به گزارش گروه فرهنگ و هنر مشرق، «شیرازه کتاب» ماهنامه اختصاصی کتاب و کتابخوانی، شماره 38 و 39 خود را روانه پیشخوان مطبوعات و کتاب کرد. این مجله را مجمع ناشران انقلاب اسلامی به سردبیری محمدمهدی شیخ صراف منتشر می کند و با 144 صفحه تمام رنگی 25000 تومان قیمت دارد.
این شماره از ماهنامه با تیتر «حقیقت رد برابر تحریف» به طور مفصلی به جایزه ادبی شهید سید علی اندرزگو پرداخته و معرفی مفصل و جامعی را از کتاب های نامزد شده و برگزیده این دوره از جایزه منتشر کرده است.
در بخش «کافه شیرازه» نیز یاداشت هایی از نویسندگان و فعالین حوزه کتاب درباره نسبتشان با تاریخ و متون تاریخی دیده می شود.
بخش «طعم کتاب» نیز پایان بخش این مجله است که به گفتگو با نویسندگان، بررسی کتاب های مطرح در بازار نشر و پیشنهادهای کتابی اختصاص دارد که گفتگوی مفصل با وحید یامین پور درباره کتاب نخل و نارنج، از مهم ترین قسمت های این بخش است.
یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی ( نویسنده) را از این شماره «شیرازه کتاب» با هم می خوانیم:
حساب و کتاب که می کنم، می بینم وقتی برای اولین باردیدمش، احتمالا پنج شش ساله بودم و دفعه دوم ده یازده ساله و دفعه بعد چهارده پانزده ساله و دفعات بعد...
اولین بار که دیدمش، مسحور و مجذوب شده بودم آن هم توی پنج شش سالگی. نمی دانم مجذوب بازی بازیگرها شده بودم یا صحنه های رنگارنگ فیلم. اما نه. دفعه اول، تلویزیونمان سیاه و سفید بود و من هم کلاه های رنگی زنهای کشف حجاب کرده را سیاه و سفید می دیدم و هم سبزی درختها و شیشه های رنگی خانه ها را. اما هرچه بود، فضای شهری اش را بیشتر دوست داشتم تافضای عشایری. برعکس حالا که تصاویر روستایی و عشایری دلم را می برد. شاید چون اولین تصویری که از عشایر فیلم توی ذهنم ثبت شده بود، تصویر زالوانداختن بود. حسین پناهی احتمالا کنار آب گل آلود روی گوش یک بچه زالو انداخته بود و دکترشهری فیلم مانع ادامه کارشد. احتمالا خود کارگردان هم نمی دانسته یک روزی همین زالوانداختن می شود مد روز
با اینکه بارها این فیلم را تماشا کرده ام، هیچ وقت به صورت خطی داستان فیلم را به یاد نمی آورم. صحنه های فیلم پازل وارتوی ذهنم ثبت شده اند. یکی از صحنه های تأثیرگذار برای من، صحنه قتل یکی از جوان های فیلم بود و صحنه بعد از آن که همه سیاه پوش بودند و معترض. معترض به کسی که دیده بود و کاری نکرده بود. مأمور مهربان شهربانی که حتی روی چادرسرکردن هم چشمهایش را می بست و نادیده می گرفت، مردی که به قول خودش تحمل کشته شدن یک مرغ را نداشت، چطور می توانست انتقام یک قتل را بگیرد؟
هنوز نمی دانم چرا در دوران کودکی مجذوب این فیلم شدم؛ اما علاقه ام به این فیلم ثابت ماند. بعد از بارها تماشای این فیلم، هنوز هم علاقه ام به آن کم نشده است. حتی شاید بعدتر که تاریخ خواندم و با این دوره تاریخی آشناشدم، روایت فیلم جذاب تر هم شد. دوره ای که زنها یا مجبور بودند توی پستوی خانه ها بمانند، یا باید حجاب از سر برمی داشتند؛ روایت دورانی که مردم گرفتار جنگ و قحطی شده بودند؛ روایت نفوذ بیگانگان. بعدها که سریال «در چشم باد» را دیدم، فهمیدم که گویا کارگردان فیلم، مسعود جعفری جوزانی، علاقه خاصی به روایت این دوران تاریخی دارد و چنان هنرمندانه این دوران را روایت کرده که دیدنش حتی برای یک کودک هفت هشت ساله هم جذابیت داشته و بعد از این همه سال که از ساخت آن می گذرد، هنوز جذابیتش را از دست نداده است.
روایت ساده و صمیمی. بدون غلو. یکی از تصاویری که از این فیلم به یاد دارم، تصویر همراهی زنان روشنفکر و سنتی یک خانواده است. زنان تحصیل کرده خانواده که بی حجابی را پذیرفته اند؛ اما حتی یک کلمه هم در این باره بایکدیگر بحث و جدل نمی کنند. مخاطب فقط رفتار زنان روشنفکر را می بیند که بدون حجاب در سطح شهر ظاهر می شوند؛ اما همین زنان متجدد هم به دلایل زیادی مخالف سیاستهای حاکم بر جامعه هستند؛ حتی شاید به دلایل شخصی و خانوادگی «در مسیر تندباد» اولین تجربه مواجهه من با روایت تاریخی بود. شاید ارائه تصویر هنرمندانه و بدون غلو بود که باعث شد به فیلم و سریال های تاریخی علاقه مند شوم.
این ویژگی را سریال «در چشم باد» هم داشت. آدمها کاریکاتوری نیستند و آدم های بد هم کاملا سیاه و تاریک نیستند. مسعود جعفری جوزانی با فیلم هنرمندانه اش، جنگ جهانی و کشف حجاب و خیلی چیزهای دیگر را برای من تبدیل به مسئله کرد و من را شیفته آثار تاریخی؛ اما بعدتر سریال های تاریخی دیگری دیدم که با ارائه تصویر کاریکاتوری و توهین به شعور مخاطب، من و خیلی های دیگر را از این ژانر ناامید کرد. ای کاش مسعود جعفری جوزانی بازهم برای ساخت یک روایت ناب از یک دوره تاریخی خاص دست به کار شود.