ماجرای شناسایی پیکر شهدا در قلب دشمن

بچه‌های تعاون آمدند و گفتند: «آقا سید، ما تا چند متری دشمن رفتیم و شهدایی که با سربند مشخص شده بودند به عقب آوردیم. جلوتر ترسیدیم بریم. اما فکر می‌کنم بچه‌های شما از دشمن هم عبور کردند.»

ماجرای شناسایی پیکر شهدا در قلب دشمن

به گزارش ایسنا،‌ شهید سیدمحمد زینال‌حسینی فرمانده گردان تخریب لشکر10سیدالشهدا(ع) پیرامون شهامت همرزم دیگرش به نام شهید حاج قاسم اصغری روایت کرده است: در عملیات خیبر در محدوده عملیات تیپ سیدالشهداء(ع) به علت فشار بیش از حد دشمن و بمباران شیمیایی وسیع مجبور به عقب نشینی شدیم.

تعداد زیادی از مجروحین و شهدا در منطقه رها شده بودند و به علت اینکه منطقه در گیری چندین بار بین ما و دشمن دست به دست شد بدن‌ شهدای ما و اجساد دشمن کنار هم افتاده بود و مشکل بود که در تاریکی شب بتوانیم بدن‌ها را شناسایی و به عقب منتقل کنیم. قاسم پیش من آمد و گفت:«آقاسید به من یک تعداد سربند بدید.من به تنهایی در روز خودم رو به پد (منظور پدشرقی جزیره جنوبی) می‌رسونم و شهدا رو شناسایی می‌کنم و کنار جاده می‌کشم و یک سربند به بازوی اونها می‌بندم و هوا که تاریک شد بچه‌های تعاون با ماشین شهدا رو از منطقه دید دشمن تخلیه کنند.»

شهیدان  سیدمحمد زینال‌حسینی سمت چپ تصویر و قاسم اصغری سمت راست؛صحرای عرفات

 اما من باور نمی‌کردم او اهل یک چنین جسارتی باشد.او اصرار کرد و من هم قبول کردم. با خودم گفتم: «یک چند متری روی پد جلو میره و چند تا گلوله کنارش می‌خوره و برمی‌گرده.» اما قاسم رفت و بعد از چند ساعت برگشت. پرسیدم: «چه کردی؟» گفت: «شهدا رو شناسایی کردم و کنار جاده کشیدم. به بچه‌های تعاون بگو هوا که تاریک شد وارد منطقه شوند و هربدنی که سربند داره عقب بکشند.»


من ابتدا باور نکردم اما صبح بچه‌های تعاون آمدند و گفتند: «آقا سید، ما تا چند متری دشمن رفتیم و شهدایی که با سربند مشخص شده بودند به عقب آوردیم. جلوتر ترسیدیم بریم. اما فکر می‌کنم بچه‌های شما از دشمن هم عبور کردند.» من با این صحبت بچه‌های تعاون خیلی احساس غرور کردم و با خودم گفتم خدا چه گوهری به گردان ما داده که در سختی‌های عملیات می‌تواند کمک ما باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان