکیل نابینایی را بازی میکرد که با لقب بیباک شناخته میشد. از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به جنیفر گارنر در نقش الکترا (دیگر ابرقهرمان فیلم و معشوقه مت مورداک)، کالین فرل در نقش بولزآی و مایکل کلارک دانکن در نقش کینگپین، سردسته جنایتکاران، اشاره کرد.
این فیلم در باکس آفیس، موفق ظاهر شد، اما نظرات منتقدین درباره فیلم خوب نبود و بیباک تبدیل به یکی از بدترین اقتباسهای سینمایی از دنیای کامیک در عصر مدرن شد.
بن افلک که در دوران کاریاش، فراز و نشیبهای زیادی را طی کرده، در سال 2013 عنوان کرد علیرغم اینکه شخصیت بیباک را دوست دارد، اما واقعا از بازی در این فیلم پشیمان است و دوست داشت که فیلم، عملکرد بهتری داشت. این شکست باعث شد که افلک در همان سال، علیرغم انتقادات بسیار، ایفای نقش بتمن را بپذیرد.
شاید فکر کنید بازیگری که در فیلم «گیگلی» ایفای تقش کرده، دیگر از بازی در هیچ نقشی به آن اندازه پشیمان نخواهد شد، اما گویا پشیمانی بن افلک از بازی در فیلم بیباک بیشتر از چیزی است که فکر میکنید.
جورج کلونی
سینمایی «بتمن و رابین»
گاهی یک فیلم سینمایی ابرقهرمانی میتواند حتی زندگی یک ستاره هالیوود را که شناخته شده است، بیش از پیش تغییر دهد؛ مانند «رابرت داونی جونیور» که با ایفای نقش «تونی استارک» در دنیای سینمایی مارول، پا به زندگی جدیدی گذاشت. هرچند که گاهی این فرصتها، نتیجه معکوس در پی دارد و باعث بزرگترین پشیمانیهای بازیگران میشود.
جورج کلونی جزو دسته دوم بهشمار میآید. او با پذیرش نقش مبارز نقابدار در فیلم سینمایی بتمن و رابین که در سال 1997 اکران شد، یکی از بزرگترین اشتباهات زندگیاش را انجام داد. این فیلم تا مدتها دستمایه طنز مردم شده بود و تماشاچیان، آن را بدترین فیلم سینمایی تمام تاریخ هالیوود میدانستند.
ازطرفی این فیلم درمیان تمامی لایو اکشنهای بتمن، کمفروشترین فیلم بوده و دیگر تا سال 2005 که کریستوفر نولان، ریبوت بتمن را با نام «بتمن آغاز میکند» ساخت، هیچ فیلمی به نام بتمن ساخته نشد.
هرچند که زندگی جورج کلونی پس از ایفای نقش بتمن در فیلم بتمن و رابین، چندان دستخوش تغییر نشد (جورج کلونی را با عنوان بازیگری میشناسند که بهراحتی میتواند نقشهای درام و کمدی را بازی کند، او دو جایزه اسکار برده، چندین فیلم کارگردانی کرده و حتی جایزه یک عمر فعالیت هنری نیز دریافت کرده است)، اما او در سال 2013 به ددلاین گفته که همیشه عکسی از خودش در نقش بتمن را در دفتر کارش نگاه میدارد تا یادش بماند که وقتی کسی صرفا به دلایل تجاری، بازی در نقشی را قبول کند، چه اتفاقی خواهد افتاد.
سیلوستر استالونه
سینمایی «ایست، وگرنه مادرم شلیک میکند!»
سیلوستر استالونه، ستاره خودساخته هالیوود که با بازی در نقش راکی به شهرت رسید، تا دههها به توانایی در ایفای نقشهای اکشن، درام و جدی معروف بود، اما تا سال 1992 که ایفای نقش در فیلم سینمایی ایست، وگرنه مادرم شلیک میکند را پذیرفت، هرگز نقشی کمدی ایفا نکرده بود. این فیلم درباره مادر و پسری بود که با یکدیگر معماهای جنایی را حل میکنند.
همانطور که انتظار میرفت، نظرات منتقدین درباره فیلم بههیچ عنوان مثبت نبود و در سایت «روتن تومیتو»، امتیاز 8 درصد (از 100 درصد) به آن تعلق گرفت. فیلمنامه به حدی بد و غیرقابل قبول بود که تماشاچیان از خود میپرسیدند که اصلا استالونه به چه دلیلی، بازی در این نقش را قبول کرده است.
استالونه بعدها اعتراف کرد که بههیچ عنوان از بازی در فیلم راضی نیست و آن را بدترین فیلم دوران کاریاش خواند و حتی عنوان کرد که از بازی در این فیلم بهشدت پشیمان است.
آرنولد شوارتزنگر
سینمایی «هرکول در نیویورک»
آرنولد، هم در صنعت سینما و هم در سیاست، رزومه خوبی دارد، اما حتی او هم از گزند انتخاب بد در امان نمانده است. قطعا فیلم سینمایی «هرکول در نیویورک»، یکی از بدترین انتخابهای آرنولد است.
این فیلم، یک کمدی با بودجه کم بود که در آن آرنولد، نقش هرکول، شخصیت نیمه خدای افسانههای یونان باستان را بازی میکند که پدرش، زئوس، او را به نیویورک آمریکا تبعید میکند. کمی بعد، هرکول به کشتیگیر موفقی تبدیل میشود و در آخر نیز آزادیاش را در ازای یک شرطبندی در مسابقات کشتی بهدست میآورد.
آرنولد در آن زمان، تنها 22 سال داشت و هرکول، یکی از اولین فیلمهای او بهشمار میآمد. هرکول در نیویورک، بههیچ عنوان نظر مثبت منتقدان را جلب نکرد و اگر بعدها آرنولد به ستاره هالیوود تبدیل نمیشد، بیشک تا به امروز این فیلم فراموش میشد. آرنولد یک بار در مصاحبهای، از بازی در این فیلم ابراز پشیمانی کرده است.
وایولا دیویس
سینمایی «کمک»
فیلم سینمایی «کمک» در سال 2011 و بر اساس رمان معروف «کاترین استاکت» ساخته شد و داستان چندین خدمتکار و همچنین خانوادههایی را روایت میکرد که خدمتکارها برایشان کار میکردند.
داستان این فیلم در میسیسیپی و در دهه 60 اتفاق میفتد و بازگو کننده بخش سیاهی از تاریخ آمریکا دررابطه با نادیده گرفتن حقوق انسانی سیاهپوستان است.
بازیگران معروف زیادی در این فیلم بازی کردند؛ وایولا که نقش یکی از خدمتکاران را بازی میکرد، اوکتاویا اسپنسر و جسیکا چستین که همگی آنها برای بازی در این فیلم، نامزد اسکار شدند و اسپنسر، برای اولین بار برنده این جایزه شد؛ بریس دالاس هاوارد نیز دیگر بازیگر این فیلم سینمایی بود.
علیرغم اینکه دیویس در این فیلم برای بار دوم نامزد جایزه اسکار شد (او این عنوان را به دوست نزدیکش، مریل استریپ که در فیلم «شک» نیز باهم همبازی بود، واگذار کرد)، عنوان کرد که از ایفای نقش در این فیلم پشیمان است. اودر اینباره گفت که باید در فیلم، بیشتر به خدمتکاران سیاهپوست پرداخته میشد تا کارفرمایان سفیدپوستشان.
وایولا هیچگاه از اینکه افکارش را آزادانه بیان کند، خجالت نمیکشد و درباره این مسئله نیز گفته که فکر میکرد فیلم قرار است صدای سیاهپوستان آن زمان را به گوش مردم برساند، اما در اینباره کوتاهی کرده است.
سخن آخر
گاهی عواقب یک تصمیم اشتباه تا سالها دامنگیر تصمیمگیرنده میشود. گاهی نیز، تصمیم ما عواقب چندانی ندارد، اما خودمان تا مدتها بخاطر انجامش به ناراحتی یا حتی عذابوجدان دچار میشویم.
بازیگران و سلبریتیها نیز از این قاعده مستثنی نیستند، زیرا آنها هم مانند بقیه، انسانهایی معمولی هستند با تصمیمگیریهای صحیح و غلط؛ البته هرچه شخصی شناختهشدهتر باشد و تصمیماتش نیز بیشتر به چشم بیاید، عواقب آن نیز شدیدتر بوده و مدت بیشتری برروی زندگیاش تاثیر میگذارد.
منبع: looper