روزنامه همشهری - الناز عباسیان: نوشتن از پدرسالار سینما، تئاتر و تلویزیون ایران گرچه کار سادهای نیست، اما یک افتخار است؛ هنرمند نام آشنایی که هنرنماییاش در فیلم ماندگار «مادر» و سریال «هزار دستان» و «کهنهسوار» را نمیشود فراموش کرد. البته که بازی متفاوت و زیبایش در سریال «پدرسالار» او را یکهتاز این میدان کرد تا سالار پرصلابت سینمای ایران بماند.
اما پشت تمام نقشهای پر ابهت و پرجذبه این استاد پیشکسوت، یک دل رئوف و مهربان خانه کرده است. نشستن پای صحبتهایش، گویی نشستن در کلاس درس زندگی است. هر کلامی که میگوید مفهوم و ارزشی دارد که میتوان ساعتها دربارهاش اندیشید. گرچه چند سالی است کسالت دامنگیرش شده، اما چون ادیبی مهربان با حوصله پای گپ و گفت ما مینشیند. حال خوش میزبان، حال ما را هم خوب میکند.
استاد محمدعلی کشاورز در شرف 90 سالگی از گذشته و روزهای پرخاطرهاش میگوید. گاهی هم از دوستان و همبازیانی که از کنارش رفتهاند یاد میکند. قطعا این گفتگو باید طولانیتر میشد، اما با توجه به شرایط جسمی استاد سعی کردیم زیاد مزاحم ایشان نشویم.
اجازه بدهید با یک احوالپرسی از وضعیت جسمانی شما شروع کنیم. بسیاری از دوستدارانتان میخواهند بدانند که حال پدرسالار ما اینروزها چطور است؟ انشاءالله بهبودی حاصل شده است؟
چند سال پیش حادثهای برای من اتفاق افتاد که موجب آسیبدیدگی و شکستگی استخوان لگن و پایم شد. به همینخاطر نتوانستم در هیچ فیلمی حضور داشته باشم. برخلاف میلم زمان زیادی است که از محیط کار دور شدهام. الان خدا را شکر خوبم. بیشتر در طول روز مطالعه میکنم و همین مطالعه و کتابخواندن بزرگترین علاقه و تفریح من است.
الحمدلله. پیشتر شنیده بودیم که برخلاف غالب هنرمندان همنسلهای شما، خانوادهتان نهتنها مخالف ورود شما به عرصه نمایش نبودند بلکه مشوق اصلی را پدرتان معرفی کردید. دلیل این تشویقها چه بود؟
من در محله سیچون اصفهان به دنیا آمدم و پدرم بزرگ محل بود. زندگی مرفهی داشتیم و پدرم اهل عرفان بود و مولوی را خوب میشناخت. خاطرم هست آن زمان جلسات هفتگی مشترکی با نویسندگان، شاعران و هر بزرگی که اهل عرفان بود میگذاشتند و ساعتها با هم بحث و تبادلنظر میکردند. از اینرو خانواده، با حال و هوای هنر و ادبیات آشنا بود. من به همراه خواهرم به مدرسه مریم میرفتیم که در آنجا علاوه بر ادبیات فارسی و ادبیات ارمنی، راجعبه تئاتر و موسیقی هم صحبت میکردند.
در دورهای که به مدرسه شاهعباس میرفتیم، این مدرسه تلفیقی از بچههای ارمنی و مسلمان بود. آنجا سالنی داشت که مثل سالنهای ایتالیایی، سن و پروژکتورهای خاصی هم داشت که در آنجا نمایشنامههای کودکانه یا ارمنی که همگی آموزشی و اخلاقی بود اجرا میکردیم. پس از آن به مدرسه ادب رفتم و در آنجا انجمن ادبی تاسیس شد که در آن انجمن، انشاهای خوبی مینوشتیم و موسیقی هم کار میکردیم. من در آنجا حدود 6 ماه با ساز ویلون تمرین کردم و با این ساز آشنا شدم.
این انجمن هر 15روز یکبار در سالن مدرسه یک نمایش کمدی اخلاقی اجرا میکرد که من هم در آنجا بازی میکردم. گاهی فقط میایستادم و گاهی چند کلامی صحبت میکردم. پدرم تار و مادربزرگم ارگ مینواخت؛ از اینرو من از طریق موسیقی وارد تئاتر شدم. در زمان کودتای 28 مرداد 1332 ما به تهران کوچ کردیم و من دیپلم خودم را از مدرسه تمدن گرفتم. بعد از آن به دانشکده پزشکی رفتم، اما به دلایلی انصراف دادم.
جدی شما پزشکی خواندهاید؟ پس چطور سر از بازیگری درآوردید؟ از اینکه رشته پزشکی را ادامه ندادید پشیمان نیستید؟
آن زمان دانشکده پزشکی ملی تازه تاسیس شده بود و من هم برای ورود به این دانشکده در کنکور شرکت کرده و قبول شدم. خاطرم هست یکی از استادان درس فیزیولوژی برای تشریح جسد ما را به اتاق تشریح برد. همان زمان بود که احساس کردم اصلاً تحمل و ظرفیت این رشته را ندارم. واقعا نمیتوانستم تشریح یک مرده را ببینم و با روحیه من سازگار نبود. به همینخاطر از دانشکده پزشکی بیرون آمدم و بعد خدمت سربازی رفتم.
من برای گذراندن دوره چهارماهه دانشکده نظامی و گرفتن درجه افسری، خدمت بودم. در آنجا با بزرگانی، چون احمد محمود و فرهنگ شریف آشنا و همخدمت بودم. خاطرم هست در آنجا فرمانده روشنفکری داشتیم. من برای فرار از برنامههای سربازی به این فرمانده گفتم که کار تئاتر میکنم. ایشان هم استقبال کرد و اجازه داد که در دوران خدمت کار تئاتر انجام دهم. در آنجا یک افسر نمایشنامههای ملی میهنی مینوشت با این مضمون که ما در راه وطن کشته میشویم. این خیلی خوب بود، چون باعث شد دوران خدمت را با فعالیتهای هنری در پادگان سپری کنم. بعد از خدمت سربازی، در کنکور هنرستان هنرپیشگی شرکت کرده و جزو یکی از 20 پذیرفتهشده این هنرستان شدم.
در این هنرستان از حضور استادان طرازاول بهره برده و بهصورت علمی با تئاتر آشنا شدم. پس از فارغالتحصیلی از این هنرستان در اداره تئاتر استخدام شدم. به این صورت که هم کار تئاتر میکردم و هم کارمند بودم البته همزمان در تلویزیون هم فعالیت میکردم. همان سالها دانشکده هنرهای دراماتیک با تلاشهای بسیار زیاد دکتر فروغ تأسیس شد. بهمدت 4 سال در رشته بازیگری و تئاتر در این دانشکده تحصیل کردم.
شما از بازیگرانی هستید که کارتان را با تئاتر شروع کردید و البته تجربه کارگردانی هم دارید. کدام را بیشتر میپسندید؟
خب من مدت 2سال به انگلیس رفتم و فوقلیسانس کارگردانی خود را از آنجا گرفتم. مدتی کارگردان برنامههای تلویزیونی بودم و تلهتئاترهای زیادی کارکردم، اما با احتیاط جلو میرفتم، چون خیلی برایم مهم بود که چگونه تئاتر را در تلویزیون نشان دهم. اما حقیقتاً علاقهام بیشتر به بازیگری بود تا کارگردانی. من معتقدم آدم اول باید هنرپیشه باشد و بعد کارگردان؛ در این صورت خیلی بهتر حسها را درک کرده و میتواند بازی را رهبری کند.
پیشینه خانوادگی شما بهویژه پدر و مادربزرگتان، این قاب عکسها و سازهایی که روی دیوار اتاق هست خبر از علاقهتان به موسیقی میدهد. استاد خودتان هم نوازندگی میکنید؟ بیشتر چهسازی را دوست دارید؟
بله درست متوجه شدهاید؛ علاقه زیادی به موسیقی دارم. البته دوره کوتاهی ویلون میزدم و بعد هم کمی سهتار. اما به موسیقی ایرانی همیشه علاقهمند بودم و هستم. اغلب دستگاههای موسیقی را دنبال کردم و با اکثر عزیزان عرصه موسیقی ارتباط نزدیکی داشتم. بهنظر من موسیقی اصیل ما بسیار موسیقی غنی و ارزشمندی است و امیدوارم که جوانها بهدنبال این موسیقی بروند و در حفظ و پیشرفت آن قدم بردارند.
کشور ما در زمینه موسیقی و دیگر هنرها و ادبیات، مشاهیر بزرگی در دامان خود پرورش داده است و پیشنهاد میکنم جوانها بیشتر با پیشینه هنر و ادبیات این مرز و بوم آشنا شوند. جوانان شور و انگیزه بالایی دارند و اگر به کاری که انجام میدهند عشق داشته باشند حتما موفق میشوند.
این روزها ترجیح میدهید چه موسیقیای را گوش بدهید؟
از شنیدن موسیقی ایرانی همیشه لذت میبرم و ترجیح میدهم این موسیقی را گوش بدهم.
در مجموعههای نمایشی فاخری بازی کردهاید؛ از نقش «پدرسالار» گرفته تا «شعبون استخونی»؛ از سریال و فیلمهای «هزاردستان» و «کمالالملک» گرفته تا «کفشهای میرزا نوروز»، «کهنهسوار»، «مادر»، «داییجان ناپلئون» و... کدام نقشآفرینیتان را بیشتر میپسندید؟
همه کارهایم را دوست دارم؛ چون هر کدام در زمان خودش انتخاب درستی بود. مثلاً فیلم «شبقوزی» فرخ غفاری صنعت فیلمسازی را عوض کرد یا کارهایی را که با مرحوم علی حاتمی داشتم خیلی دوست دارم. با خیلی از کارگردانهایی که بعدا برای خودشان اسمی دست و پا کردند مثل بهرام بیضایی و... هم کار کردم.
بعد از سالها بازیگری نقشی بوده که همیشه دوست داشتید بازی کنید، اما شرایط یا فرصتش برای شما مهیا نشد؟
بله، آخرین فیلم علی حاتمی که در مورد آن کلی صحبت کرده بودیم و سناریواش را نوشته بود و کارهای پیش تولیدش را انجام داده بود، اما متأسفانه نتوانست انجامش بدهد.
بهنظرتان ممکن است دوباره به دنیای بازیگری برگردید یا برای همیشه از هنرهای نمایشی خداحافظی کردید؟
بستگی به سناریو و پیشنهادش دارد. اگر کاری باشد که احساس کنم این نقش را تاکنون بازی نکردهام دوست دارم امتحانش کنم و حتما انجامش میدهم، اما ترجیح میدهم که کار از همه نظر خوب و محترم باشد.
از همبازیهایتان برایمان بگویید. شما همدوره بازیگرانی، چون علینصیریان، داوود رشیدی، عزتاللهانتظامی، اسماعیلشنگله، نادرهخیرآبادی، جمیله شیخی و مهین شهابی بودید و بازیهای متعددی با آنها داشتید. خاطرهای در این زمینه دارید؟
تمام کسانی که از آنها نام بردید همگی به گردن هنر این سرزمین حق دارند. هر کدامشان گنجینه بیمثال هستند که دیگر مثل آنها پیدا نمیشود. خدمتی که تکتک این عزیزان و دیگر عزیزانی که اسمشان برده نشده در تاریخ هنر این مملکت انجام دادند جاویدان خواهد بود.
شنیده بودیم که شما اهل تماشای تلویزیون نیستید. باز هم به این روند ادامه میدهید؟
بله هیچ وقت نگاه نکردهام و نمیکنم.
حتی کارهای خودتان را هم تماشا نمیکنید؟
حتی کارهای خودم را. ترجیح میدهم این زمان را صرف مطالعه کنم تا دیدن تلویزیون.
اوقاتفراغتتان را چطور سپری میکنید؟ این روزها برای شما چطور میگذرد؟
معمولاً با دوستان صحبت میکنم. البته هفتهای چند جلسه هم ورزش و فیزیوتراپی میکنم. در کل بیشتر وقتم را مطالعه میکنم. بهنظرم مطالعه بهترین تفریح است و بیشتر کتابهای ادبی را میخوانم. البته روزانه روزنامههایی را که برایم میآورند هم مطالعه میکنم.
از دخترتان نلی کشاورز که در هنر نقاشی هم بسیار نامآشناست برایمان بگویید. چه شد که برخلاف پدر، هنرهای نمایشی را انتخاب نکرد و به سمت هنر نقاشی رفت؟
نلی، علاقهای به بازیگری نداشت، اما در هنر نقاشی استعدادی ذاتی داشت که این استعداد و علاقهاش را دنبال کرد. از دیدن آثار او لذت میبرم. این تابلوهایی که در خانه میبینید همه هنر دست اوست. او در اروپا نقاشی خواند و کارهای زیادی هم کرد. الان مدتهاست که مدیر مؤسسه فرهنگی هنری است و در تمام هنرها مشغول فعالیت بوده و آدم موفقی است. همچنین در حال تحصیل در مقطع دکتراست. از یک چیز خیلی خوشحالم و آن این است که دخترم بسیار اهل مطالعه و کتاب است، از اینرو میتوانیم در مورد کتابهایی که خواندهایم ساعتها با هم
صحبت کنیم.
شعاری که در زندگی به آن پایبند بوده و هستید چیست؟
مرحوم استاد حسین تهرانی که استاد تنبک هم بودند به ما ریتم یاد میدادند و همیشه میگفتند: «اول انسان باشید، بعد هنرمند» تمام سعیام را کردم که بتوانم اینگونه باشم. من بارها به علاقهمندان رشته بازیگری برای بچههایی که بازی میکنند، گفتهام فقط با دانشکدهرفتن آدم هنرمند نمیشود بلکه هنرمند واقعی کسی است که اصول زندگی و انسانیت را درست بشناسد.
شما همیشه در ایفای نقشهایتان بهنظر «مردم» توجه داشتید. توصیهای به بازیگران جوان در این زمینه دارید؟
هنرمند از دل همین مردم بیرون میآید. بزرگترین مشوق برای ادامه فعالیت همین مردم هستند و من افتخار میکنم که یکی از همین مردم هستم. بهترین جایزهها برای من از همین مردم با صحبتها و نظراتشان بوده است. مردم ما مردم باهوش و خوبی هستند و امیدوارم شرایط طوری شود که هیچکدام غم و ناراحتی نداشته باشند. من کوچک تمام مردم بزرگوار هستم. در پایان هم به جوانها پیشنهاد میکنم که قدر لحظههای جوانیشان را بدانند. از سفررفتن غافل نمانند. تا میتوانند به نقاط مختلف ایران سفر کنند تا مردم را خوب بشناسند. در برابر سختیها و ناملایمات زندگی ناامید نشوند و امید داشته باشند.
شعبون استخونی و خاطرات هزار دستان
بی شک سریال هزاردستان یکی از شاهکارهای هنرهای نمایشی در تاریخ معاصر ایران است. ماندگارترین تاثیر این سریال در تاریخ سینمای ایران، ساخته شدن شهرک سینمایی غزالی است. گفته میشود علی حاتمی، فیلمنامه هزاردستان را 8 تا 10 بار بازنویسی کرد. جدا از جاودانگی علی حاتمی در سینما و تلویزیون، محمدعلی کشاورز هم با نقشآفرینی شخصیت «شعبون استخونی» در ذهن مردم ایران ماندگار شد. کشاورز درباره این نقش ماندگار میگوید: «درآوردن این شخصیت خیلی سخت بود.
گریم فوقالعاده سنگینی داشتم و پس از پایان تصویربرداری، پوستم کنده میشد تا این گریم پرحجم را از چهرهام پاک کنم. پس از پاک کردن صورتم، سوزش وحشتناکی در اطراف چشمام شروع میشد و روی پیشانی و اطراف صورتم ملتهب میشد. همچنین صحنههای زد و خورد شعبون در این سریال فراوان بود. اما مردم پسندیدند و همین نظر آنها برایم ارزشمند است. من معتقدم اگر در این نقش درخشیدم بهدلیل راهنماییهای زندهیاد علی حاتمی و یاری دیگرانی بوده که در این پروژه با هم همکار بودیم.»
همبازی با آنتونی کوئین در فیلم کاروانها
محمدعلی کشاورز ازجمله بازیگرانی است که در کارنامه کاری خود بازی در فیلمهای خارجی و همبازی شدن با بزرگان سینمای جهان را ثبت کرده است. یکی از این فیلمها «کاروانها» بود که در سال 1357 به کارگردانی جیمز فارگو در ایران ساخته شد. در این فیلم محمدعلی کشاورز با آنتونی کوئین همبازی بوده و خاطرات خوبی از این هنرمند به یاد دارد. خودش میگوید: «رفتارهای انساندوستانه این هنرمند بهویژه در این فیلم موجب شد تا رفاقت من با آنتونی کوئین به اوج خودش برسد و تا زمان مرگ این بزرگوار ادامه داشت.
خاطرم هست تهیهکننده برای بازیگران خارجی این فیلم همیشه ماشین آفیش میکرد و بازیگران را از محل اقامت به صحنه فیلمبرداری میآورد، اما بازیگران ایرانی از چنین امکانی برخوردار نبودند. وقتی موضوع را متوجه شدم از فردای آنروز سر فیلمبرداری نیامدم در واقع به چنین تبعیضی معترض بودم. خبر به گوش آنتونی کوئین رسید و او هم ناراحت شد و گفت که دیگر سرصحنه نمیآید. خلاصه خبر به تهیهکننده رسید و از آن روز به بعد ماشین برای همه بازیگران آفیش میشد. به پاس مرامی که گذاشت همیشه دوستش داشتم.»
درخشش در فیلم مادر
کشاورز دراین 50 سال در بیشتر از 47 فیلم، 35 سریال و دهها تئاتر بازی کرده است. در 30سالگی برای نخستین بار بهصورت حرفهای روی صحنه تئاتر رفت و «ویلن ساز کره مونا» را بازی کرد. در همین سن بود که پایش به تلویزیون باز شد و در تله تئاتر خودکشی که علی نصیریان، کارگردانش بود به هنرنمایی پرداخت. 4 سال بعد با نقش یک سلمانی در فیلم شب قوزی وارد سینما شد تا نیم قرن بر صحنه سینما، تئاتر و تلویزیون ایران بدرخشد. این پیشکسوت سینما و تئاتر و تلویزیون ایران که دارای نشان درجهیک فرهنگ و هنر است برای بازی در فیلم مادر ساخته علی حاتمی نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
فیلم «صحرای تاتارها» را هم دوست دارد؛ فیلمی که کارگردانش والریو زورلینی بود و بسیاری از هنرپیشههای مطرح دنیا ازجمله ماکس فون سیدو در آن بازی کردند. بخشهایی از این فیلم در ایران و در ارگ بم فیلمبرداری شد؛ «فیلم بسیار خوبی بود و مورد تحسین قرار گرفت. فیلم کاروانها و خاطراتم با آنتونی کوئین هم جای خود دارد. در کل همه عزیزانی که با آنها کار کردهام خوب بودهاند. با تک تک عزیزان چه در تئاتر چه فیلمهای سینمایی و چه در سریالهای تلویزیونی زندگی کردهام.»
هنرمند از دل همین مردم بیرون میآید. بزرگترین مشوق برای ادامه فعالیت همین مردم هستند و من افتخار میکنم که یکی از همین مردم هستم. بهترین جایزهها برای من از همین مردم با صحبتها و نظراتشان بوده است.