این داستاننویس که متولد 10 آذرماه سال 1324 است در سالگرد تولد 74سالگیاش در گفتوگو با ایسنا، درباره اینکه این روزها مشغول چه کاری است، گفت: مدتی است که نمیتوانم بنویسم؛ دلیلش هم این است که چشمم مشکل دارد و بیناییام ضعیف شده است؛ این روزها نه میتوانم مطالعه کنم و نه بنویسم. نشستهام منتظر حضرت ملکالموت که بالاخره یکی از شاگردانش را سراغ ما میفرستد یا نه.
اخوت در واکنش به آرزوی اعطای سلامتی و عمر طولانی به او گفت: لطفا این خوابها را برای من نبینید. اینها تعارفها مرسوم است. متأسفانه صریح هستم و از شما چه پنهان هیچ کار دیگری ندارم که انجام دهم.
او سپس درباره وضعیت چاپ کتابهایش با اظهار بیاطلاعی، گفت: آخرین کتابی که خیلی پیش نوشته بودم، «نامه سرمدی» است. این کتاب را خیلی وقت پیش به انتشارات آگاه داده بودم که ممیزهای ارشاد ایراد گرفته بودند. من هم معمولا این کار را که بگویند این قسمت را حذف کن، نمیکنم، زیرا عمری بر روی آن گذاشتهام. گویا نشر بان توانست مجوز بگیرد و حدود یک سال پیش منتشر شد.
او درباره سرنوشت اتوبیوگرافیاش نیز بیان کرد: کتاب را کامل نوشتهام. حدود 500 صفحهای میشود و عنوانش هم «کودکی، جوانی، پیری» است، اما آن را به ناشر ندادهام، گفتم تا خودم هستم نمیخواهم چاپ شود.
این داستاننویس همچنین اظهار کرد: آن وقتها که کتاب میخواندم، کتابهای روز را نمیخواندم بلکه کتابهایی را که متوجه میشدم ارزشمند و قابل خواندن هستند، میخریدم و وقتم را صرف خواندن آنها میکردم. زمانی کتابهایی که در یک زمانه کوتاه سر زبانها میافتاد، میخواندم، اما از جوانی که گذشت دیگر دنبال کتابهایی که سر زبانها بود نمیرفتم، زیرا اغلب توی ذوقم میخورد؛ کتابی اسم و رسمی بههم میزد و اینجا و آنجا دربارهاش نوشته میشد، اما وقتی کتاب را میخواندم میدیدم داستان با معیارهای من، داستان ضعیفی است و شاید هم من اشتباه میکردم. به همین دلایل صرفا دنبال کتابهایی که سر زبانها میافتاد، نمیرفتم. من دو نوع کتاب میخریدم؛ یکی کتابهایی که میدانستم نویسندههایشان خوب هستند و پرتوپلا نمینویسند و دیگر کتابهایی که نویسندههایشان تازه به میدان آمده بودند تا ببینم چقدر مطلوب من هستند.
او درباره اینکه برخی از نویسندههای تازهکار بلافاصله بعد از آمدن این عرصه ر ا ترک میکنند و حتی برخی در تک کتاب میمانند نیز گفت: این اتفاق بارها افتاده، کسی آمده نامی بههم زده و من کتابش را هم خواندهام، اما انتظار من را برآورده نکرده و بعد از مدتی هم دنبال کار خودش رفته است. اینها باری به هر جهت چیزی مینویسند، کسی که اینطور کار میکند نویسنده نمیشود. به زعم من نویسنده داستان، بخصوص داستان بلند، کسی است که ذهن و جسمش را سر کار بگذارد. در جلساتی که داشتیم دوستان مطرح میکردند کتابی که نویسندهاش پنجبار نتواند آن را بخواند، انتظار نداشته باشد خوانندهها یکبار هم آن را بخوانند.
محمدرحیم اخوت هچنین درباره اینکه اگر به سالهای دور بازگردد باز هم نویسندگی را انتخاب میکند یا اینکه سراغ دیگر فعالیتهای هنری میرود، گفت: با این وضعیت فکری و روحی که در زندگیام گذراندهام، طبعا دنبال خواندن نوشتهها و اگر توانایی داشتم دنبال نوشتن اعم از شعر، داستان و داستان بلند میرفتم. من نویسنده حرفهای که نبودم، معلم بودم و در خلال کار مینوشتم و چیزی که برایم اهمیت داشت معلمی بود. البته ممنوعالتدریس و بعد از مدتی هم از آموزش و پرورش اخراج شدم. منتها بعد از بررسی در تهران، اخراج را حذف کردند و بازنشسته نیمحقوق شدم؛ یعنی با 16 سال سابقه، البته 18 سال کار کرده بودم، 16 روز حقوق به من دادند و هنوز هم میدهند.