کارشناسان اقتصادی و دولتمردان دلایل مختلفی برای کاهش نرخ ارز برمیشمارند. تحلیل شما از روند فعلی حاکم در بازار ارز چیست؟
بازار ارز ثبات خوبی پیدا کرده است. این اتفاق چندین دلیل مختلف میتواند داشته باشد. اول اینکه، اقتصاد به رکود رفته و طبیعتا تقاضای واردات کم شده است. این یک بخش ماجراست، اما همه واقعیت نیست. دوم اینکه، تقاضای سوداگری افت کرده است. در اوایل سال 97، جامعه ایران دچار ترس زیادی شد و به همین دلیل همه انتظارات به سمتی رفت که نرخ ارز بالاتر میرود. درنتیجه همه به سمت سوداگری کشیده شدند تا ارز ارزان را خریداری و بعد گرانتر بفروشند. مساله سوم به بحث خروج سرمایه مربوط میشود. در آن مقطع، مردم و فعالان اقتصادی خیلی ترسیده بودند و فکر میکردند ایران، ونزوئلا میشود یا جنگی رخ میدهد؛ به همین دلیل دنبال خرید خانه در گرجستان، ترکیه و غیره بودند تا منابع خود را به آنجا منتقل کنند، اما اکنون این روند دیده نمیشود. چهارمین عامل به سیاستهایی مربوط میشود که بانک مرکزی از پارسال در دستور خود قرار داده؛ ازجمله این سیاستها، مشوقهایی هستند که این نهاد برای برگرداندن ارز حاصل از صادرات به کشور در نظر گرفت، در ضمن صرافیها را تا حدودی با خود همراه کرد و تدابیری نیز در ارتباط با کارتخوانهایی که خارج از کشور مورد استفاده قرار میگرفتند، در پیش گرفت که بر اساس آن سقف تراکنشها محدود شد. این اقدامات فنی کمک کردند تا ذخایر ارزی بانک مرکزی به سطح قابل قبولی برسد و آنها بتوانند مداخله موثر داشته باشند و بازار ارز را حفظ کنند. به هر حال، ترکیبی از این دلایل در ثبات بازار ارز موثر بوده است. اینکه چرا سوداگری افت کرده است؟ بخشی از آن معلول زمان و بخشی دیگر به دلیل اتفاقاتی بوده که رخ داده است. البته بخشی هم ناشی از فشارهای امنیتی است که به این بازار وارد شده و در نتیجه آن افراد لمس کردند که اگر بخواهند در ارقام بالا دست به خرید و فروش ارز بزنند، بالاخره کسی در یکجایی گریبانشان را میگیرد و از آنها حسابکشی میکند. اینها باعث شد تا فعالیت سوداگران در این بازار محدود شود.
در این زمینه برخی به مسائل سیاسی نظیر در پیشبودن انتخابات مجلس نیز اشاره میکنند و معتقدند فعلا بانک مرکزی با عرضه بیشتر ارز سعی دارد قیمت دلار را در کانال 11هزار تومان نگه دارد یا حتی ممکن است نزدیک به ماه اسفند، نرخ آن به 10 هزار تومان هم برسد. این عامل را چقدر موثر میدانید؟ این افراد همچنین معتقدند وقتی انتخابات در سال 99 تمام میشود، بار دیگر ممکن است یک جهش ارزی اتفاق بیفتد.
من این استدلال را چندان جدی نمیگیرم. چون مدیریت بازار ارز از پارسال شروع شد؛ پارسال که بحثهای انتخاباتی مطرح نبود.
رئیس جمهوری نیز اخیرا گفته است ارزش پول ملی 40 درصد تقویت شده است. چندی پیش هم رئیسکل بانک مرکزی به این موضوع اشاره کرده و در سالگرد خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریمها، در صفحه اینستاگرام خود رشد ارزش پول ملی را 21درصد اعلام کرده است.
اینها دیگر بحثهای تبلیغاتی است. بستگی دارد ما نقطه صفر را کجا در نظر بگیریم. اگر نقطه صفر روی 18 هزار تومان در نظر گرفته شود، وقتی قیمت دلار به 11 هزار تومان برسد پیشرفت خوبی حاصل شده است، چنانچه نقطه صفر روی 3200 تومان باشد، دلار 11 هزار تومانی، یک افت خواهد بود.
جدا از این، برخی از این اتفاق بهعنوان بازگشت ثبات به اقتصاد ایران یاد میکنند. آیا بهتر نیست به این وضعیت ثبات نسبی اطلاق شود تا دید واقعگرایانهای وجود داشته باشد؟
بله؛ وضعیت فعلی ثبات نسبی است، نه ثبات مطلق. یک نکتهای وجود دارد که من آن را قبلا بارها گفتهام و آن هم این است که بهاشتباه نرخ ارز، لنگر اسمی جامعه شده است. یعنی شما چه میدانید که در اقتصاد بزرگی مثل ایران چه میگذرد؟ هر فردی با تعداد محدودی از افراد در ارتباط است و تصوری از کل جامعه ندارد. بنابراین، به دنبال شاخصی است تا به او نمای کلی از جامعه بدهد. در جامعه ما، بهاشتباه این تصور ایجاد شده که نرخ ارز میتواند همان شاخص باشد. بنابراین، وقتی نرخ ارز ثابت میشود، عموم فکر میکنند اقتصاد ثبات دارد و وقتی ملتهب میشود، گمان میکنند اقتصاد ملتهب شده است، در صورتیکه این یک لنگر کاملا غلط و سیگنال کاملا اشتباه است. بهعنوان مثال، در سهماهه اول سال 97 که نرخ ارز بسیار متلاطم بود، همه یکصدا میگفتند که اقتصاد ایران از دست رفت و نگرانی عجیب و غریبی در سطوح مختلف جامعه از قبیل روشنفکران، مردم، مسئولان و ... ایجاد شد. با این حال بعد از انتشار آمار اقتصادی، معلوم شد که اقتصاد در سهماهه اول رشد داشته است؛ چون ذخایر ارزی کشور خوب بود، در نتیجه بنگاههای اقتصادی کارشان را انجام میدادند و قطعات و لوازم یدکی مورد نیاز در انبارها موجود بود. در مجموع بنگاههای اقتصادی مشکلی نداشتند. اما بالعکس این جریان در آذرماه اتفاق افتاد. در آن برهه زمانی، همه خدا را شکر میکردند که آقای همتی بر سر کار آمد و بازار ارز کنترل و مدیریت شد. با این وجود، آمارها حکایت از یک نرخ منفی 12درصدی در بخش واقعی اقتصاد داشت و تولید بهشدت شروع به افت کرده بود. بنابراین، اصلا بورس و ارز، شاخصهای مناسبی برای شناخت وضعیت اقتصاد نیستند و نباید فریب این دو بازار را خورد. این دو، تصویر بسیار ناقصی از اقتصاد را به ما نشان میدهند.
گفته میشود اقتصاد ایران برای دستیابی به رشد اقتصادی با چند دسته مانع مواجه است که یکی از موانع خلأ نهادهایی است که رشد پایدار و بلندمدت را برای اقتصاد ایران رقم میزنند. آیا به اندازه لازم نهاد در کشور ما وجود ندارد؟ شما با این اظهارنظر موافقید؟
خیر؛ من این تحلیل را قبول ندارم. مساله این است که ما بهاندازه کافی نهاد در کشورمان داریم اما کیفیت آنها مطلوب نیست؛ یعنی کارشان را درست انجام نمیدهند. بنابراین ما نوعا نیاز به نهادهای جدید نداریم اما به اصلاحات نهادی احتیاج مبرمی داریم. نکته دوم این است که یک شرط لازم داریم و یک شرط کافی. شرط لازم برای اینکه 10 سال آینده وضع قابلقبول باشد، این است که نرخ سرمایهگذاری در کشور بالا برود. این سرمایهگذاری هم باید از محل داخلی باشد و هم از محل خارجی. البته سرمایهگذاری داخلی هم باید توامان دولتی و خصوصی باشد. این البته شرط کافی نیست. شرط کافی این است که سرمایهگذاری باید موثر باشد. برای مثال، اگر کارخانه فولادی وسط کویر احداث شود، کار بیفایدهای است؛ چون نه آب دارد و نه دسترسی مناسب. درمقابل میتوان کارخانهای نزدیک دریا تاسیس کرد که هم آب داشته باشد و هم دسترسی مناسبی در آن دیده شود. بنابراین کیفیت سرمایهگذاری مهم است و برای رسیدن به آن، باید نهادهای کشور خوب عمل کنند. برای اینکه نهادها درست کار کنند، لازم است اصلاحات زیادی صورت گیرد.
در شرایط فعلی که مردم در تلاش برای حفظ دارایی خودشان هستند، شما پیشنهاد میکنید به سمت کدام بازار حرکت کنند؟
واقعیت امر این است که بازارهای دارایی دچار مشکل هستند. درواقع اکثر بازارهای مهم در رکود به سر میبرند و چشمانداز چندان مثبتی ندارند؛ مثل بازارمسکن. در بورس هم شاید بعضی سهمها وضعشان خوب باشد. غیر از این، باید در بخش واقعی سرمایهگذاری شود؛ بخشهایی که صادراتمحور و برونگرا هستند و میتوانند در آینده از بازار خوبی برخوردار باشند. باید یکی از این مسیرها را انتخاب کرد.
یعنی در حال حاضر اینگونه نیست که هر کس به سمت بورس برود، سود 100درصدی به دست میآورد؟
خیر؛ چنین دورهای را پشت سرگذاشتهایم.
چندی پیش، عباس آخوندی، وزیر پیشین راه و شهرسازی، طی اظهاراتی گفته بود: «هر تلاشی برای خروج از رکود و هر خیزی برای تغییر، قبل از آنکه انقلابی در نظام اداری کشور ایجاد کند، ضد خود عمل میکند و بر مشکلات می افزاید.» نظر شما در این باره چیست؟
البته تا این اندازه تند نه، اما تعبیر من چیز دیگری است. شما یک مغز بسیار هوشمند نیاز دارید تا خوب فکر کند و خوب تصمیم بگیرد. وقتی خوب تصمیم گرفت، به یک اندام قوی هم نیاز است تا این تصمیم را خوب اجرا کند. اگر فقط مغز سالم، اما بدن معلول باشد، پاسخگو نخواهد بود. بنابراین ما یک نظام سیاسی لازم داریم که خوب تصمیم بگیرد و یک بوروکراسی نیاز است تا خوب عمل کند؛ یعنی هم خوب تصمیمپروری کند و هم خوب آن را پیادهسازی و اجرا کند. متاسفانه نظام اداری ما بهویژه در دوران آقای احمدینژاد آسیب جدی دیده است. افراد بیصلاحیت و بیکفایت به شکل فلهای در دولت استخدام شدند و در نتیجه کیفیت عملکرد دولت پایین آمده است. نه اینکه بگوییم قبل از آن معجزهای اتفاق افتاده بود، ولی وضعیت بهمراتب بهتری وجود داشت. اگر دولت تصمیم درستی هم بگیرد با دست ضعیف نمیتواند آن را درست اجرا کند. بماند که الان بندهای زیادی هم روی این دستها وصل شده است. یعنی هر کس که به عرصه اجرا ورود پیدا میکند، محدودیتهای زیادی هم به او تحمیل میشود. بنابراین دولت با تمام قوا نمیتواند آنچه در دست دارد اجرا کند.
بازسازی نظام اداری چقدر زمانبر است و چگونه باید انجام شود؟
در این زمینه دو ایده مطرح است. ایده اول این است که بسیار نرم عمل شود تا در بلندمدت اصلاحات لازم صورت گیرد. ایده دوم این است که شوک وارد شود. یعنی یکبار جراحی صورت گیرد تا حدود 40 درصد از پرسنل دولت اخراج و نیروی جوانتر جایگزین آنها شوند. هر کدام از این دو ایده مزایا و معایبی دارد. مخالفان ایده اول میگویند وقت جامعه را تلف نکنیم و مخالفان ایده دوم هم این اتفاق را امری خطرناک و حساس میدانند. به هر حال ذائقه افراد تفاوت دارد.
عمده فعالان اقتصادی بر این باورند که در مقطعی قرار داریم که فضای کشور مملو از نااطمینانی است. این نااطمینانی تا چه اندازه سبب تعمیق رکود شده است؟
مهمترین هنر سیاستگذار، ثباتسازی است تا چشمانداز کشور را پیشروی فعالان اقتصادی ترسیم کند. هرچقدر این کار را بهتر انجام دهد، سرمایهگذاری و رونق بیشتر میشود. متاسفانه نظام تصمیمگیری ما در این زمینه ضعیف عمل کرده است. شما نمیدانی که تحریمها تا کی ادامه دارد؟ در انتخابات بعدی، چه کسی بر سر کار میآید؟ نمیدانی که این تصمیمات تا کی استقرار دارند؟ و از آن بدتر هم این است که وقتی در جامعه نابرابری بالا میرود، کاملا احتمال بروز پوپولیسم وجود دارد. یعنی این نگرانی وجود دارد که یک فرد پوپولیست بر سر کار آید. مثلا الان بارها در فضای مجازی گفته میشود که مدارس غیرانتفاعی مشکلزا هستند و در نتیجه همه آنها باید تعطیل شوند. در صورتی که در حال حاضر افراد زیادی در این مدارس سرمایهگذاری کردهاند. وقتی یک موج پوپولیسم وارد جامعه شود، آیا باز کسی به سمت تاسیس مدرسه میرود؟ وقتی افراد شک کنند که ممکن است فضا به سمتی برود که مدارس غیرانتفاعی بعدا تعطیل شوند، دیگر کسی مدرسه نمیسازد. بنابراین، باز ما با مدارس دوشیفته یا سهشیفته مواجه خواهیم شد.
به موضوع تحریم اشاره کردید، اکنون به نظر میرسد که دولت و مجموعه حاکمیت بیشتر دنبال این هستند که دوره ریاست ترامپ پایان یابد. آیا بهتر نیست ما زودتر تصمیم جدی بگیریم؟ از سوی دیگر، موضوع لوایح FATF هم مطرح است، بالاخره چه تصمیمی در این باره باید گرفته شود؟
اگر شما هم خودتان را جای مجموعه حاکمیت بگذارید، میبینید که تصمیم بسیار سختی است. در طرف مقابل هم شخصی وجود ندارد که بتوان به حرفهای او اعتماد کرد، چراکه هر بار یک موضعی اتخاذ میشود. اکنون وضع کردهای سوریه را ببینید، شاهد رفتارهای متناقضی از دولت آمریکا در این ماجرا هستیم. بنابراین طرف مقابل، نظام باثباتی نیست. ائتلاف آنها هم متشکل از نتانیاهو و بنسلمان باثبات نیست که اخیرا بولتون از جمع آنها خارج شده است؛ اینها همه اشخاص عجیب و غریبی هستند و چون افراطی عمل میکنند در بلندمدت ماندگار نخواهند بود. بنابراین تصمیمگیری در این زمینه، از هر جهت که به آن نگاه کنیم، تصمیمگیری بسیار سختی است. فقط کافی است خودتان را جای یک مسئول بگذارید تا به این نتیجه برسید.
شما در مصاحبه با یکی از رسانهها گفته بودید که عمق رکود به سطح خانوارها رسیده، درنتیجه آنها هم آسیب میبینند. در این راستا، برخی نمایندگان مجلس راهکارهایی از قبیل افزایش مبلغ یارانههای نقدی را مطرح میکنند که برخی اقتصاددانان معتقدند این راهکار تورمزاست و بهترین راهکار این است که به سمت توانمندسازی خانوار گام برداریم. راهکار پیشنهادی شما در این زمینه چیست؟
هرچند مباحثی نظیر توانمندسازی خانوار درست است؛ اما در شرایطی که اقتصاد کوچک میشود، جوابگو نخواهد بود. فرض کنید خانوادهای یاد میگیرد تا فرش ببافد، وقتی قدرت خرید بقیه پایین آمده، خریداری برای این فرش پیدا نمیشود. در شرایط فعلی باید بازتوزیع انجام شود. یعنی از گلوی یک عدهای کنده شود و به عدهای دیگر که خیلی فقیر شدهاند، بدهیم. بنابراین پرداخت یارانه راه گریزناپذیری است اما نحوه تامین مالی آن مهم است. یعنی همین الان دولت دچار کسری بودجه شده، آیا ما قرار است به کسری بودجه آن دامن بزنیم؟ من موافق این موضوع نیستم. اما اینکه قیمت یکسری اقلام گران شود تا طبقه متوسط و برخوردار کمی آسیب ببینند و بعد پول جمعآوریشده به فقرا یا بخش ضعیفتر جامعه اختصاص یابد، پاسخگوی شرایط فعلی خواهد بود و در این صورت نابرابری کمتر میشود. این سیاست بازتوزیع است؛ یک بخشی از جامعه ضعیفتر میشوند تا بخشهای دیگر تاحدودی تقویت شوند.
بستههای حمایتی که بین سالهای اخیر بین مردم توزیع شد چه تاثیری بر معاش خانوار داشته است؟
اینها راهحلهای پایدار نیستند و صرفا نقش مسکّن دارند. البته اگر موضوع را دقیقتر پیگیری کنیم، متوجه میشویم جامعه هدف همین مسکنها هم دچار انحراف شده و بستههای حمایتی به کارمندان دولت ارائه شده که اکثر آنها از لحاظ معیشتی در وضعیت مناسبی قرار دارند.
در حالی که امروز پیامدهای منفی پرداخت یارانههای نقدی هویدا شده، اما همچنان افرادی نظیر محمود احمدینژاد ادعای پرداخت یارانه 920 هزار تومانی را مطرح میکنند و برخی از نمایندگان کنونی مجلس هم به حمایت از این طرح برمیخیزند. همچنین ارائه این اعداد و ارقام در زمان انتخابات هم فراگیر میشود. آیا امکان پرداخت چنین یارانهای وجود دارد؟
امکان پرداخت آن وجود دارد، اما باید دید شکل آن چگونه است؟ بله اگر دولت کل یارانههای پنهانی که میپردازد را به یکباره قطع بکند، میتوان به چنین اعدادی رسید و ماهانه بیش از 900 هزار تومان به حساب هر فرد واریز کرد. فقط داستان این است که شوک بزرگی به اقتصاد وارد میشود. متاسفانه اقتصاد ایران به قیمتهای انحرافی عادت کرده است؛ دولتها همواره با پرداخت یارانههای پنهان قیمتها را به شکلی دستکاری کردهاند که اگر قرار باشد همه آنها به یکباره واقعی شود، بسیاری از کسبوکارها دچار مشکل میشوند. البته من نمیگویم که این اقدام نادرستی است، اما بهتر است واقعیکردن قیمتها از محصولات و حاملهایی نظیر گاز خانگی و بنزین که حساسیت کمتری روی آن وجود دارد، آغاز شود.
البته با افزایش قیمت بنزین مشخص شد که مردم توجه ویژهای به قیمت این فرآورده نفتی دارند. سرانجام دولت چه اقدامی در این زمینه باید انجام دهد؟
چنین واکنشهایی طبیعی است. مطمئنا هر گاه دولت بخواهد تغییری در قیمت حاملهای انرژی به وجود آورد، مردم سراسیمه میشوند و واکنشهایی نشان میدهند که به نظر میرسد این واکنشها هم بیش از یک هفته ادامه نداشته باشند. دولت و مجلس یا نباید به این ماجراها ورود کنند، یا اگر قرار است قیمتها را واقعی کنند، لازم است پذیرای واکنشهای مختلف باشند. اصلاحات اقتصادی شبیه به درمان یک انسان بیمار است. اگر فردی دچار شکستگی استخوان شود، برای درمان نیاز به جراحی دارد، حال ممکن است استفاده از داروهای بیهوشی مدتی بر عملکرد حیاتی فرد تاثیر منفی بگذارد، اما او چارهای جز جراحی ندارد و البته پس از مدتی اثرات منفی دارو بیهوشی هم از بین میرود و استخوان هم ترمیم میشود. روند اصلاحات اقتصادی هم به همین ترتیب است.
با توجه به اینکه انتخابات مجلس را پیشرو داریم، آیا میتوان پیشکشیدن بحث افزایش یارانههای نقدی را موضوعی سیاسی و در اصل مربوط به انتخابات پیشرو دانست؟
تبلیغات سیاسی در اصل موضوعی پذیرفتهشده و حتی اقدامی مثبت است. اما باید توجه داشت که تبلیغات منفی هم داریم. زمانی که فردی ادعا میکند بدون تغییر قیمتها به تمام آحاد جامعه یارانه نقدی میپردازد معنایی جز چاپ پول ندارد. این اقدام نیز نتیجهای جز تورم و بالارفتن دوباره نرخ کالاها و محصولات مختلف نخواهد داشت. اما به هر حال امروز مردم از گرانی و شکاف دستمزدها به سطوح آمدهاند و عدهای این اتفاق را غنیمت شمرده و برای دستیابی به اهداف سیاسی خود از آن بهره میبرند. البته اگر این بهرهبرداری سیاسی در بلندمدت منجر به اصلاح اقتصادی شود میتوان تعبیر تبدیل تهدید به فرصت را برای آن به کار برد. گروهی به دلیل اینکه با اصل پرداخت یارانهها مخالف هستند، از هر اقدامی در این رابطه تعبیر منفی دارند و آن را به تیغ نقد میکشند. در حالی که اگر این اقدام اصولی و بر مبنای مطالعات اقتصادی به اجرا گذاشته شود، میتواند بخشی از بار اقتصاد را به دوش بکشد.
با توجه به تجربه هشتسالهای که مردم بین سالهای 84 تا 92 داشتند، به نظر شما همچنان پوپولیسم جواب میدهد؟
مشخص است که جواب میدهد. زیرا در این مدت نابرابری در جامعه افزایش یافته و فقر درآمدی هم بیشتر شده است. بنابراین پوپولیسم همچنان مستعد رشد است.
فعالان کارگری این روزها میگویند که دهکهای پایین جامعه به ارزانخری و استفاده از کالاهای بیکیفیت، تاریخمصرفگذشته و گاه غیربهداشتی روی آوردهاند. این امر چه تاثیری بر حیات و معیشت نسلهای بعدی میگذارد؟
متاسفانه باید گفت که این اتفاقات طبیعی است. زمانی که رشد اقتصادی یک کشور منفی میشود بهمعنای کوچکشدن کیک اقتصاد است که بر اساس آن درآمد خانوار به حداقل میرسد و قدرت خرید هم کاهش مییابد. زمانی که مردم قدرت خرید نداشته باشند، مشخصا به خرید کالاهای درجه چندم و حتی مصرفشده و دست دوم روی میآورند. اکنون عدهای میگویند باید خودروهای خارجی را جایگزین پراید کرد، در حالی که برخی گروهها حتی قدرت خرید پراید را هم ندارند. پس واقعیت افت قدرت خرید را نمیتوان انکار کرد. این امر خود را به شکلهای مختلف نشان میدهد. امروزه مردم از بسیاری از نیازهای غیرضروری خود میگذرند تا نیاز ضروری خود را تامین کنند. زمانی که سرپرستان خانوار بین دوراهی تحصیل و گرسنگی فرزندشان قرار میگیرند، مشخصا از قید تحصیل میگذرند. زیرا تا زمانی که نیاز به مواد غذایی حل نشود، فرد نمیتواند سر کلاس درس بنشیند. بر این اساس آمار ترک تحصیل افزایش مییابد و در بلندمدت خانوادههای فقیر فرزندان بدونمهارت تربیت میکنند و این امر به یک چرخه تبدیل میشود. بدین صورت تله فقر بیننسلی شکل میگیرد. اینها پیامد کوچکشدن اقتصاد و بیتفاوتی دولتها نسبت به موضوع بازتوزیع است. دولت میتواند منابعی را از قشرهای فرادست بگیرد و در اختیار فرودستان قرار دهد. شاید فرادستان در ابتدای این بازسازی اقتصادی به دولت گلایه کنند، اما مسئولان باید آنها را توجیه کنند که بدین صورت منجی بخش فقیر جامعه میشوند و در بلندمدت کارگرانی بامهارت در اختیار اقشار پردرآمد جامعه میگذارند و درنهایت زمینههای شکوفایی اقتصاد را فراهم میکنند. بسیاری از کودکان اگر از فقر نجات پیدا کنند، میتوانند استعدادهای خود را به نمایش بگذارند و در آینده همه را منتفع کنند، اما در صورتی که بازتوزیع اتفاق نیفتد، تله فقر بیننسلی رشد میکند، استعدادها شکوفا نمیشود و درنهایت باید منتظر افزایش بزهکاری، زورگیری، دزدی، اعتیاد، پیوستن افراد به گروههای تروریستی و جاسوسی و ... باشیم که در این صورت کل جامعه، ازجمله پولدارها ضرر میکنند.
پایینبودن دستمزد و کاهش قدرت خرید مردم باعث شده گروهی از مردم به شغل دوم و سوم روی بیاورند؛ کارشناسان میگویند اکنون علاوه بر تنفروشی با رواج پدیده وقتفروشی مواجه هستیم. تحلیل شما از این اتفاق چیست؟
به هر حال با رشد قیمتها، قدرت خرید گروههای کمبرخوردار جامعه هم کاهش یافته و آنها تلاش میکنند با تلاش بیشتر، نیازهای خود را برطرف سازند. اما اگر در سطح کلان نگاه کنیم، متوجه میشویم که دیگر این تلاشها هم پاسخگو نیست. چراکه کیک اقتصاد کوچک شده و افراد اگر کار دوم و سوم هم انجام دهند متناسب با کاری که انجام میدهند، دستمزد نمیگیرند. انسانها برای کسب درآمد بیشتر دست و پا میزنند، اما در سطح کلان چنین تلاشهایی فایده ندارد.
بانک جهانی در گزارشی اعلام کرده است که اقتصاد ایران در سال 2020 از رکود خارج میشود. آیا این اتفاق بر اثر سیاستهایی است دولت به اجرا گذاشته یا اقتصاد ایران دیگر از رکود اشباع شده است؟ پیشبینی شما در این باره چیست؟
بله من هم موافق هستم که اقتصاد ایران سال آینده رشد اقتصادی بالاتر از صفر و پایینتر از یک درصد را تجربه میکند. عمده این اتفاق هم ریشه در تخلیه شوکها دارد. دیگر اقتصاد کشش رکود بیشتر را ندارد و اکنون در کف قرار دارد. پس خروج از این رکود به معنای بازگشت رونق نیست؛ چراکه رشد اقتصادی نیم درصد تاثیری بر زندگی و معیشت افراد ندارد.
البته رسیدن به رونق اقتصادی را نمیتوان در افق زمانی یک تا دوساله تعریف کرد. دولت برای رسیدن به رونق روی چه مسائلی باید متمرکز شود؟
بله امروز به دلیل افت سرمایهگذاری امکان رشد بالا در اقتصاد ایران وجود ندارد. پس دولت باید تمرکز خود را روی رشد سرمایهگذاری بگذارد و تمام تلاش خود را در این راه به کار بگیرد. اگر دولت بتواند در این راه موفق شود میتوان در یک بازه شش تا هفتساله به بازگشت رونق اقتصادی امید داشت. اگر این سالها را از دست بدهیم، باید این بازه را تا 20 سال افزایش دهیم.
اقتصاد ایران بسیاری از برنامهها را به خود دیده و همچنان علاوه بر بودجههای سالانه، برنامههای توسعه، برنامه اقتصاد مقاومتی، چشمانداز 20ساله و ... هم در حال اجرا هستند. با این حال چرا هر دولتی که روی کار میآید، برنامههای جدیدی با خود میآورد و کار را از صفر آغاز میکند؟
پاسخ به این پرسش بحث مفصلی را میطلبد که البته در این زمینه در حال نگارش کتابی هستم و به بررسی این موضوع پرداختم که چرا اساسا ایران توسعهنیافته است؟ اما در یک جمله میتوان گفت که این امر یک اتفاق سیستماتیک است و نمیتوان آن را به یک یا چند فرد تقلیل داد. اقتصاددانان این موضوع را اتفاقی نهادی میدانند. در یک نهاد توسعهیافته، تغییر افراد هم تغییری در برنامهها به وجود نمیآورد. متاسفانه در اقتصاد ایران چارچوب نهادی اشتباهی وجود دارد که هر فردی که روی کار میآید همان رفتار اشتباه گذشتگان را تکرار میکند. پس نباید هم و غم انتخاب افراد اصلح را داشت، بلکه ابتدا باید به اصلاح آن چارچوب نهادی پرداخت.
سخن آخر؟
همه میدانیم که اقتصاد ایران دارای ظرفیتهای بالایی است، اما ما فرصتهای زیادی را از دست دادهایم. بهعنوان مثال در دهه 60 ما بهترین فرصت سرمایهگذاری منطقه بودیم، اما به یکباره چین ظهور کرد و این فرصت را از ما گرفت. باز هم دیر جنبیدیم و کشورهای حاشیه خلیجفارس ظهور کردند. اکنون هم شاهد قدرتنمایی اقتصادی کشورهایی نظیر ترکیه هستیم. دنیا منتظر ما نمیماند، اما به دلیل از دسترفتن فرصتهای گذشته نباید دست روی دست گذاشت. ما همچنان دارای ظرفیتهای عظیمی هستیم و اگر اصلاحات اقتصادی صورت بگیرد، زودتر از آنچه به ذهن میرسد در مسیر توسعه قرار میگیریم؛ اما فقط باید اراده آن وجود داشته باشد و هر چه زودتر دست به کار شویم. مجموعه حکومت، دولت، جامعه، رسانهها، نخبگان و ... باید دست به دست هم دهند تا این مهم اتفاق بیفتد؛ اگر به دنبال بهانه باشیم باز هم تجارب گذشته تکرار میشود و فرصت بیشتری را از دست میدهیم و دود این اتفاق تلخ به چشم همه جامعه و مسئولان میرود.